چون شیر عاشقی که به آهوی پرغرور
من عاشقـــم به دیدنت از تپه های دور
من تشنــه ام بـــــــه رد شدنت از قلمرو ام
آهو ! بیا و رد شو از این دشت سوت و کور
رد شو که شهر گل بدهد زیر ردِّ پات
اردیبهشت هدیه بده ضمن ِهر عبور
آواره ی نجـابت چشمان شرجــــی ات
توریستهای نقشه به دست بلوند و بور
هـرگــــــاه حین گپ زدنت خنده می کنی
انگار "ذوالفنون" زده از "اصفهان" به "شور"
دردی دوا نمی کند از من ترانه هام
من آرزوی وصل تو را می برم به گور
مرجان ! ببخش "داش آکلت" رفت و دم نزد
از آنچـــه رفت بر سر این دل ، دل صبــــــور
تعریف کردم از تــــو ، تــو را چشم می زنند
هان ای غزل ! بسوز که چشم حسود کور
#حامدعسکری
@shearvdastan
به قفس سوخته گیریم که پر هم بدهند
ببرند از وسط باغ گذر هم بدهند
حاصل این همه سال انس گرفتن به قفس
تلخ کامی ست اگر شهد و شکر هم بدهند
قصه ی غصه ی یعقوب همین بود که کاش
بادها عطر که دادند... خبر هم بدهند
ما که هی زخم زبان از کس و ناکس خوردیم
چه تفاوت که به ما زخم تبر هم بدهند
قوت ما لقمه ی نانی ست که خشک است و زمخت
بنویسید به ما خون جگر هم بدهند
دوست که دلخوشی ام بود فقط خنجر زد
دشمنان را بسپارید که مرهم بدهند
خسته ام مثل یتیمی که از او فرفره ای
بستانند و به او فحش پدر هم بدهند
#حامدعسکری
@shearvdastan
شب دلواپسی ها هرقدر کوتاهتر، بهتر
که شاعر در شب موهای تو گمراه تر، بهتر
برای شانه های شهر متروکی شبیه من
تکان های گسل یکدفعه و ناگاه تر، بهتر
چه فرقی می کند من چند سر قلیان عوض کردم
برای قهوه چی ها مرد خاطر خواه تر، بهتر
نفهمیدی که روی بیت بیتش وزن کم کردم
نوشتی شعرهایت شادتر، کم آه تر، بهتر
نه اینکه قافیه کم بود، نه ! در فصل تابستان
غزل هم مثل دامن هرقدر کوتاه تر، بهتر !
#حامدعسکری
@shearvdastan