شهید شو 🌷
#رمان_واقعی_سرزمین_زیبای_من #قسمت_بیست_و_نهم📝 ✨من شرمنده ام -نخند😡سفیدها که بهم لبخند مےزنن خوش
#رمان_واقعی_سرزمین_زیبای_من
#قسمت_سی_ام📝
✨ رسم بندگی
حال عجیبی داشتم. حسی که قابل وصف نبود... چیزی درون من شکسته شده بود😔
از درون می سوختم
روحم درد می کرد و اشک بی اختیار از چشم هام پایین می اومد.
تمام سال های زندگیم از جلوی چشمم عبور می کرد، تمام باورهام نسبت به دنیا و انسان هایی که توش زندگی می کردن فروریخته بود و احساس سرگشتگی عجیبی داشتم.
تمام عمر از درون حس حقارت می کردم هر چه این حس و تنفرم از رنگ پوستم بیشتر می شد از دنیا و انسان هایی که توی اون زندگی می کردن بیشتر متنفر می شدم.
هر چه این حس حقارت بیشتر می شد، بیشتر دلم می خواست به همه ثابت کنم من از همه شما بهتر و برترم اما به یک باره این حس در من شکست...
برای اولین بار قلبم به روی خدا باز شد
برای اولین بار حس می کردم منم یک انسانم
برای اولین بار دیگه هیچ رنگی رو حس نمی کردم
وجودم رنگ خدا گرفته بود
یه گوشه خلوت پیدا کردم ساعت ها بی اختیار گریه می کردم
از عمق وجودم خدا رو حس کرده بودم.
شب، بلند شدم و وضو گرفتم در حالی که کنترلی در برابر اشک هام نداشتم به رسم بندگی سرم رو پایین انداختم و رفتم توی صف نماز ایستادم، بچه ها همه از دیدن من، جا خوردن😳 اون نماز، اولین نماز من بود.
برای من، دیگه بندگی، بردگی نبود. من با قلبم خدا رو پذیرفتم.
قلبی که عمری حس حقارت می کرد، خدا به اون ارزش بخشیده بود، اون رو بزرگ کرده بود، اون رو برابر کرده بود و در یک صف قرار داده بود حالا دیگه از خم کردن سرم خجالت نمی کشیدم
بندگی و تعظیم کردن شرم آور نبود!
من بزرگ شده بودم همون طور که هادی در قلب من بزرگ شده بود😍
رفتم توی صف نماز ایستادم همه بچه ها با تعجب بهم نگاه می کردن بی توجه به همه شون ، اولین نماز من شروع شد ... .
از لحظه ای که دستم رو به آسمان بلند کردم روی گوشم گذاشتم و الله اکبر گفتم دوباره اشک مثل سیلابی از چشمم فرو ریخت
اولین رکوع من
و اولین سجده های من ...
نماز به سلام رسید
الله اکبر ... الله اکبر ... الله اکبر... با هر الله اکبرقلبم آرام می شد
با هر الله اکبر وجودم سکوت عمیقی می کرد.
آرامش عجیبی بر قلبم حاکم شده بود چنان قدرتی رو احساس می کردم که هرگز، تجربه اش نکرده بودم
بی اختیار رفتم سجده
بی توجه به همه، در سکوت و آرامش قلبم، اشک می ریختم
از درون احساس عزت و قدرت می کردم😇
با صدای اقامه امام جماعت به خودم اومدم ... سر از سجده که برداشتم ... دست آشنایی به سمتم بلند شد 😊قبول باشه
تازه متوجه هادی شدم
تمام مدت کنار من بود، اونم چشم هاش مثل من سرخ شده بود
لبخند شیرینی تمام صورتم رو پر کرد ... دستم رو به سمتش بلند کردم و دستش رو گرفتم ... دستش رو بلند کرد ... بوسید و به پیشانیش زد
امام جماعت، الله اکبر گفت و نماز عشاء شروع شد
اون شب تا صبح خوابم نبرد
حس گرمای عجیبی قلب و وجودم رو پر کرده بود، آرامشی که هرگز تجربه نکرده بودم
حس می کردم بین من و خدا یه پرده نازک انداختن فقط کافیه دستم رو بلند کنم و اون رو کنار بزنم☺️
حس آرامش، وجودم رو پر کرد تمام زخم های درونم آرام گرفته بود و رفتار و زندگیم رو تحت شعاع خودش قرار داد.
