eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸 هادی فِرز 🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی «قسمت بیست و نهم» همون نیست که کش
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸 هادی فِرز 🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی «قسمت سی» جمعیت عراقی و ایرانی و از همه اقصی نقاط جهان. هادی هم با تعجب به همه نگاه میکرد و راه میرفت. ستون ها را میدید که عکس یک یا چند تا شهید به اونا نصب شده و هر ستون، شماره خاص خودشو داره. یه ساعتی راه رفت که یهو ... پناه بر خدا ... دید یکی با تبر جلوش ایستاد. یه مرد عراقی و هیکلی. در فاصله یک متری هادی ایستاد و تبرش برد بالا. هادی نزدیک بود سکته کنه. مرد عراقی قدم قدم میومد نزدیک و هادی هم که گارد گرفته بود و میخواست اگه لازم شد درگیر بشه، قدم قدم عقب تر می‌رفت. هادی با عصبانیت و وحشت گفت: چته؟ عمو ... با تو ام ... چیه؟ چیکارت کردم؟ مگه کری؟ با تو ام ... عراقی با فارسی دست و پا شکسته گفت: میایی تو یا نه؟ هادی ساکش انداخت رو زمین که اگه درگیر شد، دستش گیر نباشه. اما دید نه! یه مرد عراقی دیگه با چماق اومد به کمک اونی که تبر دستش بود! هادی اشهدش خوند. از بس خوف کرده بود. دید بابا شوخی بردار نیست. اینا دارن به قصد کشت میان جلو! هادی زنده و مرده اش اومد جلوی چشماش! شروع کرد بلند بلند حرف زدن: چتونه شماها؟ کسی نیست زبون ما به اینا حالی کنه؟ کِیَن اینا؟ آدمای کی هستن؟ آدمای پسره و بابای هوس بازش؟ لحظات برای هادی به سختی می‌گذشت. تا اینکه اون دو تا عراقی سرعتشون بیشتر کردند و فاصله شون با هادی کمتر شد. هادی که داشت قالب تهی میکرد، بلند فریاد زد: کمک! آقا کمک! ایرانی کمک! همشهری با تو ام! کمک! دید نه! کسی به دادش نمیرسه. تازه جمعیت زیادی هم جمع شدن و دارن از این سه نفر فیلم میگیرن! اما با کمال تعجب، دید یه عده ملت داره می‌خنده و یه عده هم دارن گریه می‌کنن! هادی گیج شده بود. که دید با کمال تعجب، چماق و تبرشون آوردند پایین و با لبخند به هادی گفتند: بیا تو ... بیا کاریت نداریم ... بیا تو حالا ... بیا ... هادی هم شل کرد. با اونا رفت داخل. لحظاتی گذشت. وقتی به خودش اومد، دید یه نفر داره پاهاشو با آب خنک توی تشت میشوره. یکی بالا سرش وایساده و داره شونه هاشو میماله. همونی هم که چماق دستش بود یه سینی پر از چلو گوشت با نوشابه اماراتی و یه کاسه ترشی مخلوط گذاشت جلوش و گفت: بفرما ... نوش جان ... همون لحظه کسی که تبر تو دستش بود، وارد موکب شد و دست یه پیرمرد تو دستش بود و فاتحانه و خوشحال از اینکه تونسته یکی دیگه راضی کنه بیاره تو موکب، با صدای بلند و عربی فریاد زد: صلّ علی محمد و آل محمد! همه زدند زیر صلوات. دو سه نفر دیگه رفتند سراغ پیرمرده و شروع کردند و پاشویه و مالوندن شونه ها و سینی چلو گوشت و سایر خدمات پس از استقرار در موکب. هادی که هم خوشش اومده بود و هم کلا با این فضاها غریبه بود و تازه میدید، به کسی که پاهاش ماساژ میداد گفت: داداش یه نخ سیگار داری؟ نمیدونم مرد عراقی همینجوری که سرش پایین بود و ماساژ میداد، با صدای بلند چی گفت که هادی دید دو نفر از دو طرف، دو تا سینی پر از سیگار آوردند و به هادی تعارف کردند. هادی دید نخیر! بهشته لامصب! خوشش اومد. کیف کرد. بعد از اینکه سینی چلوگوشت عربی رو از پا درآورد، یه بالشت گذاشت کنارش و همون جا شاهانه دراز کشید و چشماش گذاشت رو هم. یک ساعتی دراز کشید. وقتی پاشد، یه نفر تشت و آفتابه آورد. هادی که متوجه منظورش از آوردن آفتابه نمیشد، با جدیت فقط نگاش کرد. دید اومد طرفش و تشت گذاشت جلوی هادی و آفتابه هم دستش بود. هادی نگاهی به این ور واون ور کرد. دید نه! مثل اینکه خیلی طبیعیه. به پسره گفت: نه داداش ... ندارم ... دمت گرم ... پسره با چشماش اشاره کرد به دست و صورت هادی. هادی که تازه متوجه منظور پسره شده بود، دستشو گرفت زیر آفتابه قدیمی و پسره هم آب ریخت رو دستش. هادی بعد از اینکه دستشو شست، یه مشت آب هم به صورتش زد و دستی هم به سر و گردنش کشید. پسره رفت. هادی که خیلی داشت بهش خوش میگذشت، برخلاف میل باطنیش مجبور بود از اون موکب خدافظی کنه و بره. وقتی میخواست بره، یه پیرمرد باصفای عراقی که دشداشه سیاه بلندی پوشیده بود و دمِ موکب نشسته بود، جلوی پای هادی بلند شد. هادی باهاش دست داد و تشکر کرد. پیرمرد باصفا یه پلاستیک به هادی داد. توش دو سه تا آب معدنی کوچیک و دو سه تا بسته کوچیک خرما و یه پلاستیک کوچیکِ سیگارِ عراقی بهش داد. هادی نگاهی بهش کرد و خدا حافظی کرد و همین جوری که کفشش برمیکشید و صدای خِرِش خِرِش میداد تو دل خودش به پیرمرده گفت: دمت گرم ... ینی دم همتون گرم ... به شاه چراغ قسم شماها زندگی میکنین ... کیف میکنین به مرتضی علی ... میام ... بازم میام ... چه قتل گردنم باشه و چه نباشه ... میام همین جا ... اگه دفعه دیگه تبر و چماق هم بخورم می ارزه. ادامه دارد... 💕 @aah3noghte💕 @Mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 🎥 بالا بردن عکس سردار سلیمانی در سازمان ملل،،، آفرین به ابراهیم رئیسی که خواستار محاکمه و مجازات ترامپ رئیس جمهور سابق آمریکا در سازمان ملل شد درود بر تو رئیسی سلام بر حاج قاسم سلیمانی فرمانده بی بدیل ایرانی ... 💞 @aah3noghte💞
💔 لیدرهای اغتشاشات را چطور شناسایی کنیم؟ 🔹برای خیلی از ما پیش اومده که موقع گذشتن از جایی یا حتی حضور تو اجتماعات اعتراضی، متوجه فعالیت افراد مشکوکی شده باشیم، این افراد اصطلاحا به لیدر معروفن. 🔹اونا معمولا با هدف های از پیش تعیین شده وارد این اجتماعات میشن و به دنبال به حاشیه بردن خواسته های مردم به نفع سازمان یا حزب خودشون هستن. همیشه هم بعد از به هم ریختن جو و ملتهب کردن فضا به سرعت فراری میشن و افراد بی خبر و تماشاچی رو قربانی میکنن. حتما خودتون و خانوادتون از این افراد دوری کنید تا خدای ناکرده اتفاق ناخوشایندی براتون نیفته. ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 بخشی از فیلم چ «چمران» اصیل‌ترین نژاد ایرانی کورده کورد هیچوقت از ایران جدا نمیشه ... 💞 @aah3noghte💞
4_5794064131032091411(1)_۲۰۲۲_۰۲_۱۷_۱۹_۲۴_۰۹_۳۹۵.mp3
5.14M
💔 خاکم نکنید بذارید اربابم برسه کربلایی حسین طاهری ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 سلام اما بعد... حال خوبتون مستدام...
