eitaa logo
شعر و داستان
1.6هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
72 ویدیو
44 فایل
ارتباط با مدیر. ارسال اشعار @alirezaei993
مشاهده در ایتا
دانلود
دوباره مطلع اشعار من علی جان است چکیده ی من و طومار من علی جان است به دانه دانه ی تسبیح کربلا سوگند که بهترین گلِ اذکار من علی جان است چهار مرتبه مِی می زنم ز جام علی علی امام من است و منم غلام علی دوباره این کره ی خاک ، با صفا شده است شبیه عرش خدا شهر سامرا شده است به قلب ما عجمی ها پر است از شادی ولادت نوه ی حضرت رضا شده است و باز مرغ دلم پر زده به بام علی علی امام من است و منم غلام علی سلام حضرت خورشیدِ سامرایی ها سلام معنی امّید سامرایی ها تو آمدی و بپا شد بساط جشن و سرور ولادت تو شده عیدِ سامرایی ها من اهل شهر توام بنده ی مرام علی علی امام من است و منم غلام علی میلاد امام هادی علیه السلام تبریک و تهنیت باد @shearvdastan
🌷 یا مرتضی علی (ع) ... 🍃 به تو امیرِ کبیرِ غدیر می‌گویند به نوکران تو عَبدُالاَمیر می‌گویند به سنگ‌ریزه‌ی راهِ تو قله‌ی جبروت به کوه، پیش تو ریگی حقیر می‌گویند تو دستگیر زمین خورده‌های پامالی به دست‌های تو «نِعمَ النَّصیر» می‌گویند به شوره‌زارِ سرِ راه تو بهشت برین به باغِ بی گلِ رویت کویر می‌گویند تو «هَل اَتایی‌» و شأن نزول می‌خواهی به ما یتیم و اسیر و فقیر می‌گویند به وصله وصله‌‌ی تن‌پوشِ زِبر کَرباست فرشتگان پر و بالِ حریر می‌گویند به طاقِ عرش نشستی؛ اگر چه در فرشی به فرشِ خانه‌ات اما حصیر می‌گویند به هر کسی که گرفتار توست، آزاده به هر که از تو رها شد اسیر می‌گویند گدانوازترین پادشاه دنیایی به خانه‌ات همه «سائل پذیر» می‌گویند به شخص تو اَسَدُالله غالبِ میدان به ذوالفقارِ تو شمشیرِ شیر می‌گویند حماسه‌های تو را بسکه مادران گفتند به کودکِ علوی هم دلیر می‌گویند و شاعران تو از سربلندها هستند اگر چه مدح تو را سر به زیر می‌گویند درخت‌های نجف می‌شوند، دفترِ شعر برای آنان که از غدیر می‌گویند @shearvdastan
🌷 یا امیرالمومنین (ع) ... 🍃 گرچه در دفتر من صحبتِ مولاست فقط هر چه گفتم نَمی از ساحلِ دریاست فقط یک «علی» گفتم و عمری‌ست، دهانم عسلی‌ست حرف شیرینیِ حلوا به مَثَل‌هاست فقط احترامِ همه‌ی خلق، به جایش؛ اما نوکر خانه‌ی آقاست، که آقاست فقط همه‌ی جاذبه‌ها روی زمین معترفند نجفِ اشرفِ مولاست، که زیباست فقط هر که دنبال طلا رفته خبردار شود هر چه گنج است، در ایوانِ مُطَلاّست فقط آی سائل به کجا رو زده‌ای غیرِ حرم ؟! زود برگرد، که حاجات تو اینجاست فقط نه فقط در نجفش؛ در همه جای عالم دستِ گلدسته‌ی مولاست، که بالاست فقط بسکه بر سینه‌ی خود سنگِ علی را زده‌ایم ذکر «حیدر» دمِ دُرّ نجفِ ماست فقط کاش می‌شد قلم عفو، بگیرد دستش برگه‌ی نوکری‌ام گیر یک امضاست فقط @shearvdastan
