eitaa logo
شعر و داستان
1.7هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
78 ویدیو
44 فایل
ارتباط با مدیر. ارسال اشعار @alirezaei993
مشاهده در ایتا
دانلود
بی کس و کار آمدم تا که مرا یاری کنی در دل شب، چاره ای بر عبد ناچاری کنی عزت از تو دارم و بی آبرویی از خودم کاشکی ای آبرو دار؛ آبرو داری کنی راستی دیدی طبیبان هم جوابم کرده اند؟ زار و بیمار آمدم از من پرستاری کنی مردم آزاری به درگاهت پناه آورده است چون نمی آید به تو که مردم آزاری کنی بنده ی آلوده ی خود را نمی بخشی نبخش من نخواهم رفت از این خانه هر کاری کنی بار کج آوردم اما زود تا منزل رسید چون علی میخواست بارم را خریداری کنی منتظر هستم بیاید هر شب جمعه حسین تا که با این بنده ی بد، خوب غمخواری کنی مستجاب الدعوه ی ما در سحرها فاطمه است جان زهرا آمدم رفع گرفتاری کنی مادر ما سوخت، جای ما همه در خانه اش تا نبیند آتشی راهی رخساری کنی آه زهرا جان، چه شد مجبور بودی پشت در بافشار میخ در، تکیه به دیواری کنی من فدای تو که رفتی کربلا بالای سر بر لب خشکیده ی اربابمان زاری کنی چه بلایی بر سر پیشانی اش آورده اند که تو را مجبور کرده فکر دستاری کنی سخت می شد گوشه ی گودال؛ زیر چکمه ها که سرش را روی دامانت نگهداری کنی کاش میشد فاطمه بادخترت بین مسیر... چاره ای برچشم های کوچه بازاری کنی @shearvdastan
بگیر آنقدر محکم در بغل دلبسته ی خود را که در بر دارد انگاری هلویی هسته ی خود را صلات ظهر هم باشد، شبم آغاز خواهد شد به محض اینکه می بندی دو چشم خسته ی خود را شدم چون آینه محو وجود بی مثال تو بیا در من ببین شخصیت بر جسته ی خود را تمام عمر مثل سایه دنبال خودم بودم چطور از من جدا کردی من وابسته ی خود را؟ گره روی گره افتاده ،واکن اخم هایت را نکش در هم دو ابروی به هم پیوسته ی خود را به دنیا ظلم کن اما نه با من که خودی هستم که چاقو می برد هر چیزی الا دسته ی خود را @shearvdastan
و گفت: هر آن معصیت که اول آن ترس بود و آخر آن عذر، بنده را به حق رساند و آن طاعت که اول آن امن بود و آخر آن عُجب، بنده را از حق -تعالی- دور گرداند. مطیع با عُجب، عاصی است و عاصی با عذر، مطیع. 📚 از تذکرة الاولیاء | نوشته‌ی ذکر امام جعفر الصادق @shearvdastan
آدینه خوش است از تو سرشار شدن از عطر خوش زلف تو تب دار شدن چون صبح سحر که می دمد از سرشوق سرخوش زِ وصال تو و بیدار شدن @shearvdastan
لذت نمانده است در آیینه‌ی حیات از عیش های رفته دلی شاد می‌کنیم @shearvdastan
پادشاهی را مهمی پیش آمد. گفت: اگر انجامِ این حالت به مرادِ من برآید چندین دِرم دهم زاهدان را. چون حاجتش برآمد و تشویشِ خاطرش برفت؛ وفای نذرش به وجود شرط لازم ‌آمد. یکی را، از بندگان خاص، کیسه‌ای دِرم داد تا صرف کند بر زاهدان. گویند غلامی عاقلِ هوشیار بود. همه روز بگردید و شبانگه باز آمد و درم‌ها بوسه داد و پیشه مَلِک بنهاد و گفت: زاهدان را چندان که طلب کردم نیافتم. گفت: این چه حکایت است؟ آنچه من دانم، در این مُلک چهارصد زاهد است. گفت: ای خداوند جهان! آنکه زاهد است نمی‌ستاند و آنکه می‌ستاند زاهد نیست. مَلک بخندید و ندیمان را گفت: چندان که مرا در حق خداپرستان ارادت است و اقرار، مر این شوخ‌دیده را عداوت است و انکار، و حق به جانب اوست. زاهد که دِرم گرفت و دینار زاهدتر از او کسی بدست آر @shearvdastan
