#چهار_گناه #نابخشودنی
#آبروی_کسی_رو_نبرید☝️
📌💎استاد فاطمي نيا در جلسهاي با ذکر چند نکته اخلاقي و عرفاني فرمود: خدمت آيت الله #بهاالديني رسيدم. گفتم آقا راز مقام و رتبه سيد سکوت چه بود؟ آقا دست بالا آورد و اشاره به دهان کرد. خدا شاهد است الان مردم خيلي دست کم گرفتهاند #آبرو بردن را.
📌💎ببينيد؛ خدا چند گناه را نميبخشد:
1- عمدا #نماز نخواندن.
2- به #ناحق_آدم_کشتن.
3- #حقوق_والدين.
4- #آبرو_بردن.
اين گناهان اينقدر نحس هستند که صاحبانشان گاهي موفق به توبه نميشوند.
📌💎پسر يکي از بزرگان علما که در زمان خودش استادالعلما بود، براي من تعريف ميکرد: «به پدرم گفتم پدر تو درياي علم هستي. اگر بنا باشد يک نصيحت به من بکني چه ميگويي؟ ميگفت پدرم سرش را انداخت پايين. بعد سرش را بالا آورد و گفت #آبروي_کسي_را_نبر!» الان در زمان ما هيئتيها، مسجديها و مقدسها آبرو ميبرند.
🌹 @arefeen
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
🔵به بچه هاتون یاد بدهید:
🔹حسین از بی یاری سر بریده شد، نه از بی آبی..😔
🔹عباس از معرفت و مرام بی دست شد، نه به خاطر مشک آب..😔
🔹اونجا که امام حسین(ع) فریاد زد:
"هل من ناصر ینصرنی"؛
🔹یار میخواست نه آب..!!
🔹به بچه هاتون از آزادگی حسین بگویید، نه از لبهای تشنه..
🔹خیلی ها لب تشنه از دنیا رفتن اما حسین نشدن!!
✅حسین یعنی:
👈مردانگی، آزادگی، غیرت، شجاعت و شهامت..
✅حسین یعنی:
👈آزادگی حتی لحظه ای که گلوی نوزادت دریده شد..😔
✅عباس یعنی:
👈جوانمردی، معرفت، حیا، غیرت..
✅عباس یعنی:
👈پشت برادر حتی بدون دست..😔
👈به بچه هاتون راه اصلی کربلا را نشان بدهید!
✅یکی از مهترین پیامهای فراموش شده عاشورا:
🌷امام حسین(ع) شب عاشورا به یارانش فرمود: هر کس از شما حق الناسی به گردن دارد برود!🤔
🔴او به جهانیان فهماند که حتی کشته شدن در کربلا هم از بین برنده "حق الناس" نیست..
🌹 @arefeen
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
🔰امام صادق(ع):زیارت حسین(ع) باعث «افزایش رزق» و «شادی» می شود!
🔸امام صادق(ع): حسين(ع) را زيارت كنيد اگر چه سالی یکبار؛ زيرا هر كس به زيارتش رود در حالى كه حق آن حضرت را بشناسد و منكر نباشد(یعنی قبول امامت و واجب الطاعة بودن)، عوضی کمتر از بهشت ندارد، و روزى و رزقش وسعت پيدا مىكند، و در همين عالم خداوند متعال در ازاى زيارتش به او در دنيا فرح و سرور مىدهد.
🔻کتاب معتبر کامل الزیارت ص۱۵۱
🌹 @arefeen
🌷حکایت ملانصرالدین
ملانصرالدین برای خرید پاپوش نو راهی شهر شد.
در راسته ی کفش فروشان انواع مختلفی از کفش ها وجود داشت که او می توانست هر کدام را که می خواهد انتخاب کند. فروشنده حتی چند جفت هم از انبار آورد تا ملا آزادی بیشتری برای تهیه کفش دلخواهش داشته باشد.
ملا یکی یکی کفش ها را امتحان کرد، اما هیچ کدام را باب میلش نیافت.
