eitaa logo
شعر هیأت
8.6هزار دنبال‌کننده
860 عکس
161 ویدیو
12 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹خورشید حجاز🔹 می‌رسد باز به گوش دل ما این آواز چه نشستید که در‌های عنایت شد باز جاری از طور ولایت شده سر‌چشمۀ نور چشم دل خیره شد از دیدن این چشم‌انداز تا که از چرخ چهارم شِنَوَد «روح‌الله» سخنی روح‌افزا، زآن دو لب روح‌نواز گفت «یا محسن» و از وجه «حسن» پرده گرفت زُهره گردید هم‌آغوش جگرگوشۀ ناز به صفای قدمش ماه خدا گشت دو نیم؟ یا نبی آمد و شق‌ّالقمر است این اعجاز؟ مکّه در زمزمۀ آیۀ «فَاخلَع نَعلَیک» وادی قدس شد از جلوۀ خورشیدِ حجاز ای که از طلعت تو صبح سعادت سر زد ای حقیقت که بود تحت شعاع تو مَجاز به خدا آینۀ حُسنِ رسول‌اللهی ای ظهور ازلی، ای ابدیّت‌پرواز به جمال ملکوتی تو هر کس نِگَریست آفرین خواند بر آن صورت و صورت‌پرداز جز تو، ای سیّد و سالارِ جوانان بهشت در سراپردۀ عصمت که شود مَحرم راز؟ کَرَمت نامتناهی بُوَد، ای چشمۀ فیض تو سراپا همه نازی، دگران دست نیاز از همان روز که شد شاهدِ محراب، علی رهبری یافت به بالای بلندِ تو طراز همۀ سعی تو آن بود که کوتاه شود دست نامحرم از این مکتب محروم‌نواز آه و افسوس که همراه سپاه تو نبود یک وفا‌پیشه و یک جان‌به‌کف و یک سرباز اُمّت از دایرۀ عشق تو بیرون رفتند ای وجود تو به تشریف امامت ممتاز عرقِ شرم به پیشانیِ سجاده نشست چون عدو کرد به تاراج حرم دست دراز مصلحت بود که کارِ تو به صلح انجامد راز هر مصلحتی را نتوان کرد ابراز ارزش صلح تو را گر نشناسند، چه باک خلق در شیب نشیب‌اند و تو در اوج فراز غربت قبر تو تصویرگرِ صبر تو شد ای که هم جان مناجاتی و هم روح نماز تا مگر باز کند عقدۀ دل را به «بقیع» هر گفتار غمی، سوی تو می‌‌آید باز شب که تاریک شود صحن و سرای تو، بُوَد عوض شمع، دل فاطمه در سوز و گداز آرزوی «شفق» این است که گاهی او را به طواف حرم پاک تو بخشند جواز 📝 🌐shereheyat.ir/node/5311@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹شوق سفر🔹 امشب از محراب خون، شوق سفر دارد علی خلوتی خوش با خدا، شب تا سحر دارد علی با خدا نجوای او «فُزْتُ و رَبِّ الکعبه» است در شب قدری که فرصت تا سحر دارد علی... نخل‌های کوفه را یک عمر در ماتم نشاند داغ‌هایی کز مدینه بر جگر دارد علی بازتاب خاطرات آشیانی سوخته‌ست گوشۀ چشمی که بر دیوار و در دارد علی... لاله‌زار سینۀ او چون نسوزد از فراق وقتی از داغ دل زهرا خبر دارد علی... بی‌نوایان عرب، صد کاسه شیر آورده‌اند تا به دست مرحمت یک جرعه بردارد علی با نگاهی می‌نوازد عاشقان خسته را با کدامین اهل دل امشب نظر دارد علی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3897@ShereHeyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماه رمضان دیده به ما دوخته است ماهی که چراغ رحمت افروخته است یک شب «شب قدر» است در این ماه، ولی جبرانِ هزار فرصت سوخته است 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹السابقون السابقون🔹 تو را تا دیده‌ام محو جمال کبریا دیدم تو را غرق مناجات خدا، از خود رها دیدم تو را در سجدهٔ باران و بر سجّادهٔ صحرا به هنگام قنوت برگ‌ها، در «ربّنا» دیدم تو