#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#احمد_متوسلیان
#تواضع
#مدیریت
#مدیریت_انقلابی
#همدردی
🌷روحیه ی دردمندی
🌿حاجی داشت گریه می کرد. از یکی پرسیدم: «چی شده؟» گفت: «یه نفر بالای کوه دستش ترکش خورده بود. نتونستن اون بالا کاری بکنن، دستش قطع شد.» بی صدا اشک می ریخت.
🌸✨ یاد و خاطره جاوید الأثر سر لشکر پاسدار حاج احمد متوسلیان گرامی باد. ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#احمد_متوسلیان
#مدیریت
#مدیریت_انقلابی
#بیت_المال
🌷 شیوه استفاده از بیت المال
🌿 هر وقت می خواست به تهران برود، تا سنندج را با جیپ می رفت و آنجا به این عنوان که سفر شخصی من دخلی به استفاده از وسیله ی بیت المال ندارد، جیپ را با راننده به مریوان بر می گرداند و می رفت ترمینال، سوار اتوبوس می شد و به تهران می رفت.
🌸✨ یاد و خاطره جاویدالأثر سرلشکر پاسدار حاج احمد متوسلیان گرامی باد. ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#احمد_متوسلیان
#مدیریت
#مدیریت_انقلابی
🌷 جدی و مهربان
🌿 هر روز توی مریوان همه را راه میانداخت؛ هر کس با سلاح سازمانی خودش. از کوه میرفتیم بالا. بعد باید از آن بالا روی برفها سر میخوردیم پایین. این آموزشمان بود. پایین که میرسیدیم، خرما گرفته بود دستش به تک تک بچّهها تعارف میکرد. خسته نباشید میگفت.
🌸✨ یاد و خاطره جاویدالأثر سرلشکر پاسدار حاج احمد متوسلیان گرامی باد. ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#احمد_متوسلیان
#مدیریت
#مدیریت_انقلابی
🌷آثار شکنجه و جراحت و سوختگی
🌿 توی رختکن حمام، همه، لباس هایمان را در آوردیم به جز برادر «احمد» هر چه اصرار کردیم او هم لباس هایش را در آورد و بیاید، طفره رفت. این موضوع برای ما شده بود. معمّا؛ تا اینکه یک بار که بنا شد به حمّام برویم، من یکی پشت در، پای رختکن دیدم احمد به سرعت مشغول درآوردن لباسهایش شده... یا امام زمان! تمام بدنش پر از آثار شکنجه و جراحت و سوختگی بود. تا متوجه حضور من شد، با لحن گلهمندی گفت: «برادر کار خوبی نکردید. آنچه دیدی بین خودمان بماند. باشد؟» اشکم را در آورد قول دادم دیده را نادیده فرض کنم.
🌸✨ یاد و خاطره جاویدالأثر سرلشکر پاسدار حاج احمد متوسلیان گرامی باد. ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#احمد_متوسلیان
#مدیریت
#مدیریت_انقلابی
#مبارزه_با_تبعیض
🌷 تنبیه بدون هیچ ملاحظهای
🌿 فرمانده گردان میخواست برود تو. بحث میکرد اما سرباز جلویِ در، گوشش بدهکار نبود. زنجیر را پایین نمیانداخت.
حاجی رسید دم در از سرباز پرسید: چی شده؟
گفت: این آقا برگهی تردد ندارن، ولی اصرار میکنن برن تو. باید چی کار کنم؟
بدون هیچ ملاحظهای گفت: بیست و چهار ساعت بازداشتش کنید.
🌸✨ یاد و خاطره جاویدالأثر سرلشکر پاسدار حاج احمد متوسلیان گرامی باد. ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#احمد_متوسلیان
#مدیریت
#مدیریت_انقلابی
🌷 تنبیه و درخواست
🌿 یک بار رفتیم یکی از پاسگاههای مسیر مریوان. توی ایست بازرسی هیچ کس نبود. هر چه سر و صدا کردیم، کسی پیدایش نشد. رفتیم سنگر فرماندهیشان. فرمانده آمد بیرون، با زیرپوش و شلوار زیر. تا آمدم بگویم: «حاج احمد داره میآد» خودش رسید. یک سیلی زد توی گوشش و بعد سینهخیز و کلاغ پر.
برگشتنی سر راه، همان جا، پیاده شد. دست طرف را گرفت کشید کناری. گوش ایستادم.
- من اگه زدم تو گوشت، تو ببخش. اون دنیا جلوی ما رو نگیر.
🌸✨ یاد و خاطره جاویدالأثر سرلشکر پاسدار حاج احمد متوسلیان گرامی باد. ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#احمد_متوسلیان
#مدیریت
#مدیریت_انقلابی
#امانتداری
🌺 جلوهای از امانتداری
پرسید: کجا بودی تا حالا؟
گفتم: داشتم غذا میخوردم.
دست انداخت یقهام را گرفت و با خودش برد.