هر کدام را که می پوشید ایرادی بر آن وارد می کرد.
بیش از ده جفت کفش دور و بر ملا چیده شده بود
و فروشنده با صبر و حوصله ی هر چه تمام به کار خود ادامه می داد.
ملا دیگر داشت از خریدن کفش ناامید می شد
که ناگهان متوجه ی یک جفت کفش زیبا شد!
آنها را پوشید. دید کفش ها درست اندازه ی پایش هستند.
چند قدمی در مغازه راه رفت و احساس رضایت کرد.
بالاخره تصمیم خود را گرفت. می دانست که باید این کفشها را بخرد
از فروشنده پرسید: قیمت این یک جفت کفش چقدر است؟
فروشنده جواب داد: این کفش ها، قیمتی ندارند!
ملا گفت: چه طور چنین چیزی ممکن است، مرا مسخره می کنی؟
فروشنده گفت: ابدا، این کفش ها واقعا قیمتی ندارند،
چون کفش های خودت است که هنگام وارد شدن به مغازه به پا داشتی!
نکته .
این داستان زندگی اکثر ما انسان هاست،
همیشه نگاه مان به دنیای بیرون است.
ایده آل ها و زیبایی ها را در دنیای بیرون جست و جو می کنیم.
خوشبختی و آرامش را از دیگران می خواهیم.
فکر می کنیم مرغ همسایه غاز است.
خود کم بینی و اغلب خود نابینی باعث می شود که خویشتن را
به حساب نیاورده و هیچ شأنی برای خودش قائل نباشیم.
ما چنان زندگی میکنیم که گویی همواره در انتظار چیز بهتری در آینده هستیم.
در حالی که اغلب آرزو می کنیم ای کاش گذشته برگردد
و بر آن که رفته حسرت می خوریم.
پس تا امروز، دیروز نشده قدر بدانیم
و برای آینده جای حسرت باقی نگذاریم.
🌹 @arefeen
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
♨️این مطلب رو فقط مسئولین بی کفایت و خائن بخونند تا شاید خجالت بکشند‼️
💢حساسیت به بوی کباب❗️
🔻هر وقت میخواهيم با سيد برويم توي شهر قدمي بزنيم، يکي دو نفر جلوتر مي روند تا اگر بوي کباب شنيدند خبرش کنند؛ چون حساسيت دارد به بوي کباب، خيلي حالش بد مي شود❗️
🔹يک بار خيلي اصرار کرديم که چرا؟
🌷گفت: اگر در ميدان مين بودي و به خاطر اشتباهي، مين فسفري عمل مي کرد و دوستت براي اينکه معبر و عمليات لو نرود، آن را مي گرفت زير شکمش و ذره ذره آب مي شد و حتي داد و فریاد هم نمي زد و از اين ماجرا فقط بوي بدن کباب شده توي فضا مي ماند، تو به اين بو حساس نمي شدي؟؟؟
#شهدا_شرمنده_ایم
👈ناب ترین مطالب در کانال معرفتی #عارفین
🌹 @arefeen
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
🌷داستان کوتاه نماز
✨⇐ سید علی اکبر ابوترابی ۲۶ آذر ۱۳۵۹ در عملیات شناسایی در تپه های الله اکبر به اسارت درآمد. او ۲۰۰متر در قلب نیروهای دشمن نفوذ کرده بود.
✨⇐ابوترابی هنگام اسارت خود را به مرگ زده بود تا تیر خلاص کارش را تمام کند. اما نیمه جان به درون نفر بر انداخته شد و با سر به کف آن خورد. او در زندان وزارت دفاع حزب بعث بارها و بارها تحت بازجویی و شکنجه قرار گرفت.
خاطره ای از تاثیرگذاری نماز ایشان را از زبان خودشان بخوانید :
✨⇐ تصمیم قطعی بر کشتن من داشتند. لذا مرا در وزارت دفاع از جمع جدا کردند و به یک پادگان نظامی که اسیر ایرانی هم آنجا نبود، بردند. دیدم اینجا آخر خط به معنای واقعی است.
