🍃🌺#حکمت_خداوند
🔷🔹حضرت موسي عليه السلام فقيري را ديد كه از شدت تهيدستي ، برهنه روي ريگ بيابان خوابيده است . چون نزديك آمد ، او عرض كرد : اي موسي ! دعا كن تا خداوند متعال معاش اندكي به من بدهد كه از بي تابي ، جانم به لب رسيده است . موسي براي او دعا كرد و از آنجا (براي مناجات به كوه طور) رفت . چند روز بعد ، موسي عليه السلام از همان مسير باز مي گشت ديد همان فقير را دستگير كرده اند و جمعيتي بسيار اجتماع نموده اند ، پرسيد : چه حادثه اي رخ داده است ؟ حاضران گفتند : تا به حال پولي نداشته تازگي مالي بدست آورده و شراب خورده و عربده و جنگجويي نموده و شخصي را كشته است . اكنون او را دستگير كرده اند تا به عنوان قصاص ، اعدام كنند !
🔷🔹خداوند در قرآن مي فرمايد : (اگر خدا رزق را براي بندگانش وسعت بخشد ، در زمين طغيان و ستم مي كنند) پس موسي عليه السلام به حكمت الهي اقرار كرد ، و از جسارت و خواهش خود استغفار و توبه نمود
📚ولو بسط الله الرزق لعباده في الارض
شوري : ۲۷
┏━✨🕊✨🕊✨┓
🆔 @arefeen
┗━✨🕊✨🕊✨┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق را در کربلا آتش زدند
┏━✨🕊✨🕊✨┓
🆔 @arefeen
┗━✨🕊✨🕊✨┛
#عذاب_شمر_ملعون_در_عالم_برزخ
علامه امینی رحمت الله ارادت خالصانه اے به اهل بیت عصمت و طهارت داشت؛ آقازاده محترم ایشان آقاے حاج شیخ رضا امینی نقل میکند:
پدرم در آخرین بیمارے؛ روے تخت در تهران خوابیده بود؛ به من فرمود: رضا؛ من این داغ و عقده ے دلم را از کربلا نگشوده ام؛ من برای سیدالشهدا علیه السلام در عمرم گریه سیری نکرده ام با خداوند عهد کرده ام که اگر خوب شدم؛ پنج سال در کربلا ساکن شوم؛ شاید گریه سیرے بکنم. و این عقده دلم را به پایان برم.
و اینک یکی از رؤیاهای عجیب علامه امینی را که از زبان خودشان نقل شده و حاکی از رابطه مخصوص او با خاندان نبوت است را نقل میکنیم:
ایشان فرمودند: مدت ها فکر میکردم که خداوند چگونه شمر را عذاب میکند؟
و جزای تشنه لبی و جگر سوختگی حضرت سیدالشهدا امام حسین علیه السلام را چگونه به او میدهد؟!
شب هنگام در عالم خواب دیدم آقا امیرالمؤمین علیه السلام در مکانی خوش آب و هوا؛ روی صندلی نشسته و من هم به خدمت آن جناب ایستاده ام.
دو کوزه نزد ایشان بود؛ فرمودند: این کوزه ها را بردار و برو از آنجا آب بیاور. اشاره به محلی فرمود که بسیار شاداب در اطراف آن بود؛ که صفا و شادابی محیط و گیاهان؛ قابل بیان و وصف نیست.
کوزه ها را برداشته و رو به آن محل ها را پر آب کردم تا به خدمت آقا امیرالمؤمنین علیه السلام بازگردم.
ناگهان دیدم هوا رو به گرمی نهاد ، و هر لحظه هوا گرم تر و سوزندگی صحرا بیشتر کسی از دور به طرف من می آید. هرچه به من نزدیک تر میشود، هوا گرم تر میگردد،گویی این حرارت از آتش اوست.
در خواب به من الهام شده بود که او شمر، قاتل حضرت سیدالشهدا علیه السلام است، وقتی به من رسید ، دیدم هوا به قدری گرم و سوزان شده است که دیگر قابل تحمل نیست، آن ملعون هم از شدت تشنگی به هلاکت نزدیک شده بود، رو به من نمود که از من آب گیرد، من مانع شدم و گفتم: اگر هلاک هم شود نمیگذارم از این آب قطره ای بنوشی.
حمله شدید به من کرد و من ممانعت می نمودم دیدم اکنون کوزه ها را از دست من میگیرد ،آن هارا چنان به هم کوبیدم که کوزه ها شکسته و آب آن ها به زمین ریخت.
چنان آب کوزه ها بخار شد که گویی آبی در آن ها نبوده است، او که از من ناامید شد رو به استخر نهاد، من بی اندازه غمیگن و مضطرب شدم که مبادا آن ملعون از آب استخر آشامیده و سیراب گردد، به مجرد رسیدن او به استخر چنان آب استخر ناپدید گردید که گویی سال هاست یک قطره آب در آن نبوده.
درختان هم خشک شده بودند. او از استخر مأیوس شد و از همان راهی ڪه آمده بود بازگشت، هرچه دور تر میشد ، هوا رو به صافی و شادابی میگذاشت و درختان و آب استخر به طراوت اول باز گشتند.