🌷 ایهاالمعشوق ... 🍃 عشق یعنی روضه های بی تَکَلّف بی ریا کوله بار مشکلات و بیرق مشکل گشا عشق یعنی قوریِ دَم کرده با ذکر "حسین" چاییِ خوش رنگ ، زیر مشکیِ بزم عزا عشق ، بشقابی ست که در آن غذای حضرتی ست ... نوکری از آن تناول می کند با اشتها با وجود اینکه پاسی از شبم در هیئت است عشق یعنی آن نمازی که نخواهد شد قضا عشق نوزادی ست که در روضه ها قد می کشد عاقبت می ایستد بر فرش هیئت روی پا عشق یعنی آن جوانِ سال های دور ، که ... آمده امروز در هیئت ... ولی با یک عصا عشق یعنی زورِ بازویِ کسی زیر عَلَم پهلوانِ هیئتی ها ... خاکی و بی ادعا عشق ، بیماری ست که یک گوشه کِز کرده ولی ... در دلش امّیدها دارد که می گیرد شفا عشق یعنی پایبندی به کسی ... نه هر کسی عشقِ ما عشق است ، اما این کجا و آن کجا ؟! عشق یعنی تکه ای از عرش ، بر روی زمین بارگاه حضرت معشوق ، یعنی کربلا @shearvdastan
از زمانی که دلم با عشق تو دمساز شد حس عاشق بودنم با نام تو ابراز شد روز اول کام من را با "حرم" برداشتند زندگیِ نوکرت با تربتت آغاز شد در میان خاک های کل این دنیا ... فقط ... تربتِ تو خاکِ "زائرخیز" و "نوکرساز" شد هر زمان درمانده بودم از همه از هر کجا یک زیارتنامه خواندم دفعتا اعجاز شد "در زدن" در خانه ات یک کار بی معناست ، چون ... قبل از آنکه در بکوبم ، در به رویم باز شد کربلا رویاست ، رویای قشنگ نوکری چشم هایم با خیالاتم "حرم پرداز" شد با وجود گنبد این ضرب المثل تغییر کرد یک "کلاغ" آمد "کبوتر" شد "کبوتر" "باز" شد گر چه ذاتا یک کلاغم ... با کبوتر می پرم هر زمان حرف از حرم شد کار من پرواز شد @shearvdastan
سلامِ رو به ضریحم؛ جواب می‌خواهم جواب، از لبِ عالیجناب می‌خواهم سراب، آمده سیراب، از حرم برود چقدر، تشنه‌ام از تشنه آب می‌خواهم پُر است، از بتِ طاغوت، کعبه‌ی دل من به دستِ بت‌شکنت انقلاب می‌خواهم اگر چه بی‌ادبم؛ از خجالت آبم کن غرورِ کوهِ یخم؛ آفتاب می‌خواهم به سمتِ دستِ کریمت قنوت، می‌گیرم دعایم و نفسی مستجاب می‌خواهم تمامِ نوکری‌ام قُربةًاِلی‌العشق است که گفته است، که از تو ثواب می‌خواهم ؟! سرِ دوراهِ بهشت و زیارتِ حرمت من اختیار، در این انتخاب می‌خواهم @shearvdastan
🌷 تقدیم به سردار حاج قاسم سلیمانی با اینکه نامت افتخارِ هر چه ایرانی ‌ست سرداری‌ات ؛ سربازیِ یار خراسانی‌ ست من مطمئنم این تشابه نیست بی علت نامت و ایمان تو ست برعکسِ برخی از مُلَبّس‌های شیطانی مشی و مرامت با لباس رزم ؛ ست آخر کجا در حد جنگِ با شما بوده ... آن لشکری که کار اصلی‌اش شتربانی ست ؟! مانند چترِ آهنین بودی زمانی که ... دیدی هوای زینبیه تیربارانی ست پایان خوبی دارد اکران وقتی که نقش تو در آنجا کارگردانی ست حتی قلم هم یک سلاح جنگی است اینجا وقتی که شعر ما پر از شور رجز خوانی ست @shearvdastan