💔 ‏يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدْحًافَمُلَا قِيهِ ‏تهش به خدا می‌رسی اما وقتی که از هفت‌خان زندگی دنیا گذشتی! . ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 حقیقتا یکی از کارهای خوبی که این روزها میشه انجام داد همینه.... 🍃درود به شرف دختران ایران زمین 💌سلام جوانمرد تو بمان تا امنیت برایم بماند ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 🎥حجت‌الاسلام راجی: 🛑 ملت شایعه‌پذیر وجاهل بازیچه دست دشمنش خواهد شد گرچه امام علی(ع) امامش و مالک اشتر فرمانده او باشد.!!! ✡ اینستاگرام و ابزارهای دشمن، ابزار شایعه در کشور هستند که توسط سلبریتی ها و تعدادی از افراد مشخص راهبری می‌شوند! ... 💞 @aah3noghte💞
💔 دیشب شهید شد چون نمی‌خواست پرچم امام حسین آتش بگیره حرامیان صحرای کربلا هم شکل اغتشاشگرای دیشبی بودند #شهید_محمدرسول_دوست_محمدی #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 کیه؟ همون که وقتی فامیل درجه یک تو از کرونا مردند و حاضر نشدی حتی جنازه ش رو دست بزنی، وایساد و جنازه رو غسل داد و بهش نماز خوند کیه؟ اونی که تا سیل و زلزله بیاد، معطل کارای اداری نمی مونه و میره برای کمک کیه؟ اونی که تو گرمای تابستون وقتی تو داری زیر باد کولر به نظام و آخوندا فحش میدی، میره و تو مناطق محروم عرق میریزه تا اونجا هم آباد بشه بله جنابان همیشه مدعی! همون تفکریه که امام خمینی رحمت الله علیه سنگ بنای اونو گذاشتن و از خدا خواستن که با بسیجیانشون محشور کنه. یعنی علیه السلام که همه وجودش وقف اسلام بود.*(امام خامنه‌ای) ... 💞 @aah3noghte💞
💔 -حسادت می کنی؟ +اوهوم.. -به کی؟! +به کسانی که خاکِ کربلا را لمس می کنند، درحالیکه من دلتنگم..🌱 ... 💞@aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 سلام فرمانده میخونن #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞
گویا فایل بالایی مشکل داره ببینین پایینی باز میشه؟ اگه دانلودش کردین ذخیره کنین، و از تو گالری ببینید از دستش ندین😉
💔 هشدار فوری! خواندن این متن از نان شب هم واجب تر است. شهروند محترمی که این متن را مطالعه میکنید! الان که من دارم با شما صحبت میکنم یک فوق العاده در حال رخ دادن است؛ متن را تا آخر بخوانید و برای همگان ارسال کنید. 👈 ترکیه، اسرائیل و آذربایجان با اتحاد و همکاری هم در حال تغییر مرزهای شمال غرب کشور ایران هستند یعنی نوار مرزی زنگه زور . اگر نوار مرزی زنگه زور از کنترل ایران و ارمنستان خارج شود برای همیشه قطع خواهد شد.❌ ▪️ چنانچه مثلث شوم ترکیه و اسرائیل و آذربایجان بتواند منطقه زنگه زور را تصرف کنند ناتو رسما وارد دریای خزر میشود و پروژه از قبل طراحی شده درگیری ایران با ناتو و استارت خواهد خورد. 👈 داستان مهسا امینی هم در راستای همین پروژه شوم طراحی گردیده است،، مهسا امینی را خود محور شرارت علم کرد خودشان کشتند و خودشان هم خونخواه او شدند. لبّ کلام را عرض کنم: نقشه ترور مهسا امینی بخاطر این بود که تمام نیروی های سپاه و ارتش را درگیر اغتشاشات داخلی بکنند و پروژه صهیونیستی جدایی منطقه زنگه زور را آغاز نمایند. 