هدایت شده از صامت .
؛ حاجتهای بزرگ خودتان را از آقازادههای کوچک امام
حسینع حضرت علیاصغرع و حضرت رقیهس بگیرید .
- حاجآقامجتبیتهرانی .
در خیمهاش درحال استراحت بود ، صدای بز و گوسفندان از دور دست میآمد . آب فرات حیوانات را سیراب کرده بود و آنها در پی هم میدویدند . به گوشش رسیده بود که حر بن ریاحی و جمعی از سربازانش آب را بر امام ِخود بستهاند . کسی هم جرئت مداخله نداشت و اگر هم داشت شخصی نبود که پشت نوهی پیغمبر ِخدا باشد .
ساعتی به تأمل گذشت ؛ از خیمه بیرون آمد و نظاره گر فرات و خیمههای آن سوی فرات شد ، دید که حر و جمعی از یارانش کفشهایشان را بر دوش انداخته و با اسبهایشان به سوی حسین میروند .
صدای شرمندهی حر برخواست ، طلب عفو و بخشش میکرد از پسر ِعلی !
حسین دست گذاشت بر دوشش و پذیرفتش ، پس حسین که میگفتند او بود .
دوستان با دوتا فوش دادن و بی اعصاب بازی گنگو خفنو کراش نمیشید.
فقد میشید کاراکتر اصلی و دلیل اصلی خندها