رجز آخرمان اول بسم‌الله است به معاویه بگویید علی در راه است گوش‌مان پر شده؛ از حرف، نترسان ما را بهمنیم؛ اینقدَر از برف، نترسان ما را صخره‌ایم؛ از غضبِ سنگ، نترسان ما را مردِ جنگیم؛ پس از جنگ، نترسان ما را لشکرِ ابرهه !؛ از خشمِ ابابیل بترس آی، فرعونِ زمان !؛ از نفسِ نیل بترس بشنوید از طرفِ لشکرِ ایرانی‌ها انتقام است، فقط حرفِ سلیمانی‌ها @shearvdastan
پرواز کرد، علقمه را؛ با پری که نیست یک مشک اشک داد، به آب‌آوری که نیست با بیرقِ سیاهِ شب اُم‌ُّالْقَمر گریست آخر در آسمان؛ قمرِ دیگری که نیست مقتل از آتشِ در و مادر شروع شد از مادری که بود، به پشتِ دری که نیست سر را گذاشت، روی زمین؛ آی گریه کرد دَم را گرفت، از دَمِ نوحه‌گری که نیست در روضه تا دو دست علمدار، شد جدا دستی کشید روی سرِ او؛ سری که نیست هَلْ‌مِن‌مُعین؛ نگفت، بیا امِّ‌بی‌بنین ! اما دوید، با همه‌ی لشکری که نیست وقتی به قتلگاه، رسید آی ضجّه زد جای برادر و پدر و؛ مادری که نیست می‌گفت، بچه‌هام، فدای سرت حسین اصلا فدای تو نفسِ آخری که نیست با گریه‌ی رباب، دلش باز هم شکست شرمنده شد برای علی‌اصغری که نیست رحلت حضرت ام البنین (س) تسلیت باد @shearvdastan
محکم گرفته ام به بغل این "ضریح" را دارالشفای حضرت "عیسی مسیح" را از بسکه با ابهت و بالابلند بود ... لکنت گرفت ، جای کلام فصیح را اینجا کجا و زشتی سیمای من کجا !؟ اصلا که راه داده به اینجا ، "کَریهْ" را !؟ تا آبروی من نرود پیش زائران ... آن "اَظْهَرَ الْجَميل" ، صدا زد "قَبیح" را دست مرا گرفت و به من گفت ، "نوکرم" ... یک لحظه هم رها نکنی این ضریح را ... ... "سَر" داده ام که "سَر" بشوی از تمام خلق یاری بکن تو با عملت این "ذبیح" را ... اشکم امان نداد ، که دیگر ببینمش از من گرفت ، دیدن یار ملیح را آدم شدم به لطفِ نظر کردنِ "حسین" جا داد ، در کنار خودش این "وقیح" را @shearvdastan
آسمان از منزلش در آسمان دل کنده است چادر شب‌رنگِ ماه از روشنی آکنده است از زمین دارد دوباره نور، می‌بارد به عرش نور یعنی؛ بر لب خورشید هشتم خنده است غصه رفته از دلش؛ اوقاتِ شادش آمده بین آغوشش دلیلِ «اِن‌یَکادش» آمده باب رحمت باز شد بر زائرانِ مشهدش در مدینه؛ صاحبِ «باب‌الجوادش» آمده آب و جارو کرده جبرائیل، با پر، جاده را می‌پراند بال‌هایش هر زمین افتاده را هدیه‌ای را می‌بَرد تا خانه‌ی سلطان طوس می‌بَرد از جانب حق؛ نامِ سلطان‌زاده را تا بساط سور و سات شادمانی جور شد خانه‌ی خورشید، غرقِ نورِ «نورُالنّور» شد این طرف؛ چشمِ رضا روشن شد از تابیدنش آن طرف؛ چشمان شور دشمنانش کور شد عالِم آل محمد عالِمی آورده است عالِمی که مکتبِ درسِ خدا پرورده است پیش او «یحی‌بن‌اکثم»‌ها تلمّذ می‌کنند عالِمان را علم او طفل دبستان کرده است من که باشم تا برای مدح او شاعر شوم ؟! مصرعی گفتم که شاعرهاش، را چاکِر شوم آمدم اینجا بیاندازم دلم را در ضریح آمدم تا صاحبِ دربار را زائر شوم از درِ باب‌المرادش هر که داخل می‌شود با خروشِ چشمه‌ی جودش مقابل می‌شود با ضریحش؛ طبعِ شعرِ هر کسی گل می‌کند بی‌سوادِ این حرم؛ یکباره دعبل می‌شود دستِ رقص پرچمش دل می‌سپارد آسمان پای کوه گنبدش سر می‌گذارد آسمان کاظمین از روزِ روشن نیز نورانی‌تر است اصلا انگاری سه تا خورشید دارد آسمان بُرده ما را از کنارِ خویش، سلطان؛ کاظمین جسم‌مان اینجاست، زیر پای او؛ جان کاظمین ما کبوترهای جلد گنبدیم و طی شده عمرمان در راهِ پروازِ خراسان - کاظمین @shearvdastan
♥️❣️♥️❣️♥️ مگر من مرده باشم ابرهایت را ببارانی برایت چتر خواهم شد؛ نبینم زیر بارانی مگر من مرده باشم باز در آغوش آیینه بگویی دردهای خویش را؛ خود را برنجانی مگر من مرده باشم شعرهای بی سرانجامت شود در میله‌های دفترت یک عمر، زندانی مگر‌ من مرده‌ام با ساز دنیا باز، می‌رقصی تو باید ساز برداری و دنیا را برقصانی درِ این خانه را بستم به روی هر که غیر از تو فقط کافی‌ست برگردی؛ کلیدت را بچرخانی دلم تنگ است؛ آهنگ صدایت مانده در گوشم تصور می‌کنم پیشم نشستی شعر می‌خوانی مگر من مرده باشم تا بمیرم دور از چشمت مرا باید بیایی بین آغوشت بمیرانی @shearvdastan
🌷 یا امام حسن مجتبی (ع) ... 🍃 آسمان سقفِ بلندی‌ست، سرِ خوان کریم و زمین چیست، به جز فرشِ گدایان کریم ؟! قرصِ ماهی که گلِ سرسبدِ هر شام است نانِ خشکی‌ست، سرِ سفره‌ی احسان کریم پیش او هر چه ستاره‌ست، زمین می‌ریزد آسمان می‌شود انگار، نمکدان کریم باغِ فردوس، در آبادی او باغچه‌ای‌ست حک شده بر درِ این باغچه «گلدان کریم» رمضانی که کریم است، به مهمان‌خانه میزبانی‌ست، که اول شده مهمان کریم فیض هم‌صحبتی وحیِ کلامِ حسن است که کلام ملکوتی شده «قرآن کریم» من کی‌ام؛ کهنه دخیلی که گره‌درگره است شدم از روز ازل وصله‌ی دامان کریم با دَم «اَشهَدُ اَنَّ حَسَناً ایمانا» شدم از اولِ اسلام، مسلمان کریم جز درِ خانه‌ی ارباب، کجا را دارم ؟! می‌روم بعدِ کرم‌خانه به قربان کریم @shearvdastan
بهترین منظرھ اے را ڪھ بھ عمرم دیدم عڪس چشمان خودم بود،ولے در چشمت... @shearvdastan
