eitaa logo
شعر و داستان
1.6هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
72 ویدیو
44 فایل
ارتباط با مدیر. ارسال اشعار @alirezaei993
مشاهده در ایتا
دانلود
با وعده‌ی صادق همه پای کاریم در معرکه‌ها برای هم، سرداریم در مکتب خود، کنار قاسم‌هامان تا روز ابد "هنیه‌"ها را داریم
با ظلم همیشه در ستیزیم همه از ذلت و ننگ در گریزیم همه مهمان عزیز مثل جان است آری خونخواه هنیه عزیزیم همه
کوه باشی، سیل یا باران چه فرقی می کند؟ سرو باشی، باد یا طوفان چه فرقی می کند؟ مرزها سهم زمین اند و تو اهل آسمان آسمان شام یا ایران چه فرقی می کند؟ مرز ما عشق است هر جا اوست آنجا خاک ما است سامرا، غزه، حلب، تهران چه فرقی می کند؟ قفل باید بشکند، باید قفس را بشکنیم حصر الزهرا و آبادان چه فرقی می کند؟ هر که را صبح شهادت نیست، شام مرگ هست بی شهادت، مرگ با خسران چه فرقی می کند؟ شعله، خاکستر، دم آخر ولی ققنوس را لحظه آغاز با پایان چه فرقی می‌کند؟
داغِ ابراهیم بر دل‌ماند و اسماعیل رفت ، یك‌خبر تسکینِ‌ این درد است ، اسرائیل رفت !
شبیه حاج قاسم بودی، اسماعیل ما بودی تو را قابیلیان کشتند تو هابیل ما بودی سراپای وجودت عطر قرآن داشت اسماعیل! شهادت را کدامین آیه از تنزیل ما بودی؟ سلام الله، بازوی رشید مردم غزه! شما بازوی برحق خدا، سجیل ما بودی فلسطینی چه فرقی می‌کند با قوم ایرانی تو ای یوسف‌ترین ای ایلیا از ایل ما بودی بخوان قرآن بخوان، بی سر بخوان این بار اسماعیل! که صوت عرشی و بارانی ترتیل ما بودی
دلم خون است و لبریز از داغ پریشانی که ابراهیم در آتش که اسماعیل قربانی
ما به قربانگاه‌ها دیدیم اسماعیل را غرق خواهد کرد خونش نام اسرائیل را
گربیافتد تن سرو،باغ که ویران نشود زلـف آشفـته کـند بید و پریشان نشود ذوالفقار امده بیرون ز غلاف و تو فقط هم دعا کـن کـه علی وارد میدان نشود لشکرحق که زده خیمه به سرتا سردهر کــس حــریــف هــنر پیـر خراسان نشود ضربتـی حیدری برفرق عدوخواهدخورد اگراین خصم فرو مـایه پشیمان نشود به همه عالمیان باز نشان خواهیم داد که گلو گیر توجز پنجه ی شیران نشود موج برموج پرازخشم وخروشیم امشب تو دعا کن که سحر آید و طوفان نشود ازبـن و ریشه شـودقـطع که یک بار دگر دست آلـوده به خون تن مهمان نشود زیـر شـمـشــیر وفــا بــرده گلو اسـماعیل تـا کـه از قـافله ی عشـق گـریزان نشود
نمی‌گریم که می‌ترسم جهان را سیل بردارد قرار است این بنا را صور اسرافیل بر دارد اگرچه رفت «اسماعیل» اما می‌رسد روزی که دنیا را سراسر باز اسماعیل بر دارد هدر هرگز نخواهد رفت این خون‌ها و نزدیک است که سیلابی شود وَ خاک اسرائیل بردارد چنان سیلاب سنگینی که درجا غرق خواهد کرد برای بستن آن هرکسی که بیل بردارد برای قتل موسی رفت فرعون و خدا می‌خواست که موسی مردهِ فرعون را از نیل بردارد که اسرائیل گفت حماس را از بین خواهد برد! مگر که می‌تواند مورچه هم فیل بر دارد؟
چه صوت ناب قرآنی هنّیه؛ چه زیبا آیه می‌خوانی هنیه ذبیح الله را رازی ست خونین؛ هنیئا لک تو می‌دانی هنیه
نمی‌گنجند بیان داغ هایم در عبارت ها؛ مبارک باد بر جمع شهیدان این شهادت‌ها دلم از ساغری نوشد که پر از مستی عشق است؛ درونم مست از این باور، نترسد از شماتت‌ها به کوی عشق بی بنیاد یار آرام می‌گیرم؛ به بنیادی فراتر از بلندای دلالت‌ها بلای جان صهیون است مرگ سرخ اسماعیل؛ که برپا می‌کند هر لحظه با یادش قیامت‌ها ز کار ظلم در گوش جهان اینک طنین افکند؛ چکاچاک غم انگیزی ز شمشیر شماتت‌ها