باز آی دلبـــرا! که دلم بی قـرار توست وین جان بر لب آمده در انتظار توست در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست جز باده ای که در قدح غمگسار توست ساقی به دست باش که این مستِ می‌پرست چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست سیـری مبـــــاد سوخته ی تشنه کام را تا جرعه نوش چشمهٔ شیرین گوار توست بی چاره دل که غارت عشقش به باد داد ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست! ای سایه صبر کن که برآید به کام دل آن آرزو که در دل امیدوار توست ... @shearvdastan
🔸 جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال هزار نکته در این کار و بار دلداری ست قلندران حقیقت به نیم جو نخرند قبای اطلس آن کس که از عاری ست بر آستان تو مشکل توان رسید آری عروج بر فلک سروری به دشواری ست سحر کرشمه چشمت به خواب می‌دیدم زهی مراتب خوابی که به ز ست دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ که رستگاری جاوید در کم‌آزاری ست 🍃🍂 ⁦✍️⁩ @shearvdastsn
خلق شد فردوس اعلی در بهار چادرش کعبه مشکی پوش شد به افتخار چادرش عفت زهرای مرضیه عیان در قامتش جوشش خون علی در سایه سار چادرش دانش آموز کلاس حیدر کرار بود تیغ میزد کوفه را با ذوالفقار چادرش بی قرار دیدن روی برادر زینب و حضرت ارباب دنیا بی قرار چادرش مرده را جانی دوباره میدهد او زینب ست کار عیسی میکند حتی غبار چادرش آیه ی جنات تجری تحت الانهار را میتوانم گفت نام مستعار چادرش ماه و خورشید و فلک را ذات پاک ذوالجلال آفریده مطلقاً در انحصار چادرش ولادت حضرت زینب کبری سلام الله اسوه ی صبر و استقامت و روز پرستار مبارک باد @shearvdastan
از حسینش نتوان کرد جدا زینب را موج هر قدر که بی تاب شود با دریاست @shearvdastan
ترک دارد دلم همچون انار آخر پاییز همه شبهای دلتنگی بدون تو شب ... @shearvdastan
يك قدم مانده كه پاييز به پايان برسد دختر شرقي يلدا به زمستان برسد باد در خرمن موهاي سياهش پيچيد كه پريزاد ِ غزل بافْ ، پريشان برسد آمده دختر دي با سبدي برف به دست تا به يمن قدمش زيره به كرمان برسد دامنش باغ گل است و به نسيمي شايد قمصر عطر تنش تا خود كاشان برسد حافظ از او به صبا گفته و مي خواسته است نفس شاخ نباتش به خراسان برسد كاش سهم همه از عشق مساوي باشد پشت بن بستيه هر كوچه خيابان برسد كاش هر ساعت و هر ثانيه يلدا باشد پشت هم از در و از پنجره مهمان برسد دست هر دخترك فال فروش غمگين لاأقل چـــــند گرم ، پسته ي خندان برسد نكند خنده به روي لبمان يخ بزند قصه ي شاديمان زوود به پايان برسد بايد از عشق بسازيم دژ و نگذاريم دست اندوه به ايراني و ايران برسد @shearvdastan
فال حافظ که بگیرند همه می فهمند کار عاشق فقط ای کاش به یلدا نرسد @shearvdastan
گرچه امشب بیشتر دل میل یلدا می کند این دلِ بی تابِ تنها فکر فردا می کند بارها از پنجره دارم نظر بر رویِ ماه راه را از چشمکِ ، ستاره پیدا می کند شانه در دستم گرفتم گیسوانش مقصدم موج مویش در درونِ سینه غوغا می کند هست طولانی زمستان و هوایی کرده دل فال می گیرم برایم حل ، معما می کند صبح می آید سیاهی ها شود سهم ذغال افتابِ زندگی ما را تماشا می کند @shearvdastan
