eitaa logo
شعر و داستان
1.6هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
73 ویدیو
44 فایل
ارتباط با مدیر. ارسال اشعار @alirezaei993
مشاهده در ایتا
دانلود
سوز دلی دارم که می‌گیرد قرارت را شاید به این پاییز بسپاری بهارت را بوی تو در پیراهنم جا مانده می‌ترسم یک هرزه باد از من بگیرد یادگارت را آیینه، شد صد تکه اما باز هر تکه از یک دریچه رنگ زد نقش و نگارت را مجنون‌تر از بیدند و می‌لرزند بی لیلا بر شانه‌ها بگذار چشم اشکبارت را این افتخار است ای پلنگ ماده! بی‌خود نیست روی بلندی می‌بری نعش شکارت را هرجا که بنشینی نسیمی نامه بر دارم اندازه یک غصه خالی کن کنارت را جا می‌گذاری مادیان‌ها را و می‌تازی گاهی فقط از دورها خط غبارت را تو تشنه خونی، گلویم تشنه زخم است پایان دهیم این بار؛ من حرفم، تو کارت را @shearvdastan
آهو ندیده ای که بدانی فرار چیست صحرا نبوده ای که بفهمی شکار چیست باید سقوط کرد و همین طور ادامه داد دریا نرفته ای بچشی آبشار چیست پیش من از مزاحمت بادها نگو طوفان نخورده ای که بفهمی قرار چیست هی سبز در سفیدی چشمت جوانه زد یک بار هم سوال نکردی بهار چیست در خلوتت به عاقبتم فکر کرده ای؟ خُب...کیفر صنوبرِ بی برگ و بار چیست؟ روزی قرار شد برسیم آخرش به هم حالا بگو پس از نرسیدن قرار چیست؟... @shearvdastan
خوب وبد هرچه نوشتند به پای خودمان انتخابى ست كـه كرديم برای خودمان‌ اين وآن هيچ مهم نيست چه فكری بكنند غم نداريم‌، بزرگ است خدای خودمان‌ بگذاريم كه با فلسفه‌شان خوش باشند خودمان آينـه هستيـم برای خودمان‌ ما دو روديم كــــه حالا سرِ دريا داريم‌ دو مسافر يله در آب و هوای خودمان‌ احتياجی بـــه در و دشت نداريم‌، اگـر رو به هم باز شود پنجره‌های خودمان‌ من و تـو با همه ی شهر تفاوت داريم‌ ديگران را نگذاريم بــه جـای خودمان‌ درد اگر هست برای دل هم می گوييم‌ در وجود خودمان است دوای خودمان‌ ديگران هرچه كــه گفتند بگويند، بيا خودمان شعر بخوانيم برای خودمان‌ @shearvdastan
دلم هوای تو را دارد کنار من بنشین چندی به میزبانیِ لبخندی مرا ببر به تماشایی هوای پنجره فروردین، ولی من از تو دلم چرکین دلم گرفته بیا بنشین، نکن حواله به فردایی نبند شور پریشان را... نبند شام غریبان را به کشف موی تو می‌آیم... برای حلّ معمایی «هلا یهودیِ سرگردان! عنانِ قافله برگردان» کسی در این شبِ بی‌پایان نشسته منتظرت جایی هزار سال پس از امروز اگر چه شرح غمت بودم مرا بخوان وسط لوحی مرا بیاب به دریایی @shearvdastan
حدّ پروازم نگاه توست بالم را نگیر سهم‌ام از شادی تویی با اخم حالم را نگیر راه سخت و سبز بودن با تو را آسان نکن‌ جاده‌های پیچ در پیچ شمالم را نگیر کیستی‌؟ پاسخ نمی‌خواهم بگویی هیچ‌وقت‌ لذّت درگیری حل سؤالم را نگیر من نشانی دارم از داغ تو روی سینه‌ام‌ خواستی دورم کن از پیشت‌، مدالم را نگیر خاطرت آسوده با ببر نگاهم گفته‌ام‌ با همین بازیچه‌ها سر کن‌، غزالم را نگیر زندگی تنها به من قدر تو فرصت داده است  بیش از این‌ها خوب باش از من مجالم را نگیر خسته از یکرنگی‌ام می‌خواهم از حالا به بعد تا ابد پاییز باشم‌، اعتدالم را نگیر @shearvdastan
جنون شعر من را نسل های بعد می فهمند که فرزند تو جز من جُزوه ای از بر نخواهد کرد @shearvdastan
در خودم هر چه فرو رفتم و ماندم کافی است رو به بیرون زدن از خویش، دری می خواهم @shearvdastan
