eitaa logo
شعر هیأت
10.6هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
183 ویدیو
15 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹محفل اشک🔹 کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد محفل اشک برای تو فراهم باشد روضه‌ات آب حیات است برایم، ای کاش در دلم تا نفسی هست محرم باشد آبرویی بده آن‌قدر که تا آخر عمر تا سری هست فقط پیش شما خم باشد مرگ صدبار مبارک‌تر از آن روزی که در دلم ذره‌ای از مهر شما کم باشد خاکِ نفرین شده آن است که در ماتم تو خالی از نام تو و روضه و پرچم باشد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4235@ShereHeyat
یک روز به هیئت سحر می‌آید با سوز دل و دیدهٔ تر می‌آید یک‌روز به انتقام هفتاد و دو شمس با سیصد و سیزده قمر می‌آید 📝 🏴 برای مشاهده و دریافت اشعار با موضوع پیوند به نشانی زیر در پایگاه شعر هیأت مراجعه فرمایید: 🌐 shereheyat.ir/b/12@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹صحبت سقاست، می‌آیی؟🔹 شبی ابری شدم سجاده را با بغض وا کردم به باران زلال چشم‌هایم اقتدا کردم دو رکعت اشک باریدم دو رکعت ناله سر دادم دو رکعت درد دل از دوری‌ات پیش خدا کردم... تمام شب نگاهم خیره بر گلدان خالی بود تمام شب برای نرگس چشمت دعا کردم هوا روشن شد و من در هوای دیدن رویت نوای ندبه سر دادم به عهد خود وفا کردم... سرم بر روی سجده... مُهر خیس از اشک‌هایم شد شنیدم بوی تربت را هوای کربلا کردم به شوق اینکه هرجا صحبت سقاست می‌آیی بساط روضۀ مشک و علم را دست و پا کردم... دو چشمم تیره شد انگار جایی را نمی‌دیدم و صبح سوت و کور جمعه را شام عزا کردم غزل، بارانی از گریه، غزل، روضه، غزل، ناله تو را با هر زبانی که بلد بودم صدا کردم و هرچه منتظر ماندم ندیدم روی ماهت را غروب جمعه شد سجاده را با بغض تا کردم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1745@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹صاحب‌عزا🔹 دیدم به خواب آن آشنا دارد می‌آید دیدم كه بر دردم دوا، دارد می‌آید دیدم كه با شال عزا و چشم گریان مولایمان صاحب‌عزا دارد می‌آید تو بانی این روضه‌ای! دریاب ما را آغوش خود بگشا! گدا دارد می‌آید امشب نمی‌دانم چه سرّی هست كاین‌جا بوی شهیدان خدا دارد می‌آید در این دهه خط مقدّم هیأتِ ماست از جبهه بوی كربلا دارد می‌آید اینجا صدای گریه و عطر مناجات از سنگر رزمنده‌ها دارد می‌آید آقا سؤالی داشتم، از سمت گودال آوای «وا اُمّا» چرا دارد می‌آید؟ آتش به جان خیمه‌ها افتاده از درد پایان تلخ ماجرا دارد می‌آید 📝 🌐 shereheyat.ir/node/675@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آفتاب آل یاسین🔹 شروع قصه با برگشتن تو کجا ما و کجا برگشتن تو ولی نه، مانده از چشم‌انتظاری فقط یک ندبه تا برگشتن تو زلال محض، باران نجابت! حضور مطلق نور و اجابت! بیا تا بندبندِ ندبۀ ما بگیرد رنگ و بوی استجابت! فراتر از تمام نام‌هایی نسیم دل‌کش الهام‌هایی عدالت، عشق، یک‌رنگی، کرامت رسولِ بهترین پیغام‌هایی تو که درد آشنای اهل دردی تو که دست کسی را رد نکردی بگو حالا که دل‌هامان شکسته‌ست دلت می‌آید آیا برنگردی؟ به ما کی می‌رسد پیغامی از تو نسیمِ تازۀ الهامی از تو چرا در ذهن سرد کوچه‌هامان نمی‌پیچد طنین گامی از تو؟ کناره پنجره، گلدان خالی شکوه عشق با دستان خالی بیا، چشم‌انتظار میهمان است صفای سفره‌ای با نان خالی! جهانِ ما و دردی سخت سنگین ستم، نامردمی، غم، دشمنی، کین بیا از مشرق آدینه‌ای سبز بتاب، ای آفتابِ آل یاسین! بمان ای جلوۀ گم با دل ما به شوق یک تبسّم با دل ما ببین در غیبت باران چه کرده است خزانِ بی‌ترحّم با دل ما! دل ما و غم سرخ حسینی دوباره ماتم سرخ حسینی سوار پرخروش دادگستر! بیا با پرچم سرخ حسینی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/526@ShereHeyat
