eitaa logo
شعر و داستان
1.5هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
69 ویدیو
44 فایل
ارتباط با مدیر. ارسال اشعار @alirezaei993
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز ۳۵مین سالروز ارتحال شخصی‌ست که ۴۵ سال پیش دیکتاتورىِ ۵۳ ساله‌ی پهلوی رو درهم کوبید و مردم سالارىِ دینی و عزت رو نصیب ایران و اسلامِ تشیع کرد. سید روح الله موسوی خمینی ره @shearvdastan
گر نثارِ قدمِ یارِ گرامی نکنم گوهرِ جان به چه کار دگرم بازآید؟ @shearvdastan
زخم خوردم صبر کردم داغ دیدم صبر کردم سال‌ها اندوه تنهایی چشیدم صبر کردم خواستی از دوستانم بگذرم، من هم گذشتم دشمن دیرینه‌ام را با تو دیدم صبر کردم گفتم آیا وصل نزدیک است؟ گفتی خوش‌خیالی! طعنه‌ای تلخ از لبی شیرین شنیدم، صبر کردم از دلیل گریه‌ام پرسیدی و بغض گلویم آمدم پاسخ بگویم لب گزیدم صبر کردم دل‌شکستن، بی‌وفایی، دل به او بستن، جدایی هرچه کردی من فقط آهی کشیدم صبر کردم @shearvdastan
خندان شده در باغ و شکوفا گل سرخ تا مست کند پرنده ها را گل سرخ خواهی شود آسمانت آکنده ز عشق پیوند بزن عقیده را با گل سرخ @shearvdastan
چو غریبِ مانده در راه به کجا روم که هر جا همه غربت است دنیا چو تو در برم نباشی @shearvdastan
امن‌تر از حرمت نیست همان بهتر که کودکِ گمشده در صحن تو پیدا نشود @shearvdastan
نیست مرا جز تو دوا یار‌ِ جگر گوشه ی من...!🤍:) @shearvdastan
با سلاحی که مرا کشت به او جان می داد با همان لب که به من قول فراوان می داد… @shearvdastan
ای معنی دمیدن خورشید در غبار وقتی که پا به ساحت این خانه می نهی حس می کنم که بوی تو ، بوی شکفتن است موی تو نیز، وصلت صبح است و آبشار @shearvdastan
دل‌آزردهٔ ما را به نسیمی بنواز یعنی آن جان ز تن‌رفته به تن بازرسان @shearvdastan
در دایرە‌ی بستە‌ی امیال غریزی دنبال چه می‌گردی و دلخوش به چه چیزی در حسرت دریایی و می‌بینمت ای رود آن روز که چون موج ز دریا بگریزی وقتی که قرار است نجنگیده ببازی دیگر چه نبردی، چه جدالی، چه ستیزی نزدیکی‌ام آموخت که از دیدە‌ی معشوق هرقدر شوی دور همانقدر عزیزی مستی اگر این بود که ما تجربه کردیم بهتر که در این جام تهی زهر بریزی @shearvdastan
سلام در رثای شهید رئیسی 🏴🏴🏴 پیچیده در این دشت شمیم گل پرپر این داغ رئیسی است که بر دل زده اخگر شد کعبه مهیا که زند پرده دیگر دل ها همه آماده لبیک به داور آوخ که حسینیه دل گشت عزادار خورشید فرو خفت و شد آفاق مکدر در لوح قضا قسمت او بود شهادت از خون شهید است که رنگین شده دفتر بلبل که در این فصل به گل ها شده عاشق ناگاه اجل آمد و بر گل بزد آذر افتاد گل اندر طبق و رفت بر آتش جوشید و بنوشید دلارام ز ساغر پژمرد گل و سوخت ولی در چمن و باغ رویید ز خون های شهیدان گل دیگر پیچیده شمیم گل این باغ در آفاق شد باغ عزادار ولی گشت معطر حک شد به سر سنگ که این خادم ما بود خوش باد بر او جنت و این خلعت آخر یا ایّتها النفس که رفتی ز بر ما باشد که شوی شافع ما در صف محشر شد اشک فشان " معترف " آنگاه که بنوشت از سوز دلش در غم افتادن اختر 🏴🏴🏴 دزفول سه شنبه اول خرداد ۱۴۰۳ @shearvdastan
چه درونم تنهاست… @shearvdastan
گفتم نريز مو به سر شانه بارها سرريز می شود هوس آبشارها گيسو پريش پشت سرت را نگاه کن افتاده اند در پی تو جويبارها تصوير قاب کرده پيراهن تواند عريان اگر شدند تمام بهارها من پنجه های غار نشينم که از قديم عکس تو را کشيده به ديوار غارها.. گيرم که دارم از تو به بيراهه ميروم من زنده ام فقط به همين گير و دارها دستان چيدن تو به هر شاخه رو کند ديوانه می شوند تمام انارها من برکه نيستم که هم آغوش من شوی حيف است ماه در بغل شوره زارها می خواستم که سر بگذارم به سينه ات سنگی شدم به سينه سرد مزارها... @shearvdastan