ستبر سنگدل كينه جو! تو را چه بنامم‌؟ نسيم شانه‌كش روی جو! تو را چه بنامم‌؟ تو قهر و آشتی عاشقانه‌ی شب و روزی هلال ابروی خورشيد رو! تو را چه بنامم‌؟ سؤال عشق‌! كه من رو به كوه داد كشيدم‌ جوابِ «های‌» بلندم كه «هو» تو را چه بنامم‌؟ صدای تو ضربان ظريف و سرد و نَمانم‌ تراوش خوش دور سبو تو را چه بنامم‌؟ به هم تنيده‌تر از هاله‌های رنگی رؤيا! بلندبال‌تر از آرزو تو را چه بنامم‌؟ كسی نديده دو مست خراب زير دو محراب‌ شراب‌خورده‌ی تكبير گو! تو را چه بنامم‌؟ غزال وحشي رام‌! ای پلنگ زخمی آرام‌! نجيب‌زاده‌ی بی‌آبرو تو را چه بنامم‌؟ سقوط يا خفقان‌؟ هم سقوط هم خفقانی طناب دار من از تار مو! تو را چه بنامم @shearvdastan
ابری خبر کن قاصد باران، پرستو جان! عطری بیفشان بر حیاطِ خانه، شب بو جان! من میهمان دارم مبادا خاک برخیزد حالا که وقت آبروداری ست جارو جان! اینقدر بی‌تابی نکن پیراهنِ نازم! هی روی پیشانی نیا با شیطنت، مو جان! وقتی تو می‌آیی در و دیوار می رقصند انگار چیزی خورده باشد خانه بانو جان عاشق شدن را داشتم از یاد می‌بردم این شیر را بیدار کردی بچه آهو جان در چشم‌هایت شیشه‌ی عمرِ مرا داری وقتی که می‌بندیش دیگر مُرده ام...کو جان؟ کو جان که برخیزم؟ تو این سهراب را کشتی گیرم که روزی بازگردی نوش‌دارو جان! @shearvdastan
آهو ندیده‌ای که بدانی فرار چیست صحرا نبوده‌ای که بفهمی شکار چیست باید سقوط کرد و همین طور ادامه داد دریا نرفته‌ای بچشی آبشار چیست پیش من از مزاحمت بادها نگو طوفان نخورده‌ای که بفهمی قرار چیست هی سبز در سفیدی چشمت جوانه زد یک بار هم سوال نکردی بهار چیست در خلوتت به عاقبتم فکر کرده‌ای؟ خُب...کیفر صنوبرِ بی‌برگ و بار چیست؟ روزی قرار شد برسیم آخرش به هم حالا بگو پس از نرسیدن قرار چیست؟ @shearvdastan
☘ من رود بودم و سر دريا نداشتم‌ اينجا ادامه داشتم آنجا نداشتم‌ مثل چراغ كهنه‌ي در رهگذار باد شب مي‌گذشت و چشم به فردا نداشتم‌ بويي رسيد از سفر مصر، اگر نه من‌ از پيرهن كه چشم تماشا نداشتم‌ ديوانه آن كسي‌ست كه بي عشق سر كند مجنون منم كه هرگز... ليلا نداشتم‌ پير هميشه گوشه نشين بودم و چه سود در خانقاه‌ِ هيچ دلي جا نداشتم‌ امروزهاي بي هدفم مي‌گذشت و من‌ راهي به جز گريز به فردا نداشتم @shearvdastan
من نشستم بروی مِی بخری برگردی ترسم این است مسلمان شده باشی جایی @shearvdastan
صبح‌، وقتی واژگون شد آخرین پیمانه‌ها راه‌، پرپیچ است از می‌خانه‌ها تا خانه‌ها حیف‌! وقتی‌که اذان توی اذان گم می‌شود من، من‌ِ تصنیف کفرآلوده‌ی مستانه‌ها دور می‌گیرند گرداگرد تو دیوارها دور می‌گردند بالای سرت پروانه‌ها گریه یا خنده‌ست در سمفونی اندام تو، بی صدا بالا و پایین می‌نوازد شانه‌ها من تواَم وقتی تو من هستی، چه فرقی می‌کند این‌چنین گم می‌شود گاهی مسیر خانه‌ها روز و شب مال تمام مردم دنیا ولی ساعتی از گرگ و میشش مال ما دیوانه‌ها! سلام. صبحتون پر نشاط @shearvdastan
دروغی جور کن یک چند با آن سر کنم شاید چه شادم می کند؟ آن را بگو باور کنم شاید تو را از دست دادن، بار دیگر خواستن، زهریست که هر آن فکر اینم تا از آن لب تر کنم شاید فراموشی چه رازی داشت؟ می گفتی به من ای کاش منِ بیچاره شاید چاره ای دیگر کنم... شاید نمی فهمی و دنبال زبان واضحی هستی نگاهی بد نباشد گاه از این منظر کنم شاید بیا نزدیک تر... نزدیک تر... مفهوم حرفم را برایت با زبانِ بوسه گویاتر کنم شاید تو از دیوانه می خواهی فراموشت کند عاقل؟ اگر عقلم تو بودی می شد از سر در کنم شاید @shearvdastan
