eitaa logo
شعر و داستان
1.7هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
78 ویدیو
44 فایل
ارتباط با مدیر. ارسال اشعار @alirezaei993
مشاهده در ایتا
دانلود
ولي سري - سر راهت- به اين دچار بزن... دمي -چو باران- بنشين، دم از بهار بزن   بيا و حوصله كن دست بر دلم بگذار دوباره زخمه بر اين تار بيقرار بزن   مدام، اين پا آن پا كن و بگو دير است شبيه عقربه‌ها حرف نيش‌دار بزن!   «بهار مي‌گذرد بي‌صدا... بهار منم!...» به عطر خويش در اين كوچه باز جار بزن   بدون پلك زدن سال‌هاست منتظرند سري به ثانيه‌هاي سر قرار بزن @shearvdastan
باز در من چشم وا كن تا تماشايت كنم دردِ ديدن را دوا كن تا تماشايت كنم آشكارا آشكاري مثل روز روشني رازها را برملا كن تا تماشايت كنم چشم باطن بين نمي‌خواهم، تو پنهان نيستي چشم ظاهر بين عطا كن تا تماشايت كنم! چشم‌بندي‌هاي دنيا مهلت ديدن نداد زود‌تر محشر به پا كن تا تماشايت كنم تندي نور تو زد چشم مرا اي آفتاب جلوه در آيينه‌ها كن تا تماشايت كنم @shearvdastan
  جان آمده رفته، هيجان آمده رفته نام تو گمانم به زبان آمده رفته   احيا نگرفتم تو بگو چند فرشته صف از پي صف تا به اذان آمده رفته؟   پلکي زده ام خواب مرا آمده برده پلکي زده ام نامه رسان آمده رفته   امسال نبرده ست مرا روزه، فقط گاه بر لب عطشي مرثيه خوان آمده رفته   من در به در او به جهان آمده بودم گفتند: کجايي؟! به جهان آمده رفته!   ترسم که به جايي نرسم اين رمضان هم بسيار به عمرم رمضان آمده رفته.. @shearvdastan
جنگ و صلح چشمش اگرچه مثل غزل های ناب بود چون شعر اعتراض لبش پر عتاب بود معجون جنگ و صلح و سکوت و غرور و غم بانوی نسل سومی انقلاب بود مغرور بود، کار به امثال من نداشت محجوب بود، گرچه کمی بد حجاب بود با چشم می شنید، صدایم سکوت بود با چشم حرف می زد، حاضر جواب بود کابوس من ندیدن او بود و دیدنش آنقدر خوب بود که انگار خواب بود @shearvdastan
جنگ و صلح چشمش اگرچه مثل غزل های ناب بود چون شعر اعتراض لبش پر عتاب بود معجون جنگ و صلح و سکوت و غرور و غم بانوی نسل سومی انقلاب بود مغرور بود، کار به امثال من نداشت محجوب بود، گرچه کمی بد حجاب بود با چشم می شنید، صدایم سکوت بود با چشم حرف می زد، حاضر جواب بود کابوس من ندیدن او بود و دیدنش آنقدر خوب بود که انگار خواب بود @shearvdastan
ای تیغ عشق! از سر ما دست برمدار درد سر است سر که نیفتد به پای یار از نو رسیده است خبرهای داغ...آه از نو رسیده است خبرهای داغدار تو سر رسیده ای و ورق خورده سررسید شد ابرویت هلال محرم در این دیار آخر چگونه زیسته بودی که داده جان جان دادنت به پیکر بی روح روزگار آخر چگونه زیسته بودی که برده ای از چنگ این زمانه چنین مرگ شاهوار در چشمهای حسرتیان خیره مانده ای شرم از تو کشتمان، نگهت را نگاه دار آتش زدی به جان جهانی، چه کرده ای با آن نگاه نافذ آتش به اختیار... @shearvdastan
به تازه کردن اندوه من می‌آیند، آه... مسافران که هر از گاه می رسند از راه نشسته است به راهت هزار چشمِ سپید تو دل به راه‌ ندادی هزار سال سیاه نمانده است تو را هیچ یاد یار و دیار نمانده است مرا هیچ غیر آه و نگاه من آه می‌کشم و باز بیشتر شده است مهِ زمین و دم آسمان و هاله ی  ماه حساب روز و شب و سال و ماه دستم نیست تو خود به یاد بیاور قرار خود را گاه گمان مبر که دگر بی‌ تو زنده خواهم ماند به عزت و شرف لا اله الا الله... @shearvdastan
