هدایت شده از احکام شرعی کاربردی
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🌷داستان کوتاه و پند آموز
◀️دختری یک تبلت خریده بود.
پدرش وقتی تبلت را دید پرسید:
وقتی آنرا خریدی اولین کاری که کردی چی بود؟
دختر گفت: روی صفحه اش را با برچسب ضدخش پوشاندم و یک کاور هم برای جلدش خریدم.
◀️پدر: کسی مجبورت کرد اینکار را بکنی؟
دختر: نه!
پدر: به نظرت با این کارت به شرکت سازنده اش توهین شد؟
دختر: نه پدر، اتفاقا خود شرکت توصیه میکند که از کاور استفاده کنیم.
◀️پدر: چون تبلت زشت و بی ارزشی بود اینکار را کردی؟
دختر: اتفاقا چون دلم نمیخواهد ضربه ای بهش بخوره و از قیمت بیفته این کار را کردم.
پدر: کاور که کشیدی زشت شد؟
دختر: به نظرم زشت نشد؛ ولی اگه زشت هم میشد، به حفاظتی که از تبلتم میکنه می ارزه.
✅پدر نگاه با محبتی به چهره دخترش انداخت، و فقط گفت:
"حجاب" که میگن یعنی همین!
❣ @arefeen
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
💠دعای روز بیستوهفتم ماه رمضان❗️
✨اللهمّ ارْزُقْنی فیهِ فَضْلَ لَیْلَةِ القَدْرِ وصَیّرْ أموری فیهِ من العُسْرِ الى الیُسْرِ واقْبَلْ مَعاذیری وحُطّ عنّی الذّنب والوِزْرِ یا رؤوفاً بِعبادِهِ الصّالِحین✨
♦️خدایا روزى كن مرا در آن فضیلت شب قدر را و بگردان در آن كارهاى مرا از سختى به آسانى و بپذیر عذرهایم و بریز از من گناه و بار گران را اى مهربان به بندگان شایسته خویش.!
❣ @arefeen
🌷🍃🌷🍃🌷
💠هنگام نداری آبروی شوهر را نریز❗️
🌺آیت الله مجتهدی تهرانی(ره):
🔰دو سه روز غذا در خانهٔ حضرت زهرا سلام الله علیها نبود. حضرت زهرا (س) به امیرالمومنین علیه السلام هیچ نگفت، تذکر نداد. یک روز حضرت امیر علیه السلام مشاهده کرد که رنگ و روی حسنین علیهم السلام پریده، رنگ صورت آنها نیست. معلوم شد که سه روز است غذا در خانه نبوده، حضرت امیرالمومنین علیه السلام به حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند: «چرا به من نگفتی تا برای بچه ها یک چیزی تهیه کنم؟!»
❇️حضرت زهرا سلام الله علیها عرض کردند: پدرم در شب عروسی به من سفارش کردند که از شوهرت چیزی تقاضا نکن. شاید نداشته باشد و از تو خجالت بکشد. من به وصیت پدرم عمل کردم.
🌾چقدر خوب است که پدرها شب عروسی به دخترشان این مطالب رو بگویند. تذکر بدهند که اگر شوهرت وضع مالیاش خوب نبود، به کسی نگو! آبروی شوهرت را نریز؛ صبرکن!
♦️بعضی مادرزن ها هم عالی هستند. شنیدم زنی عصبانی شد و از خانه شوهرش قهر کرد و به خانه پدر آمد. مادر او را راه نداد و گفت: «برو زندگی کن! برو زندگی کن!» رفت و زندگی کردند عالی، باهم خوب هم شدند.
❣ @arefeen
🌷🍃🌷🍃🌷
💠☀️💠☀️💠☀️💠☀️💠
👌اندکی تفکّــــر
🌾پدر زحمتکش در دمای 50 درجه سخت مشغول کار کردن بود؛
🔻و پسر 26 ساله اش بی توجه غرق در فضاى مجازى این پست را گذاشت:
" بسلامتی همهی پدرا... "
🌾مادر از 5 صبح بیدار شده بود و مشغول کارهای خانه؛
🔻ولی دخترش ساعت 2 ظهر از خواب بیدار شد و چند ساعت بعد درفضاى مجازى پست گذاشت:
" همهی هستیام مادر... "
📛در همان لحظه مادر وارد اتاق دختر شد، دختر فرياد زد:
" هزار بار بهت گفتم بی اجازه نیا تو اتاقم، نمیفهمی؟؟؟ "
🍥راستی، پست دختر کلی لایک خورد... مرد تابلوی خاتم کاری شده زیبایی را که خریده بود،روی دیوار نصب کرد...