نسیمِ صبح پنداری زِ كوى یار می‌آید به جانها مژده می‌آرد كه آن دلدار می‌آید به صد اكرام می‌باید به استقبالِ او رفتن كه بویِ دوست می‌آرد زِ كوى یار می‌آید @shearvdastan
هيچكس كاش نباشد نگهش بر راهى @shearvdastan
ای که به هنگام درد راحت جانی مرا وِی که به تلخی‌ فقر گنج روانی مرا @shearvdastan
ببین در دست طوفان بادبادک‌ها نمی‌خندند درختان هم به سرسبزی پیچک‌ها نمی‌خندند بترس از خط لبخندی که این دزدان به رخ دارند در این بازار بی‌منظور قلک‌ها نمی‌خندند زمین بی‌ثمر دیگر نگهبانی نمی‌خواهد به این بی‌حاصلی آیا مترسک‌ها نمی‌خندند؟ اگر همدرد من باشی به احوالم نمی‌خندی که دلقک‌ها به روی سرخ دلقک‌ها نمی‌خندند به بخت خویش می‌خندم که باید شادمان باشم وگرنه از سر رغبت عروسک‌ها نمی‌خندند از این‌زندان به آن‌زندان‌، به‌این‌ترتیب معلوم‌است چرا در لحظه‌ی میلاد کودک‌ها نمی‌خندند @shearvdastan
گفتند چنينيم و چنانيم دريغا اين ها همه لالايى خواباندن ما بود @shearvdastan
خنده می بینی ولی از گریه دل غافلی خانه ی ما اندرون ابر است و بیرون آفتاب @shearvdastan
شب هاى هجر را گذرانديم و زنده ايم ما را به سخت جانى خود اين گمان نبود @shearvdastan
أنا أحبك‌ فی حُزنی؛ در میان‌ِ‌ اندوھم؛‌ دوستت‌ دارم... @shearvdastan
وقتی که جانِ پاکِ پیمبر نشان شود تیرِ جفا دوباره به قلبش روان شود وقتی که زهر، چون نوکِ مسمار اثر کند یعنی دوباره قامت کوثر کمان شود طوفانِ کینه، چون برسد تا سرای وحی جانِ جواد، فصلِ جوانی خزان شود آنکه به غیرِ لطف، ز همسر ندیده بود حقش نبود، قاتلِ یارِ جوان شود درهای حجره را به رویَش بست، نانجیب تا با کنیزها همه، اُرجوزه خوان شود هرچند گفت تشنه لبم، کف زدند تا در هلهله، صدای ضعیفش نهان شود یک یاحسین گفت ز سوزِ جگر، جواد شاید کلامِ العطشِ او، بیان شود تازه گلو بریده نبود، این امامِ ما تا نیزه‌ای بجای گلو، در دهان شود خواهر نداشت، تا به کنارِ برادرش با دیدنِ شهادتِ او نیمه جان شود بی سر نشد، ولی بدنش رفت روی بام تا داغِ شام و کوفه دوباره عیان شود سنگش نزد، ولی سرِ او بود و پلّه ها وای از سَری، که ضربه خورِ بی امان شود حالا پسر رسید کنار پدر ولی در کربلا پدر ز پسر در فغان شود صدپاره کرد جسمِ جوان حسین را آن لشکری که خواست، حرم بی جوان شود بر گریه‌ی حسین، چه بَد کوفه خنده کرد تا باخبر از آن، حرم بانوان شود خواهر رسید و جان برادر نجات یافت وقتی حسینِ فاطمه را در ممات یافت محمود ژولیده @shearvdastan
همسرش با مهربانی هایِ او سازش نداشت لحظه ای حتی میان خانه آرامش نداشت برده بود ارث از پدر یک رأفتِ دلخواه را حیفِ آن قلبی که ایمن بود و آلایش نداشت در جوانی پیر شد آقا جوادإبن رضا(ع) زجرها میدید و دیگر طاقتِ رنجش نداشت جودِ مطلق شد گرفتارِ خساست-زاده که بُخل و کینه داشت اما دستِ پُر بخشش نداشت شد برایش قاتلِ جانی شریکِ زندگی آن شریکِ زندگی که ذره ای ارزش نداشت ذاتِ امّ الفضل(لع) با خورشید در جنجال بود عینِ ظلمت بود و چشم ِ دیدنِ تابش نداشت زهر را آخر به خوردش داد و میزد قهقهه پشتِ در شد هلهله! فتنه گری کاهش نداشت سرفه ها میشد نفسگیر از گلویش تا جگر- سوخت آری هیچ زهری اینقدَر سوزش نداشت بر زمین افتاد و خاکِ حجره دستش را گرفت چشم هایش خیره ماند و قدرتِ چرخش نداشت تشنه جان داد و تنش را روی بام انداختند آسمان مانندِ عاشورا تبِ بارش نداشت هیچ روزی در بلایا مثل عاشورا که نیست هیچ روزی مثل عاشورا خدا سنجش نداشت * در قساوت! در جدال و قتل؛ آن هم قتلِ صبر هیچکس مانندِ شمرِ بی حیا(لع) کوشش نداشت پیکری شد غرقِ در خونِ قفا در قتلگاه پیکری که طاقتِ ده مرکبِ سرکش نداشت مانْد عریان؛ روی خاکِ غربت و با گریه رفت... خواهری که جز خدا از هیچکس خواهش نداشت! مرضیه عاطفی @shearvdastan
شاید بشود گفت که شاهانه گداییم بیمه شده ی حرز جواد بن رضاییم @shearvdastan