تازه مفهوم خیلی از حرف ها رو می فهمیدم حرف هایی که به همه شون پوزخند زده بودم.
خدا رو میشه با عقل ثابت کرد اما با عقل نمیشه درک کرد و شناخت
در وادی معرفت، عقل ها سرگردانند
تازه مفهوم عشق و محبت به خدا رو درک می کردم، دیگه مسلمان ها و اشک هاشون برای خدا، پیامبر و اهل بیت برام عجیب نبود
این حس محبت در وجود من هم شکل گرفته بود و داشت شدت پیدا می کرد.
من با عقل دنبال اسلام اومده بودم
با عقل، برتری و نیاز مردم رو به تفکرات اسلام و قرآن، سنجیده بودم اما این عقل، با وجود تمام شناخت دقیقی که بهم داده بود، یک سال و نیم، بین من و حقیقت ایستاد و من فهمیدم...
فهمیدم که با عقل باید مسیر صحیح رو به مردم نشون داد اما تبعیت و قرار گرفتن در این مسیر، کار عقل نیست
چه بسیار افرادی که با عقل شون به شناخت حقیقت رسیدند ولی نفس و درون شون مانع از پذیرش حقیقت شد.
به رسم استاد و شاگردی، دو زانو نشستم جلوی هادی و ازش خواستم استادم بشه ... هادی بدجور خجالت کشید ...
- چی کار می کنی کوین؟ اینطوری نکن ...
- بهم یاد بده هادی، مسلمان بودن و بنده بودن رو بهم یاد بده! تو هم مثل من تازه مسلمان بودی اما حتی اساتید تو رو تحسین می کنن! استاد من باش😊
#ادامه_دارد...
💕 @aah3noghte💕
💔
به امام گفتن
"ناو آمریکا اومده خلیجفارس"
امام فرمودند بزنیدش!
گفتن تنش میشه،
فرمودند: نترسید بزنیدش! بهانه آوردن؛
فرمود: من بودم میزدم!
نزدنش که ناو وینسنس هواپیمای مسافربری مارو زد☝️
امسال چندبار جیشالظلم مارو تست زد
ولی کاری نکردیم تا وقیحتر شدن و #اتوبوس_سپاه رو زدن
#ایران_قربانی_تروریسم
#گام_دوم_انقلاب
#ننگ_بر_مسئولین_لیبرال
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
💔
#دلشڪستھ...
زندگے زیباست
ای زیبـاپسند!
زنده اندیشان، به زیبایی رسند...
این بیت را که زمزمه مےکنم
فقط عکس شهدا در نظرم مےآید
#جوادمحمدی
#علےخلیلی
#محمودرضابیضائی
#کمیل_قربانی
#احمدمشلب
#کمیل_صفرےتبار
#امیداکبری
#جهادمغنیه
#حاج_حسین_همدانی
#شهیدشوشتری و #الله_دادی...
کدامشان زیبا سیرت نبودند؟
کدامشان زیبا زندگی نکردند؟
وای به حال ما
اگـر به خاطر چهره زیبای شهیدی، مجذوبش شویم
بدا به حال دخترکان سرزمینم
اگر به دنبال شهید زیبا چهره باشند
که بےشک
با همین انحراف عقیده
از مَنش شهدا
فرسنگ ها دور خواهند شد...
خودمان را گول نزنیم!
