eitaa logo
شعر هیأت
10.6هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
181 ویدیو
15 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فرازی از یک 🔹جمعۀ آخر🔹 رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف سلام بر دل پرخون مسجدالاقصی به مسجدی که خداوند گفت: «بارکنا...» سلام ما به تو و دست‌های بسته شده سلام ما به تو ای حرمت شکسته شده اگرچه شعله به پا کرده فتنه هر طرفی اگرچه تفرقه در هر کنار بسته صفی اگرچه کفر به نیرنگ و جنگ بسته کمر اگرچه تکفیر از پشت می‌زند خنجر نبرده‌ایم ز خاطر دمی تو را ای قدس تویی هنوز تویی آرمان ما ای قدس بگو به دشمنمان، انتقام، سنگین است و فتح آخر ما قبلهٔ نخستین است بگو سپاه علی سوی خیبر آمده است بگو که دورهٔ کودک‌کُشی سرآمده است قسم به غیرت این کودکان سنگ به دست که نیست حاصل صهیونیان به غیر شکست دگر به محکمه‌های جهان، امیدی نیست بیا به معرکه اکنون که فرصتی باقی‌ست دمی که تیغ قیام از نیام، برخیزد به عزم ما همه دیوارها فرو ریزد زمان فتنهٔ شام است و ما سحرزادیم زمین اگر همه خاموش مانده، فریادیم به رغم توطئهٔ نابرادران، هستیم و در کنار تو ای قدس همچنان هستیم مباد آنکه رفیقان نیمه‌راه شویم شب است و فتنه، مبادا که روسیاه شویم ببین که در غم تو لحظه‌ای نیاسودیم هنوز چشم‌به‌راهان صبح موعودیم... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/469@ShereHeyat
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹موعود من!‌🔹 ...جمعه برای غربت من روز دیگری‌ست با من عجیب دغدغۀ گریه‌آوری‌ست جمعه به مهربانی تو فکر می‌کنم به عهد باستانی تو فکر می‌کنم... بی‌صبرم آن‌چنان که به آخر نمی‌رسم حس می‌کنم به جمعۀ دیگر نمی‌رسم... گفتند: دزد آمده باز از هزاره‌ها خالی شده‌ست کاسۀ چشم ستاره‌ها گفتند: آب چشمۀ خورشید کم شده‌ست پاییز حکم داده و گل مُتَّهم شده‌ست شب، شکل دو مثلّث درهم ‌رسیده است اضلاع ناگزیر جهنّم رسیده است... آواز بادهای حرامی رسیده است پاییز، با دو کفش نظامی رسیده است در روزنامه‌ها خبر مرگ برگ‌هاست صحبت ز شکل غیر طبیعی مرگ‌هاست شب در تمام زاویه‌ها پخش می‌شود هی صحبت معاویه‌ها پخش می‌شود... آنان کتاب حق را تحریف می‌کنند هر شعر تازه‌ای را توقیف می‌کنند یک شعر مثل اسلحه‌ای آسمانی است بی‌اعتنا به «نظم نوین جهانی» است... شعری که مثل آدم، فریاد می‌زند شعری که زخم‌های تو را داد می‌زند... شعری که مردگان را بیدار می‌کند تاریخ آدمی را تکرار می‌کند شعری که می‌تواند توفان بیاورد نامه ز سرزمین شهیدان بیاورد... آن‌جا که ظلم را همه واگویه می‌کنند وقتی زنان افغانی مویه می‌کنند... وقتی هراس مرگ به هر ثانیه به‌جاست داغ زنان کُرد «سُلیمانیه» به‌جاست آن‌جا که هست شهر درختان واژگون آن‌جا که پر شده دل «سارایِوو» ز خون آن‌جا که کودکانش محکوم مردنند با چشم‌های آبی، لبخند می‌زنند بمب است بمب! بارش بمب است از آسمان این هدیه‌ها برای شماهاست، کودکان!... آن‌جا که کودکان فلسطین نه کودک‌اند حتّی تمام دخترکان بی‌عروسک‌اند آن‌جا که گاز اشک‌آور، حرف تازه نیست حتّی برای رد شدن از شب، اجازه نیست هر کوچه پر شده‌ست ز فرمان ایست‌ها هر لحظه می‌رسد صفی از صهیونیست‌ها... یک برگ از کتاب خدا می‌خورد ورق هر بار اسامی شهدا می‌خورد ورق اسم شهید، مثل کلید است در جهان تنها کلید، اسم شهید است در جهان... خون شهید می‌جوشد، گرم و آتشین آن‌جا که دست‌هایش، روییده از زمین... این دست‌ها چه‌قدر به ما پند می‌دهند ما را به آسمان‌ها پیوند می‌دهند یک دست توی مشت فشرده‌ست سنگ را یعنی که من نیاز ندارم، تفنگ را... امروز هر درخت، چریکی‌ست خشمناک که گرچه تیر خورده، نیفتاده روی خاک... دنیا به فکر کشتن ابن‌زیادهاست هر ابر، چفیه‌ای‌ست که بر دوش بادهاست... آن سوی تپّه، پشت همین سیم خاردار مانده در انتظار درختان خود، بهار... موعود من!‌ به رغم تمام مورّخان تاریخ باستانی این قوم را بخوان در مصحف بهاری تو، گل مقدّس است چون مرکز بهار تو بیت‌المقدّس است امروز، شورش کلمات از صدای توست در روزنامه‌های جهان، ردّ پای توست... تقویم پاره‌پارۀ دنیا، ورق‌ورق نزدیک می‌شود به قیام بزرگ حق او را هزار نام بخوانند اگر، یکی‌ست با صد گزارش متفاوت، خبر یکی‌ست آغاز شد نماز جهان با طلوع دین دنیا رسیده است به «ایّاک نستعین»... باید به ذات حق متمسّک شویم باز گرم دعای «کن لولیّک» شویم باز... با هر غزل نگاه سوی عرش می‌کنم موعود! خاک راه تو را فرش می‌کنم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3445@ShereHeyat
🔹سرزمین مقدس🔹 تو سرزمین مقدس تو باصفا بودی تو جلوه‌گاه مقامات انبیا بودی پر از ترنم یاد خداست حافظه‌ات معطر از نفس انبیاست حافظه‌ات تو سرزمین عروج و تو وادی معراج ولی به روی گلوی تو چکمۀ تاراج هوا عوض شد و بادی وزید و طوفان شد بهار دست‌خوش هجمۀ زمستان شد تفنگ کهنۀ تو خالی از فشنگ مباد در این نبرد، تو را لحظه‌ای درنگ مباد میان دست تو سنگی که هست سجیل است حریف ابرهه‌ها غیرت ابابیل است غمت مباد که زخمی‌ست دست خالی تو چرا که خیمه زده فتح در حوالی تو غمت مباد که فرعون یکه‌تاز شده‌ست که ایستادگی تو حماسه‌ساز شده‌ست اگرچه هجمۀ طغیان گرفته دریا را بزن به نیل دوباره عصای موسی را همیشه بر سر پیمان خود بمان، ای قدس بمان و سورۀ «والفتح» را بخوان، ای قدس بیا که دشمنت افتاده از نفس امروز مبارک است! رهایی، تو از قفس امروز ببین که نسل تو نسل قیام و فریاد است برای چیدن زیتون تازه آماده‌ست «رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند» در آسمان تو باران نور نزدیک است بایست! مژده که صبح ظهور نزدیک است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5014@ShereHeyat
🔹گفتند کجایی؟🔹 جان آمده رفته هیجان آمده رفته نام تو گمانم به زبان آمده رفته احیا نگرفتم تو بگو چند فرشته صف از پی صف تا به اذان آمده رفته؟ پلکی زده‌ام خواب مرا آمده برده پلکی زده‌ام نامه‌رسان آمده رفته امسال نبرده‌ست مرا روزه، فقط گاه بر لب عطشی مرثیه‌خوان آمده رفته من در به در او به جهان آمده بودم گفتند کجایی؟! به جهان آمده رفته ترسم که به جایی نرسم این رمضان هم بسیار به عمرم رمضان آمده رفته... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/475@ShereHeyat