همسرش گفت:
" حال برادرت را که بیمار است پرسیده ای...؟ "
مرد با عصبانیت گفت:
" الان حوصله ندارم..."
🍥راستی! روی تابلو نوشته بود:
"بیا تا قدر یکدیگر بدانیم..."
🍥راستی! هیچ فکر کرده ایم که شعار هایمان در دنیای مجازی، چقدر به رفتارمان در فضای حقیقی شباهت دارند ؟؟!
🍥کاش ادمها میتونستن همان چیزی که در زندگی حقیقی است نشون بدن ...
❣ @arefeen
💠☀️💠☀️💠☀️💠☀️💠
🌹🍃✨🌹✨🌹🍃✨🌹🍃
🔴ماجرای حج نرفتهای که مقبول شد❗️
🍃ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺑﻪ ﺣﺞ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ #ﺷﺸﺼﺪ_ﻫﺰﺍﺭ_ﺣﺎﺟﯽ ﮐﺴﯽ ﺣﺎﺟﯽ ﻧﯿﺴﺖ، ﻣﮕﺮ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﻣﻮﻓﻖ، #ﮐﻔﺸﮕﺮﯼ ﺩﺭ #ﺩﻣﺸﻖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻧﯿﺎﻣﺪ.
ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻪ ﺩﻣﺸﻖ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﻣﻮﻓﻖ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯﯼ (ﭘﯿﻨﻪ ﺩﻭﺯﯼ، ﺗﻌﻤﯿﺮ ﻭ ﻭﺻﻠﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﺧﺮﺍﺏ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ) میکند.!
ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻧﺮﻓﺘﯽ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺣﺠﺎﺝ ﻓﻘﻂ ﺣﺞ ﺗﻮ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ؟!
🔰ﮔﻔﺖ: ﺳﯽ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ #ﺁﺭﺯﻭﯼ_ﺣﺞ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯﯼ #ﺳﯿﺼﺪ_ﺩﺭﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﻋﺰﻡ ﺣﺞ ﮐﺮﺩﻡ، #عیالم #ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺑﻮﺩ، ﺍﺯ #ﺧﺎﻧﻪ_ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﻮﯼ ﻃﻌﺎﻡ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ، ﻣﺮﺍ ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﻭ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ #ﻃﻌﺎﻡ ﺑﺴﺘﺎﻥ، ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻢ، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﮔﻔﺖ ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﻫﻔﺖ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺍﻣﺮﻭﺯ #ﺧﺮﯼ ﻣُﺮﺩﻩ ﺩﯾﺪﻡ؛ ﭘﺎﺭﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻃﻌﺎﻡ ﺳﺎﺧﺘﻢ، ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺣﻼﻝ ﻧﺒﺎﺷﺪ!
👈ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺑﺸﻨﯿﺪﻡ ﺁﺗﺸﯽ ﺩﺭ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﺁﻥ ﺳﯿﺼﺪ ﺩﺭهم ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺑﺪﻭ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻔﻘﻪ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﮐﻦ ﮐﻪ #ﺣﺞ ﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ!
🔖 #ﺗﺬﮐﺮﻩ_ﺍﻻﻭﻟﯿﺎ
🔖 #عطار_نيشابوری
❣ @arefeen
🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃
#هر_کاری_که_کردیم_بالاخره
#ثمر_آن_را_میبینیم_مگر_اینکه...
🌺آیت الله جوادی آملی:
🔻هرگز خیال نکنیم حرفی که زدیم، #مال_حرامی که گرفتیم و یا #آبروی کسی را بردیم، گذشته، خیر! چیزی نمیگذرد!
🔰هر کاری که کردیم بالاخره #ثمر آن را می بینیم مگر اینکه با #توبه آن را #ترمیم کنیم. چون #نظام_عالم_طبیعت، جای #تغییر و تبدیل است، شما ببینید بدبوترین کود وقتی تحت تدبیر کشاورز قرار بگیرد، میشود گل یاس یا میشود سیب و گلابی؛ اینجا جای تبدیل و تغییر است!
💠کار #توبه، #اِنابه و توجه همین است؛ «إِذَا مَاتَ ابْنُ آدَمَ انْقَطَعَ عَمَلُهُ» امّا تا زندهایم جای #تغییر و تبدیل است.!