به حضور حضرت علی علیه السلام شرفیاب شدم ، حضرت فرمودند:
خداوند متعال این چنین شمر ملعون را جزا و عقاب میدهد اگر یک قطره آب استخر را می نوشید از هر زهری تلخ تر و از هر عذابی برای او دردناک تر بود، بعد از این فرمایش از خواب بیدار شدم
---------------------------------------------
📚 منبع:
یادنامه علامه امینی، ص ۱۳ و ۱۴ ، از کتاب های عذاب قبر
برزخ،پس از مرگ بر ما چه میگذرد؟ ، ص ۱۲۵و ۱۲۶و ۱۲۷ ، نویسنده کتاب:
مهدی فربودی
┏━✨🕊✨🕊✨┓
🆔 @arefeen
┗━✨🕊✨🕊✨┛
✨﷽✨
✅سوال: مدت بیماری امام سجاد(ع) در واقعه عاشورا چقدر طول کشید؟
✍بیشتر روایات و نقل های معتبر، بیماری حضرت زین العابدین(ع) را تنها در همان شب و روز عاشورا عنوان می کنند که ممکن است اثر آن تا چند روز بعد از آن نیز باقی بود.
1⃣ امام سجاد(ع): «هنگامی که پدرم نزدیک مغرب در شب عاشورا اصحاب را جمع کرد برای این که آنها را مرخص کند. من نزدیک او شدم تا آنچه را برای آنها می گوید بشنوم و من در آن هنگام مریض بودم.
2⃣ امام سجاد(ع): «من در آن شبی که پدرم در صبحش به شهادت رسید نشسته بودم و عمه ام حضرت زینب(س) نزد من مشغول پرستاری من بود»، در این هنگام پدرم در پنهانی از اصحابش کناره گرفت و نزد او «جُوَین»(یا جون یا حویّ] غلام ابوذر غفاری بود و او شمشیرش را اصلاح می کرد و پدرم اشعاری را می خواند. آن اشعار را دو بار یا سه بار تکرار کرد تا آن که من آن را فهمیدم و آنچه را می خواست، دانستم. پس گریه راه گلویم را بند آورد. اشک هایم را پاک کردم و سکوت کردم.
3⃣ شیخ مفید(م 413ق): «حمید بن مسلم گوید: ... به على بن الحسین(ع) که دارای بیماری سختى بود و روى فرشى افتاده بود، رسیدیم، گروهى از پیادگان همراه شمر سر رسیدند پس به شمر گفتند: آیا این بیمار را نمی کشى؟ من گفتم: سبحان الله آیا افراد کم سن و سال را هم می کشند؟ او نوجوانی است که همین بیمارى او را بس است؟ پس پیوسته آن جا بودم تا آنان را از او دور کردم.
4⃣ محمد بن سعد(م 230ق) در «الطبقات الکبری»: «آن روز(عاشورا) که على بن الحسین همراه پدرش بود، بیست و سه یا بیست و چهار سال داشت و هر کس بگوید که او در آن زمان کوچک بوده و موى بر نیاورده بوده، بی اساس است؛ ولی او آن روز بیمار بود و به همین جهت کشته نشد.
5⃣ در «بلاغات النساء» چنین آمده است: حِذام یا حُذَیم اسدى گفت: سال 61 [هجرى ]، سال شهادت حسین(ع)، به کوفه وارد شدم. زنان کوفه را در آن زمان دیدم که بر سر و صورت خود می زنند و گریبان می درند و دیدم که زین العابدین(ع) با صدایى آهسته و پیکرى نحیف از بیمارى می گوید: «اى کوفیان! شما بر ما می گِریید؟! پس چه کسى جز شما ما را کُشت؟
6⃣ امام صادق(ع)، از پدرانش چنین گزارش فرمود: «هنگامى که زنان را از کربلا به کوفه وارد کردند، زین العابدین(ع) بدنش نحیف شده و از بیمارى، رنجور بود..
📚از بیانات استاد انصاریان
┏━✨🕊✨🕊✨┓
🆔 @arefeen
┗━✨🕊✨🕊✨┛
#كرامات اولياءالله
🍀صاحب اولاد شد مرحوم #کلینى نقل مى کند: مردى خراسانى بین مکه و مدینه در زبده به امام #صادق (ع ) برخورد و عرضه داشت :
🔶 فدایت شوم ، من تاکنون فرزنددار نشده ام چه کنم ؟
💎آن حضرت فرمود: هرگاه به وطن برگشتى و خواستى به سوى همسرت روى ، آیه #و_ذاالنون_اذ_ذهب_مغاضبا_فظن_ان_لن_نقدر_علیه_فنادى_فى_الظلمات_ان_لا_اله_الا_انت_سبحانک_انى_کنت_من_الظالمین را تا سه آیه بخوان ، ان شاء الله فرزنددار خواهى شد.
اجابت دعا امام #صادق (ع ) فرمود: عجب دارم از کسى که غم زده است ، چطور این دعا را نمى خواند: #لا_اله_الا_انت_سبحانک_انى_کنت_من_الظالمین 🌺چرا که خدا وند به دنبال آن مى فرماید: فاستجبنا له و نجیناه من الغم و کذلک ننجى المؤمنین (ما او را پاسخ دادیم و از غم نجات دادیم و این گونه مؤ منان را نجات دهیم )
نجات از بیمارى #پیامبراكرم (ص ) فرمود: هر بیمار مسلمانى که این دعا را بخواند، اگر در آن #بیمارى (بهبود نیافت ) و مرد ، #پاداش #شهید به او داده مى شود و اگر بهبودى یافت ، خوب شده در حالى که تمام 🔥گناهانش آمرزیده شده است .