به همسایۀ دیوار به دیوار وطنم؛ افغانستان پوشیده‌اند رخت عزا دخترانتان همسایه! غم دوباره شده میهمانتان؟ گنجشککان به مرگ پر و بال داده‌اند دردا که شعله‌ور شده باز آشیانتان نامهربانی از همه عالم چشیده‌اید ای من فدای داغ دل مهربانتان سر رفته است از لب دیوارتان غروب در خون تپیده باز افق آسمانتان کو فرصت درخشش ماه و ستاره‌ها؟ کو چشم‌روشنی شب بامیانتان؟.. دستش به آبیاری گل‌ها نمی‌رود همدست خارهاست مگر باغبانتان؟ این بی‌بهار ماندن گل‌خانه تا کجا؟ تا کی ادامه داشته باشد خزانتان؟ عمری ببارد آه که طغیان کند مگر یک روز رودخانه اشک روانتان ما غم‌شریک حادثه‌هایی پر از دریغ ما در مرور ثانیه‌ها هم‌زبانتان بعد از هزار و یک شب رنجی که برده‌اید آخر کجاست فصل خوش داستانتان؟ ای کاش سرنوشت کمی ساده می‌گرفت تا سخت‌تر از این نشود امتحانتان 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5020@ShereHeyat
🔹شام آخر🔹 آمدیم از سفر دور و دراز رمضان پی نبردیم به زیبایی راز رمضان... سر به آیینهٔ الغوث زدم در شب قدر آب شد زمزمهٔ راز و نیاز رمضان دیدم این قدر همان آینهٔ خلّصناست دیدم آیینه‌ام از سوز و گداز رمضان بیش از این، ناز نخواهیم کشید از دنیا بعد از این، دست من و دامن ناز رمضان نکند چشم ببندم به سحرهای سلوک نکند بسته شود دیدهٔ باز رمضان صبح با بادهٔ شعبان و رجب آمده بود آن که دیروز مرا داد جواز رمضان شام آخر شد و با گریه نشستم به وداع خواب دیدم نرسیدم به نماز رمضان 📝 🌐 shereheyat.ir/node/491@ShereHeyat
🔹فریاد توبه🔹 الغرض! فیض خاص گشت تمام سهم ما باز، فیض عام شده‌ست دل ناباورم صدا می‌زد: میهمانی مگر تمام شده‌ست؟ گفته بودند آخر این ماه عاشقش سر به زیر خواهد شد گفته بودند با دلم هر شب توبه کن، توبه! دیر خواهد شد رمضان‌های بی‌شمار رسید همه شب‌ها گذشت پی در پی با خودم گفتم ای دل بی‌درد فرصت توبه می‌رود، پس کی؟ فکر این باش سال دیگر هم رمضان می‌رسد ز راه اما تو مگر می‌شوی عوض؟ هرگز تو مگر توبه می‌کنی؟ اصلا! تو فقط فکر آمدن، رفتن فکر در مسجدِ خدا بودن فکر با اشک خود غریبه شدن با همه شهر آشنا بودن چیست دیگر بگو که قلب تو را به تأمل، به فکر وا دارد؟ تو گمان می‌کنی به راه آیی؟ مرگ باید تو را به راه آرد ای دل، از حال خود مشو غافل چهره با اشک خود معطر کن فرصت گفت‌وگو کمی باقی‌ست خیز و فریاد توبه‌ای سر کن 📝 🌐 shereheyat.ir/node/487@ShereHeyat
افسوس که این فرصت کوتاه گذشت عمر آمد از آن راه و از این راه گذشت یاد شب قدر و چشمۀ فیض به‌خیر تا چشم به هم زدیم این ماه گذشت 📝 @ShereHeyat