❣ @arefeen
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
👌داستان کوتاه و پند آموز
💭 ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﻠﻮﯼ ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ ﺭﺍ
ﻣﯽﮔﺬﺍﺷﺖ ﺁﺧﺮ ﮐﺎﺭ!
ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺧﻮﺷﻤﺰﮔﯽﺍﺵ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺯﯾﺮ ﺯﺑﺎﻧﻢ...
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﻢ ﭘﻠﻮ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﺳﯿﺮ ﻣﯽﺷﺪ، ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ ﻏﺬﺍ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ ﮔﻮﺷﻪﯼ ﺑﺸﻘﺎﺑﺶ!
ﻧﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﻥ ﭘﻠﻮ ﻟﺬﺕ ﻣﯽﺑﺮﺩ، ﻧﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯿﻠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ
ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ...
💭 ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻮﺭﯼ ﺍﺳﺖ...
ﮔﺎﻫﯽ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻧﺎﺟﻮﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯼ ﺧﻮﺑﺶ
ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻌﺪ!
ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ..
ﮐﻤﺘﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﺎﺷﯿﻢ!
ﻫﻤﻪﯼ ﺧﻮﺷﯽﻫﺎ ﺭﺍ ﺣﻮﺍﻟﻪ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺩﺍﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻧﺒﺎﺷﺪ؛
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﻨﺠﻪ ﻧﺮﻡ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺍﺳﺖ.
💭 ﯾﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻣﯽﺁﯾﯿﻢ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ
ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﭘُﻠﻮی ﺧﺎﻟﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽﻣﺎﻥ
ﺑﻮﺩﻩﺍﯾﻢ ﻭ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎ،
ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﮔﻮﺷﻪﯼ ﺑﺸﻘﺎﺏ...
❣ @arefeen
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
👌 #خوش_به_سعادت_محبان
#و_شیعیان_در_هنگام_جان_دادن❗️
🌺آیت الله جاودان(حفظه الله):
✍جـان دادن #سـخت است امّــا به
استناد روایات، #محبین و #شیعیان
امیرالمــؤمنیــن هـنگام #جــان_دادن
مثل زنانی که محو #جــمال_یوســف
بودند و انگـــشتان خــــود را بــریدند
جـــــان میدهـند و محــــو جــــمالِ
امیرالمؤمنین اند.!
❣ @arefeen
💠دعای روز بیستوهشتم ماه رمضان❗️
✨اللهمّ وفّر حظّی فیهِ من النّوافِلِ واكْرِمْنی فیهِ بإحْضارِ المَسائِلِ وقَرّبِ فیهِ وسیلتی الیكَ من بینِ الوسائل یا من لا یَشْغَلُهُ الحاحُ المُلِحّین✨
♦️خدایا زیاد كن بهره مرا در آن از اقدام به مستحبات و گرامى دار در آن به حاضر كردن و یا داشتن مسائل و نزدیك گردان در آن وسیله ام به سویت از میان وسیلهها اى آنكه سرگرمش نكند اصرار و سماجت اصراركنندگان.!
❣ @arefeen
🌷🍃🌷🍃🌷
💢خودمان را دست کم نگیریم❗️
🌹آیت الله جوادی املی:
🔰حيف است كه انسان به خودش و به غير خدا و به هر آنچه كه متغيّر است، #دل ببندد؛ زيرا هر چه غير خداست، در معرض زوال و تغيير است و نمي تواند جزاي انسان باشد؛ جزاي روزه دار، #لقاي_حق است.!
🌿به ما گفته اند، #جمال_مطلق را در سحرهاي ماه مبارك رمضان، بخواهيد. چه مقام بلندي براي انسان ميسور بود كه به ما گفته اند: بگوييد: «اللّهم إنّى أسألك من نورك بأنْوره وكلّ نورك نيّر» اين ادعيه را در ماه مبارك رمضان به ما آموختند؛ براي اينكه انسان #روزه_دار، لايق چنين سخن گفتن است و اين دهان مي تواند بگويد: «اللّهم إنّى أسألك من جلالك بأجلّه وكلّ جلالك جليل»
💠سخن از #حور و #غلمان، سيب و گلابي و جنّات و نهر نيست؛ بلكه سخن از #كمالات_معنوي است و اين مقام براي #انسان وجود دارد، اگر اين مقامات براي ما نبود، دستور خواندن اين دعاها را نميدادند؛پس ميشود به آن مقام رسيد.!