💎 #رسول_الله (ص ) فرمود:
آیا به شما خبر دهم از دعایى که هر گاه گرفتارى و غم پیش آید آن دعا را بخوانید گشایش حاصل شود؟
🔶 #اصحاب گفتند: آرى ، اى رسول خدا.
💎 حضرت فرمود: دعاى #یونس که طعمه ماهى شد.
📚مفاتیح الجنان
┏━✨🕊✨🕊✨┓
🆔 @arefeen
┗━✨🕊✨🕊✨┛
✨﷽✨
✅سرانجام شاهد بی گناهی یوسف
✍در برخی از تفاسیر قرآن نقل شده است: چون یوسف بر مسند حکومت مصر نشست، به نظرش رسید که در امور مملکتی، وزیری لازم دارد که بتواند به اصلاح معیشت و تربیت مردم برخیزد و درهای عدل و محبت را به روی آنان بگشاید.
امین وحی از سوی حق به نزد او آمد و گفت: خدا می فرماید: تو را وزیری لازم است. یوسف فرمود: من نیز در این خیالم ولی کسی که سزاوار این مسند باشد نمی دانم کیست؟ جبرئیل گفت: فردا صبح که از مقرّ حکومت حرکت می کنی، اول کسی که بنظرت آمد، این منصب را به او ارزانی دار! یوسف اول صبح نظرش به کسی افتاد که به شدت ضعیف و لاغر و رخساره زرد بود و بسته ای از هیمه بر پشت داشت، با خود گفت: این شخص تحمل مسئولیت وزارت را نخواهد داشت.
خواست از وی بگذرد، امین وحی به او گفت: از او مگذر و او را برای پست وزارت انتخاب کن ، زیرا که او را بر تو حقی است ، او همان کسی است که در دربار عزیز مصر به پاکی و عصمت تو شهادت داد ، او را این لیاقت هست که امروز پست وزارت را به او وا گذاری! جایی که حضرت حق به خاطر شهادتی صحیح، پست وزارت به شاهد پاکی و عصمت یوسف عطا می کند، به کسی که عمری به وحدانیّت او شهادت می دهد چه خواهد داد؟!
آری، لطف و رحمت حضرت دوست چیزی نیست که قابل درک باشد و در این مقام پای عقل عاقلان و خرد خردمندان و هوش هوشمندان لنگ است و کسی را قدرت فهم این حقایق آن چنان که هست نیست.
📚مطالعه کتاب عبرت آموز: مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان
┏━✨🕊✨🕊✨┓
🆔 @arefeen
┗━✨🕊✨🕊✨┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آزمون_الهی
📝قابل توجه افرادی که میگن چرا من؟
👩⚕خانم دکتر صحابی متخصص قلب و عروق و چگونگی رویارویی با سختیها ازقبیل شهادت همسر ...
┏━✨🕊✨🕊✨┓
🆔 @arefeen
┗━✨🕊✨🕊✨┛
#کرامات #امام_حسین_علیه_السلام
🔻داستان واقعی از توسل به امام حسین(علیه السّلام )
📌خطیب بزرگ شیخ عبدالواهب کاشی در بسیاری از مجالس خود یاداوری میکند :
من به برکت وجود امام حسین علیه السلام زنده مانده ام
او تعریف میکند که :
مادرم بعداز تحمل زایمان های دشوار ،هیچ کدام از پسرانش بعد از تولد زنده نمی ماندند 😔
منم که بدنیا امدم دریک قدمی مرگ بودم🙁
دیگر تاب و طاقت مادرم تمام میشود
به بالای پشت بام می رود
به مولا امام حسین(علیه السّلام) متوسل میشود و
👈 نذر میکند که اورا خادم امام حسین گرداند
و وقتی از پشت بام به پایین می آید درکمال تعجب فرزند خود را سالم می بیند
و بااشک شادی معجزه امام حسین را شکر میگوید
و بابت این معجزه شیخ کاشی خادم امام حسین ع گردیده بود
منبع :
📚استشفاء به معصومین ...ص۳۲۸
┏━✨🕊✨🕊✨┓
🆔 @arefeen
┗━✨🕊✨🕊✨┛
#روضه
▫️در میان مردم کوفه
چون اسیران کربلا را آوردند، زنان اهل کوفه گریبان چاک زده و زاری میکردند و مردان هم با آنها میگریستند. زین العابدین(ع)که بیمار بود با صدایی ضعیف و آهسته فرمود: «اینان بر ما گریه میکنند! پس چه کسی ما را کشته است؟» آنگاه زینب(س) به سوی مردم اشاره کرد که خاموش باشید! دمها فرو بسته شد و زنگ شتران از نوا باز ایستاد. روایتگر ماجرا گفته است: هرگز زنی پرده نشین را خوش سخنتر از وی ندیدم؛ گویی بر زبان علی سخن میراند.