🔹وداع تو مشکل است🔹 ای ماه، ای چراغ فروزان راه من ای آشنای زمزمه و اشک و آه من ای ماه! رمزی از رمضان در نگاه توست ای آنکه دیده دوخته‌ای در نگاه من هر چند می‌روی و وداع تو مشکل است پیوسته باد خاطره‌ات تکیه‌گاه من ای ماه! دل سپردۀ مهمانی توام ماهی که گفته است خدا: هست ماه من ای شاهدِ سپیدۀ شب‌های انتظار ای قدر حُرمتِ شب قدرت، گواه من بر شانه‌های توبه که سر می‌گذاشتم دستی کشید پرده به روی گناه من یادش به‌خیر، در دل شب‌های قدر هم زمزم شنید زمزمۀ گاه‌گاه من برگرد و سایه از سر و سامان ما مگیر باشد که اشک توبه شود عذرخواه من باران نور آیۀ «لا تَقنطوا» کجاست تا چتر رحمتش بشود سر پناه من؟ ای ماه! با وداع تو ای کاش بگذرند از جرم و از خطای من و اشتباه من روز وداع با تو شد، ای دلفروز قدس ای چلچراغ «مسجد اقصی» و «روز قدس» 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5027@ShereHeyat
ای جذبهٔ ذی‌الحجه و شور رمضانم در شادی شعبان تو غرق است جهانم با نام تو تقویم پر از ماه ربیع است با یاد تو لبریز بهار است خزانم هر گل که شکفته‌ست ز لبخند تو گفته‌ست لبخند تو، لبخند تو، ای ماه نهانم روی تو و خورشید، نه، روشن‌تر از آنی چشم من و آیینه، نه، حیران‌تر از آنم تقدیر مرا نور نگاه تو رقم زد باید که شب چشم تو را قدر بدانم در سایهٔ قرآن نگاه تو نشستم باران زد و برخاست غبار از دل و جانم برخاست جهان با من برخاسته از شوق تا معجزۀ نام تو آمد به زبانم عید است و سعید است، اگر ماه تو باشی ای جذبهٔ ذی‌الحجه و شور رمضانم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/492@ShereHeyat
🔹چارۀ ما بیداری‌ست🔹 ای هلالی که تماشای رخت دلخواه است هله ای ماه! خدای من و تو الله است روز عید است و قنوت است و دعای من و تو اهل جود و جبروت است خدای من و تو.. و له الشکر که یک ماه مرا مهمان کرد و له الحمد گناهان مرا پنهان کرد بسته شد پنجرهٔ عرشی راز رمضان الوداع ای سحر راز و نیاز رمضان الوداع ای شب الغوث شب خَلِّصنا شب قدری که نشد قدر بدانیم تو را بزم قرآن به سر و بندگی درگاهش لیلة القدر و نوای «بک یا اللهش» دم گرفتیم شب گریه به آواز جلی «بعلیٍ بعلیٍ بعلیٍ بعلی» دم گرفتیم به ذکری ابدی و ازلی «بحسین بن علیٍ بحسین بن علی» سخت دلتنگ توایم ای مه کامل! رمضان! ای که از همدمی‌ات نرم شد این دل، رمضان الوداع ای که لبم را به عطش خوش کردی در دلم شوق گنه بود تو خامُش کردی تشنگی را تو چشاندی به من از روی کرم تا ز یادم نرود تشنگی اهل حرم یا رب ار هست مرا جرم نبخشیده هنوز عیدی‌ام را بده و در گذر از آن امروز کاش فیض سحر و روزه بماند با ما نور این طاعت سی روزه بماند با ما دل ببندیم به شیرینی امساک ای کاش روزی ما نشود لقمهٔ ناپاک ای کاش ای خوشا روزهٔ هر روزهٔ چشم و دل و کام ای خوشا شیوهٔ پرهیز ز شبهه، ز حرام نگذاریم که آید به سر سفره ما لقمهٔ دوزخی «رشوه» و زَقّوم «ربا» پی هر لقمه مبادا که دهان بگشاییم ما که پروردهٔ نان و نمک مولاییم کار و همت همهٔ رنگ و بوی این خاک است عرق کارگران آبروی این خاک است به عمل کار برآید به سخندانی نیست پینهٔ دست کم از پینهٔ پیشانی نیست کارگر، گرچه عرق، آب وضویش باشد عرق شرم مبادا که به رویش باشد آه از آن دست پر از پینه که حسرت بکشد پدری کز زن و فرزند خجالت بکشد ای نشسته صف اول! نکنی خود را گم پی اقدام تو هستند هنوز این مردم چند روزی تو مقامی به امانت داری منصبت را نکند طعمهٔ خود پنداری راه می‌جویی اگر، شیوهٔ مولاست دلیل قصهٔ آهن تفتیده و دستان عقیل.. پلک