eitaa logo
📚شعر و غزل🌹
1.9هزار دنبال‌کننده
882 عکس
377 ویدیو
38 فایل
📕شعر و غزل های عاشقانه و عارفانه 📕معرفی انواع کتاب های ادبی و روانشناسی همراه با پی دی اف 📚حکایت 📚 بیان نکات نگارشی و ویرایشی
مشاهده در ایتا
دانلود
نه کم بیار نه ناامید شو به وقتش خدا، دستت رو می گیره @Sheeroghazal
خدایا از تو ممنونم برای آدم های خوبی که سر راهم گذاشتی… @Sheeroghazal
بیا ادامه بدیم قوی تر، خوشحال تر و امیدوارتر از دیروزمون… https://eitaa.com/Sheeroghazal
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
احمد شاملو می گه: مایوس نباش… من امیدم را در یاس یافتم مهتاب ام را در شب عشقم ام را در سال ِ بد یافتم و هنگامی که داشتم خاکستر می شدم گـُر گرفتم … @Sheeroghazal
💕ميگويند كه در زمان موسی خشکسالی پيش آمد. آهوان در دشت، خدمت موسی رسيدند كه ما از تشنگی تلف می شويم و از خداوند متعال در خواست باران كن. موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود. خداوند فرمود: موعد آن نرسيده موسی هم برای آهوان جواب رد آورد. تا اينكه يكی از آهوان داوطلب شد كه برای صحبت و مناجات بالای كوه طور رود. به دوستان خود گفت: اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانيد كه باران می آيد وگرنه اميدی نيست. آهو به بالای كوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راه برگشت وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه كرد ناراحت شد. شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت: دوستانم را خوشحال می كنم و توكل می نمایم. تا پایین رفتن از کوه هنوز امید هست. تا آهو به پائين كوه رسيد باران شروع به باريدن كرد موسي معترض پروردگار شد. خداوند به او فرمود: همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرکت کرد و اين پاداش توكل او بود. هیچوقت نا امید نشويد... شايد لحظه اخر نتيجه عوض شود، پس مجددا توكل كنيد.. @Sheeroghazal 🍃🍃🍃
داستانک در سال ۱۹۸۹ زمین لرزه هشت و دو ریشتر بیشتر مناطق آمریکا را با خاک یکسان کرد و در کمتر از چند دقیقه بیش از سی هزار کشته بر جای گذاشت.در این میان پدری دیوانه‌وار به سوی مدرسه پسرش دوید اما با دیدن ساختمان ویران شده مدرسه شوکه شد. با دیدن این منظره دلخراش یاد قولی که به پسرش داده بود افتاد: پسرم هر اتفاقی برایت بیفتد من همیشه پیش تو خواهم بود و اشک از چشمانش سرازیر شد. با وجود توده آوار و انبوه ویرانی‌ها کمک به افراد زیر آوار نا ممکن به نظر میرسید اما او هر لحظه تعهد خود به پسرش را به خاطر می‌آورد. او دقیقا روی مسیری که هر صبح به همراه پسرش به سوی کلاس او می‌پیمودند تمرکز کرد و با به خاطر آوردن محل کلاس به آنجا شتافته و با عجله شروع به کندن کرد. دیگر والدین در حال ناله و زاری بودند و او را ملامت می‌کردند که کار بی‌فایده‌ای انجام میدهد.ماموران آتش نشانی و پلیس نیز سعی کردند او را منصرف کنند اما پاسخ او تنها یک جمله بود: آیا قصد کمک به مرا دارید یا باید تنها تلاش کنم؟؟؟ هشت ساعت به کندن ادامه داد، دوازده ساعت... بیست و چهار ساعت... سی و شش ساعت و بالاخره در سی و هشتمین ساعت سنگ بزرگی را عقب کشیده و صدای پسرش را شنید فریاد زد پسرم! جواب شنید : پدر من اینجا هستم، پدر من به بچه‌ها گفتم نگران نباشید پدرم حتما ما را نجات خواهد داد. پدر! شما به قولتان عمل کردید. پدر پرسید وضع آنجا چطور است؟؟ ما ۱۴ نفر هستیم ما زخمی گرسنه و تشنه‌ایم. وقتی ساختمان فرو ریخت یک قطعه مثلثی شکل ایجاد شد که باعث نجات ما شد. پسرم بیا بیرون، نه پدر اجازه بدهید اول بقیه بیرون بیایند من مطمئن هستم شما مرا بیرون می آورید و هر اتفاقی بیفتد به خاطر من آنجا خواهید ماند... @Sheeroghazal 🍃🍃🍃
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر زیباست امیدوار بودن… باامید زندگی کردن… نه امید به خود که غرور است نه امید به دیگران که حماقت است امید به خدا که منبع تمام آرامش هاست… @Sheeroghazal
از کسی که تو سختی ریشه هاتو به امید گره می زنه، مواظبت کن. @Sheeroghazal
سلام بر اندوهی که گمان می کنی هرگز تمام نمی شود، حال آنکه شاید آخرین شب آن باشد. https://eitaa.com/Sheeroghazal/1772