خیلی تو ایام امتحانات خودتو ناراحت نکن !🌿 هروقت شور و ذوق و انرژی داشتی برو سمت کتاب و درس و بحث - اینجوری خیلی بهت میچسبه . یادت باشه تو قراره درس بخونی که یه آدمِ موفق و با اخلاق باشی - ... اینکه صرفا درس بخونی و نمرهی عالی کسب کنی اما دیگه حال و حوصلهی زندگی و هیجان و تفریح نداشته باشی ، هیچ فایده ای نداره ...
-
همچنانکه هیچ زنی ...
در تقدم حفظ ِ جان فرزندش
با فلان کار اداریتردید ندارد
در اهمیت تربیت ِ اخلاقی و
ایمانی ِ فرزند نیز تردیدی
نیست و چنانکه زن ناگزیر از
انتخابِ یکی از دوعرصهباشد
خانواده مهمتر است 💚!
#دیدار_بانوان_با_رهبری
عزیزِ دلم ، مهربانِ صبور ، الگویِ جوانِ دلتنگ ، خدیجهی عزیزم ، سلام :) نخستین بار ، در محفلی دوستانه با شما دیدار کردم ... اندکی بعد با دوستانم به منزل شما آمدیم تا لحظاتی را در کنارتان باشیم و شما از محمد حسینِتان برایمان بگویید ! آن روزها فرزند اول شما محسن ، دبستانی بود ، زینب که عزیزِ دل بابا محمد حسینش به حساب میآمد هنوز سن و سالی نداشت و علی اصغر نوزاد شیرخواره ای بود که در آغوش شما عطر پدر را استشمام میکرد . .
ماه ها و سالها از کنار یکدیگر عبور کردند و گذشتند ؛ هفت سال از اولین دیدارمان گذشت . . اما من ذره ای نمیدانم که در این سالها ، شما با آن همه تنهایی چه کردید :)؟ هنوز هم در آن چشمانِ مادرانهی شما که مملو از احساس است ، غمِ سنگینی موج میزند . من نمیدانم که یک مادرِ تنها ، چگونه میتواند سه فرزندِ دلتنگ را که مدام سراغ پدرشان را میگرند بزرگ کند ؟. راستی .... خدیجهجان ، آن هنگام که زینب با اولین کارنامهی مدرسهاش به خانه آمد و امضایِ رضایت پدر را خواست شما به او چه گفتید ؟ نخستین باری که علیاصغر یادگرفت با زبانِ بچگانهاش بگوید ( بابا ) ، شما با انگشت اشاره چه کسی را نشانش دادید ؟ سنگِ مزارِ کنجِ گلزار شهدا را ؟
عزیزِ دلم ... در این روزها ، دوست داشتنِ شما چنان در قلبم ریشه دوانده است که گاهی دلتنگِتان میشوم و دلم سراغِتان را میگیرد ... من خوب میدانم که یک ترکشِ کوچکِ ساده ، زمانی که یک سربازِ جان بر کف را از پای در میآورد جانِ دو نفر را همزمان باهم میگیرد . هم شهید و هم همسرِ شهید ... این روزها و این شبها ، در این ایامِ پر از آشوب و فتنه ، شما نورِ امیدِ قلبهای ما جوانان هستید . شما زنانِ غیوری که عاشقانههایتان را فدایِ امنیتِمان کردید . خواستم بگویم ، اگر همسرِ شما یک قهرمان بود ، شما یک اَبَر قهرمان هستید :) شما یک الگویِ بی مثال هستید . شما جان و امید و روزنهی نورِ یک امت هستید ... خدا نگهدارِ زنانِ از خود گذشتهای چون شما باشد که از تمامِ لذتهای حلال زندگانیشان دست کشیدند و معشوقهشان را فدایِ راهِ حسین بن علی علیه السلام کردند ...
در آخر باید بگویم که : دوستتان دارم ...
و هرگز نمیتوانم برای این دوست داشتن حدی قائل باشم . . .
از طرفِ من به بانویِ قهرمانِ جوانِ صبور ( همسر شهید محمد حسین حمزه )
آدم لباس روحانیت را بپوشد و درس نخواند، یک چیز بیمعنی است؛ درست شبیه این است که آدم چیزی را غصب کند.
حضرتآقا
جانِ شیرین
خرسند است . . شاد و خندان و مفرح !
چرا که قسمتی از زمانِ ارزشمندِ خویش را ،
صرف مطالعهی کتابِ عظیمِ دا و تدبر در بند
بند آن نمود. ماجرای دخترانگیهایرزمندهای
هفده ساله که تمامِ سختیهای مقاومت را به
جان خرید و تنها و غریبانه در آبادان و
خرمشهر ایستادگیکرد.اگر بنابر نوشتن باشد
تا صبح از سیده زهرا برایتان مینویسم . . .
اما چهکنم که صرفاجهت معرفیِ کتابیخوب
و استوار و ماندگار ، ایراد سخن کردم .
لذا پیام را درهمین چندخطِکوتاه وبیحاشیه
محدود میکنم ...
بیتفاوت عبور نکنید !
از خدا بخواهید ...
ما در رخت خواب نمیریم !
به یقین رسیدهایم مرگی بهتر از شهادت نیست !
- پ.ن : منزل شهید علی عربی
چه زیبا فرمودند حاج قاسم سلیمانیِ عزیز
باید به این بلوغ برسیم که نباید دیده شویم ! آنکس که باید ببیند میبیند ... 💚
.
محورِ فعالیت ، در هر عرصهای باید خدا باشد . یعنی انسان باید با خودش خلوت کند ، گوشهای بنشیند و بگوید : فقط به خاطر تو ... ! در مراحل بعدی ، برکتِ بندهی خلف بودن ، در همهی لحظات زندگیِ انسان ، نمایان میشود . که یکی از آنها محبوبیت در بین مردم خواهد بود . .
.
جانِ همهی خوبیها ، از کوچک تا به بزرگ ، متصل به خداوند عزوجل است . . . اگر خواهانِ صفتی ، مرتبهای و یا حتی شهرتی هستیم ، باید دل را به خدا و فرستادگانِ او پیوند بزنیم . . ! چرا که او قدرتی نا متنهیست در حالی که این زندگانی فانیخواهد بود . یک نامحدودِ عظیم در برابرِ یک محدودِ کوچک . که اختیار دارد ! اگر همین انسانِ محدودِ کوچکِ ضعیف النفس ، جان و روحش را با خداوندِ بی انتها پیوند بزند ، به ابدی تمام ناشدنی دست پیدا میکند . و خود میشود نورِ هدایتی برای مخلوقاتِ دیگر خداوند .
.