▫️او خدا را ستایش کرد و بر رسول او درود فرستاد و مردم کوفه را به خاطر رفتار دوگانهشان و کوتاهی در یاری امام حسین(ع) نکوهش کرد و آنان را به کیفری بزرگ برای کشتن سید جوانان اهل بهشت وعده داد. پس از سخنان زینب(س)، مردم حیران شده بودند و دستها به دندان میگزیدند.
▫️امام زین العابدین(ع) رو به عمهاش کرد و فرمود: «عمه جان آرام بگیر، سرگذشت گذشتگان برای آنان که ماندهاند مایه عبرت است. خدای را سپاس که تو عالمه تعلیم ندیده و خردمندِ خرد نیاموزیدهای. گریه و زاری، آنان را که رفتهاند به ما باز نمیگرداند». سپس زینب(س) آرامش گرفت و سخنی نگفت.
🔴فرازهایی از خطبهی حضرت زینب برای مردم کوفه
▪️ای مردم کوفه،ای مردمان حیله گر و خیانت کار! گریه میکنید؟ اشک چشمانتان خشک نشود و ناله هایتان آرام نگیرد. همانا که کار شما مانند آن زنی است که رشتۀ خود را پس از محکم یافتن، یکی یکی از هم میگسست، شما نیز سوگندهای خود را در میان خویش، وسیلۀ فریب و تقلب ساخته اید. آیا در میان شما جز وقاحت و رسوایی، سینههای آکنده از کینه، دو رویی و تملق، همچون زبان پردازی کنیزکان و ذلت و حقارت در برابر دشمنان چیز دیگری نیز یافت میشود؟
▪️آری به خدا سوگند که باید گریه کنید، پس بسیار بگریید و کمتر بخندید. چرا که دامان خود را به ننگ و عار جنایتی آلوده اید که ننگ و پلیدی آن را از دامان خود تا ابد نتوانید شست.
▪️وای بر شماای مردم کوفه! آیا میدانید چه جگری از رسول خدا دریدهاید؟ چه زنان و دختران با عفت و وقاری را از خاندان او به کوچه و بازار کشاندهاید؟! چه خونی از آن حضرت بر زمین ریختهاید؟! و چه حرمتی از او شکستهاید؟! شما این جنایت فجیع را بیپرده و آشکار به انجام رسانید؛ جنایتی که سر آغاز جنایات دیگری در تاریخ گشته، سیاه، تاریک و جبران ناپذیر بوده، تمام سطح زمین و وسعت آسمان را پر کرده است. آیا از اینکه آسمان خون باریده تعجب میکنید؟
منابع:
- طبرسی، الاحتجاج، ۱۴۰۳ق، ج۲، ص۳۰۴
- مجلسی، بحار الأنوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۱۶۳
#ما_ملت_امام_حسینیم
┏━✨🕊✨🕊✨┓
🆔 @arefeen
┗━✨🕊✨🕊✨┛
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
#برادری
حقیقتی که از آن، طاعتی فراتر نیست
حقیقتی که اساس شریعت نبویست
برادریم همه، در پناه پیغمبر
کدام نعمت از این نعمت است بالاتر؟
👤جواد محمدزمانی
🌸 پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
🔹هر مؤمن را بر مؤمن ديگر هفت حقّ واجب است كه خداوند عزّ و جلّ آن را بر او فرض كرده است: او را در چشم خود بزرگ ببيند، و در دل، دوست بدارد، و در مال خود با او مواسات كند، و غيبتش را حرام بدارد، و در بيماريش از او عيادت كند، و جنازهاش را تشييع نمايد، و پس از مردنش دربارۀ او بجز خير نگويد.
📚 من لا يحضره الفقيه , جلد 4 , صفحه 398
🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ
🌸 و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
┏━✨🕊✨🕊✨┓
🆔 @arefeen
┗━✨🕊✨🕊✨┛
✨﷽✨
⚫️گریه جبرائیل بر مصائب حضرت زینب(س)
✍روایت شده است که پس از ولادت حضرت زینب(س) ، امام حسین(ع) که در آن هنگام کودک سه چهار ساله بود، به محضر رسول خدا(ص) آمد و عرض کرد: خداوند به من خواهرى عطا کرده است . پیامبر(ص) با شنیدن این سخن ، منقلب و اندوهگین شد و اشک از دیده فرو ریخت. حسین(ع) پرسید: براى چه اندوهگین و گریان شدى ؟
پیامبر(ص) فرمود: اى نور چشمم ، راز آن به زودى برایت آشکار شود. تا اینکه روزى جبرائیل نزد رسول خدا(ص) آمد، در حالى که گریه مى کرد، رسول خدا(ص) از علت گریه او پرسید، جبرائیل عرض کرد: این دختر (زینب) از آغاز زندگى تا پایان عمر همواره با بلا و رنج و اندوه دست به گریبان خواهد بود؛ گاهى به درد مصیبت فراق تو مبتلا شود، زمانى دستخوش ماتم مادرش و سپس پدرش امیر مومنان و سپس ماتم مصیبت جانسوز برادرش امام حسن(ع) گردد و از این مصایب دردناک تر و افزون تر اینکه به مصایب جانسوز کربلا گرفتار شود، به طورى که قامتش خمیده شود و موى سرش سفید گردد. پیامبر (ص) گریان شد و صورت پر اشکش را بر صورت زینب(س) نهاد و گریه سختى کرد، زهرا(س) از علت آن پرسید. پیامبر(ص) بخشى از بلاها و مصایبى را که بر زینب(س) وارد مى شود، براى زهرا(س) بیان کرد.
