یادمان نمیرود که شروعِ حرکتِ عظیمِ تو ، در قلبِ کوچکِ خانههای اصیلِ ایرانی اتفاق افتاد و تا آن طرف مرزها ادامه پیدا کرد -
تو ایستادگی را به ما آموختی .
تو جرعت دیوانگی در این سرای پر از ظلم را به ما یاد دادی ...
خط به خطِ حرفهایت این روز ها صراطی مستقیم است برای دوان دوان رفتن و به الله رسیدن.
آقای سید . دختران و پسرانِ هم سن و سال من عجیب پیرو منش و گفتار و رفتار شما هستند ..
عطر وجود شما هر سپیده دم در این سرزمینِ سراسر نور ، میپیچد . .
پ.ن : شمارو نمیدونم ، اما امام ره برای من شبیه پدر میمونه . حس عجیبی که قلبم نسبت بهش به مغزم بازتاب میکنه . حس منحصر و محدودیه . آدم های کمی هستن که انقدر ویژه میخوامشون ...
#شهسوار
خیلی خوبه ..
معدلمون بالا ، چهره و صورتمون خوشگل
خانوادمون خوب ، وضع مالی روال ، سفر ها سرجاش ، موفقیت ها پی در پی ... آرزوها برآورده . سالی پنج دست لباس نو ، گوشی خفن ، گوشواره ، دستبند ، انگشتر طلا . رفیق های بامعرفت ، هر روز غذای لاکچری ، ماشین و خونهی راحت ، شغل خیلی عالی . . . همه چیز خوب . عالی . فوق العاده !
باشه ، خوبه ..
ولی ما اینارو بدون تو میخوای چیکار ؟
خسته شدیم . .
از این همه داشتن های کذائی و دروغین خسته شدیم !
زشته بخدا ...
زشت است که شاعر وسط خواندن یک شعر
با آمدن واژهی برگرد بگرید !!!!
ما که عددی نیستیم بچه ها
شما سر سجاده هاتون یه دعایی کنید مارو .
دعا کنید سرگرم این دو دو تا چهارتای روزگار نشیم . دعا کنید غرق نشیم . دعا کنید محو نشیم . دلمون پوسید . دیگه اعتقاداتمون نپوسه .
دعا کنید خیلی دعا کنید .. دعای بچه مومن میره میچسبه کف آسمون .
حاج قاسم ، حاج حسین ، حاج ابراهیم ..
بچه ها ، رفقا ، شهدا ، شماهم دعا کنید .
ما که کسی رو نداریم جز شما ..
تو با این دلنشینی کِی توانی رفت از یادم؟
غباری کز تو در خاطر نشیند، دیر برخیزد .
سعی بر این است که شبیه شهدا بشویم و تا آخرین لحظهی زندگانی ، انقلابی بمانیم ...
ایامِ امتحانات است و سعی دارم در این مدت نسبتا طولانی ، زندگینامه شهدا را مطالعه و مطابق با عاشقانه های آنها زندگی کنم - بله ، سخت ، دشوار و گاهی نشدنی است . اما نباید از تلاش دست کشید و امید را با نا امیدی در هم آمیخت .
طی این دوروز ( شنبه ، یکشنبه ) در اثنای مطالعهی کتابِ دانش های حدیث که امروز دوشنبه امتحان دارم ، به مطالعه کتاب برای خدا مخلص بود هم پرداختم . حقیقتا کتاب زیبایی بود - ( گذری کوتاه و مختصر از زندگانی ۲۹ سالهی شهید محمد ابراهیم همت )
من جز عشق نمیبینم و نمیخوانم - آنچه که در کتاب های شهدا مفقود است و الحمدالله که مفقود است نا امیدی از رحمت بی حد و اندازه خداوند است .
#شهسوار
گاهی ، بدون بیان هیچ مقدمه ای ، سمت راست مادربزرگم به دیوار گچی تکیه میدهم و میگویم : نصیحتم کن !!!
بیش از حد معمول مشتاقِ شنیدن مواعظش هستم .. حتی گاهی دلم برای لحن توام با تذکرش هم تنگ میشود .
گاهی هم شرایط متضاد آیتم قبلی است . .
یعنی بدون آنکه من خواهان باشم و طلب کنم شروع میکند به نصیحت کردن و پند دادن !
امشب هم جزئی از مجموعهی همین دسته بود . میانِ کلامش جمله ای شنیدم که بینهایت حقیقت را بازگو میکرد ، گویا کسی به او پیغام داده بود که حاج خانم ، نوه ات را این طور نصیحت کن او این گیر و گرفتاری را دارد ...
جملهی ایشان ، پند ایشان ، نکته ای بود که بسیار از شهدا و علما شنیده ایم .. اما با ادبیاتی متفاوت تر !
مادر بزرگم با همان نگاه پر از عشق و مملو از ابهتش به ما نگاهی انداخت و گفت :
کسایی که زود خودشونو بزرگ میکنن همیشه کوچیک میمونن
اما کسایی که خودشونو چیزی حساب نمیکنن خوب بزرگ میشن ...
...
#شهسوار