👈 متاسفانه تا الان نقشه طبق میل دشمن پیش رفته است. سپاه و ارتش بخاطر مقابله با اراذل و اوباش و گروهک های تروریستی تمام پتانسیل و امکانات خود را وارد شهرها کرده اند اگر جنگ خارجی علیه ایران تحمیل شود شک نکنید تجزیه ایران حتمی است چرا که نیروی های نظامی یک کشور نمی‌توانند همزمان در چند جبهه درگیر شوند، اصلا نیرویی برای مرز باقی نمانده تا بخواهند از کیان مملکت دفاع کنند . تجزیه طلبان کورد از غرب، پان تورکها در تبریز، گروهک الاحوازیه در اهواز، تکفیری های تحت حمایت عربستان سعودی در سیستان، کوروش پرستان در مرکز و ..‌ همگی علم استقلال و جدایی از ایران را بلند کرده اند. آیا صدای زوزه گرگ ها و کفتارها را نمی شنوید؟! 👈متاسفانه در کنار مثلث شوم ترکیه و اسرائیل و آذربایجان یک ضلع خطرناک دیگری بنام جدایی طالبان کورد وجود دارد( پان کوردیسم ) که مزدوران خود را وارد شهرهای ایران کرده است. امروز بیشتر قتل عام های خیابانی توسط همین گروهک پلید تروریستی انجام میشود( گروهک پژاک و کومله ) لذا در این برهه فوق حساس کشور به و درایت من و شما نیاز مبرم دارد‌. جنایات و نقشه های شوم این خناسان را رسانه ای کنیم. پان کوردیست ها هیچگاه عاشق چشم و ابروی ما ایرانی ها نبوده اند. پرچم مخصوص خود را دارند، اقلیم خاص خود را دارند شاید به زبان نیاورند اما ایرانی جماعت را انسان حساب نمیکنند. ( حساب کوردهای شریف وطن پرست از این بربرها جداست ) 👈متاسفانه فضای مجازی توسط دشمن مدیریت میشود، اخبار سراسر دروغ به شدت به بدنه جامعه تزریق شده مردم چون قدرت تجزیه و تحلیل ندارند اخبار ضد انقلاب و ایران ستیزان را به راحتی باور میکنند در واقع اکنون خود مردم ایران که علی القاعده می بایستی مدافع وطن باشند دقیقا دارند نقش پیاده نظام دشمن را بازی میکنند چرا که در بازی رسانه ای دشمنان شستشوی مغزی شده اند. سناریوی مهسا امینی بسیار هوشمندانه مردم ما را شستشوی مغزی داد. ما در جنگ نرم رسانه ای شکست خورده ایم چیزی که اکنون وظیفه من و شماست حفظ کشور از خطر تجزیه است باید روشنگری کرد باید فریب خوردگان وطنی را آگاه کرد. براستی چه شده است که آمریکا و اروپایی که پلیسش به راحتی ۱۵ گلوله به شکم زن باردار شلیک میکنند مدافع زن ایرانی شده است؟! دفاع از حقوق زن اسم رمز عملیات اردوگاه دشمن است. کدام زن؟ کدام حقوق؟ مگر در غرب وحشی حقوق بشری وجود دارد تا در ایران هم رعایت بشود؟!! ▪️ دوست عزیز ! مهسا امینی است، فروپاشی و تجزیه ایران نشانه است ابعاد این طرح پیچیده صهیونیستی را برای دوستان و آشنایان تبیین کنیم، بخدا سوگند سکوت در قبال این هجمه ترکیبی علیه ایران گناه نابخشودنی است، مملکت توسط ایادی استکبار تکه تکه شود آیندگان ما را نخواهند بخشید کما اینکه نسل امروز ما شاهان بی کفایت قاجار و پهلوی را بخاطر جدایی ۱۲ منطقه از ایران ( از جمله بحرین ) نخواهند بخشید. 