eitaa logo
احکام شرعی کاربردی
2هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
17 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم: پاسخگویی به سؤالات شرعی👇 @Chnani313 @h_babazadeh لینک کانال: @Sharia313
مشاهده در ایتا
دانلود
*السلام علی الحسین ع* *قالیچه سوخته* مردی ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺷده بود و ﻓﻘﻂ يك ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺩﺍﺷﺖ، ﮔﻮﺷﻪ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﻫﺮ ﻣﻐﺎﺯﻩ‌ﺍﯼ كه ﻣﯿﺮﻓﺖ، ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ: ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد 500 تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﺎ ١٠٠ ﯾﺎ 150 تومن ﺑﯿﺸﺘﺮ نمی‌خریم. ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺑﻮﺩ و به ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺨﺮﻥ ﺍﺯ اﯾﻦ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ میرفت. داخل ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻫﺎ، ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﯽ ﺷﺪﻩ كه ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺑﯽ ﺭﻭ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻧﮑﺮﺩﯾﺪ؟ ﮔﻔﺖ: ﻣﻨﺰﻟﻤﻮﻥ ﺭﻭﺿﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﻣﻨﻘﻞ ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ، ﺫﻏﺎلها ﺭﯾﺨﺖ و ﻗﺎﻟﯽ ﺳﻮﺧﺖ. ﻫﺮ ﭼﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ مى‌تونى ﺍﺯﻡ ﺑﺨﺮ، ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻡ ... ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ پرسید: گفتی ﺗﻮ ﺭﻭﺿﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ؟ گفت: بله. مغازه دار گفت: ﺍﯾﻦ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد 500 تومن ﻣﯽ‌ﺍﺭﺯﯾﺪ ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﺮﺍی اﺭﺑﺎﺏ ﻣﻦ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﻦ ١ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺍﺯﺕ ﻣﯿ ﺨﺮﻡ. قالیچه رو خرید و روی میزش پهن کرد و تا آخر عمرش آن یک قسمتی که سوخته بود رو همیشه گل‌محمدی‌ و‌ رز میخرید و روی قسمت سوخته قالیچه که به اندازه کف دست بود پرپر می کرد و دوستان صمیمی و همکارانش همه به نیت تبرک یک پر از گل را برداشته یا در جانمازشان میگذاشتند یا در قوری چای یا غذایشان می ریختند. اوﻥ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ تو روضه سوخته ﺑﻮﺩ قیمت گرفت، کاش دلمون تو روضه‌ها بسوزه. اونوقت بگیم: دلمون سوخته بی‌بی، چند میخری؟!😭 اللهم الرزقنا شفاعت الحسین(ع) یوم @arefeen
📚 در شهر خوی زن ثروتمند و تیزفکری به نام شوڪت در زمان ڪریم خان زند زندگی می ڪرد. انگشتر الماس ، بسیار گران قیمتی ارث پدر داشت، ڪه نیاز به فروش آن پیدا کرد. در شهر جار زدند ولی ڪسی را سرمایه خرید آن نبود. بعد از مدتی داستان به گوش خدادادخان حاڪم و نماینده ڪریم خان در تبریز رسید. آن زن را خدادادخان احضار کرد و الماس را دید و گفت: من قیمت این الماس نمی دانم ، چون حلال حرام برای من مهم است، رخصت بفرما، الماس نزد من بماند ، فردا قیمت کنم و مبلغ آن نقد به تو بپردازم. شوڪت خوشحال شد و از دربار برگشت. خدادادخان، ڪه مرد شیاد و روباهی بود، شبانه دستور داد ، نگین انگشتر الماس را با شیشه بدلی، ماهرانه تراشیده و جای ڪرده و عوض نمودند. شوڪت چون صبح به دربار استاندار رسید، خدادادخان ، انگشتر را داد و گفت: بیا خواهر انگشتر الماس خود را بردار به دیگری بفروش مرا ڪار نمی آید. شوڪت، وقتی انگشتر