هیچ کدام از شهدای اینروزها، به خاطر چهره، دنباله رو شهیدی نبودند
حتی
شهیده توران اسکندری هم مرّوج سیره شهدا بود
نه ترویج دهندهء سیمای جذاب شهدا
خدا کند حالا که دست در دست شهیدی گذاشته ایم
راهش را ادامه دهیم و
دل شهیدی از افکار و رفتارمان، خون نشود....
#شهیدجوادمحمدی
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
پ.ن
بحث نامزدی با شهدا که اینروزها بین دختران مذهبی بالا گرفته و هم موجب به استهزا گرفته شدن اعتقادات شده
هم خانواده های شهدا ناراضی اند...
#انتشارحتماباذکرلینک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
دو تا گروه تروریستی
با هم دعواشون شده زدن همدیگه رو کشتن😏
چه بهتر!
چند تا تروریست کمتر😏
FATF
یعنی همین
اما ما دلمون به آقامون گرمه😊
#نشرحداکثری
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #شهیدغریب(شهید رامین تجویدی) پدرشان استاد دانشگاه تاریخ #پاریس بود
🌸🕊🌸🕊
🕊🌸🕊
🌸🕊
🕊
#لات_های_بهشتی
#مالکوم_ایکس
مبارز سیاهپوستی بود که سال 1925 در ایالت اوهامای #آمریکا به دنیا آمد.
پدرش کشیش مذهبی و از جمله افرادی بود که برای حقوق مدنی سیاهپوستان فعالیت می کرد و عاقبت به دست عده ای نژادپرست کشته شد.
مالکوم، در نوجوانی، هنگام سرقت دستگیر شد و به۸تا۱۰ سال حبس محکوم شد!!
پس از آزادی، به عضویت گروه «ملت مسلمان» درآمد. او سیر مطالعاتی و تحقیقاتی خود از اسلام را آغاز کرد و تا جایی پیش رفت که به عنوان #سخنگوی این جمعیت برگزیده شد.
تبلیغات مذهبی و اعتقادی او در آمریکا، باعث شد تعداد زیادی از سیاهپوستان با اسلام آشنا شوند و در مدت کوتاهی به عضویت گروه «ملت مسلمان» درآیند.
مالکوم ایکس در جامعه آمریکا چنان جایگاهی پیدا کرده بود که هرگز تصوّر آن را نمی کرد. همان گونه که خود در یادداشت هایش می نویسد، الله به یاری او آمد و او را از اوج تباهی، به قله های معرفت و انسانیت رساند.
سفر به سرزمین وحی و زیارت خانه خدا، برگ افتخار دیگری بود که در دفتر زندگی مالکوم ایکس جای گرفت. آن گونه که خودش اشاره کرده، در این سفر روحانی و مقدس با معنای واقعی #اتحاد و #برابری میان #مسلمانان آشنا شد و حقیقت اسلام را فرا گرفت.
مالکوم ایکس، پس از #بازگشت از مناسک حج، نام #حاج_ملک_شبّاز را برای خود برگزید. او پس از بازگشت درصدد ایجاد تشکیلاتی گسترده برآمد تا به وسیله آن، مسلمانان جهان را با نژادهای گوناگون به همدلی و ظلم ستیزی فراخواند. مالکوم در آستانه راه بود که خانه اش را به آتش کشیدند و چون از این واقعه جان سالم به در برد، یک هفته بعد در 39 سالگی هنگام سخنرانی در سالن بالروم منهتن، با #شلیک چند #گلوله به زندگی پرفراز و نشیب او پایان دادند.
#نسئل_الله_منازل_الشهدا
#اختصاصی_کانال_آھ3نقطه
📚...تا شهادت
#ڪپےبراےغیراعضاءکانال 📛
💕 @aah3noghte💕
💔
#حاج_حسین_یکتا:
ما جبههاےها از لقاءالله جاموندیم؛
دهه شصتیها! هفتادیها! هشتادیها!
از بقیةالله جانمونید...
#آھ...
💕 @aah3noghte💕