❣ @arefeen
🌷🍃🌷🍃🌷
💠☀️💠☀️💠☀️💠☀️💠
🔴واکنش حیوانات به فریاد مردگان❗️
💚رسول خدا(ص) به اصحاب خود فرمودند:
🔰🔻پیش از بعثت، گوسفندهای عمویم ابوطالب را می چرانیدم، ناگهان میدیدم که آنها از جای خود حرکت کرده و به هوا میپرند شروع به جستن میکردند و وقفه پیدا میکردند و به یک باره خوراکی را رها میکردند. درحالی که هیچ چیز در اطراف گوسفندان نبود که آنها را تهییج کند و یا آنها را بترساند.
⭕️با خود میگفتم این چه داستانی است و بسیار در شگفت میماندم تا آنکه جبرئیل (ع) برای من چنین گفت:
📌چون کافر بمیرد چنان ضربهای بر او زنند که تمام مخلوقات خدا غیر از جن و بشر از صدای ناله میت به وحشت و هراس میافتند؛ این حیوانات از صدای ناله مردگان متوحش می شوند.
✅خدای عالم به حکمت بالغه اش این صدای اموات را از زنده ها نهان داشت تا عیش آن ها منغّص نگردد.پس پناه میبرم به خداوند از عذاب قبر!
❣ @arefeen
💠☀️💠☀️💠☀️💠☀️💠
🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃
🔴ماجرای معروف و عجیب خواب آیت الله العظمی مرعشی نجفی و شعر استاد شهریار❗️(علی ای همای رحمت)
🔹از مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی نقل شده است:
🔻شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از اولیای خدا را در خواب ببینم. آن شب در عالم خواب، دیدم که در زاویه مسجد کوفه نشسته ام و مولا امیرالمؤمنین با جمعی حضور دارند.
🔹حضرت فرمودند:
🔻شاعران اهل بیت را بیاورید. دیدم چند تن از شاعران عرب را آوردند . فرمودند: شاعران فارسی زبان را نیز بیاورید؛ آن گاه محتشم و چند تن از شاعران فارسی زبان آمدند.
🔹مولا فرمودند:
شهریار ما کجاست؟
🔹شهریار آمد ، حضرت خطاب به شهریار فرمودند:
شهریار شعرت را بخوان!
🔹و شهریار این شعر را خواند:
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدارا
که به مـا ســوا فـکـندی هـمـه سایـه هـمـا را
🔹ایشان فرمودند:
🔻وقتی شعر شهریار تمام شد، از خواب بیدار شدم. چون من شهریار را ندیده بودم، فردای آن روز پرسیدم که شهریار کیست؟
🔹گفتند:
شاعری است که در تبریز زندگی میکند
🔹گفتم:
🔻از جانب من او را دعوت کنید که به قم نزد من بیاید. چند روز بعد ساعت شش صبح شهریار به خانه آیت الله می رسد خادم از او نامش را می پرسد میگوید من سید محمد بهجت تبریزی مشهور به شهریار از تبریز آمده ام پس از کمی تعلل خدام او را می پذیرند؛ آیت الله پس از دیدن شهریار می گویند این همان کسی است که من او را در خواب در حضور حضرت امیر(ع) دیده ام.
🔹آیت الله می پرسند:
این شعر《علی ای همای رحمت》را کِی ساختهای؟
🔹شهریار با حالت تعجب سؤال می کنند که شما از کجا خبر دارید! که من این شعر را ساخته ام؟
🔹چون من نه این شعر را به کسی داده ام و نه درباره آن با کسی صحبت کرده ام. ولی من فلان شب این شعر را ساخته ام و همان طور که قبلا عرض کردم، تا کنون کسی را در جریان سرودن این شعر قرار نداده ام!
آنگاه آیت الله مرعشی سری تکان می دهد ومی گوید می دانم ولی تو ای: "شهریار شعرت را بخوان!"
و او متحیر و حیران می خواند: وشهریار همان شعر بالا را می خواند.