حضرت زهرا(س) پرسید: اى پدر! پاداش کسى که بر مصایب دخترم زینب(س) گریه کند چیست؟ پیامبر اکرم(ص) فرمود: پاداش او همچون پاداش کسى است که براى مصایب حسن و حسین (ع) گریه مى کند.
📚کتاب ۲۰۰ داستان از فضایل ، مصائب
و کرامات حضرت زینب(سلام الله علیها)
┏━✨🕊✨🕊✨┓
🆔 @arefeen
┗━✨🕊✨🕊✨┛
✨﷽✨
✅درسی از مکتب حضرت اباالفضل العباس(ع)
✍ماجرای داش علی مست و روضه حضرت عباس(ع) ....
یکى از جاهلهاى محل ما «داش على» بود که چند سال پیش فوت شد، در زمان حیاتش یک روز من از توى بازار رد مىشدم، دیدم داش على بازار را قُرقُ کرده و چاقویش را هم دستش گرفته و یک نفس کش جرأت نطق نداشت، آن روزها هنوز ماشین و اتومبیل نبود، من با قاطر به مجالس سوگواری حضرت سیدالشهدا(ع ) مىرفتم، از سرگذر که رد شدم متوجه شدم که مرا دید و تا چشمش به من افتاد، گفت: از قاطر پیاده شو، پیاده شدم، گفت: کجا مىروى؟
دیدم مست مست است و باید با او راه رفت، گفتم: به مجلس روضه مىروم! گفت: یک روضه ابوالفضل همین جا برایم بخوان، چون چارهاى نداشتم، یک روضه اباالفضل(ع ) برایش خواندم، داش على بنا کرد گریه کردن، اشکها روى گونهاش مىغلتید و روى زمین مىریخت، چاقویش را غلاف کرد و قرق تمام شد، بعد فهمیدم همان روضه کارش را درست کرده و باعث توبهاش شده بود. چند سال بعد داش على مرد، چند شب بعد از فوتش او را در خواب دیدم، حال او را پرسیدم ، مثل اینکه مىدانست مىخواهم وضع شب اول قبرش را بپرسم،
گفت: راستش این است که تا آمدند از من سؤالهایی بکنند، سقائى آمد، مقصودش حضرت ابوالفضل(ع) بود و فرمود: داش على غلام ما است، کارى به کارش نداشته باشید
┏━✨🕊✨🕊✨┓
🆔 @arefeen
┗━✨🕊✨🕊✨┛
#احسن_القصص #حکایت_آموزنده
✅ خدا به موسی گفت: قحطی خواهد آمد!...به قومت بگو آماده شوند.
موسی به قومش گفت و قومش از دیوار خانه ها سوراخ ایجاد کردند که در هنگام سختی به داد هم برسند که این قحطی بگذرد...🌿🌼
مدتی گذشت اما قحطی نیامد ، موسی پیش خدا رفت و علت را پرسید
خدا به او گفت من دیدم که قوم تو به هم رحم کردند!... من چگونه به این قوم رحم نکنم ؟!...🌿🌼
به همدیگه رحم کنیم تاخدا هم، بهمون رحم کنه🌿🌼
┏━✨🕊✨🕊✨┓
🆔 @arefeen
┗━✨🕊✨🕊✨┛
🔵اهمیت احترام به سادات!
🌹در محضر آیت الله بهجت ره:
احترام به سادات و مودّت و محبت به آنها، خیلی سفارش شده است.
🍃بعضی فرمودهاند بارها اتفاق افتاده با نظر سیدی مخالفت نمودم و چوبش را از جای دیگر خوردم.
💥 بلکه از این بالاتر، پدری که سید بود نقل میکرد:
گاهی فرزند خود را بهعنوان تأدیب کتک میزدم، بلافاصله گرفتاری و ناراحتی برایم پیش میآمد...
🌺حضرت امام حسن عسکری علیهالسلام به شخصی که به یکی از سادات بیاعتنایی کرده بود ایراد گرفتند. آن شخص عرض کرد:
بیاعتنایی من به او، بهخاطر مخالفت او با شما بود.
💚حضرت در جواب فرمود: چون او به ما انتساب دارد، نمیبایست چنین میکردی..!
┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄
📘در محضر بهجت، ج۲، ص۳۰۵
┏━✨🕊✨🕊✨┓
🆔 @arefeen
┗━✨🕊✨🕊✨┛
گویند مردی بود منافق اما زنی داشت مومن و متدین. این زن تمام کارهایش را با بسم الله"آغاز می کرد. شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک می شد و سعی می کرد که او را از این عادت منصرف کند. روزی کیسه ای پر از طلا به زن داد تا آن را به عنوان امانت نکه دارد زن آن را گرفت و با گفتن " بسم الله الرحمن الرحیم" در پارچه ای پیچید و با " بسم الله " آن رادر گوشه ای از خانه پنهان کرد، شوهرش مخفیانه آن طلا را دزدید و به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده کند و "بسم الله" را بی ارزش جلوه دهد.