یک پسر هفده - هجده ساله روی تخت دراز کشیده بود ما را كه دید، ترسید دست و پایش را جمع کرد.
اینا چیه روی دستای این؟
یقهام هنوز دستش بود. نفسم بالا نمیآمد. گفتم: ... خون.
رو کرد به آن پسر، پرسید: از کی این جایی؟
- یک هفته س.
دیگه داشت داد میزد.
- گفتهای دستاتو بشورن؟
- گفتم، ولی کسی گوش نداد.
یقهام را از لای دستش کشیدم بیرون، در رفتم.
من را دید دوباره شروع کرد به داد و فریاد.
با التماس گفتم: حاجی، به خدا من فقط دو ساعته از مرخصی اومدهام.
نه خیر، یک ساعت و نیمه که اومدی، اما به جای این که بیای به مجروحا سر بزنی رفتی به کیف خودت برسی.
سرم پایین بود که صدای گریهاش را شنیدم.
تو هیچ میدونی اون بچّه دست ما امانته؟...میدونی مادرش اونو با چه زحمتی بزرگ کرده؟
🌸✨ یاد و خاطره جاویدالأثر سرلشکر پاسدار حاج احمد متوسلیان گرامی باد. ✨🌸
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#احمد_متوسلیان
#مدیریت
#مدیریت_انقلابی
#رفتار_با_اسیر
🌷 رفتار با اسیر
🌿 حاج احمد آمد طرف بچّهها از دور پرسید: چی شده؟
یک نفر آمد جلو و گفت: هر چی بهش گفتیم، مرگ بر صدام بگه نگفت به امام توهین کرد. من هم زدم توی صورتش.
حاجی عصبانی شد و گفت:
کجای اسلام داریم که میتوانید اسیر رو بزنید؟! اگه به امام توهین کرد، یه بحث دیگهس تو حق نداشتی بزنیش.
🌸✨ یاد و خاطره جاویدالأثر سرلشکر پاسدار حاج احمد متوسلیان گرامی باد. ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#احمد_متوسلیان
#مدیریت
#مدیریت_انقلابی
🌷 در نگاه دشمن
🌿 یکی از کوملهها با ناله گفت: «چه بگویم، میان اینها آدمی است به اسم احمد متوسلیان، تازه از تهران آمده. این آدم پدر ما را درآورده. از وقتی که آمده اینجا، تمام کار و کاسبی ما کساد شده. این آدم به تمام کمینهای ما ضد کمین میزند، عملیات هایش هم خانمانسوزه.»
رو به یکی از کُردها گفتم: اگر حاج احمد را ببینی، میشناسی؟
مرد گفت: قیافهاش را ندیدم. ولی میدانم که خیلی جدی است.
رو به مردِ کُرد گفتم: آن مردی که کنارت نشسته احمد متوسلیان است.
مرد کُرد نگاهی به حاج احمد انداخت، حاج احمد هم نگاهی به او انداخت، متوجه شدم رفیق مان شلوارش را خیس کرده است.
🌸✨ یاد و خاطره جاویدالأثر سرلشکر پاسدار حاج احمد متوسلیان گرامی باد. ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#احمد_متوسلیان
#مدیریت
#مدیریت_انقلابی
🌷 تدبیر در عین نداری
🌿 بچّههای توپخانه هیچ چیز برای شلیک نداشتند. مرحله دوم هم قرار بود شروع شود. یک گروهان را فرستاد توپخانهی عراق را گرفتند با خنده آمد سراغ بچّهها.
«برین هر چی مهمات لازم دارین بردارین.»
🌸✨ یاد و خاطره جاویدالأثر سرلشکر پاسدار حاج احمد متوسلیان گرامی باد. ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#احمد_متوسلیان
#مدیریت
#مدیریت_انقلابی
🌷 افق دید
🌿 - حاج آقا! بیخوابیِ این چند شب اَمان ما را بریده، انشاءاللّه امشب خوابِ سیری خواهیم کرد.
حاج احمد قبل از هر جوابی او را با خود از سینه کشِ خاکریز بالا برد، به سمت غرب اشاره کرد و گفت: «ببینم بسیجی!میدانی آنجا کجاست؟»
-نمیفهمم حاج آقا!
حاج احمد گفت: «یعنی چه مؤمن؟!نمیفهمم چیه؟! آنجا انتهای افق است. من و تو باید این پرچم خود را آنجا بزنیم. در انتهای افق. هر وقت آنجا رسیدی و پرچم خود را کوبیدی، بعد برو بخواب!»
🌸✨ یاد و خاطره جاویدالأثر سرلشکر پاسدار حاج احمد متوسلیان گرامی باد. ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
31.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سبک_زندگی
#مهارت_های_زندگی
#مدیریت
#انیمیشن
#کودک
🔹 مدیر جدید مجتمع
🔸 اهمیت زیباسازی محل زندگی
🆔 @ShamimeOfoq