✨⇐جایتان خالی از صبح که بلند می شدم نماز قضا می خواندم تا ظهر. ۳ دقیقه بین نمازهایم فاصله نمی گذاشتم. بکوب نماز، تا ظهر و ظهر نیم ساعتی چرت می زدم و بعد از آن می خواندم تا غروب آفتاب. بعد از نماز مغرب تا ده شب [هم] بکوب نماز می خواندم.
✨⇐ آنجا کسانی بودند که با ایرانی سر و کار نداشتند. غذا را برایم با لگد می آوردند. خیلی برخورد بدی داشتند. بعد از ۳روز-که سلول هم انفرادی بود و یک روزنه ای داشت- نگهبان دید صبح رد می شود من دارم نماز می خوانم، یک ساعت دیگر، دو ساعت دیگر هم همین طور.
از روز سوم غذا را دو دستی گذاشت جلوی من. شب چهارم و پنجم در را باز کرد و آمد خیلی مودب گفت: انت عابد؛ زاهد؟ تو عابدی؟ تو زاهدی؟ چه هستی؟
✨⇐ گفت: ما شنیده ایم ایرانی ها مجوسند و آتش پرستند. تو را از کجا به نام ایرانی آوردند. گفتم: به هرحال اگر ایرانی ها مجوسند، من هم مجوسم و اگر نماز می خوانند من هم نماز می خوانم.
✨⇐ از روز دوم که دید نمازم قطع نمی شود، خجالت کشید که با من آن گونه برخورد کند. از آن شبی که به من گفت: انت زاهد، انت عابد، دیگر می آمد در سلول را دو، سه ساعت باز می گذاشت که هر وقت می خواهم بروم دستشویی و وضو بگیرم. نماز رفتار اینها را عوض کرد.
✨⇐بعد از ۱۶روز صحنه عوض شد. مرا دوباره بردند وزارت دفاع [ و از کشتن من صرف نظر کردند]
🌷⇐الگوی مرحوم حجت الاسلام ابوترابی امام کاظم علیه السلام بودند، ایشان با عبادت خود در زندان زن بی عفت و بدکاره ای را که از طرف هارون الرشید مأموریت کثیفی داشت را متحول و اهل عبادت کردند.
📚 کتاب تسبیح ابوترابی ؛ حسن شکیب زاده ؛ ص 78 ؛ خاطره سید علی اکبر ابوترابی
🌹 @arefeen
🍂🍀🍁🍃🍀🍁🍃🍂🍀🍁🍃
پيامبر صلى الله عليه و آله :
مَنْ نَفَّسَ مِنْ مُسْلِمٍ كُرْبَةً مِنْ كُرَبِ الدُّنْيا نَفَّسَ اللّهُ عَنْهُ كُرْبَةً مِنْ كُرَبِ يَوْمِ الْقيامَةِ وَ مَنْ يَسَّرَ عَلى مُعْسِرٍ يَسَّرَ اللّهُ عَلَيْهِ فِى الدُّنْيا وَ الآْخِرَةِ وَ مَنْ سَتَرَ عَلى مُسْلِمٍ سَتَرَ اللّهُ عَلَيْهِ فِى الدُّنْيا وَ الآْخِرَةِ؛
هر كس غمى از غمهاى دنيا را از مسلمانى برطرف نمايد، خداوند غمى از غمهاى روز قيامت را از او برطرف كند و هر كس بر شخص تنگدستى آسان بگيرد، خداوند در دنيا و آخرت بر او آسان گيرد و هر كس راز مسلمانى را بپوشاند، خداوند در دنيا و آخرت راز پوش وى شود.
نهج الفصاحه،ص 723
🌹 @arefeen
🍂🍀🍁🍃🍂🍀🍁🍃🍂🍀🍁🍃
#تـلنگـــــــــر
✨آیت الله مجتهدی تهرانی(ره):
🔰مهم ترین مطلب اخلاص است ...