وی بعد از این کار به مغازه خود رفت. در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد آن مرد ماهی ها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای نهار آماده سازد.زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد دید همان کیسه طلا که پنهان کرده بود درون شکم یکی از ماهی هاست آن را برداشتو با گفتن "بسم الله" در مکان اول خود گذاشت.شوهر به خانه برگشت و کیسه زر را طلب کرد. زن مومنه فورا با گفتن "بسم الله" از جای برخاست و کیسه زر را آورد شوهرش خیلی تعجب کرد و سجده شکر الهی را به جا آورد و از جمله مومنین و متقین گردید.
ﻳﻪ ﻗﺴﻤﺘﻲ ﺍﺯﺳﻮﺭﻩ ﯾﺲ ﺗﻮ ﻗﺮﺁﻥ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ :
))•°• ﻛــُﻞِ ﻓــﻲ ﻓَﻠَــﻚ•َ((° َ•
ﻛــﻪ ﻣﻌﻨﻴﺶ ﻣﻴــﺸﻪ ﻫﻤــﻪ ﭼﻴـﺰ ﺩﺭ ﮔـﺮﺩﺵ ﺍﺳﺖ ↺
ﺟﺎﻟﺒﻴـﺶ ﺍﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻛـﻪ ﺍﮔـﺮ ﻫﻤﻴﻨـﻮ ﺑـﺮ ﻋــﻜﺲ ﺑﺨــﻮﻧﻲ ﺑــﺎﺯﻡ
ﻣﻴــﺸﻪ :
↺
ﻛُــﻞِ ﻓــﻲ ﻓَﻠــﮏ
↻
ﯾﻌﻨـــﯽ ﺧـﻮﺩ ﺁﻳـﻪ ﻫــﻢ ﺩﺭ ﮔــﺮﺩﺷـﻪ
ﻋـﺎﺷﻖ ﺍﯾـﻦ ﺍﻋﺠﺎﺯﺍی ﻗــــﺮﺁﻧﻢ
حضرت علی" فرمودند: وقتی یک انسان جوان توبه می کند از مشرق تا مغرب قبرستان ها برای چهل روز از عذاب قبر نجات داده میشوند.
┏━✨🕊✨🕊✨┓
🆔 @arefeen
┗━✨🕊✨🕊✨┛
✨﷽✨
✅تاریخ را مطالعه کرده اید؟
✍به "زبیر بن عوام" میگفتند «سِیفُ الاسلام»! فقط زبیر در روز ضربه خوردن حضرت زهرا "سلام الله علیها"، دست بر قبضه شمشیرش برد. آیا میدانید چه گره هایے را در راه اسلام باز کرد؟ اما…
به "عبدالرحمن بن ملجم مرادے" مے گفتند شیعه امیرالمومنین، خودش به امیرالمومنین گفت حب و عشق تو، در خون و رگ من وجود دارد؟؟؟!!! اما…
"شمر بن ذے الجوشن" جانباز جنگ صفین بود و در این جنگ تا شهادت هم پیش رفت!!! اما…
هیچ مے دانستید وقتے در کربلا وارد گودال قتلگاه شد؛ زانوهایش را بسته بود؟
بدلیل اینکه آنقدر نماز شب خوانده بود، زانوانش پینه شترے بسته بودند.
آیا میدانستید "عمربن سعد" روز عاشورا نماز صبح را که تمام کرد، گفت: "قربة الے الله" و اولین تیر را به سوي خیام "سیدالشهدا" علیه السلام نشانه رفت؟
مے دانستید همه آنهایے که به کربلا آمدند، مسلمان بودند، نماز میخواندند و روزه مي گرفتند و سایر واجبات دینے را نیز انجام مے دادند؟؟؟!!!
همگے با نیت "قربة الے الله" آمدند براي کشتن " سیدالشهدا"...
"زهیر بن قین"عثمانے مسلک بود؛ اما… آمد براے یارے ابا عبداله الحسین! و حسینے شد.
وهب، مسیحے بود ولے در واپسین لحظات،حسینے شد
حر بن یزید ریاحے فرمانده لشگر یزید بود که راه بر حسین بست ولے به کجا رسید...
ملاک حال فعلے افراد است ولو قبلا امامزاده باشد
"شمربن ذے الجوشن"هم نماز شبش ترک نمیشد هم شیخ و سابقون جانباز امت بود اما… شد قاتل ابا عبدالله...
بصیرت که نداشته باشیم،
مے شویم:
«خَسِرَ الدُّنیا والآخرة»
✨اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا✨
┏━✨🕊✨🕊✨┓
🆔 @arefeen
┗━✨🕊✨🕊✨┛
💠
حدیثی عجیب
از حضرت امام محمدباقر(علیهالسلام) روایت شده: حضرت حق سبحانه و تعالی فرشتهای را در هر شب جمعه فرمان میدهد که از اول شب تا آخر شب از جانب پروردگار جهانیان از بالای عرش ندا کند:
آیا بنده مؤمنی هست که پیش از طلوع صبح برای هر دو جهانش مرا بخواند تا من درخواستش را اجابت کنم؟
آیا بنده مؤمنی هست که پیش از طلوع صبح از گناهش توبه کند تا توبهاش را بپذیرم؟
آیا بنده مؤمنی هست که در روزی او تنگ گرفته باشم و پیش از طلوع صبح از من بخواهد که روزیاش را فزونی بخشم تا به او وسعت در روزی دهم؟
آیا بنده مؤمن بیماری هست که پیش از برآمدن صبح از من بخواهد شفایش دهم تا به او تندرستی ارزانی کنم؟
آیا بنده مؤمن غمگین در بندی هست که پیش از طلوع صبح از من بخواهد او را از بند برهانم و اندوهش را برطرف سازم تا دعایش را اجابت نمایم؟
آیا بنده مؤمن ستمدیدهای هست که پیش از طلوع صبح دفع ستم ستمکار را از من بخواهد تا انتقام او را از ستمکار بگیرم و حقّش را به وی بازگردانم؟
فرشته حق این ندا را پیوسته تا طلوع صبح جمعه ادامه میدهد!