الماس خود را دید، فهمید ڪه نگین آن عوض شده است. چون می دانست ڪه از والی نمی تواند حق خود بستاند، سڪوت ڪرد. به شیراز نزد، ڪریم خان آمده و داستان و شڪایت خود تسلیم کرد. ڪریم خان گفت: ای شوڪت خواهرم، مدتی در شیراز بمان مهمان من هستی، خداداد خان، آن انگشتر الماس را نزد من به عنوان مالیات آذربایجان خواهد فرستاد، من مال تو را مسترد می کنم. بعد از مدتی چنین شد، ڪریم خان وقتی انگشتر ، نگین الماس را دید، نگین شیشه را از شوڪت گرفته و در آن جای ڪرد و نگین الماس را در دوباره جای خود قرار داد، انگشتر الماس را به شوڪت برگرداند و دستور داد ، انگشتر نگین شیشه ای را ، به خدادادخان برگردانند و بگویند، ڪریم خان مالیات نقد می خواهد نه جواهر. شوڪت از این عدالت ڪریم خان بسیار خرسند شد و انگشتر نگین الماس را خواست پیش ڪش کند، ولی ڪریم خان قبول نڪرد و شوڪت را با صله و خلعت های زیادی به همراه چند سواره، به شهر خوی فرستاد. دست بالای دست بسیار است ، گاهی باید صبر داشت و در برابر ظلمے سڪوت ڪرد و شڪایت به مقام بالاتر برد، و چه بالاتری جز خدا برای شڪایت برتر است؟ 📚نقل از ڪتاب جوامع الحڪایات و @arefeen
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠 ما غافلیم روبه‌روی خوابگاه دانشگاه صنعتی‌شریف (خیابان زنجان) تعدادی از خونه‌های قدیمی و مخروبه وجود داشت که به ذهنمون هم نمی‌رسید کسی توی این خونه‌ها زندگی کنه. یه روز مصطفی دستم رو گرفت و برد کنار یکی از خونه‌ها. اون‌جا یه اتاق خرابه‌ی نمناک رو دیدم که به جای در، پرده جلوش آویزون بود؛ یه لامپ معمولی هم جلوی در روشن بود. این درواقع محل زندگی یه مادر، با سه تا بچه‌ی قد و نیم قدش بود. مصطفی با ناراحتی گفت: "ببین اینا چه‌طوری دارن زندگی می‌کنن! ما ازشون غافلیم." بعد تعریف کرد که چند وقته بهشون سر می‌زنه و برنج و روغن براشون می‌بره. وقتی هم خودش نمی‌تونه کمکی بکنه، چند تا از بچه‌ها رو می‌بره تا اونا کمک کنند. یادگاران22، ص22 💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠 @arefeen
✨ ✅ دعای مادر و زنده شدن فرزند جوان ✍ آقای محمد حسین قمشه‌ای در نجف اشرف به (ازگور گریخته مشهور بود ) و خود در این رابطه می گفت در سن 18 سالگی در قمشه به مرض حصبه مبتلا شدم در ایام مریضی مقدار زیادی انگور خوردم و از این رو مرضم شدیدتر شد تا اینکه از دنیا رفتم در همان حال می دیدم که افراد حاضر در منزل گریه می کردند و مادرم آمد و به آنان گفت کسی به جنازه فرزندم دست نزند تا برگردم . دیدم قران‌مجید را برداشت و به پشت بام رفت با تضرع و زاری به درگاه پروردگار متعال قرآن کریم و آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام را شفیع قرارداد. پس از چند لحظه‌ای روح به بدنم برگشت و چشمانم را باز کردم و با نگاه به اطرافیان دنبال مادرم میگشتم ولی او را بین آنها نمی دیدم از این رو به افراد حاضر در منزل گفتم به مادرم بگویید بیاید که خداوند مرا به آقا امام حسین علیه السلام بخشید. مادرم را خبر کردند وقتی مادرم آمد مسائلی را که اتفاق افتاده بود به او گفتم مبنی بر اینکه دونفر نورانی که لباس سفید بر تن داشتند نزد من آمدند و یکی از ایشان وقتی دست بر پایم کشید درد پایم راحت شد و دستش را به هر عضوی از بدن میگذاشت درد آنجا راحت می شد و یک دفعه دیدم تمام اهل خانه را که می گریند . و هر چه خواستم به ایشان بفهمانم که من راحت شدم نتوانستم تا اینکه آن دو نفر مرا در حالی که بسیار خوشحال بودم به بالا می‌بردند ولی در بین راه شخصی والامقام و نورانی آشکار شد و به آن دو فرمودند در اثر توسل مادرش ما سی سال عمر به او بخشیدیم او را برگردانید. آنانیکه او را می‌شناختند و این داستان زندگی اش را از خودش شنیده بودند در سال سی ام منتظر رحلت او بودند و درست سر سی سال در نجف اشرف مرحوم شد . @arefeen
