اینک نگاه کن که نگویی: ندیدهام!
در کار ظلم بستن چشم و زبان یکیست...
#حسین_جنتی
#رفح
#فلسطین
@shearvdastan
روزگاری که بساط عیش مردم جور بود
روی کرسی چایی و بابای ما کیفور بود
دسته دسته جمعه مهمان می رسید از هر طرف
دست بابای گلم ساز و دف و سنتور بود
جشن عقدی چون به پا می شد در آبادی ما
پشت بام خانه ها تا صبح غرق نور بود
تا بزک می کرد و می آمد به منزل
نوعروس
جیب ها لبریز نقل و قلبها مسرور بود
جز صفا و دلبری در خانه ی بابا نبود
گرچه چشم نارفیقان و حسودان شور بود
بین هفته قیمه می خوردیم یا شیرین پلو
جمعه ها ترخینه با برنامه و دستور بود
فصل تابستان اگر مهمان میامد توی باغ
او پذیرای همه با توت و با انگور بود
چون کبوتر می پریدم روی شاخ تک درخت
دختری را می پرستیدم که مثل حور بود
ناقلا با خنده ام نزدیک می آمد ولی
رفتم از جایی گرفتم زن که راهش دور بود
بعد مرگ سادگی وقتی تجمّل باب شد
دیدن از همسایه دیگر حسرت زنبور بود
خوش به حال جمعه شبهایی که مهمان می رسید
چون سر شب رختخواب ما ولو با زور بود
#مهدی_سیدحسینی
#ارسالی_شاعر_محترم
@shearvdastan
وقت است کز فراق تو وز سوزِ اندرون
آتش درافکنم به همه رختوپَخت خویش
#حافظ
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
@shearvdastan
دل تنگ و دست تنگ و جهان تنگ و کار تنگ
از چهارسو گرفته مرا روزگار تنگ
#بیدل_نیشابوری
@shearvdastan
دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمیبینم
دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمیبینم
#سعدی
@shearvdastan
گردنکشی از همچو منی چشم مدارید
من موج فرورفته به اعماق قرونم
امید به آبادی من خواب پریشی است
من دهکده رفته به تاراج قشونم
در من طمع صید مبندید که از ضعف
رنگین نشود خامه هم از جوهر خونم
ای عشق دو ملک است که باید بستانی
من نیم هوس نیم دگر نیز جنونم
بیدل سر فرصت به وصالی نرسیدم
از معنی بیچاره بپرسید که چونم
#محمد_سهرابی
@shearvdastan
در فال غریبانهی خود گشتم و دیدم
جز خط سیاهی ته فنجان خبری نیست
#امید_صباغ_نو
@shearvdastan
صبحی که با سلامتو آغاز می شود
صد پنجره به باغ غزل باز می شود
#صبحتون_بخير
@shearvdastan
آه از این غربت نزدیک و از آن حسرت دور
عشق در سینه ی من هست و در آغوشم نیست..
#اصغر_معاذی
@shearvdastan
مردابجان! هرچند اکنون غرق در اویی
فردا نمیماند برایت جز پرِ قویی
فرقی برای او ندارد بستر عشقش
پهنای دریاییست یا باریکهٔ جویی
قشلاق دلچسب تو را از یاد خواهد برد!
دلخوش نشو هرگز به قوی ماجراجویی
تو آن مسافرخانهٔ دنجی که آدمها
در تو میآسایند دور از هر هیاهویی
باز است آغوش نجیبت رو به قایقها
تا پشت سر بگذاردت هربار پارویی..!
از رهگذرها غیر اندوهی نمیماند
از خرمن گلهای باد آورده جز بویی!
دریاب آنها را که عمری با تو میمانند
نیلوفرانت را نرنجانی سرِ مویی..!
#کبری_موسوی
@shearvdastan
با هرچه سخت، سختم و با ساده، سادهام
من با صفات آینه همخانوادهام
غیرت نمیگذاشت کمر خم کنم ببخش
افتادهام به خاک، ولی ایستادهام
آیینه هیچوقت دروغی به من نگفت
من خویش را درست نشانش ندادهام
لب بر شراب میزنم، اما نه از هوس
محنت کشیدهام که پیِ جامِ بادهام
یک لحظه نیز تاب تحمل نداشتید
این داغ را که من به دل خود نهادهام
#هادی_محمدحسنی
@shearvdastan
می ترسم از خیال تو امشب به سر رود
صبری که با امید تو دیدن درون ماست
#محرم_درویشی
#ارسالی_شاعر_محترم
@shearvdastan
بر لب استغفار و در دل نقشِ روی و زلفِ یار
بت درون پیرهن میپرورد ایمانِ ما...
#قدسی_مشهدی
#شب_نوشت
@shearvdastan
صبح میخندد و باغ از نفسِ گرم بهار
میگشاید مژه و میشکند مستی خواب
#هوشنگ_ابتهاج
#صبحتون_بخير
@shearvdastan
امروز ۳۵مین سالروز ارتحال شخصیست که ۴۵ سال پیش دیکتاتورىِ ۵۳ سالهی پهلوی رو درهم کوبید و مردم سالارىِ دینی و عزت رو نصیب ایران و اسلامِ تشیع کرد.
سید روح الله موسوی خمینی ره
#امام_خمینی
@shearvdastan
گر نثارِ قدمِ یارِ گرامی نکنم
گوهرِ جان به چه کار دگرم بازآید؟
#حافظ
@shearvdastan
زخم خوردم صبر کردم داغ دیدم صبر کردم
سالها اندوه تنهایی چشیدم صبر کردم
خواستی از دوستانم بگذرم، من هم گذشتم
دشمن دیرینهام را با تو دیدم صبر کردم
گفتم آیا وصل نزدیک است؟ گفتی خوشخیالی!
طعنهای تلخ از لبی شیرین شنیدم، صبر کردم
از دلیل گریهام پرسیدی و بغض گلویم
آمدم پاسخ بگویم لب گزیدم صبر کردم
دلشکستن، بیوفایی، دل به او بستن، جدایی
هرچه کردی من فقط آهی کشیدم صبر کردم
#سجاد_سامانی
@shearvdastan
خندان شده در باغ و شکوفا گل سرخ
تا مست کند پرنده ها را گل سرخ
خواهی شود آسمانت آکنده ز عشق
پیوند بزن عقیده را با گل سرخ
#مهدی_سیدحسینی
#ارسالی_شاعر_محترم
@shearvdastan
چو غریبِ مانده در راه به کجا روم که هر جا
همه غربت است دنیا چو تو در برم نباشی
#محرم_درویشی
#ارسالی_شاعر_محترم
@shearvdastan
امنتر از حرمت نیست همان بهتر که
کودکِ گمشده در صحن تو پیدا نشود
#محمد_رسولی
@shearvdastan
با سلاحی که مرا کشت به او جان می داد
با همان لب که به من قول فراوان می داد…
#سیدتقی_سیدی
#شب_نوشت
@shearvdastan