👈👈👈👈👈حداقل شبهای جمعه رو حتما نماز شب بخوانیم. نیم ساعت مانده به اذان صبح آماده نماز شب باشیم
┏━✨🕊✨🕊✨┓
🆔 @arefeen
┗━✨🕊✨🕊✨┛
مقبل گوید رفتم روی منبر پله اول ولی دیگر پیامبر(ص) به من نفرمود برو بالاتر فهمیدم . مقام محتشم از من خیلی بالاتر است . شروع کردم به خواندن اشعارم:
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سید الشهداء بر جدال طاقت داشت
هوا زور مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سر نگون گردید
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم، عرش بر زمین افتاد
تا این اشعار را خواندم حوریه ای آمد و گفت مقبل دیگر نخوان که زهرا سلام الله علیها غش کرد
. مقبل گوید : از منبر فرود آمدم و پیامبر (ص) به عنوان صله چیزی به من عطا نفرمود .
ناگهان امام حسین علیه السلام را درهمان حالت رویا دیدم که ازآن حلقوم بریده صدا زد :
ای مقبل من خودم خلعت تو را خواهم داد . مقبل گوید در این حال از خواب بیدار شدم . فردای آن روز قافله ای به قصد زیارت کربلا حرکت کرد و مرا همراه خود بردند
اگه دلتون شکست و اشکتون جاری شد برا سلامتی و فرج مولای غریبمون دعا کنین.
اللهم عجل لولیک الفرج...اللهم الرزقناتوفیق زیارة الحسین ع اللهم جعل عواقب امورناخیرا .اللهم الرزقناتوفیق الشهادة فی سبیلک
┏━✨🕊✨🕊✨┓
🆔 @arefeen
┗━✨🕊✨🕊✨┛
🌼آیا خداوند همیشه گناهان ما را میبخشد؟
✍استاد فاطمي نيا: در قاموس خدا و اهل بيت علیه السلام "تا حالا كجا بودي؟" وجود ندارد! هر زمان توبه كنيم و بازگرديم، ما را راه ميدهند.
پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله سوگندي ياد كرده است كه اين سوگند در منطقه اسم اعظم است. (هر موقع عبارت "الله لا اله الا هو" آمد، يعني منطقه ي اسم اعظم است) اگر مطلب به اين سادگي بود كه حضرت قسم به اين بزرگي نميخوردند!
پيامبر فرمودند:"ولله الذي لا اله الا هو، هر بنده اي كه گمانش را به خدا نيكو كند، خداوند طبق همان گمان با او رفتار ميكند."حسن ظن داشته باشيد به خدا!يقين بدانيد وقتي توبه ميكنيد، خداوند شما را مي بخشد...
┏━✨🕊✨🕊✨┓
🆔 @arefeen
┗━✨🕊✨🕊✨┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاشقانه های مادر شهید با فرزندش
#محمود_کریمی
┏━✨🕊✨🕊✨┓
🆔 @arefeen
┗━✨🕊✨🕊✨┛
#خاطرات_شهدا🌷
سوار بر هلی کوپتر در آسمان کردستان بودیم. دیدم #صیاد مدام به ساعتش نگاه میکنه وقتی علت کارشو پرسیدم گفت: الان موقع نمازه
بعدش هم به #خلبان اشاره کرد که همینجا فرود بیا، خلبان گفت: این منطقه زیاد امن نیست، اگه اجازه بدین تا مقصد صبر کنیم.
گفت: اشکالی نداره، ما باید همینجا #نماز بخونیم! هلی کوپتر نشست، صیاد با آب قمقه ای که داشت #وضو گرفت و به نماز ایستاد، ما هم به او اقتدا کردیم.
#دوستش می گفت:
صیاد در #قنوتش هیـــچ چیزی برای خودش نمی خواست، بارها می شنیدم که می گفت:
" اللهم احفظ قائدنا الخامنه ای "
بلند هم می گفت، از #ته_دل.
#شهید_صیاد_شیرازی🌷
#یاد_شهدا_صلوات
┏━✨🕊✨🕊✨┓
🆔 @arefeen
┗━✨🕊✨🕊✨┛
🔸این مبلغ را نذر شما کردم🔸
📝#خاطره دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر
🔹 مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. متاسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه گداری من و بچه ها سری می زدیم ...
به واسطه ی بیماری ای که داشتند رژیم غذایی سختی هم به توصیه اطبای اسلامی گرفته بودند و مثلاً بین گوشتها فقط مجاز به خوردن شکمبه گوسفند بودند بلکه مداومت به آن مانند یک دارو .