🌷رفيقی داشتيم به نام حسين، حسين دوخت از بچه‌های اطلاعات نصر. سال ۶۴، در عمليات والفجر ۹ در كردستان بوديم كه از جنوب خبر آوردند؛ حسين شهيد شده، كه بعد معلوم شد مرجوعی خورده است! حالا ما در اين فاصله چقدر برايش سلام و صلوات و دعا و فاتحه فرستاديم بماند. 🌷حسين موقع اعزام به منطقه از مادرش قول گرفته بود كه اگر جنازه‌ی او را آوردند برای اين كه شهادت نصيبش شده است گريه و زاری نكند. البته مادر حسين از آن پيرزنانی بود كه به قول خودش از فاصله‌ی چند كيلومتری روستايشان هميشه برای نماز جمعه به شيروان می‌رفت. 🌷حسين می‌گفت وقتی مرا ديد شروع كرد جزع و فزع كردن. پرسيدم: ننه مگر قول نداده بودی گريه نكنی؟ لابد از شوق اشك می‌ريزی؟! ـ نه، از اينكه اگر تو شهيد می‌شدی من ديگر كسی را نداشتم كه به جبهه بفرستم گريه می‌كنم! @arefeen
👌 به آن‌ها سلام کنید و تشکر نمایید 🌷 آیت الله بهجت(ره) : ✍ شب که انسان می‌خوابد ، ملائکه موکل بر انسان ، او را برای نماز بیدار می‌کنند و بعد چون انسان اعتنا نکند‌ و بخوابد باز او را بیدار می‌کنند. اگر دوباره بخوابد، باز او را بیدار می‌کنند. این بیداری‌ها تصادفی و از روی اتفاق نیست! بلکه بیداری‌های ملکوتی است که به وسیله فرشتگان انجام می‌گیرد. 🔹 اگر انسان استفاده کرد و برخاست آن‌ها تقویت و تایید می‌کنند و روحانیت می‌دهند. وگرنه متأثر می‌شوند و کسل بر می‌گردند.اگر از خواب برخاستید آن ملائکه را که نمی‌بینید ، اقلاً به آن‌ها سلام کنید و تشکر نمایید. 📚 در خلوت عارفان @arefeen
‍ 🌹پایان عمر امام زمان علیه السلام: (عج) پس از قیام در ، بر جهان حکومت خواهد کرد. مدت حکومت در روایات از هفت تا ۳۰۳ سال ذکر شده است. در روایات اهل سنت، مدت هفت سال شهرت دارد و در روایات شیعه، بیش از ده سال. برخی روایات شیعه، طول حکومت را هفت سال دانسته‌اند، اما هر سال معادل ده یا بیست سال به طول می‌انجامد. در برخی روایات، طول حکومت، به مشیت الهی گره خورده و مبهم است. درباره چگونگی شهادت یا وفات امام زمان(عج)، روایتی نقل نشده است. برخی از علما با توجه به قول مشهور شهادت همه امامان بر اساس روایت «ما منّا الا مقتول او مسموم» (۷۶) قائل به شهادت امام در پایان حکومت هستند. تنها یک نقلِ غیرروایی از نحوه شهادت امام خبر می‌دهد. در این نقل، امام مهدی علیه السلام پس از هفتاد سال حکومت، به دست زنی ریش‌دار به نام سعیده به شهادت می‌رسد. اگرچه الزام الناصب، این نقل را در میان اتفاقات پس از ظهور ذکر می‌کند و آنگاه این مجموعه نقل را برداشت از روایات می‌داند، اما چنین روایتی در میان منابع روایی یافت نشده است. بنا به اعتقاد امامیه، پس از پایان عمر امام زمان، رجعت رخ خواهد داد. امام حسین(ع) اولین کسی است که رجعت خواهد کرد و امام مهدی را غسل و کفن خواهد کرد و بر او نماز خواهد گزارد . 📚پانویس: ۷۶. علی‌ بن محمد خزاز قمی, کفایة الاثر, ص226. 🌱 @arefeen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️🎥لقمه حرام و سلب توفیق 🎙 از مرحوم محدّث قمی (رضی الله عنه) نقل شده که فرمود: من سفری به همدان رفتم و بر شخص معتمدی وارد شدم. یک شب او به من گفت: فلان جا شام مهمانم، دلم می خواهد خدمت شما باشم. با هم آنجا برویم. من امتناع کردم. گفت: آقا اگر شما همراه من بیایید آبروی من بیشتر می شود، برای من خوب است. با هم رفتیم. شام آوردند و خوردیم، بعد از شام به منزل برگشتیم. من صبح برخلاف هر شب که با کمال راحتی برای نماز شب بر می خاستم، زمانی از خواب بیدار شدم که نزدیک طلوع آفتاب بود و نزدیک بود، نماز صبحم قضا شود ...! کمی @arefeen