یا رقیه‌بنت‌الحسین (ع) کنارِ زخم‌هایت زخمِ من انگار چیزی نیست به جانِ چشمِ تو این چشم‌های تار چیزی نیست ندارم آب؛ وقت شستشویت اشک‌هایم هست ولی پیشِ سرت انگار این رگبار چیزی نیست نپرس اینقدر، از من نیمه‌ی تاریکِ ماهم چیست ؟! خسوفم را تماشا کن؛ نکن اصرار، چیزی نیست به شوق دیدنت تازه زبان وا کرده‌ام انگار بِ به جاجانِ تو این لکنتِ گفتار چیزی نیست نخواه از دخترت تا روسری بردارد از مویش که زیرِ سایه‌ی این چادرِ گلدار چیزی نیست نبین بر گونه‌ام حکّاکیِ ذکرِ عقیقت را به دستِ ساربان یک شب شدم بیدار، چیزی نیست نپرس از گوشواره از النگو از گلوبندم فقط یک چند باری رفته‌ام بازار، چیزی نیست به هر کس خیمه‌ی سوغات را می‌گشت می‌گفتم ببین گوشِ مرا؛ دست از سرم بردار چیزی نیست گلِ سرخِ بدون ساقه در گلدانِ سرنیزه ! نبین پای مرا؛ این زخم‌های خار چیزی نیست @shearvdastan
بهترین منظرھ اے را ڪھ بھ عمرم دیدم عڪس چشمان خودم بود،ولے در چشمت... @shearvdastan
بعدِ تو دنیایی از آزار بود و دخترت کینه‌های لشکری خونخوار بود و دخترت روبرویم رقصِ یک نیزار بود و رأس تو روبرویت یک بیابان خار بود و دخترت در تمامِ این سفر شلاق بود و خواهرت شرم از زخمِ امانت‌دار بود و دخترت چهره‌ام شد زخم‌بازاری پر از تیرِ نگاه لحظه‌ای که چشمِ یک بازار بود و دخترت در طوافم؛ استلامِ سنگ‌ها بود و سرت نیزه‌دارِ کعبه‌ی سیّار بود و دخترت پیکرم از ترسِ کابوسِ کنیزی آب شد لحظه‌ای که صحبت از اصرار بود و دخترت زخم‌هایم را شمردم؛ باز هم خوابم نبرد نیمه‌شب‌ها؛ شب فقط بیدار بود و دخترت شیشه‌ی بغضم شکست و جای کوهِ شانه‌ات شانه‌های سنگی دیوار بود و دخترت گرچه جانم بر لب آمد؛ زنده ماندم باز هم آرزوی بوسه‌ی دیدار بود و دخترت @shearvdastan
⚫️ یا فاطمة‌الزهرا (سلام‌الله‌علیها) 🍂 ریشه دارم لابلای ریشه‌های چادرت نذر کردم تار و پودم را برای چادرت آسمانم باش؛ حالا که کبوتر نیستم می‌پرم مثل غباری در هوای چادرت کودکی هستم که زیر چترِ مادر رفته‌ام در امانم از بلایا؛ لابلای چادرت سوره‌ی «وَالشَّمس»، تفسیرِ نماز صبح توست سوره‌ی «وَالَّیل» هم شمسُ‌الضُّحای چادرت روز اول رشته‌ی حبل‌المتین را بافتند از کنار ریشه‌های نخ‌نمای چادرت با یهودی‌های شهرِ نامسلمان‌پروران اهل اسلامیم، با نورُالهُدای چادرت سایه‌سارِ پرچمت روی سر محجوبه‌هاست مکتبت جاری‌ست، در دارُالحَیای چادرت بر سر زن‌های بزمِ روضه‌های خاکی‌ات چادر مشکی‌ست، یا رخت عزای چادرت ؟ پشت پایت چشمِ تنگِ کوچه هم خون گریه کرد از خجالت سرخ شد با ردّ پای چادرت از درِ غم‌خانه‌ات باب جسارت باز شد خیمه‌ها آتش گرفت از کربلای چادرت @shearvdastan