خب شکمبه ها را هم به جهت ارزان تر شدن و هم به جهت تمایل شخصیشان، پاک نکرده می گرفتند و خودشان پاک می کردند. از نیمه های شب چند ساعتی به حمام زیر زمین میرفتند و آنها رو خوبِ خوب تمیز می کردند و بار می گذاشتند و صبح، چنانچه همچو منی مهمانشان بود، با هم می خوردیم ...
🔹 در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانی هایی که دعوت می شدند می گذشت. پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می گذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می کردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟
این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و میبایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت میکردیم..بماند
🔹یک روز صبح گفتند: فردا کمیسیون خبرگان دارم و می خواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟! اول استقبال نکردم ...
بعد ادامه دادند، در یکی از کوچه های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می شود، دلاک کار بلدی هم دارد. احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم.
بقچه ای از حوله، لباس و صابون فله ای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه هر نفر دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم.
پدر راست می گفت. آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفته ایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت می گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد.
🔹 در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت. من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می کردم. گفتم زیاد ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید!
نگاهی تیز و تند کردند. پنج یا پنجاه؟ پنجاه!!
نچ ریزی گفتند و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم»
🔹 وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که کسی از حجره ای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حجا آقا! خودش را دوان دوان بما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» گفتم: بله. گفت: «حاج آقا یه دقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد.
پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمی گیرم!»
گفت: «وجوهات نیست، نذر است».
گفتند: «نذر؟»
گفت: «دیروز برای باری که داشتم در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!»
پدر متبسم شد. رو به من کرد پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم.
🔹در حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!! »
من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود.
بعد بدون آنکه چیزی بگویم، در گوشم گفتند: «ده تا بود؟!» بعد این آیه را خواندند: «مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا»...
نگاهی به بالا کردند گفتند: «خدا بی حساب می دهد. به هرکه اهل حساب کتاب باشد با نشانه می دهد که بفهمی مال اوست نه دیگری. آنرا در جیبت بگذار تا به اهلش بدهیم»
┏━✨🕊✨🕊✨┓
🆔 @arefeen
┗━✨🕊✨🕊✨┛
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
در زمان های قدیم مرد جوانی در قبیله ای مرتکب اشتباهی شد .به همین دلیل بزرگان قبیله گرد هم آمدند تا در مورد اشتباه جوان تصمیم بگیرند در نهایت تصمیم گرفتند که در این مورد با پیر قبیله که تجربه بسیاری داشت مشورت کنند و هر چه که او بگوید عملی کنند.
پیر قبیله از انجام این کار امتناع کرد .بزرگان قبیله دوباره فردی را به دنبال او فرستادند و پیام دادند که شما باید تصمیم نهایی را در مورد اشتباه این جوان بگیرید .
پیر قبیله کوزه ای سوراخ را پر از آب کرد سپس آن را از پشت خود آویخت و به سمت بزرگان قبیله حرکت کرد .
بزرگان قبیله بادیدن او پرسیدند : قصه این کوزه چیست؟
پیر قبیله پاسخ داد : گناهانم از پشت سرم به بیرون رخنه می کنند بی آنکه به چشم آیند و امروز آمده ام که درباره گناه دیگری قضاوت کنم. بزرگان قبیله با شنیدن این سخن چیزی بر زبان نیاوردند و گناه مرد جوان را بخشیدند.
عیب مردم فاش کردن بدترین عیب هاست
عیب گو اول کند بی پرده عیب خویش را
┏━✨🕊✨🕊✨┓
🆔 @arefeen
┗━✨🕊✨🕊✨┛
🔆 #پندانه
🔻نقل است:مرد ثروتمندی به پسرش وصیت کرد: پس از مرگم، میخواهم در قبر به پایم جوراب باشد...
🔸وقتی که پدرش فوت کرد و جسدش را روی سنگ شست و شوی گذاشتند تا غسل بدهند، پسر وصیت پدر خود را به عالِم حاضر در قبرستان اظهار کرد، ولی عالم مانع شد و گفت: هیچ میّتی را بجز کفن با چیزی دیگری نمیپوشانند!
🔹ولی پسر میّت بسیار اصرار ورزید تا وصیت پدرش را بجای آورند، سرانجام برخی علمای شهر جمع شدند و روی این موضوع مشورت میکردند که...
🔹 ناگهان شخصی وارد مجلس شد و نامه پدر را به دست پسر داد، پسر نامه را باز کرد، معلوم شد که (وصیت نامه) پدرش است، آن را با صدای بلند خواند:
🔹 پسرم! میبینی با وجود این همه ثروت و دارایی و باغ و این همه امکانات، حتی اجازه نیست یک جوراب کهنه را با خود ببرم.
🔸یک روز مرگ به سراغ تو نیز خواهد آمد، هوشیار باش، به توهم اجازه بردن یک کفن بیشتر نخواهند داد....
🔹پس کوشش کن از دارایی که برایت گذاشته ام و خودت به دست میاوری خوب استفاده کنی؛ یعنی در راه نیک و خیر به مصرف برسانی و دست افتادهگان را بگیری؛ زیرا یگانه چیزی که با خودت به قبر خواهی برد، همان اعمالت خودت است.
┏━✨🕊✨🕊✨┓
🆔 @arefeen
┗━✨🕊✨🕊✨┛