📚 داستان کوتاه پس از 11 سال زوجی صاحب فرزند پسری شدند. آن دو عاشق هم بودند و پسرشان را بسیار دوست داشتند. فرزندشان حدوداً دو ساله بود که روزی مرد بطری باز یک دارو را در وسط آشپزخانه مشاهده کرد و چون برای رسیدن به محل کار دیرش شده بود به همسرش گفت که درب بطری را ببندد و آنرا در قفسه قرار دهد. مادر پر مشغله موضوع را به کل فراموش کرد. پسر بچه کوچک بطری را دید و رنگ آن توجهش را جلب کرد به سمتش رفت و همه آنرا خورد. او دچار مسمومیت شدید شد و به زمین افتاد. مادرش سریع او را به بیمارستان رساند ولی شدت مسمومیت به حدی بود که آن کودک جان سپرد. مادر بهت زده شد و بسیار از اینکه با شوهرش مواجه شود وحشت داشت. وقتی شوهر پریشان حال به بیمارستان آمد و دید که فرزندش از دنیا رفته رو به همسرش کرد و فقط سه کلمه بزبان آورد. فکر میکنید آن سه کلمه چه بودند؟ شوهر فقط گفت: "عزیزم دوستت دارم!" عکس العمل کاملاً غیر منتظره شوهر یک رفتار فراکُنشی بود. کودک مرده بود و برگشتنش به زندگی محال. هیچ نکته ای برای خطا کار دانستن مادر وجود نداشت. بعلاوه اگر او وقت میگذاشت و خودش بطری را سرجایش قرار می داد، آن اتفاق نمی افتاد. هیچ دلیلی برای مقصر دانستن وجود ندارد. مادر نیز تنها فرزندش را از دست داده و تنها چیزی که در آن لحظه نیاز داشت دلداری و همدردی از طرف شوهرش بود. آن همان چیزی بود که شوهرش به وی داد. گاهی اوقات ما وقتمان را برای یافتن مقصر و مسئول یک رخداد صرف می کنیم، چه در روابط، چه محل کار یا افرادی که می شناسیم و فراموش می کنیم کمی ملایمت و تعادل برای حمایت از روابط انسانی باید داشته باشیم. در نهایت، آیا نباید بخشیدن کسی که دوستش داریم آسان ترین کار ممکن در دنیا باشد؟ داشته هایتان را گرامی بدارید. غم ها، دردها و رنجهایتان را با نبخشیدن دوچندان نکنید. اگر هرکسی می توانست با این نوع طرز فکر به زندگی بنگرد، مشکلات بسیار کمتری در دنیا وجود می داشت. حسادت ها، رشک ها و بی میلی ها برای بخشیدن دیگران، و همچنین خودخواهی و ترس را از خود دور کنید و خواهید دید که مشکلات آنچنان هم که شما می پندارید حاد @arefeen
📚! مؤلف «لعمات» می‌نویسد: استاد ما جناب شیخ حسن فرزند شیخ جعفر کبیر صاحب کتاب کشف الغطاء روزی در مجلسی فرمود: شیخ کبیر شب‌ها پس از اندکی خواب، برمی خاست و تا وقت نماز شب به مطالعه می‌پرداخت. بعد تا سپیده ی صبح به نماز و تضرع و مناجات مشغول می‌شد. شبی ناله ی او را شنیدیم و مثل این بود که بر سر و روی خود می‌زند. ما برادران با نگرانی به سویش دویدیم، او را با حالتی منقلب مشاهده کردیم که دامنش از اشک پر آب بود و به سر و صورت خود میزد. ما دست او را گرفتیم و علت این امر را از وی پرسیدیم، فرمود: از من خطایی سر زده است؛ زیرا اول شب مسئله ای فقهی در نظرم بود که علمای بزرگ حکم آن را بیان کرده اند و می‌خواستم دلیل حکم را از احادیث اهل بیت ملاحظه کنم. چند ساعت کتب اخبار را مطالعه کردم و سندش را نیافتم و خسته شدم و از روی خستگی گفتم: خداوند علما را جزای خیر دهد، حکمی کرده اند بدون دلیل. سپس خوابیدم، در عالم خواب دیدم برای زیارت حضرت امیر مؤمنان روانه ی حرم مطهر هستم، وقتی به کفش کن رسیدم، دیدم پیش صفه، فرش است و منبری بلندپایه در صدر مجلس وجود دارد و شخص موقری با صورت زیبا و نورانی بالای منبر قرار گرفته و مشغول درس دادن است. از کسی پرسیدم: این افراد کیستند و آن که بر فراز منبر است کیست؟ گفت: او محقق اول، صاحب شرایع الاسلام است و اینها که زیر منبرند، علمای شیعه هستند. من خرسند شدم و با خود گفتم: چون من هم از این گروهم، البته مرا احترام خواهند کرد. وقتی از کفش کن بالا رفتم، سلام کردم؛ ولی با اکراه و ترشرویی به من جواب دادند و جایی برای نشستن به من نشان ندادند. از این پیشامد ناراحت شدم و رو به محقق عرض کردم: مگر من از فقهای شیعه نیستم که با من این گونه رفتار می‌کنند؟! دیدم محقق باکمال خشونت فرمود: ای جعفر! علمای امامیه زحمتها کشیده اند و خرج‌ها کرده اند تا اخبار ائمه اطهار را از اطراف شهرها از راویان جمع آوری کنند و هر حدیثی را در محل خود قرار دهند تا امثال شما بدون زحمت و مشقت، آن را ببینید، شما به قدر چند ساعت روی فرش نشسته و اندکی کتاب از کتب حاضر را ملاحظه کرده ای و هنوز همه ی کتابهایی را که نزدت موجود است ندیده ای، فورا به علما اعتراض کردی و به آنها نسبت دادی که بدون سند و دلیل، فتوا داده اند، در حالی که همین مرد حاضر که پای منبر نشسته است در چند جای کتاب خود حدیث این حکم را نوشته و آن کتاب، بین کتب شما موجود است و مؤلف آن، همین شخص است که ملا محسن فیض کاشانی نام دارد. شیخ جعفر می‌افزاید: در این هنگام از کلام محقق لرزه بر اندامم افتاد و از خواب پریدم و از گناه خود و پشیمانی از آن، به این حالت شده‌ام که مشاهده @arefeen
✅حضرت آیت الله بهجت قدس سره: 🔻چقدر انسان مؤمن باید مقید باشد که خلاف یقین مرتکب نشود، حفظ دین، روی آتش راه رفتن، یا آتش در دست گرفتن است! 📚 در محضر بهجت، ج١، ص٢٧۶ آی @arefeen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحنه‌ای تکان دهنده از امام حسین علیه السلام که عمر بن سعد را به گریه انداخت 😭 آیت الله جوادی آملی آیت @arefeen
📚اين داستان كه راوندى دانشمند بزرگ شيعه در كتاب دعوات نقل می‏كند اگر اتفاق افتاده باشد براى همه مردم در اطمينان به رزق حلال كه به وسيله حق از طريق كوشش مثبت به انسان می‏رسد و تخلفى در آن صورت نمیگيرد بهترين درس و عبرت و پند و موعظه است: سليمان كنار ساحل دريا نشسته بود، چشمش به مورچه‏اى افتاد كه دانه گندمى را با خود به جانب دريا ميبرد، سليمان چشم از او برنداشت تا به آب رسيد، ناگهان قورباغه‏اى سر از آب بيرون كرد و دهان گشود، مورچه به دهان قورباغه رفت و قورباغه شناكنان به داخل دريا رفت، در حالى كه زمانى طولانى بر اين داستان گذشت و سليمان در اين مسئله با شگفتى در انديشه بود! پس از گذشت زمان معين قورباغه از آب بيرون آمد و دهان باز كرد و مورچه از دهانش خارج شد و دانه گندم با او نبود. سليمان مورچه را خواست و از حال و وضع و اين كه كجا بود پرسيد؟ مورچه گفت: اى پيامبر خدا در قعر دريائى كه می ‏بينى سنگى ميان تهى است و در آن كرم كورى قرار دارد، خدا او را در آنجا آفريده و او قدرت بيرون آمدن از آن را براى طلب معاش ندارد، مرا حضرت حق كارگزار روزى او قرار داده است و من روزى‏اش را براى او ميبرم البته پروردگار اين قورباغه را مأمور حمل من قرار داده و آبى كه در دهان اوست زيانى به حال من ندارد، چون قورباغه به سنگ می رسد دهانش را به روزنه سنگ می‏گذارد و من وارد آن میشوم، پس از اين كه روزى او را به او رسانيدم از روزنه بيرون آمده وارد دهان قورباغه میشوم و او مرا از دريا بيرون می‏ آورد. سليمان به مورچه گفت: آيا از آن كرم كور تسبيحى شنيده‏اى؟ مورچه گفت: آرى می‏گويد: «يا من لا ينسانى فى جوف هذه الصخره تحت هذه اللجة برزقك لا تنس عبادك المؤمنين برحمتك:» اى خدائى كه مرا در دل اين سنگ زير اين درياى عميق نسبت به رزق و روزى ات فراموش نمیكنى، برحمتت اى مهربان خدا بندگان مؤمنت را فراموش مكن. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ @arefeen