خیره است چشمِ خانه به چشمانِ مات من خالی است بی صدا و سکوتت حیات من دل می کَنم به خاطر تو از دیار خویش ای خاطرت عزیزتر از خاطرات من آیات سجده دار خدا چشم های توست ای سوره ی مغازله، ای سور و سات من! حق السکوت می طلبند از لبان تو چشمان لاابالی و لب های لات من شاعر شدن بهانه ی تلمیح کهنه ای است تا حافظ تو باشم، شاخه نبات من! شکر خدا که دفتر من بی غزل نماند شد عشق نیز منکری از منکرات من @shearvdastan
خورشید سامرا و کریم جهان تویی ما را بده پناه، که کهف امان تویی هادی تویی در این شب ظلمت، به داد رس گمگشته ایم و مشعله کاروان تویی کاخ ستم به لرزه فکندی به حرف حق حقا که جان عدلی و حق را زبان تویی مستی ربودی از سر بزم شراب، لیک مستی فزای جان و دل عاشقان تویی جدت امام هشتم و سلطان دین رضاست جد امام عصر و ولی زمان تویی با "جامعه کبیره" سلامم شنیدنی ست مهمان هر امام شوم، میزبان تویی @shearvdastan
آری هوا خوش است و غزل خیز در بهار باریده است خنده ی یکریز در بهـــــار از باد نوبهار _ حدیث است _ تن مپوش باید درید جـــامه ی پرهیز در بهار اما خدا نیاورد آن روز را که آه... گیرد دلی بهانه ی پاییز در بهار بی دید و بازدید تو تبریک عید چیست؟ چندین دروغ مصلحت آمیز در بهار با دیدنم پر از عرق شرم می شوند گل های شادکام دل انگیز در بهار می بینم ای شکوفه که خون می شود دلت از شاخـــــه ی انار میاویز در بهار... @shearvdastan
جان آمده رفته هیجان آمده رفته نام تو گمانم به زبان آمده رفته احیا نگرفتم تو بگو چند فرشته صف از پی صف تا به اذان آمده رفته پلکی زده ام خواب مرا آمده برده پلکی زده ام نامه رسان آمده رفته امسال نبرده است مرا روزه، فقط گاه برلب عطشی مرثیه خوان آمده رفته من دربه در او به جهان آمده بودم گفتند کجایی؟ به جهان آمده رفته ترسم که به جایی نرسم این رمضان هم آنقدر به عمرم رمضان آمده رفته... @shearvdastan
داغ تازه غروب بود که از ره رسید مرگی سرخ در این زمانه مرگ سفید مرگی سرخ! در این زمانۀ منع عبور و منع مرور خوشا گشایش راهی چنین به قلعۀ نور شکست صولت سرما... مگر بهار شده‌ست؟ که باز دامن البرز لاله‌زار شده‌ست چه شعله‌ای‌ست چنین پر شرر دماوندا! چه آتشی‌ست تو را در جگر دماوندا! چقدر لاله دمیده‌ست... داغ تازۀ کیست؟ گدازه‌های پراکندۀ جنازۀ کیست؟! چه سرخ می‌شکفد آتش سرازیرت گدازه‌های تن آرش کمانگیرت تو کوه نور شدی... تو حرا شدی کم‌کم دهان گشوده به إقرأ و ربک الأکرم «احد» شدی تو و رقصید «هند» و عصیانش که بر کشد جگر حمزه را به دندانش فغان اگر نرمانیم بدسگالان را برادران سگ زرد را... شغالان را به قاتل تو چه پیغامی و چه پسغامی؟! سخن مباد مگر دشنه‌ای و دشنامی @shearvdastan
امسال دوریم از تو... لابد حکمتی دارد باشد، ولی عاشق دل کم‌طاقتی دارد مشتاقی و مهجوری و دلتنگی و دوری این قسمت ما بود... هر کس قسمتی دارد جز آه چیزی در بساطم نیست، اما آه... گویند آهِ دلشکسته قیمتی دارد نذر زیارت داشتم از جانب «سردار» اینک ولی او با ضریحت خلوتی دارد این اربعین دنیا زیارتگاه یار ماست هر گوشه‌ای یک دلشکسته حاجتی دارد @shearvdastan