👈 یادمان باشد عبادت همیشه نماز و روزه و زیارت نیست، روشنگری هم عبادت است، یک فریب خورده ای که اموال عمومی را به آتش میکشد توجیه کردن عبادت است، بیدار کردن اونی که بخاطر تحریک شبکه ایران اینتر نشنال و BBC و صدای آمریکا و من و تو قرآن و مساجد را به آتش میکشد عبادت است. سلام و درود خدا بر اهل بصیرت . ... 💞 @aah3noghte💞
💔 آدم رو سگ بگیره، جو نگیره! farsnews.ir/my/c/164027 لینک درخواست محاکمه علی کریمی و سلبریتی های دوزاری به عنوان لیدر اغتشاشات
به‌پرچم‌کشورمون‌توهین‌شد! پرچم‌کشور‌رو‌آتیش‌زدن وقتشه‌مثل‌همیشه‌کنارهم‌دیگه‌ وطن‌پرست واقعی‌رونشونشون‌بدیم... پروفایل‌هامون‌رو‌پرچم‌ایران‌بزاریم؟(:
💔 چشم به انگشت اشاره علی دارم . ... 💞@aah3noghte💞
💔 -خـدایا! مرا به خاطر گناهانی ڪه در طولِ روز بـا هـزاران قـدرتِ عـقل توجیھشان مے‌ڪنم ببخش!🚶🏾‍♂🚶🏾‍♂ {شهیدچمران ... 💞@aah3noghte💞
هدایت شده از شهید شو 🌷
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸 هادی فِرز 🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی «قسمت سی» جمعیت عراقی و ایرانی و
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸 هادی فِرز 🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی «قسمت سی و یکم» تو دل خودش به پیرمرده گفت: دمت گرم ... ینی دم همتون گرم ... به شاه چراغ قسم شماها زندگی میکنین ... کیف میکنین به مرتضی علی ... میام ... بازم میام ... چه قتل گردنم باشه و چه نباشه ... میام همین جا ... اگه دفعه دیگه تبر و چماق هم بخورم می ارزه. رفت. دوساعت پیاده روی کرد. نه اینکه فکر کنین فقط پیاده روی کردا. نه به جان عزیزتان. نگذاشت چیزی تو دلش بماند. املتِ بچه های عراقی. خرماهای تازه تو سینی های بزرگ که سه چهار نفر گرفته بودند روی سرشان و نشسته بودند وسط راه. صفِ کباب ترکی موکب کویتی ها. چایی آتیشی. قهوه های تلخ عربی. دیگه حلوا و میوه و آجیل و این چیزا که همین طور که راه می‌رفت، برمیداشت و مینداخت بالا. بزرگوار حتی نذاشت وسطش هوا بگیره. مرتب دهنش میجنبید. فقط به خاطر اینکه حلال باشه، هر از گاهی که به دسته های عزاداری میرسید دو سه تا لبیک یا حسین میگفت و خرش خرش کفشش برمیکشید و رد میشد. کم کم داشت هوا تاریک میشد. هادی باز هم به مسیر ادامه داد. تا اینکه هوا کاملا تاریک شد. هر چند مسیر روشن بود و موکب ها هم آباد بود. ولی هر عراقی و هر موکب داری داشت تلاش میکرد زائران بیشتری با خودش ببره و پذیرایی کنه. هادی دید یه وانت نسبتا شیک وایساده و پشتش هفت هشت نفر زائر ایرانی که معلوم بود بچه حزب الهی هستند سوار شدند. هادی با خودش فکر کرد و گفت: این که ماشین وانتش این قدر نو و خارجی و با کلاسه، دیگه خونه و زندگیش چطوریه؟ انتظار داشت با تبر و چماق بیان به زور سوارش کنند اما دید نه. اینجا اینجوری نیست. هادی که نمیدوست چی بگه، به وانت نزدیک شد و به بچه حزب الهی ها گفت: میبره خونشون پذیرایی کنه و این چیزا؟ یه جوون حدودا 22 ساله گفت: آره. بیا بالا. مرد عراقی که اسمش مجید بود، یکی دو نفر دیگه هم سوار کرد و راه افتاد. بچه بسیجی ها شروع کردند و شعر و نوحه میخوندند: کربلا کربلا ما داریم میاییم ... کربلا کربلا ما داریم میاییم ... یه ربع طول کشید. چیزی حدود ده کیلومتر از جاده اصلی دور شدند. وارد یه روستا شدند. روستایی خیلی معمولی و فقیر نشین. مجید کم کم سرعتش رو کم کرد. هادی که اصلا انتظار چنین روستایی نداشت، هاج و واج به این طرف و اون طرف نگاه میکرد. تا اینکه وانت جلوی یه خونه روستایی کوچیک ایستاد. یه مرد عراقی حدودا چهل ساله از درِ خانه بیرون آمد. با لبهای خندان و خوشحال. هادی دید همه دارن پیاده میشن. اونم پیاده شد اما با دلخوری. همه سلام کردند و وارد خونه شدند. کل خونه یه حیاط ده متری بود و یه دستشویی گوشه حیاط و یه اتاق 12 متری و یه مطبخِ شش متری. همین قدر کوچیک و بی بضاعت. صاب خونه که اسمش صاعد بود به مجید تعارف زد و دعوتش کرد که شام بیاد داخل. مجید هم قبول کرد. همه نشسته بودند تو اتاق که هادی دید سفره ای انداختن و برای هرکسی یه کاسه گذاشتند. هادی نگاهی به کاسه انداخت و دید آبگوشت سیب زمینی هست. نگاهی به بقیه انداخت. دید همه دارن با کیف میخورن و خدا را شکر میکنند. هادی دید خبری از سور و سات اون موکبی که با تبر بردنش نیست. گفت خیالی نیست. قشنگ یه نون توی کاسه آبگوشت تیکه کرد و مثل بقیه زد بر بدن. صاعد به زور کاسه های همه رو دو سه بار پر کرد. با گوشت و سیب زمینی اضافه. همه خوردند و ازش تشکر کردند. وقتی داشتند چایی میخوردند، حواسشون به طرف مجید و صاعد جلب شد. دیدند مجید کاغذی از جیبش درآورد و به صاعد نشون داد. صاعد هم سری تکون داد و زیر لیستی که اعداد نوشته بود، نوشت 12 ! برای همه سوال شد که ماجرا چیه؟ یکی از بسیجی ها که بچه امیدیه بود و عربیش خوب بود با زبون عربی ازش پرسید چیکار میکنید؟ صاعد و مجید شروع کردند به حرف زدن که ترجمه اش میشه این: صاعد: سه سال پیش من و پسرم داشتیم میرفتیم خونه مادرم که بچه ام شیطنت کرد و یهو پرید وسط جاده. این آقا مجید با همین ماشین نتونست کنترل کنه و محکم با پسرم برخورد کرد و پسرم مرد. همین که عکسش اینجاست. اینا. رو دیوار. مجید: طایفه صاعد خیلی عصبانی شدند. چن من اون شب مست بودم و با مستی پشت فرمون نشسته بودم. بابام که بزرگ خاندان ما هست حاضر نشد بیاد با بابای صاعد که بزرگ خاندانشون هست صحبت کنه و ضمانتم کنه. میگفت من پسری که عرق بخوره و مست کنه نمیخوام. دلم خیلی شکست. رفتم پیش صاعد. دیدم صاعد خیلی حالش بده. بالاخره پسرش از دست داده بود. خدا بعد از چهارتا دختر، یه پسر به صاعد داده بود و خیلی دوسش داشت. صاعد: اسم پسرم گذاشته بودیم قاسم. گفتم عصای دستم میشه. ولی ... رفت. ادامه دارد... 💕 @aah3noghte💕 @Mohamadrezahadadpour