من میهمان دارم مبادا خاک برخیزد حالا که وقت آبروداری ست جارو جان! @shearvdastan
ابری خبر کن قاصد باران، پرستو جان! عطری بیفشان بر حیاطِ خانه، شب بو جان! من میهمان دارم مبادا خاک برخیزد حالا که وقت آبروداری ست جارو جان! اینقدر بی‌تابی نکن پیراهنِ نازم! هی روی پیشانی نیا با شیطنت، مو جان! وقتی تو می‌آیی در و دیوار می رقصند انگار چیزی خورده باشد خانه بانو جان عاشق شدن را داشتم از یاد می‌بردم این شیر را بیدار کردی بچه آهو جان در چشم‌هایت شیشه‌ی عمرِ مرا داری وقتی که می‌بندیش دیگر مُرده ام...کو جان؟ کو جان که برخیزم؟ تو این سهراب را کشتی گیرم که روزی بازگردی نوش‌دارو جان! @shearvdastan
این که دورِ دور باشم از تو و نبینمت جا نمی شود به حجم باورم ، قبول کن @shearvdastan
خوب و بد هر چه نوشتند، به پای خودمان انتخابى‌ست كه كرديم برای خودمان‌! اين و آن هيچ مهم نيست چه فكری بكنند غم نداريم‌، ...بزرگ است خدای خودمان‌! بِگذاريم كه با فلسفه‌شان خوش باشند؛ ...خودمان آينه هستیم برای خودمان‌! ما دو روديم كه حالا سرِ دريا داريم‌ دو مسافر يله در آب و هوای خودمان‌ احتياجی به در و دشت نداريم‌، اگر رو به هم باز شود پنجره‌های خودمان‌ من و تو با همه‌ی شهر تفاوت داريم‌، ديگران را نگذاريم بـه جای خودمان‌! درد اگر هست برای دل هم می‌گوييم‌ در وجود خودمان است دوای خودمان‌ ديگران هرچه كه گفتند بگويند، ...بيا خودمان شعر بخوانيم برای خودمان‌! @shearvdastan
در وا شد و پاشيد نسيمِ هيجانش تا نبض مرا تند کند با ضربانش تقويم ورق خورد وکسی از سفر آمد تا دامنه‌ها بُرد مرا نام و نشانش پيشانی او روشنی آينه و آب بوی نفسِ باغچه می‌داد دهانش هر صبح، اميد همه‌ی چلچله ها بود گندم گندم سفره‌ی دستان جوانش با اينهمه انگار غمی داشت که می‌ريخت از زاويه‌ی تندِ نگاه نگرانش يک زلزله‌ی سخت تکانيش نميداد يک شعر ولی! زلزله می‌ريخت به جانش انگار دو دل بود همانطور که "سارای" بين "اَرس" وحشی و جبر "سبلانش" طوفان شد و من برگ شدم، رفتم و رفتيم افتادم و افتاد غمیْ تلخ به جانش می‌خواست بهاری بشوم باز، که جا داد پاييز و زمستانِ مرا در چمدانش در واشد و او رفت همانطور که يک روز در واشد و پاشيد...نسيم هيجانش! @shearvdastan
دیگران هرچه که گفتند بگویند، بیا خودمان شعر بخوانیم برای خودمان‌ @shearvdastan
ماهِ من! طایفه‌‌ی روزه ‌بگیران چه‌ کنند؟ شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی @shearvdastan
گاهی فریب وسوسه ای می بَرد مرا پس سعی کن‌ بُت ام نکنی من هم آدمم @shearvdastan
نمِ باران نشسته روی شعرم... دفترم یعنی! نمی‌بینم تو را ابریست در چشم تَرم یعنی سرم داغ است و یک کوره تبم، انگار خورشیدم فقط یکریز می‌گردد جهان دورِ سرم یعنی تو را از من جدا کردند و پشت میله‌ها ماندم تمام هستی‌ام نابود شد، بال و پرم یعنی نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم اذان گفتند و من کاری نکردم... کافرم یعنی؟ اگر ده سال بر می‌گشتم از امروز می‌دیدی که من هم شور دارم عاشقی را از بَرَم یعنی تنِ تو موطِن من بوده پس در سینه پنهان کن پس از من آنچه می‌ماند به جا؛ خاکسترم یعنی نشستم چای خوردم، شعر گفتم، شاملو خواندم اگر منظورت این‌ها بود، خوبم... بهترم یعنی! @shearvdastan
 تــا ابد دور تو می گردم، بسوزان عشق کن  ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟ @shearvdastan
من و تو مثل دو تا رود موازی بودیم من که مرداب شدم، کاش تو دریا بشوی @shearvdastan