✨﷽✨ 🔴عارفی را در اواخر عمر به جنون متهم کردند و خانه‌نشین شد. ✍روزی چند تن از دوستان به ملاقات او آمدند تا او را نصیحت کنند. عارف سنگی برداشت و سوی هر کدام پرتاب کرد. اما سنگ‌ها از بیخ گوش‌شان گذشت ولی به‌ آنان نخورد و همه دوستان فرار کردند. عارف گفت: بروید که شما دوستانِ خودتان هستید و نه دوستانِ من!!! که تحمل دردِ خوردنِ سنگِ کوچکی از مرا نداشتید. دوست من خداست که این همه نافرمانی او را کردم و سنگ انداختم و با گناهانم آزارش دادم، اما او باز مرا از خود نراند. و زمانی‌که نیت کردم به شما سنگ بزنم، از او خواستم سنگ‌ها را از شما دور کند، او دوستی خود را با من ترک نکرد و سنگ‌ها به شما نخورد. بروید که من دوست خود را پیدا کرده‌ام و او را شاکرم مرا در چشم شما دیوانه‌ای نشان می‌دهد تا شما را از من دور کند تا همیشه با خودش باشم. ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ @arefeen
﷽ 📍 بالاترین مرتبه و درجۀ برای امام حسین(ع)، ثَارَ اللِه بودن است❗️ 📌یک سنخ ابتلائات هستند که اولیای خاص خداوند پیدا می‌کنند. برای آن‌ها معیار ارزشی مطرح نیست. سرآمدش امام‌حسین(ع) بود. پیغمبراکرم(ص) فرمودند: «إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً ابْتَلَاهُ وَ إِذَا أَحَبَّهُ الْحُبَّ الْبَالِغَ افْتَنَاهُ فَقَالُوا وَ مَا افْتِنَاؤُه‌ قَالَ لَا يَتْرُكُ لَهُ مَالًا وَ لَا وَلَداً»؛ هرگاه بنده، خدا را دوست داشته باشد، ابتلا پیدا می‌کند. آنجایی که حبّ بالغ باشد، افتنا می‌کند. بعد سؤال کردند که افتنا یعنی چه؟ فرمود: برای او مال و ولدی را باقی نمی‌گذارد. حبّ بالغ؛ یعنی اگر خداوند حبّ شدیدی نسبت‌به کسی داشته باشد. از حبّ شدید تعبیر به حبّ بالغ می‌کنیم. اگر خدا عاشق کسی بشود، این کار را با او می‌کند. مصداق روایت هم خیلی روشن است. چند روایت را در کنار هم گذاشتم و نتیجه گرفتم. بنابراین، صحنۀ امام‌حسین(ع) صحنه‌ای نبود که بگوییم: به مرتبه‌ای از مراتب و درجات رسیده است. درجه را برای انبیا(ع) گفتم که برای اولیا، کرامت است. نمی‌شود از نظر ارزشی معیار گذاری کرد. اگر انسان بخواهد تعبیری بکند _گرچه یک مقدار حضاضت دارد_ عشق بازی بود که خدا با او کرد. طبق روایت، بحث حبّ بالغ بود. حبّ خدا نسبت‌به او شدید شد. عشق بازی بود که خداوند با امام‌حسین(ع) کرد و امام‌حسین(ع) هم با خداوند در یک روز کرد؛ لذا معیار ارزشی روی آن نگذارید. در زیارتش می‌گوییم: «السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ثَارَ اللِه وَ ابْنَ ثَارِهِ». حالا تازه می‌فهمی ثار الله به چه معناست. تا نسبت‌به خداوند داد، خدا بی‌نهایت است و سقفی وجود ندارد. از درجه خبری نیست. لذا اینکه گفتم، با حساب بود و همۀ چیزهای دیگر، حساب شده بود. جهات کلامی، فلسفی، عرفانی و روایی‌ رعایت شده بود. ثارالله؛ یعنی تا این کار را که کردی، دیگر تمام شد؛ دیگر بی‌نهایت هستی. دیگر از درجه خبری نیست. در آن وادی، درجه کار نمی‌کند. @arefeen
🌹فضیلت نزدیک صبح و داستانی از یک نماز شب🌹 🌘می‌دانیم بیدارشدن، اندکی (نیم ساعت) مانده به اذان صبح، از نظر روحی و معنوی فضیلت خاصی دارد و موجب نشاط روح در طول روز است و این زمان برای نماز شب عالی است. 👈در این ساعت از شبانه‌روز اتفاقات عجیبی می‌افتد: 🔹1) هر کسی دچار بی‌خوابی باشد، در این ساعت، خواب سنگینی چشمانش را می‌گیرد. 🔸2) حتی کسانی که شب، مجالس عروسی یا لهو و لعب و عیش و نوش تشکیل می‌دهند، در این ساعت از شبانه‌روز، خواب بر چشم‌های آن‌ها می‌نشیند و ناخواسته برنامه ی آن‌ها تعطیل می‌شود. 🔹3) در این ساعت اگر در بیابان یا جایی تنها باشیم، ترس از وجودمان کامل محو می‌شود، درحالی که یک ساعت قبل آن که نیمه‌شب بود و ترسناک‌ترین ساعت شبانه روز!!! 🔸4) در کل در این ساعت اراده و مشیت حضرت حق، فقط برای بیدارماندن عاشقان خودش است و یاران شیطان حق فعالیت ندارند. 