eitaa logo
شعر و داستان
1.5هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
69 ویدیو
44 فایل
ارتباط با مدیر. ارسال اشعار @alirezaei993
مشاهده در ایتا
دانلود
شب نیست که چشمم آرزومند تو نيست… @shearvdastan
هرصبح ز روی تو هم‌خانه‌ی خورشیدم @shearvdastan
دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی‌بینم دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی‌بینم @shearvdastan
گردن‌کشی از همچو منی چشم مدارید من موج فرورفته به اعماق قرونم امید به آبادی من خواب‌ پریشی است من دهکده رفته به تاراج قشونم در من طمع صید مبندید که از ضعف رنگین نشود خامه هم از جوهر خونم ای عشق دو ملک است که باید بستانی من نیم هوس نیم دگر نیز جنونم بی‌دل سر فرصت به وصالی نرسیدم از معنی بیچاره بپرسید که چونم @shearvdastan
در فال غریبانه‌ی خود گشتم و دیدم جز خط سیاهی ته فنجان خبری نیست @shearvdastan
شبِ من گم شده در کوچه‌یِ بی‌خوابی‌ها... @shearvdastan
صبحی که با سلام‌تو آغاز می شود صد پنجره به باغ غزل باز می شود @shearvdastan
آه از این غربت نزدیک و از آن حسرت دور عشق در سینه ی من هست و در آغوشم نیست.. @shearvdastan
مرداب‌جان! هرچند اکنون غرق در اویی فردا نمی‌ماند برایت جز پرِ قویی فرقی برای او ندارد بستر عشقش پهنای دریایی‌ست یا باریکه‌ٔ جویی قشلاق دلچسب تو را از یاد خواهد برد! دلخوش نشو هرگز به قوی ماجراجویی تو آن مسافرخانه‌ٔ دنجی که آدم‌ها در تو می‌آسایند دور از هر هیاهویی باز است آغوش نجیبت رو به قایق‌ها تا پشت سر بگذاردت هربار پارویی..! از رهگذرها غیر اندوهی نمی‌ماند از خرمن گل‌های باد آورده جز بویی! دریاب آن‌ها را که عمری با تو می‌مانند نیلوفرانت را نرنجانی سرِ مویی..! @shearvdastan
با هرچه سخت، سختم و با ساده، ساده‌ام من با صفات آینه هم‌خانواده‌ام غیرت نمی‌گذاشت کمر خم کنم ببخش افتاده‌ام به خاک، ولی ایستاده‌ام آیینه هیچ‌وقت دروغی به من نگفت من خویش را درست نشانش نداده‌ام لب بر شراب می‌زنم، اما نه از هوس محنت کشیده‌ام که پیِ جامِ باده‌ام یک لحظه نیز تاب تحمل نداشتید این داغ را که من به دل خود نهاده‌ام @shearvdastan
می ترسم از خیال تو امشب به سر رود صبری که با امید تو دیدن درون ماست @shearvdastan
بر لب استغفار و در دل نقشِ روی و زلفِ یار بت درون پیرهن می‌پرورد ایمانِ ما... @shearvdastan
صبح می‌خندد و باغ از نفسِ گرم بهار می‌گشاید مژه و می‌شکند مستی خواب @shearvdastan
امروز ۳۵مین سالروز ارتحال شخصی‌ست که ۴۵ سال پیش دیکتاتورىِ ۵۳ ساله‌ی پهلوی رو درهم کوبید و مردم سالارىِ دینی و عزت رو نصیب ایران و اسلامِ تشیع کرد. سید روح الله موسوی خمینی ره @shearvdastan
گر نثارِ قدمِ یارِ گرامی نکنم گوهرِ جان به چه کار دگرم بازآید؟ @shearvdastan
زخم خوردم صبر کردم داغ دیدم صبر کردم سال‌ها اندوه تنهایی چشیدم صبر کردم خواستی از دوستانم بگذرم، من هم گذشتم دشمن دیرینه‌ام را با تو دیدم صبر کردم گفتم آیا وصل نزدیک است؟ گفتی خوش‌خیالی! طعنه‌ای تلخ از لبی شیرین شنیدم، صبر کردم از دلیل گریه‌ام پرسیدی و بغض گلویم آمدم پاسخ بگویم لب گزیدم صبر کردم دل‌شکستن، بی‌وفایی، دل به او بستن، جدایی هرچه کردی من فقط آهی کشیدم صبر کردم @shearvdastan
خندان شده در باغ و شکوفا گل سرخ تا مست کند پرنده ها را گل سرخ خواهی شود آسمانت آکنده ز عشق پیوند بزن عقیده را با گل سرخ @shearvdastan
چو غریبِ مانده در راه به کجا روم که هر جا همه غربت است دنیا چو تو در برم نباشی @shearvdastan
امن‌تر از حرمت نیست همان بهتر که کودکِ گمشده در صحن تو پیدا نشود @shearvdastan
نیست مرا جز تو دوا یار‌ِ جگر گوشه ی من...!🤍:) @shearvdastan
با سلاحی که مرا کشت به او جان می داد با همان لب که به من قول فراوان می داد… @shearvdastan
ای معنی دمیدن خورشید در غبار وقتی که پا به ساحت این خانه می نهی حس می کنم که بوی تو ، بوی شکفتن است موی تو نیز، وصلت صبح است و آبشار @shearvdastan
دل‌آزردهٔ ما را به نسیمی بنواز یعنی آن جان ز تن‌رفته به تن بازرسان @shearvdastan
در دایرە‌ی بستە‌ی امیال غریزی دنبال چه می‌گردی و دلخوش به چه چیزی در حسرت دریایی و می‌بینمت ای رود آن روز که چون موج ز دریا بگریزی وقتی که قرار است نجنگیده ببازی دیگر چه نبردی، چه جدالی، چه ستیزی نزدیکی‌ام آموخت که از دیدە‌ی معشوق هرقدر شوی دور همانقدر عزیزی مستی اگر این بود که ما تجربه کردیم بهتر که در این جام تهی زهر بریزی @shearvdastan
سلام در رثای شهید رئیسی 🏴🏴🏴 پیچیده در این دشت شمیم گل پرپر این داغ رئیسی است که بر دل زده اخگر شد کعبه مهیا که زند پرده دیگر دل ها همه آماده لبیک به داور آوخ که حسینیه دل گشت عزادار خورشید فرو خفت و شد آفاق مکدر در لوح قضا قسمت او بود شهادت از خون شهید است که رنگین شده دفتر بلبل که در این فصل به گل ها شده عاشق ناگاه اجل آمد و بر گل بزد آذر افتاد گل اندر طبق و رفت بر آتش جوشید و بنوشید دلارام ز ساغر پژمرد گل و سوخت ولی در چمن و باغ رویید ز خون های شهیدان گل دیگر پیچیده شمیم گل این باغ در آفاق شد باغ عزادار ولی گشت معطر حک شد به سر سنگ که این خادم ما بود خوش باد بر او جنت و این خلعت آخر یا ایّتها النفس که رفتی ز بر ما باشد که شوی شافع ما در صف محشر شد اشک فشان " معترف " آنگاه که بنوشت از سوز دلش در غم افتادن اختر 🏴🏴🏴 دزفول سه شنبه اول خرداد ۱۴۰۳ @shearvdastan