افزوده شد بر غیبتت یک سال دیگر هم بد می‌شود هر سالِ بی تو ؛ بلکه بدتر هم شد کاسه‌های صبرمان لبریز از غصه از شعرهای گریه‌دار هجر ، دفتر هم خسته شدیم از رنج، از تبعیض، از غارت کی می‌زنی پس این بساط ظلم را برهم ؟! سینه زدیم از ماتم ارباب ، هر شب را از داغ هجران تو کوبیدیم ، بر سر هم شرمنده‌ایم آقا که بین این همه نوکر حتی نداری یار و یک ناچیز لشکر هم تو در کنار مایی و هستیم نابینا گفتی اناالمظلوم، نشنیدیم، پس کر هم هر چند ، گاهی بیخیال روز موعودیم اما تمام ترس‌مان این است، آخر هم ... گویند : که در آرزوی دیدن رویت ... مُردند ، از هجران تو یک قومِ دیگر هم @shearvdastan
دستان پُر از خواسته از ما کرم از تو ای شاه ! که هرگز نگرفتیم کم از تو با «حای» حسن هر نفسِ ماست بهشتی خوشبو شده اذکارِ دم و بازدم از تو سوگند به «نونِ» حسنت کاتبِ وحی است وقتی بنویسد قلمی یک قلم از تو طی می‌شود از روز ازل؛ راهِ رسیدن با یک قدم از ما و هزاران قدم از تو شد ماهْ کبوتر؛ به سرِ گنبدِ خورشید هر وقت گرفتیم سراغِ حرم از تو تا اینکه ببینیم نشانِ کرمت را انداخته‌ای در دل مَردم حرمت را حالا که حرم نیست، دخیلم به عبایت افتاده دلم پای ضریحِ کف پایت دستان مرا داده به دستان کریمت آنکس که سپرده‌ست مرا دستِ خدایت گوش کرمت در زدنی را نشیده‌ست از بسکه کریم‌اند گدایانِ گدایت تا اینکه اجابت بشویم؛ اذنِ دخولیم پروازِ قنوتیم، به دنبالِ دعایت ما را چه به دیدارِ تو ای آینه‌ی حق وقتی که نکَندیم دل از آینه‌هایت نور ثقلینی تو و همسایه‌ی قرآن ای مدحِ تو آرایه‌ی هر آیه‌ی قرآن ای نامِ پُر از نورِ تو تسبیح زبان‌ها ای أشهدِ یکتایی تو ذکر اذان‌ها ای سفره‌ی یک ثانیه‌ات؛ روزی یک سال ای بانی دستان کریمِ رمضان‌ها با شمس و قمر ذکر بگو دانه به دانه ای گردشِ تسبیحِ تو تقویمِ زمان‌ها معروف به معراج، ولی خاک‌نشینی ای شهره به همسفره‌ی بی‌نام و نشان‌ها ای پیری زودِ تو پُر از روضه‌ی مکشوف ای شعرِ سپیدِ غزلِ موی جوان‌ها تقویم هم از دوری راهت گله دارد از بسکه زمان تو و ما فاصله دارد تاریخ رسانده‌ست به ما مختصرت را آتش زده نمرودِ زمان بیشترت را اکسیرِ سکوتت؛ دَمِ شمشیرِ خدا شد پیروزی خون؛ داد زد اوجِ هنرت را آوازه‌ی صبرت به لبِ مأذنه‌ها رفت تاریخ نخواند أشهدِ نام پدرت را از ارثِ نبَردِ جَمَلت بود، که میدان انگشت به لب دید، نبَرد پسرت را از چشمِ ترت مقتل مادر به زمین ریخت تا خواند، لبت روضه‌ی بازِ جگرت را ای کاسه‌ی صبر از کَرم صبرِ تو لبریز یک قطره بیانداز، ته کاسه‌ی ما نیز @shearvdastan