✅ اگر ما برای خدا باشیم خدا هم برای ما میشود.
⭕️ در کارهایتان دقت کنید ببینید که آیا اخلاص دارید یا نه...
آیا فلان چیز یا فلان کس هم نبود، باز این کار را انجام می دادید؟
⚪️ عمل خالص آن است که نخواهی جز خداوند تو را به خاطر آن عمل تشویق کند.
....َ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ
🌹 @arefeen
💠صبوری یک مرجع در برابر همسر
علامه شیخ جعفر کاشف الغطاء رحمة الله علیه
اهل علم و اصحاب سرّش فهمیدند که همسرش در خانه بداخلاقى مىکند، ولى خیلى هم خبر از داستان نداشتند، این قدر در مقام جستجو برآمدند تا به این نتیجه رسیدند که این مرد بزرگ الهى، این فقیه عالیقدر گاهى که به داخل خانه مىرود، همسرش حسابى او را کتک مىزند. یک روز چهار پنج نفر جمع شدند و خدمتش آمدند، گفتند: آقا ما داستانى شنیدهایم از خودتان باید بپرسیم، آیا همسر شما گاهى شما را مىزند؟!
..فرمود: بله! عرب است، قدرتمند هم هست، قوى البنیه هم هست، گاهى که عصبانى مىشود، حسابى مرا مىزند. من هم زورم به او نمىرسد، گفتند: او را طلاق بدهید، گفت: نمىدهم، گفتند: اجازه بدهید ما زنهایمان را بفرستیم، ادبش کنند.
گفت: این کار را هم اجازه نمىدهم، گفتند: چرا؟ گفت: این زن در این خانه براى من از اعظم نعمتهاى خداست، چون وقتى بیرون مىآیم و در صحن امیرالمؤمنین(علیه السلام) مىایستم و تمام صحن، پشت سر من نماز مىخوانند، مردم در برابر من تعظیم مىکنند، گاهى در برابر این مقاماتى که خدا به من داده، یک ذرّه هوا مرا برمىدارد، همان وقت مىآیم در خانه کتک مىخورم، هوایم بیرون مىرود، این چوب الهى است، این باید باشد.
#قطره_از_دریا_علما
🌹 @arefeen
❇️ وقتی آخوند همدانی بزم اراذل را عرفانی می کند
💠 آیه: فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيِّنًا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ (طه/44)
با او به نرمی سخن گوييد ، شايد پند گيرد
💠 حکایت ؛ نقل است مرحوم آخوند همدانی در یکی از سفرهای خود با جمعی از شاگردانش به عتبات عالیات می رفت در بین راه به قهوه خانه ای رسیدند که جمعی از دنیا پرستان میخواندند و پایکوبی می کردند، آخوند به شاگردانش فرمود: یکی برود و آنان را نهی از منکر کند بعضی از شاگردان گفتند اینها به نهی از منکر توجه نخواهند کرد و کار ما بیهوده است.
ایشان فرمود: حالا که شما نمی روید، خودم می روم وقتی که نزدیک شد به رئیسشان گفت: اجازه می فرمایید من هم بخوانم و شما بنوازید؟!
رییس گفت: مگر شما بلدی بخوانی؟
فرمود: اگر شما جازه بدهید بلی. گفت: بخوان.
آخوند نیز شروع به خواندن اشعار ناقوسیه حضرت امیر علیه السلام کردند:
لا اله الا الله حقاً حقا صدقاً صدقا
إن الدنیا قد غرتنا و أشتغلتنا و استهوتنا ...
آن عده وقتی این اشعار را شنیدند از آن حال در آمدند و به گریه افتادند توبه کردند. یکی از شاگردان آخوند نقل کرده: وقتی ما از آنجا دور می شدیم هنوز صدای گریه شان به گوش می رسید.
📚 پی نوشت :
با اقتباس و ویراست از کتاب چلچراغ سالکان
🌹 @arefeen