eitaa logo
شعر و داستان
1.5هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
69 ویدیو
44 فایل
ارتباط با مدیر. ارسال اشعار @alirezaei993
مشاهده در ایتا
دانلود
دَر زدن دشوار باشد بر گدا اما هنوز دوست دارم دَر زنم من بارها اما هنوز ... هستم از روز ازل مست می و میخانه ات من به عشقت گشتم آنجا مبتلا اما هنوز ... هر زمان آورده ام بر درگه پاکت پناه درد را ناگفته کردی تو دوا اما هنوز ... مرقدی داری که باشد برتر از بیت الحرام حج مسکین و فقیر و بی نوا اما هنوز ... آب سقا خانه ات بهتر ز صهبای جنون خورده ام یک جرعه زان آب بقا اما هنوز ... صحن گوهرشاد تو برده دل و جان مرا مرغ جانم بین آن گشته رها اما هنوز ... بسته بودم رشته ای بر پنجره فولاد تو تا ببوسم پنجه مشکل گشا اما هنوز ... آنکه باشد شهپرش جاروی صحن باصفات  آشیان دارد به ایوان طلا اما هنوز ... این همه ابهام اندر این غزل از بهر چیست قلب ما با روضه می یابد جلا اما هنوز ... من تأسی می کنم در گریه بر ابن شبیب تا بگریم بر شهید کربلا اما هنوز ... خواهری اما چه خواهر روی تل خاک ها از حرم تا قتلگه می زد صدا اما هنوز ... نیزه و شمشیر و صدها حربه جنگی و تیر پیر مردی داشت در دستش عصا اما هنوز ... شمر تا فهمید حلقش بوسه گاه مصطفاست کرد او را ذبح گویا از قفا اما هنوز ... در برش دریایی از خون بر لبش سوز عطش بین مقتل می زند او دست و پا اما هنوز ... زینبش استاده بود و دید او سر را برید داشت بر لب فاطمه شور و نوا اما هنوز ... زیر سم مرکب ده نابه کار پست و رذل جسم او شد پایمال اسب ها اما هنوز ... کهنه پیراهن تلافی کفن را هم نکرد جسم او را نیست غیر از بوریا اما هنوز .. جواد کلهر @shearvdastan
بميرم چشم مستت را که جانم زنده می‌دارد... @shearvdastan
  لبخند بزن که خیر باشد صبحم... @shearvdastan
اینک نگاه کن که نگویی: ندیده‌ام! در کار ظلم بستن چشم و زبان یکی‌ست... @shearvdastan
روزگاری که بساط عیش مردم جور بود روی کرسی چایی و بابای ما کیفور بود دسته دسته جمعه  مهمان می رسید از هر طرف دست بابای گلم  ساز و دف و سنتور بود جشن عقدی چون به پا می شد در آبادی ما پشت بام خانه ها تا صبح غرق نور بود تا بزک می کرد و می آمد به منزل نوعروس جیب ها لبریز نقل و قلبها مسرور بود جز صفا و دلبری در خانه ی بابا نبود گرچه چشم نارفیقان و حسودان شور بود بین هفته قیمه می خوردیم یا شیرین پلو جمعه ها ترخینه با برنامه و دستور بود فصل تابستان اگر مهمان میامد توی باغ او پذیرای همه با توت و با انگور بود چون کبوتر می پریدم روی شاخ تک درخت دختری را می پرستیدم که مثل حور بود ناقلا با خنده ام نزدیک می آمد ولی رفتم از جایی گرفتم زن که راهش دور بود بعد مرگ سادگی وقتی تجمّل باب شد دیدن از همسایه دیگر حسرت زنبور بود خوش به حال جمعه شبهایی که مهمان می رسید چون سر شب رختخواب ما ولو با زور بود @shearvdastan
وقت است کز فراق تو وز سوزِ اندرون آتش درافکنم به همه رخت‌و‌پَخت خویش @shearvdastan
دل تنگ و دست تنگ و جهان تنگ و کار تنگ از چهارسو گرفته مرا روزگار تنگ @shearvdastan
شب نیست که چشمم آرزومند تو نيست… @shearvdastan
هرصبح ز روی تو هم‌خانه‌ی خورشیدم @shearvdastan
دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی‌بینم دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی‌بینم @shearvdastan
گردن‌کشی از همچو منی چشم مدارید من موج فرورفته به اعماق قرونم امید به آبادی من خواب‌ پریشی است من دهکده رفته به تاراج قشونم در من طمع صید مبندید که از ضعف رنگین نشود خامه هم از جوهر خونم ای عشق دو ملک است که باید بستانی من نیم هوس نیم دگر نیز جنونم بی‌دل سر فرصت به وصالی نرسیدم از معنی بیچاره بپرسید که چونم @shearvdastan
در فال غریبانه‌ی خود گشتم و دیدم جز خط سیاهی ته فنجان خبری نیست @shearvdastan
شبِ من گم شده در کوچه‌یِ بی‌خوابی‌ها... @shearvdastan
صبحی که با سلام‌تو آغاز می شود صد پنجره به باغ غزل باز می شود @shearvdastan
آه از این غربت نزدیک و از آن حسرت دور عشق در سینه ی من هست و در آغوشم نیست.. @shearvdastan
مرداب‌جان! هرچند اکنون غرق در اویی فردا نمی‌ماند برایت جز پرِ قویی فرقی برای او ندارد بستر عشقش پهنای دریایی‌ست یا باریکه‌ٔ جویی قشلاق دلچسب تو را از یاد خواهد برد! دلخوش نشو هرگز به قوی ماجراجویی تو آن مسافرخانه‌ٔ دنجی که آدم‌ها در تو می‌آسایند دور از هر هیاهویی باز است آغوش نجیبت رو به قایق‌ها تا پشت سر بگذاردت هربار پارویی..! از رهگذرها غیر اندوهی نمی‌ماند از خرمن گل‌های باد آورده جز بویی! دریاب آن‌ها را که عمری با تو می‌مانند نیلوفرانت را نرنجانی سرِ مویی..! @shearvdastan
با هرچه سخت، سختم و با ساده، ساده‌ام من با صفات آینه هم‌خانواده‌ام غیرت نمی‌گذاشت کمر خم کنم ببخش افتاده‌ام به خاک، ولی ایستاده‌ام آیینه هیچ‌وقت دروغی به من نگفت من خویش را درست نشانش نداده‌ام لب بر شراب می‌زنم، اما نه از هوس محنت کشیده‌ام که پیِ جامِ باده‌ام یک لحظه نیز تاب تحمل نداشتید این داغ را که من به دل خود نهاده‌ام @shearvdastan
می ترسم از خیال تو امشب به سر رود صبری که با امید تو دیدن درون ماست @shearvdastan
بر لب استغفار و در دل نقشِ روی و زلفِ یار بت درون پیرهن می‌پرورد ایمانِ ما... @shearvdastan
صبح می‌خندد و باغ از نفسِ گرم بهار می‌گشاید مژه و می‌شکند مستی خواب @shearvdastan
امروز ۳۵مین سالروز ارتحال شخصی‌ست که ۴۵ سال پیش دیکتاتورىِ ۵۳ ساله‌ی پهلوی رو درهم کوبید و مردم سالارىِ دینی و عزت رو نصیب ایران و اسلامِ تشیع کرد. سید روح الله موسوی خمینی ره @shearvdastan
گر نثارِ قدمِ یارِ گرامی نکنم گوهرِ جان به چه کار دگرم بازآید؟ @shearvdastan
زخم خوردم صبر کردم داغ دیدم صبر کردم سال‌ها اندوه تنهایی چشیدم صبر کردم خواستی از دوستانم بگذرم، من هم گذشتم دشمن دیرینه‌ام را با تو دیدم صبر کردم گفتم آیا وصل نزدیک است؟ گفتی خوش‌خیالی! طعنه‌ای تلخ از لبی شیرین شنیدم، صبر کردم از دلیل گریه‌ام پرسیدی و بغض گلویم آمدم پاسخ بگویم لب گزیدم صبر کردم دل‌شکستن، بی‌وفایی، دل به او بستن، جدایی هرچه کردی من فقط آهی کشیدم صبر کردم @shearvdastan
خندان شده در باغ و شکوفا گل سرخ تا مست کند پرنده ها را گل سرخ خواهی شود آسمانت آکنده ز عشق پیوند بزن عقیده را با گل سرخ @shearvdastan
چو غریبِ مانده در راه به کجا روم که هر جا همه غربت است دنیا چو تو در برم نباشی @shearvdastan