💎تمام علل این امر، فرشتگان صبح و سپیده‌دمان هستند که فرشتگانی نورانی و پر انرژی و سرشار از حسنات هستند که سمت زمین روان می‌شوند و مأموریت، نگه‌داری و نظم و ترتیب امور را از فرشتگان شب می‌گیرند و با ورود این فرشتگان به زمین تمام ارواح خبیثه، شیاطین، اجنّه ی کفّار و.... از زمین رخت می‌بندند. 💢پس درک ارزش این ساعات خیلی مهم است. به قول آیت‌الله سید علی قاضی (ره)، اگر نماز شب هم نخواندید، در این ساعت برخیزید و قلیانی کشیده و بخوابید... 🌏یکی از احباب اهل معرفت ذکر می‌کرد، شبی برای نماز شب برخواستم در حالی که شدید گرفتار خواب بودم و چشمانم باز نمی‌شدند. دیدم اگر بخوابم، صبح خماری عجیبی خواهم کشید که چرا فضیلت را از دستم دادم، وضو گرفتم و سر جانمازم آمده و دراز کشیدم خوابیدم، که در عالَم خواب دیدم مشغول خواندن نماز شب هستم، وقتی از خواب برخواستم، واقعاً فکر می‌کردم خواب نبودم و نماز شب می‌خواندم و واقعاً خداوند همان لذت نماز شب را به من داد. چون هدفش فقط تسلیم ما در برابر امر خود است، عمل و میزان و کیفیّت آن در مراحل بعدی قرار دارند. کمی @arefeen
✍علامه طباطبایی می فرمودند :« در اوایل تحصیلم، حدیثِ :« من اخلص لله اربعین صباحاً، فجّر الله ینابیع الحکمة من قبله علی لسانه : هر کس چهل روز خود را برای خداوند خالص کند، خداوند چشمه های حکمت را از دلش بر زبان وی جاری و روان می کند. » را خواندم و تصمیم گرفتم بدان عمل کنم. پس از آن چله، هرگاه اندیشه و تصور گناهی به ذهنم می آمد، ناخودآگاه و بی فاصله از ذهنم می رفت. » @arefeen
✍عالمی می گفت : اولین و اصلی ترین عامل برای نزدیکی و عرض ارادت واقعی به امام حسین ترک گناه و فاصله گرفتن از معصیت می باشد. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ آ @arefeen
💠خاطره‌ای کوتاه از سبک زندگی از کانادا آمده بود آقا را ببیند، از پدر و مادری لبنانی و کانادایی بود. چیزهایی شنیده بود و کنجکاو بود. دلهره و شک در چهره‌اش پیدا بود. وارد اتاق شد، دید آقا دارد تسبیح می‌چرخاند. به لب‌های آقا خیره شد، دید تکان نمی‌خورند. با خود گفت: این چه عالمی است که تسبیح می‌گرداند و ذکر نمی‌گوید؟! هنوز ننشسته بود که آقا فرمود: بله! ذکری از امام سجاد علیه‌السلام روایت شده است که هر کس آن ذکر را بعد از نماز صبح بخواند، تا غروب هر چه تسبیح بگرداند، برای او ذکر می‌نویسند. رنگش پرید. فقط سکوت کرد. آن‌هایی که نشسته بودند، چیزی نفهمیدند؛ نمی‌دانستند چه خبر است؟! بر اساس خاطرۀ حجت‌الاسلام و المسلمین علی بهجت 📚این بهشت، آن بهشت، ص۵۶ کمی @arefeen
🔴آیا می دانید گناهان کبیره کدامند؟ ✍عبید بن زراره می‏گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: گناهان کبیره کدام اند؟ آن حضرت فرمود: گناهان کبیره در نوشتار امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام هفت چیز است؛ 1⃣کفر به خداوند، 2⃣کشتن انسان، 3⃣عاق پدر و مادر شدن، 4⃣ربا گرفتن، 5⃣خوردن مال یتیم به ناحق، 6⃣فرار از جهاد 7⃣و تعرب بعد از هجرت.» 💥عرض کردم: شما ترک نماز را از گناهان کبیره به حساب نیاوردید.!! حضرت فرمود: اولین چیزی که از گناهان کبیره برایت گفتم چه بود؟ عرض کردم: کفر به خداوند. حضرت فرمود: همانا تارک نماز کافر است. 📚 الکافی ج2 ص278 بحار الانوار، ج84 کمی @arefeen
حضرت علی(ع): شیطان انسان گناهکار را در آرزوی توبه نگاه می دارد تا آن را به تاخیر اندازد تا زمانی که مرگ او در حال غفلت فرا برسد.‼️🚫 @arefeen