عالم همه خاک کربلا بایدمان پیوسته به لب، خدا خدا! بایدمان تا پاک شود زمین ز ابناء یزید همواره حسین مقتدا بایدمان 📝 🏴 برای مشاهده و دریافت اشعار با موضوع علیه‌السلام به نشانی زیر در پایگاه شعر هیأت مراجعه فرمایید: 🌐 shereheyat.ir/m/06@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹فریاد استغاثۀ ما🔹 گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین... در وقت مرگ، چهرۀ ما دیدنی‌تر است از اشک‌هایِ شوق ملاقات با حسین هنگام غسل دادن ما، روضه‌خوان بگو: عالم فدای بی‌کفن کربلا حسین با گریه بر غریبی او خاکمان کنید بر ریگ‌های داغ، تنش شد رها حسین وقتی به سمت قبر سرازیر می‌شویم مشکل‌گشای ماست در آن تنگنا حسین نوکر به اسم و رسم خودش بی‌علاقه است بر سنگ قبر ما بنویسید: «یا حسین» در گیر و دار محشر و هول و هراس آن فریاد استغاثۀ ما یک‌صدا: حسین... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4250@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹در این صحنه کیستم؟🔹 ای در دلم محبت تو! هست و نیستم! هستی تویی بدون تو من هیچ نیستم اشک است و آه نام تو، آن را تمام عمر هر صبح و شام زمزمه کردم، گریستم آخر مگر تو هستی من نیستی حسین؟! پس من در این زمانه به دنبال چیستم؟ حُرّم و یا که شمر در این کربلای نفس؟! اصلاً خودت بگو که در این صحنه کیستم؟ اصلاً در این مبارزه‌ها جای من کجاست؟ ای وای اگر که روبروی تو بایستم آخر شهید می‌شوم آری به راه تو در این مسیر اگر که شهیدانه زیستم! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4579@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹روز اول که چشم وا کردیم...🔹 گریه بود اولین صدا، آری! روز اول که چشم وا کردیم کشتۀ اشک! ما هم اسم تو را با همان اشک‌ها صدا کردیم از همان شیرخوارگی مادر کاممان را به تربتت وا کرد روضۀ شیرخوارگان رفتیم گریه بر طفل کربلا کردیم داشت کم‌کم سه سالمان می‌شد چقدر یک سه‌ساله شیرین است ناز کردیم و در دل بابا خودمان را چه خوب جا کردیم سیزده ساله... اهل درد شدیم با تو بار آمدیم و مرد شدیم تانک‌ها شاهدند، فهمیدیم، عهد را و به آن وفا کردیم علیِ اکبرت به ما آموخت پای این عشقِ پاک، باید سوخت سوختیم و جوانی خود را پای عشق شما فدا کردیم افتخار سیاه‌پوشی را از غلامِ سیاهتان داریم این دل، آن خاک تیره بود، که بعد با نگاه شما طلا کردیم هر کجا بوی سیب می‌آید حتماً اسم «حبیب» می‌آید پیر گشتیم، خسته اما نه سر پیری ببین چه‌ها کردیم سر پیری، پیاله‌نوش شدیم در حرم‌ها علم به دوش شدیم از جوان‌ها جوان‌تریم حسین! با غمت شورها به‌پا کردیم... تا که دیدیم ربنایت را زیر باران تیرها خواندی در حضورت نمازِ بی‌دردِ همۀ عمر را قضا کردیم هر زمان بی‌قرار یار شدیم زار از زخم انتظار شدیم کمی از تربت تو بوییدیم دردمان را کمی دوا کردیم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4818@ShereHeyat
آهنگ سفر کرد به فرمان حسین در کوچۀ کوفه شد غزل‌خوان حسین وقتی که حماسه را به خون امضا کرد می‌گفت: که جان من به قربان حسین 📝 🏴 برای مشاهده و دریافت اشعار با موضوع علیه‌السلام به نشانی زیر در پایگاه شعر هیأت مراجعه فرمایید: 🌐 shereheyat.ir/m/41@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹از همیشه تنهاتر🔹 عشق تو کوچه‌گرد کرد مرا، این منِ از همیشه تنهاتر در غمت ای غم تو عاشق‌سوز! چشم من کاش هرچه دریاتر شهر در انتظار رؤیت توست، همه از روی بام چشم‌به‌راه چون قرار است ماه من روزی، باشی از روی نیزه پیداتر شهر در انتظار رؤیت توست، همه آمادۀ پذیرایی همۀ شهر حاضرند ولی بام‌ها، سنگ‌ها، مهیاتر چه کند کاروان اگر کوفه...؟ چه کند کاروان اگر در شام...؟ این همه پرسشِ بدون جواب و یکی از یکی معماتر می‌شود دید هر کجا حتی، بین این کاسه‌آب، عکس تو را با لب خشک می‌شود حالا، آخر قصه‌ام چه زیباتر 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3215@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹مردم بیعت‌فروش🔹 شانه‌های زخمی‌اش را هیچ‌كس باور نداشت بار غربت را كسی از روی دوشش برنداشت در نگاهش كوفه‌كوفه غربت و دلواپسی عابر دلخسته جز تنهایی‌اش یاور نداشت بام‌های خانه‌های مردم بیعت‌فروش وقت استقبال از او جز سنگ و خاكستر نداشت می‌چكید از مشک‌هاشان جرعه‌جرعه تشنگی نخل‌هاشان میوه‌ای جز نیزه و خنجر نداشت سنگ‌ها کی در پی شَقّ القمر بودند؟ آه نسبتی نزدیک اگر این ماه با حیدر نداشت روی گلگون و لب پر خون و چشمان كبود سرگذشتی بین نامردان از این بهتر نداشت سر سپردن در مسیر سربلندی سیره‌اش جز شهادت آرزوی دیگری در سر نداشت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1586@ShereHeyat