به کمال عجز گفتم که به لب رسید جانم
ز غرور و ناز گفتی که مگر هنوز هستی
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1667
قراره با خانم دکتر بقایی عزیز خوانش هفت پیکر نظامی را داشته باشیم، داستان پادشاهی که هفت همسر از هفت اقلیم دارد و هر داستان از زبان یکی از همسران پادشاه مطرح می شود.
کارگاه از ۱۱ تیر شروع می شود هر دوشنبه تا ۱۰ جلسه برای اطلاعات بیشتر به آیدی: @dr_baghaeii
پیام دهید.
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1667
#هفت_پیکر #نظامی_گنجوی #ادبیات
روسیاهم می کند، هر که می پرسد ز من
آن که از جان دوست تر می داشتی حالا کجاست…؟
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1667
#عشق #فراق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلا سخت است اگر مانند یک فرمانده ی عاشق
امیر یک سپاه اما اسیر یک نفر باشی…
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1666
#عاشق #دل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در قنوت خود دعا کردم فراموشت کنم…
حاجتم در سجده اما دیدن روی تو شد…
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1677
#حاجت #عشق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قد و بالای علی از چشم زهرا دیدنی است
https://eitaa.com/sheeroghazal/1677
#روز_عشاق
نگارا…
عید قربان است به قربانت روم یا نه؟
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1680
#عید_قربان_مبارک
31.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر تلاش کردی باید حتما به نتیجه برسی این که به هدفت نرسیدی، علتی درونی دارد، علت را از زبان مولانا بشنویم.
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1681
#مولانا #دفتر_اول #مثنوی
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟
@sheeroghazal
چند جایگزین فارسی
حقالزحمه 👈 دستمزد
حقیر کوچک
حصول به دست آوردن
لاکچری شاهانه، گرانبها
باطن نهان
اتمام پایان
استایل سبک لباس
سابقه پیشینه
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1687
#واژگان_پارسی #جایگزین #ایران
گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی
گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی🥰
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1681
#فیض_کاشانی #عشق #شعر
📚داستان کوتاه
مردی داشت گوسفندی را از کامیون پایین می آورد تا آن را برای روز عید قربانی کند . گوسفند ازدست مرد جدا شد و فرار کرد.مردشروع کردبه دنبال کردن گوسفند تا اینکه گوسفند وارد خانه یتیمان فقیری شد .
عادت مادرشان این بود که هر روز کنار در می ایستاد و منتظر می ماند تا کسی غذا و صدقه ای را برایشان بگذارد و او هم بردارد. همسایه ها هم به آن عادت کرده بودند.
هنگامی که گوسفند وارد حیاط شد مادر یتیمان بیرون آمد و نگاه کرد .ناگهان همسای شان ابو محمد را دید که خسته و کوفته کنار در ایستاده .
زن گفت ای ابو محمد خداوند صدقه ات را قبول کند .او خیال کرد که مرد گوسفند را به عنوان صدقه برای یتیمان آورده .مرد هم نتوانست چیزی بگوید جز اینکه گفت :خدا قبول می کند .
ای خواهرم مرا به خاطر کمکاری و کوتاهی در حق یتیمانت ببخش.
بعدا مرد رو به قبله کرد و گفت خدایا ازم قبول کن.
روز بعد مرد بیرون رفت تا گوسفند دیگری را بخرد و قربانی کند. کامیونی پر از گوسفند دید که ایستاده . گوسفندی چاق و چنبه تر از گوسفند قبلی انتخاب کرد. فروشنده گفت بگیر و قبول کن و دیگه با هم منازعه نکنیم. مرد گوسفند را برد وسوار ماشین کرد. برگشت تا قیمتش را حساب کند .فروشنده گفت این گوسفند مجانی است و دلیلش هم این است که امسال خداوند بچه گوسفندان زیادی به من ارزانی نمود و نذر کردم که اگر گوسفندان زیادی داشتم به اولین مشتری که به او گوسفند بفروشم هدیه باشد .
پس این نصیب توست ...
صدقه را بنگر که چه چیزیست! !!
صدقه دهید چونکه کفن بدون جیب است.
.
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1690
#حکایت #داستان
چند جایگزین فارسی
خصوصیت 👈 ویژگی
در مقابل در برابر
ضیق تنگنا
نایس خوب، زیبا
دستهجمعی گروهی
دائمی همیشگی
کیوت ناز، بانمک
راحت آسان
سؤال پرسش
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1691
#نگارش #ویرایش
کارگاه آنلاین خوانش #هفت_پیکر
مدرس: دکتر شیرین بقایی
جهت ثبت نام: @Dr_baghaeii
سرمایه گذاری فرهنگی: ۳۵۰ هزار تومان برای ۱۰ جلسه
#نظامی_گنجوی #ادبیات_پارسی
به جناب عشق گفتم: تو بیا دوای ما باش
که به پاسخم بگفتا: تو بمان و مبتلا باش
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1691
#عشق #عاشق
دلم یک دوست می خواهد که اوقاتی که دلتنگم
بگوید خانه را ول کن، بگو من کی؟ کجا باشم؟
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1691
#دوست #شاعر
#حکایت
در رم جوانی بود که شبها یک ساعت در محلی کنار جاده مینشست و بعد از یک ساعت به خانه بر میگشت. از کار او همه تعجب میکردند که چرا به آن محل میرود.
برخی گمان میکردند دیوانه است. برخی گمان میکردند از صدای ماشین و دیدن ماشینهای لوکس لذت میبرد.
اما واقعیت چیز دیگری بود. آن جوان فردریک نام داشت که در یک کارگاه شیرینیفروشی کار میکرد. او هر چه فکر کرد تا برای مردم خیری برساند، نه پول داشت نه زمان.
مدت 10 سال در ساعتی از شب که آن جاده شلوغ میشد، در کنار جاده مینشست تا مسافرانی که میخواستند از رم خارج شوند و دنبال آدرس بودند، آدرس نشان دهد تا کار نیکی کرده و سهمی از عمل صالح با خود از دنیا ببرد.
آری، برای کار خیر کردن حتما نیاز به داشتن ثروت نیست. فردریک از برخی توریستهای پولدار بهخاطر آدرس نشان دادن، هدیه میگرفت. او این هدیهها را جمع کرده و در همسایگی خود به پیرزن بینوا و مستمندی میبخشید.
بعد از 10 سال که مردم نیت فردریک را از این کار فهمیدند، به پاس و یاد این خیرات او نام آن جاده را بهنام فردریک تغییر دادند.
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1697
#داستان #حکایت