بغضِ کرار، سرِ سفره‌ی افطار شکست بعدِ سی‌سال فرو خوردنش؛ این بار شکست کوله‌بارِ غمش از شانه‌ی لرزان افتاد کمرِ کوه، از افتادن این بار شکست وقت رفتن شد و بر دامنش افتاد دخیل رفت و با هق‌هقِ در، شانه‌ی دیوار شکست آنقدر مأذنه با «حیّ علیٰ» گفت نیا که اذان نیز، سرِ این همه اصرار شکست کعبه با «قَد قُتِل» و «فُزتُ بِربّ الکعبه» نوحه دم داد: «سرِ قبله‌ی سیّار شکست» استخوان؛ خرد شد و راه گلو را وا کرد اشکِ شوق آمد و در چشمِ ترش خار شکست روی او؛ آینه‌ی قدّی زهرایش بود حیف شد؛ آینه در لحظه‌ی دیدار شکست سجده‌ی آخرِ این قصه دو رکعت روضه‌ست دین‌پناه است، نمازی که به اجبار شکست وارث فضل پدر زخم سرش را هم خواست سیبِ غم نصف شد و فرقِ علمدار شکست کوفه‌ی سرشکن؛ ارثیّه‌ی بابا را داد سنگ؛ آیینه‌ی او را سر بازار شکست @shearvdastan
شبیه شمع ، وجودِ تو آب شد بس کن دوباره حال تو امشب خراب شد بس کن چقدر گریه و گریه ، چقدر ناله و آه  دوباره بالش تو خیس آب شد بس کن دوباره نغمه ی "لالا بخواب محسن جان" ... گُلت به پشت همین در گلاب شد بس کن چقدر نزد من "عجل وفات" می گویی  دعای مرگ ، نکن ، مستجاب شد بس کن کمی تو رحم بحال علی کنی بد نیست !!! ترابِ غم به سر بوتراب شد بس کن بیا و جان حسینت کمی بخند امشب که کوه زندگی من مذاب شد بس کن میان بستر غم غرق شد تنت از ضعف تنت به پیش نگاهم سراب شد بس کن تو را به جان علی اینقَدَر نگو از مرگ  دلم به رفتنت امشب مُجاب شد بس کن نرو ... که گر بروی آبروی من برود  سلام های علی بی جواب شد بس کن   @shearvdastan
ای حاجتِ قدیمی دنیا! روا شدی دنیای عرش بودی و دنیای ما شدی دنیای بی تو ارزش خالق شدن نداشت حُسنِ دلیلِ خلق، برای خدا شدی تو رازِ سر به مُهرِ خداوندِ کعبه‌ای دیوارِ خانه باز شد و برملا شدی با تو سکوتِ عُزلتِ پیغمبری شکست شأنِ نزولِ قاری غارِ حرا شدی گفتیم ابوتراب و نوشتیم ابالحسین از بین خاک‌ها پدرِ کربلا شدی بالابلندِ وادی کوتاه‌قامتان! ای قله‌ای که نونِ میان لَنا شدی اوج غریبی است که در این همه زمان با مردمِ زمانه‌ی خود آشنا شدی حی‌علی‌الصلوةِ فراداترین قیام! آخر میان جهلِ جماعت قضا شدی @shearvdastan
خدا از عرش نازل کرد رودِ کوثر خود را به دریا داد کامِ تشنه‌ی پیغمبر خود را زمین پرواز کرد از خاک تا افلاک، با زهرا تماشا کرد با ناباوری دور و بر خود را نه؛ او دنیا نیامد؛ بلکه دنیا رفت پابوسش به عالم داد چندی افتخار محضر خود را صدای صور اسرافیل غیر از ذکر زهرا نیست خدا رو کرده قبل از آفرینش محشر خود را میان رحلِ دستش بوسه می‌نوشید از کوثر پدر وقتی که می‌بوسید روی دختر خود را یتیمی سخت بود؛ اما به پایان آمد این سختی یتیمِ مکه در آغوش دارد مادر خود را پدر می‌گفت می‌دانی دلیلِ خلقتم هستی؟! تکان می‌داد زهرایش به آرامی سر خود را نگاهش رونما می‌داد و مروارید می‌بارید امیرالمومنین تا دید روی همسر خود را و زهرا و علی آیینه‌های روبروی هم به قاب چشمِ هم دیدند وجه دیگر خود را @shearvdastan
سکوت خسته‌ات یک حنجره فریاد می‌خواهد صدایت زخم خورد از خنجر بی‌هم‌صدایی‌ها @shearvdastan