🔹مرحوم آیت الله العضمی مرعشی نجفی به شهریار می فرمایند:
🔻چند شب قبل من خواب دیدم که در مسجد کوفه هستم و حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) تشریف دارند. حضرت، شاعران اهل بیت را احضار فرمودند: ابتدا شاعران عرب آمدند . سپس فرمودند: شاعران فارسی زبان را بگویید بیایند. آنها نیز آمدند . بعد فرمودند شهریار ما کجاست؟ شهریار را بیاورید! و شما هم آمدید. آن گاه حضرت فرمودند: شهریار شعرت را بخوان! و شما شعری که مطلع آن را به یاد دارم خواندید.
🔹شهریار فوق العاده منقلب می شود و می گوید:
🔻من فلان شب این شعر را ساخته ام و همان طور که قبلا عرض کردم. تا کنون کسی را در جریان سرودن این شعر قرار نداده ام.
🔹آیت الله مرعشی نجفی فرمودند:
وقتی شهریار تاریخ و ساعت سرودن شعر را گفت، معلوم شد مقارن ساعتی که شهریار آخرین مصرع شعر خود را تمام کرده، من آن خواب را دیده ام.
ایشان چندین بار به دنبال نقل این خواب فرمودند: یقینا در سرودن این غزل، به شهریار الهام شده که توانسته است چنین غزلی به این مضامین عالی بسراید. البته خودش هم از فرزندان فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است و خوشا به حال شهریار که مورد توجه و عنایت جدش قرار گرفته است.
↶💟☆《 به ما بپیوندید 》☆💟↷
🌺🍃✨کانال معرفتی #عارفین✨🍃🌺
http://eitaa.com/joinchat/57344004C7961b6a51a
🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
👌داستان کوتاه و پندآموز
◀️مردی در خواب میدید داشت در جنگلهای آفریقا قدم می زد که ناگهان صدای وحشتناکی که دائم داشت بیشتر می شد به گوشش رسید. به پشت سرش که نگاه کرد دید شیر گرسنهایی با سرعت باورنکردنی دارد به سمتش میآید و بلافاصله مرد پا به فرار گذاشت و شیر که از گرسنگی تورفتگی شکمش کاملا به چشم میزد داشت به او نزدیک و نزدیکتر میشد که ناگهان مرد چاهی را در مقابل خود دید که طنابی از بالا به داخل چاه آویزان بود.
◀️سریع خود را به داخل چاه انداخت و از طناب آویزان شد. تا مقداری صدای نعرههای شیر کمتر شد و مرد نفسی تازه کرد متوجه شد که در درون چاه ماری عریض و طویل با سری بزرگ برای بلعیدن وی لحظهشماری میکند. مرد داشت به راهی برای نجات از دست شیر و اژدها فکر میکرد که متوجه شد دو موش سفید و سیاه دارند از پایین چاه از طناب بالا میآیند و همزمان دارند طناب را میخورند و میبلعند.
◀️مرد که خیلی ترسیده بود با شتاب فراوان داشت طناب را تکان میداد تا موشها سقوط کنند اما فایدهایی نداشت و از شدت تکان دادن طناب داشت با دیوارهی چاه برخورد میکرد که ناگهان دید بدنش با چیز نرمی برخورد کرد. خوب که نگاه کرد دید کندوی عسلی در دیوارهی چاه قرار دارد و دستش که آغشته به عسل بود را لیسید و از شیرینی عسل لذت برد و شروع کرد به خوردن عسل و شیر و اژدها و موشها را فراموش کرد که ناگهان از خواب پرید.
◀️خواب ناراحتکنندهای ی بود و تصمیم گرفت تعبیر آن را بیابد و نزد عالمی رفت که تعبیر خواب میکرد و آن عالم به او گفت تفسیر خوابت خیلی ساده است:
شیری که دنبالت میکرد ملک الموت(عزراییل) بوده...
چاهی که در آن اژدها بود همان قبرت است...
طنابی که به آن آویزان بودی همان عمرت است...
و موش سفید و سیاهی که طناب را میخوردند همان شب و روز هستند که عمر تو را میگیرند...
◀️مرد گفت: ای شیخ پس جریان عسل چیست؟
گفت: عسل همان دنیاست که از لذت و شیرینی آن مرگ و حساب و کتاب را فراموش کردهای...
❣ @arefeen
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#از_زیاده_گویی_و_بیهوده_گویی
#بپرهیزیم_که_قساوتقلب_میآورد❗️
🌺علامه حسن زاده آملی:
✍همانطور که فضول طعام؛
زیاده روی در خوراک؛ مُمیت قلب است،
فضول کلام، #زیاده_روی در #سخن نیز از #قلب_قاسی برخیزد.!
❣ @arefeen