داغ ابراهیم در دل، داغ قاسم در جگر... شعله‌ای بر جانمان بارید با داغی دگر! گریه دیگر چاره این آتش ِ جانسوز نیست؛ اشک هم بر گونه هامان در غمت شد شعله ور لحظه دیدار بود و آمدی با پای جان؛ تا ببوسد گونه هایت را شب آخر، پدر بی گمان می‌خواستی آرامشی ناب و زلال؛ گرمی آغوش اقیانوس را، پیش از سفر... آه اسماعیل! اسماعیل ِدلتنگ از جهان؛‌ای رها از عالم و اندیشه خوف و خطر‌ای شکوه صوت قرآنت، طنین انداز عشق؛‌ای به شوق دوست، در خون زلالت غوطه ور! ‌ می‌خروشد چشمه‌های نور از رگ‌های تو؛ جاودانی در دل این خاک سبز پرگهر ‌ می‌شود نزدیک و نزدیک آفتاب بی غروب؛ باز می‌گردی تو با خیل سواران سحر
راست می‌گویند پایانی ندارد راه عشق؛ خون"اسماعیل"جاری شد به قربان‌گاه عشق یک محرّم سوگواری لازم است این روزها؛ هیچ‌گاه از رهروان خالی مبادا راه عشق
یک یک گلوی ما را خنچر اگر ببرد فریاد قدس آزاد از دم نخواهد افتاد
عجب خطای بزرگی! ستم به خود کردید؛ مهیب فاجعه‌ای بر سر خود آوردید میان خانه‌ی ما میهمان ما کشتید؟ میان خانه تان مرده اید! بی تردید! به تیر خدعه اگر می‌کشید، فخری نیست! به جنگ تن به تن آیید اگر شما مردید؟! قسم به شور و شجاعت، چو موش می‌ترسید؛ به گاه دیدن شیران، به رنگ و رو، زردید چه زود می‌رسد آن دم که رو به پایانید؛ چه زود می‌رسد آن دم که لاشه‌ای سردید قسم به غیرت و ایمان که مرگتان حتمی ست! قسم به خون شهیدان، هلاک می‌گردید!
انتقامی سخت در راه است اسرائیلیان؛ عمرتان بسیار کوتاه است اسرائیلیان با به خاک و خون کشیدن کاخ برپا می‌شود؟ آرزوهاتان ته چاه است اسرائیلیان پاسخ مهمان کشی تان را بزودی می‌دهیم؛ میزبان سرسخت و خونخواه است اسرائیلیان مرد میدانی قوی‌تر می‌رسد هرچند که؛ داغ اسماعیل جانکاه است اسرائیلیان "هم صدا با حلق اسماعیل" هر آزاده ای؛ با نوای غزه همراه است اسرائیلیان خون اسماعیل سیلی می‌شود بنیاد کن؛ وقت طوفانش سحرگاه است اسرائیلیان
روز وداع سرخ تو آغاز طوفان است؛ ایران به فکر انتقام خون مهمان است پرواز کردی و به سمت آسمان رفتی؛ چون آشیانت در بلندی های جولان است دور از وطن صبح غریبی رفتی از اینجا؛ حتی عروج تو شبیه مرد میدان است از عید قربان های هاجر کم نخواهد شد؛ از بس که اسماعیل در ایلش فراوان است هر کس گذشته از طریق القدس می‌داند؛ سرشار از عطر قدم های شهیدان است قرآن بخوان با آن صدای عرشی ات ای مرد؛ سوگند بر خونت که صهیون رو به پایان است
ای دل به سرد مهری دوران صبور باش @shearvdastan
«از گریه برای تو خوشم می‌آید...» این یه تک مصرع رو دوست دارم نه اینکه از گریه خوشم بیاد، اتفاقاً و متأسفانه به سختی گریه می‌کنم. به خاطر نوع تربیت یا حالا شخصیتی که دارم گمان می‌کنم گریه نشونه‌ی ضعف شخصیتمه و به همین خاطر بغض‌هام منجر به سردرد می‌شه، ولی گریه برای امام حسین رو دوست دارم دیگه اینجا جلوی بغضم رو نمی‌گیرم. اگه گریه‌ی گدایی‌ست، اگه به یاد غصه‌هامه، اگه اعتراف به اینه که کم آوردم و گناه کردم... اینجا گریه کردن، فرق داره. اینجا کسی تو رو خوار نمی‌بینه، فرداش اعترافت رو به روت نمیاره و‌ سرزنشت نمی‌کنه، آبرو نمی‌بره بلکه آبرو می‌ده، زخم نمی‌زنه بلکه مرهم می‌ذاره، اشک می‌ریزی ولی در ماتم غرق نمی‌شی چون صدای حق رو بعد از صدها سال از میون اشک‌ها و خون‌ها می‌شنوی و هنوز می‌تونی تو هم لبیک بگی برای دوباره بلند شدن ...