بر هم مگذارید که فرصت رفته‌ست پلک بر هم زدنی فرصت خدمت رفته‌ست ما نه آنیم که آموختهٔ غرب شویم پی هر وسوسه‌ای سوختهٔ غرب شویم سیلی از کوخ‌نشین، کاخ‌نشین خواهد خورد و زمین‌خوار سرانجام زمین خواهد خورد.. اگر از غرب رسد نسخه، خودش بیماری‌ست قرص خواب است ولی چارهٔ ما بیداری‌ست تا ابد تربیت از مهر ولی می‌گیریم مشق از غیرت ابروی علی می‌گیریم ما بر آنیم که در مکتب او دیده شویم با علی اصغر و قاسم همه فهمیده شویم تا ابد سستی تسلیم مبادا با ما وحشت از حربهٔ تحریم مبادا با ما.. عهد با دزد سر گردنه بستیم ای دوست بارها عهد شکست و نشکستیم ای دوست هر چه می‌شد بَرَد از کیسهٔ ما بُرد که بُرد «بُرد بُرد» این بُوَد آری همه را بُرد که بُرد.. کارزار است، قدم قاطع و محکم بردار سخن از صلح بگو، اسلحه را هم بردار! راه ما راه حسین است و به خون روشن شد تکیه بر تیغ زد آن دم که جهان دشمن شد نه به دل راه بده واهمه از اخم عدو نه دلت غنج رود باز به لبخندی از او دل به لبخندش اگر باخته‌ای، باخته‌ای! گر ز اخمش سپر انداخته‌ای باخته‌ای! غم مخور، سست مشو، با صف اعدا بستیز مژدهٔ «لا تهنوا» می‌رسد از جا برخیز تا بدانند که هان لشکر احمد ماییم رزمجویان و دلیران محمد ماییم ذوالفقار علوی بود برون شد ز نیام مرحبا، دست مریزاد، سپاه اسلام.. آری آرامش ما مرد خطر می‌طلبد صبح پیروزی ما خون جگر می‌طلبد «می‌وزد از همه جا بوی گل یاس شهید از کجا آمده‌اند این همه عباس شهید» «ذوالجناح از نفس این‌بار نخواهد افتاد علم از دست علمدار نخواهد افتاد» در دفاع از حرم، آیینهٔ آن سقاییم همچو عباس، علمدار ولایت ماییم این زره پشت ندارد منگر برگردیم تیغ در دست، به ره، منتظر ناوردیم قدس ای قبلهٔ آغاز که پایان با توست مهر باطل شدن فتنهٔ شیطان با توست تو کلید همهٔ گمشدگی‌ها هستی قدس ای قدس! تو آزادی دنیا هستی منشینید به غم، شام بلا می‌گذرد راه ما از سفر کرب‌وبلا می‌گذرد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1491@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹جمعۀ موعود🔹 گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم چشم امّید به فردای فلسطین داریم قدس از سیطرۀ کفر رها می‌گردد عاقبت حاجت مظلوم روا می‌گردد آفتاب از پس این ابر برون می‌آید نوبت عاشقی و فصل جنون می‌آید قدس آزادترین شهر جهان خواهد شد «نفس باد صبا مشک‌فشان خواهد شد» خنجر از پشت زدن حیله و ترفند شماست قبلۀ اول عشق است که در بند شماست بهراسید که مهدی زسفر می‌آید صبر ایوبی این قوم به سر می‌آید خالی از عاطفه‌اید و تهی از احساسید بهراسید شمایی که خدانشناسید بهراسید از این آه که دامنگیر است به خود آیید که فردای قیامت دیر است به خود آیید خدا ناظر اعمال شماست آتش دوزخ در دیدۀ دجال شماست نحس در طالعتان است که قابیل شوید حقتان است گرفتار ابابیل شوید گرچه ابری‌ست هوا و شبمان تاریک است اندکی صبر عزیزان که سحر نزدیک است می‌رسد جمعۀ موعود و سواری از راه «هر که دارد هوس کرب‌وبلا بسم‌الله» 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5028@ShereHeyat