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون مجاهد ابوالمهدی هست🥰✋ *فرمانده‌ے قهرمان*✨ *شهید ابوالمهدی مهندس*🌹 تاریخ تولد: ۱۳۳۳ تاریخ شهادت: ۱۳ / ۱۰ / ۱۳۹۸ محل تولد: بصره،عراق محل شهادت: بغداد *🌹فرمانده حشد شعبی (نیروی مردمی)💫در کنار نیروی قدس سپاه پاسداران با داعش می‌جنگید💥 پدرش عراقی و مادرش ایرانی بود🍃دخترش← من همیشه به پدرم و حاج قاسم که نگاه می‌کردم✨ تصورم این بود که اگر قرار است روزی اینها شهید شوند، می‌شوند🕊️و همیشه میگفتم که اول پدرم شهید می‌شود🌙 زیرا او بدون حاج قاسم نمی‌توانست زندگی کند.🥀یک لحظه حاجی را تنها نمی گذاشت🌙و خودش را سرباز حاج قاسم میدانست🍃زینب سلیمانی← یک بار ابومهدی شخصا به من گفت که از خداوند می‌خواهد که اگر اتفاق بدی برای حاج قاسم بیفتد🥀(او هم) از این دنیا برود🥀زیرا چنین امری برایش غیرقابل تحمل بود.»🥀ایالات متحده آمریکا ابوالمهدی مهندس را در لیست تروریستی خود✨به عنوان یکی از چند تروریست خطرناک جهان گنجانده بودند‼️ابومهدی در برنامه ریزی و اجرای عملیات نابودی گروه تروریستی داعش در عراق نقش برجسته ای داشت💫 او به همراه دیگر همرزمانش و در کنار سردار دلها🌙 بامداد جمعه ۱۳ دی ۹۸ ساعت 1:20 بامداد🥀در مسیر فرودگاه بغداد توسط بالگردهای آمریکایی🚁 هدف قرار گرفت💥🥀و به آرزویش رسید*🕊🕋 *شهید جمال ابن جعفر* *(ابوالمهدی المهندس)* *شادی روحش صلوات* @arefeen
⛔️زندگی دیگران را نابود نکنیم جوانی از رفیقش پرسید : کجا کار می‌کنی ؟ پیش فلانی، ماهانه چند می‌گیری؟ 5000. همه‌ش همین؟ 5000 ؟ چطوری زنده‌ای تو؟ صاحب کار قدر تو رو نمی دونه، خیلی کمه ! یواش یواش از شغلش دلسرد شد و درخواست حقوق بیشتر کرد ، صاحب کار هم قبول نکرد و اخراجش کرد ، قبلا شغل داشت، اما حالا بیکار است. زنی بچه‌ای را به دنیا آورد، زن دیگری گفت : به مناسبت تولد بچه‌تون، شوهرت برات چی خرید ؟ هیچی ! مگه میشه ؟! یعنی تو براش هیچ ارزشی نداری ؟! بمب را انداخت و رفت، ظهر که شوهر به خانه آمد، دید که زنش عصبانی است و .... کار به دعوا کشید و تمام. پدری در نهایت خوشبختی است، یکی می‌رسد و می‌گوید : پسرت چرا بهت سر نمی‌زند ؟ یعنی آنقدر مشغوله که وقت نمیکنه ؟! و با این حرف، صفای قلب پدر را تیره و تار می‌کند این است، سخن گفتن به زبان شیطان. در طول روز خیلی سؤال ها را ممکن است از همدیگر بپرسیم؛ چرا نخریدی؟ چرا نداری؟ یه النگو نداری بندازی دستت؟ چطور این زندگی را تحمل می‌کنی؟ یا فلانی را؟ چطور اجازه می دهی؟ ممکن است هدفمان صرفا کسب اطلاع باشد، یا از روی کنجکاوی یا فضولی و... اما نمی‌دانیم چه آتشی به جان شنونده می‌اندازیم ! شر نندازید تو زندگی مردم. واقعا خیلی چیزا به ما ربطی نداره! کور ، وارد خانه‌ی مردم شویم و کَر از آنجا بیرون @arefeen
➣ 🌷آیت الله تقـــــوایی: در نگویید این کار کوچک است اگر می توتید حتــما جــلوی آن را بگیرید. دنبال به هیچ وجه نروید شـیطان از یک دریجه کوچک وارد مـیشود ولی کارهای بــزرگ انجام می @arefeen
ماجرای آن ماهی‌ که از اعماق زمین به دست یار امام حسن عسکری(ع) رسید ابوجعفر طبری نقل کرد: روزی در محضر پر فیض امام حسن عسکری(ع) نشسته بودم، از حضرت تقاضا کردم و عرضه داشتم : یا بن رسول‌اللّه! چنانچه ممکن باشد یک معجزه خصوصی برای من ظاهر سازید؟ تا آن را برای دیگر برادران و دوستان هم مطرح کنم، امام(ع) فرمود: ممکن است طاقت نداشته باشی و از عقیده خود دست برداری، به همین جهت سه بار سوگند یاد کردم بر اینکه من ثابت و استوار خواهم ماند. پس از آن ناگهان متوجّه شدم که حضرت زیر سجّاده خود پنهان شد و دیگر او را ندیدم، چون لحظه‌ای از این حادثه گذشت، حضرت ظاهر شد و یک ماهی بزرگی را که در دست خود گرفته بود به من فرمود: این ماهی را از عمق دریا آورده‌ام و من آن ماهی را از حضرت گرفتم و رفتم با عده‌ای از دوستان طبخ کرده و همگی از آن ماهی خوردیم که بسیار لذیذ بود 📚چهل داستان و چهل حدیث از امام حسن عسکری(ع)، عبدالله صالحی @arefeen