صبحمان پر هست از شور و نشاط صبحمان یک پنجره رو به حیاط صبحمان یک استکان چایی نبات صبحمان یک جرعه از نرمِ صدات @shearvdastan
فَإِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ يُسۡرًا پس با هر سختی آسانی است. شرح | ۵ @shearvdastan
به گفته‌ی خود او :«شهادت در خانواده‌ی ما مرحله‌ای از زندگی است.» از زمان آغاز طوفان الاقصی تا اکنون حدود سی تن از خانواده‌اش را در راه مقاومت از دست داد. و در کل هم حدود شصت تن((: آرمان‌هایش فراتر از روزمرگی‌ها بود که زمان شنیدن خبر شهادت سه پسر و سه نوه‌اش از خدا طلب صبر کرد و مجدانه به مقاومت ادامه داد. و شهادت هدفش از زندگی بود... شهادت هدف زندگی آدمیت است. منتها باید حق واژه‌ی آدمیت و انسایت را ادا کرد... حاج قاسم سید رضی سردار زاهدی سید ابراهیم و هم اکنون حاج اسماعیل هنیه. این بار با فاصله‌ی بسیار کمی ابراهیم و اسماعیل به قربانگاه شتافتند، تا به حقیقت بپیوندند، و فنای او شوند... دعای خیرشان بی‌شک بدرقه‌ی راه مجاهدان حقیقت هست و خواهد بود؛ و هر روز به ظهور نزدیک‌تر خواهیم شد. بکشید که ما بیدارتر از گذشته در راه نابودی‌ شما _که باطل هستید_ از همه چیز گذشته‌ایم. "یَقیناً کُلَهُ خَیْر" ✍🏻 مطهره ناطق
خداوند، شاعر بود آنگاه که تو را آفرید. @shearvdastan
بار آخر بود و او قرآن خود را باز کرد محو آیات الهی شد و لبخندی ز درد ناگهان بغداد و بیروت از نگاهش رد شدند صهیونیسم در قلب تهران، قلب او را هم زدند باز هم در نیمه‌شب قلبی کمی آرام یافت باز هم در نیمه شب مردی به سوی او شتافت راز این در نیمه شب‌ها برملا خواهد شود گرچه نامأنوس، دشمن عاقبت رسوا شود این جنایت گرچه اسماعیل را از ما گرفت آن شهادت گرچه ابراهیم را در برگرفت رنگ دیگر یافت آزادی، به خون آغشته شد خون شود پیروز بر موشک، تو گویی کشته شد؟ آرزوی من شهادت در ره آزادی است گرچه اهریمن پی کشتن در این آبادی است باز می‌گویند مردم:«حاج اسماعیل رفت مرهم دل یک خبر باشد که اسرائیل رفت.» من ولی گویم:«که مردم حاج اسماعیل هست ما مشخص می‌کنیم، آیا که اسرائیل هست؟» حمله‌‌ای بر خاک اسرائیل، آن هم مستقیم صادره از رهبرم، چون شد تعرض بر حریم شد ترور مهمان ما در خاک ایران عزیز انتقامی سخت در راه است در این رستخیز در ختام صحبتم آغاز ما را بنگرید تفرقه در عین وحدت؟ نه... شما خوش‌باورید ✍🏻 مطهره ناطق @shearvdastan
ای دو صد رحمت بر آن پروین شعر پارسی کاو دو صد خوشه ادب پرورد در دامان خود کرد با تردستی اش نقش هنر را جابه جا مردمان را کرده با این نقش ها حیران خود با هنرمندیّ خود پروین سخن ها گفته است جمع کرده سیم و زر در دفتر و دیوان خود دستگاه سلطنت با زور ِ سر پنجه گذاشت تاج شاهی بر سر آبادی ویران خود آنکه خود را پادشاه آریایی خوانده بود دیو استعمار را آورد در ایران خود تا کلاه پهلوی را بر سر مردم نهد رو سیه گشته زنی با چهره عریان خود عالم و زاهد پریشان گشته از اعمال او هر کسی در گوشه ای مشغول با ایمان خود خون مردم ریخت در ایوان مشهد بعد از آن کرد بر پا جشن و شادی در دل ایوان خود در چنین احوال نقد پادشه ممنوع بود عشوه ها می کرد در دربار با توران خود خواب راحت را ز چشم مردمش بگرفته بود در خوشی بود و فراغت؛ شاد با پوران خود عاقبت خاک سیه بالین آنها گشته است چرخ گردون می دهد پاداش با میزان خود جمعه ۱۲ مرداد ۱۴۰۳ @shearvdastan