یٰا رَبِّ انَّكَ تَدْعُونٖی فَاُوَلّٖی عَنْكَ ... پَروَردگـٓٱر مَـٓـن ... تـؤ مَـرٱ دعـؤت مـئ کنـئ ...🌱 مَـن ٱز تـؤ رؤی مـئ گـردٱنـم ... @shearvdastan
دیر کردی نیمه ی عاشق ترم را باد برد!.. @shearvdastan
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند دردم نهفته به ز طبیبان مدعی باشد که از خزانه غیبم دوا کنند معشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشد هر کس حکایتی به تصور چرا کنند چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست آن به که کار خود به عنایت رها کنند بی معرفت مباش که در من یزید عشق اهل نظر معامله با آشنا کنند حالی درون پرده بسی فتنه می‌رود تا آن زمان که پرده برافتد چه‌ها کنند گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار صاحب دلان حکایت دل خوش ادا کنند می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند پیراهنی که آید از او بوی یوسفم ترسم برادران غیورش قبا کنند بگذر به کوی میکده تا زمره حضور اوقات خود ز بهر تو صرف دعا کنند پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمان خیر نهان برای رضای خدا کنند حافظ دوام وصل میسر نمی‌شود شاهان کم التفات به حال گدا کنند @shearvdastan
در عشق تو گر دل بدهم جان ببرم هرچه بدهم هزار چندان ببرم . @shearvdastan
❄️❄️ بوی عطرت که شنفتم به لبم جان آمد منم آن گل که نچیدی و زمستان آمد ...   مثل یک ساده ی احمق به دلت دل دادم کافری بودم و یک مرتبه ایمان آمد   ته یک باغِ پر از سبزه تو را بوسیدم تا به اوجش که رسیدیم نگهبان آمد ‌‌‌...   خواب بودم که تو از راه رسیدی ، مادر کِل کشان گفت بیا عشق به قرآن آمد ...   شب در آغوش تو یک شعر سرودم ناگه از لبانت رمضان رفته و شعبان آمد ...   آدم از روز ازل منتظر عشق تو بود تو رسیدی که جنون بر دل انسان آمد   من اسیرِ نفس و گرمی آغوش توام دل به عشقِ تو و آغوش تو زندان آمد ...   تو همان حادثه ی عشق پر از احساسی که پس از چند صباحی پیِ زنجان آمد ... @shearvdastan
نمانده‌ای که تقاص گناه من باشی که اشتباه‌ترین اشتباه من باشی عمارت دل من را خراب کردی، عشق قرار بود که عمری پناه من باشی من آسمان شب تیره‌ام نشد یکبار بغل بگیرمت آنگاه ماه من باشی نشد برای پریشانی‌ات بغل باشم تو مثل بغض خریدار آه من باشی به اعتبار نگاه تو دل به جاده زدم قرار بود تو فانوس راه من باشی قرار بود، نماندی، قرار بود، نشد نشد که روشنِ بخت سیاه من باشی @shearvdastan
استخوانم سرمه شد از کوچه گردیهای حرص خانه دار گوشهٔ چشم قناعت کن مرا @shearvdastan
باعشق ممکن میشود تمام محال ها... @shearvdastan
💚 سوزش چشم من از لذت زیبایی توست خیره بر تو شده ام پلک زدن یادم رفت... ➿ @shearvdastan
خود را وبال گردن مردم نکرده‌ایم ترجیح می‌دهیم تقاضایمان کنند... @shearvdastan
نلرزاند نگاه این و آن، دل‌های عاشق را چه آسان عشق رسوا می‌کند «یار» منافق را چنان در انتظارت خيره‌ام بر ساعت ديوار که ساعت‌هاست از کف داده‌ام سِير دقايق را شدم آیینه‌ی زیبایی‌ات در چشم خلق اما نباید پيش مردم فاش می‌کردم حقايق را گمانم در سرت فکر جدايی از مرا داری که در چشمت نمی‌بینم دگر آن شور سابق را به جز دلتنگی و بيچارگی چیزی نمی‌بينم بيا از پيش من بردار اين آيينه‌ی دق را @shearvdastan