در هفت آسمان سیر و سفر می‌کردی امّا من تو را در سرزمین وحی، سرگرم دعا دیدم کنار «حجر اسماعیل» در سرچشمهٔ زمزم صفا و مروه را گرد تو در سعی و صفا دیدم «تو را دیدم که می‌چرخید گرد خانه‌ات کعبه خدا را در حرم گم کرده بودم در شما دیدم» تو را در دامن مادر، تو را در دست پیغمبر تو را مولود کعبه، قبلهٔ اهل ولا دیدم تو را فرمان برِ «یا ایها المدثر» از اول تو را «السابقون‌السابقون» از ابتدا دیدم تو را پابند پیمان الست از مطلع هستی تو را عاشق‌ترین دلدادهٔ «قالو بلی» دیدم تو افکندی حجاب از روی «کَرّمنا بنی‌آدم» که سیمای تو را آیینهٔ ایزدنما دیدم تو آدم را فراخواندی به علم «عَلَّمَ الأسماء» تو را در کشتی نوح پیمبر ناخدا دیدم اگر اعجاز موسایی عصا بود و ید بیضا سرانگشت تو را پرگار تقدیر و قضا دیدم نه تنها از تو شد عیسی مسیحادم، که از اوّل تو را هم عهد و پیمان با تمام انبیا دیدم سلیمان از تو حشمت یافت هنگام نگین‌بخشی تو را روح قناعت، اسوهٔ فقر و غنا دیدم زدی خود را به آب و آتش ای شمس جهان‌آرا تو را پروانهٔ پیغمبر از غارحرا دیدم به جولان‌گاه احزاب و نبرد خندق و خیبر به دستت تیغ «لا سیف» و به شأنت «لا فتی» دیدم به یک ضربت که در خندق زدی، در برق شمشیرت جهانی را به لب «اَهلاً و سَهلاً مَرحَبا» دیدم تلاوت کردی «آیات برائت» را به زیبایی تو را خورشید بام کعبه در «اُمُ القُری» دیدم تو را در مسجد و محراب، در میدان و بر منبر تو را در بی‌نهایت، در کجا در ناکجا دیدم چه می‌دیدم خدایا روز فتح مکّه با حیرت خلیل بت‌شکن را روی دوش مصطفی دیدم «و سُبحانَ الّذی أسری بِعَبدِه» را که می‌خواندم تو را در لیلةُ المعراج، با بدرُالدُّجا دیدم سراغ آیهٔ «اَلیَوم اَکملتُ لکُم» رفتم تمام آیه را وصف علی مرتضی دیدم شکوه و عزّت هستی! کمال عشق و سرمستی! چه گویم من که روی دست پیغمبر چه‌ها دیدم تو را در سایۀ باغ «اَلَم نَشرح لَکَ صَدرَک» شکوفا یافتم، مصداق «مِصباحُ الهُدی» دیدم گل روی تو را در «سَبِّح اسم ربَّکَ الاعلی» تَجَسُّم کردم آری، تا جمال کبریا دیدم تو را در سورۀ «حامیم تنزیلٌ منَ الرَّحمن» تو را در آیهٔ تطهیر و در «قُل اِنَّما» دیدم تو را در نون «اَلرَّحمن» و عین «عَلَّمَ القُرآن» تو را در یای «یاسین»، ترجمان طا و ها دیدم تو را در «قُل کَفی بِاالله» در «وَالتّین وَالزَّیتون» تو را در «لیسَ لِلانسانَ اِلّا ما سَعی» دیدم نه تنها هست اوج رفعتت در قافِ «وَالقرآن» تو را در سورهٔ «وَالشَّمس» و «طور» و «وَالضُّحی» دیدم تو را با چهرهٔ پوشیده و خرما و نان بر دوش کنار زاغه‌های شهر کوفه بارها دیدم نوازش از تو می‌دیدند فرزندان شاهد هم تو را با گوهر اشک یتیمان آشنا دیدم به مسکین و یتیم از بس محبت کردی و احسان تو را در سورهٔ انسان و متن «هل أتی» دیدم چه می‌دیدم خدا را در سکوت محض نخلستان تو را هر نیمه‌شب، در گریه‌های بی‌صدا دیدم شبی که شمع بیت‌المال را خاموش می‌کردی تو را با بی‌ریایی، خفته روی بوریا دیدم چو راز غربت خود را به گوش چاه می‌گفتی چو نیلوفر کشیدم قد، تو را ای ماه تا دیدم تو را پشت در آتش زده، با زهرةُالزّهرا صبور و مهربان، در تیرباران بلا دیدم اگر نامردمان دست تو را بستند، آن‌ها را اسیر پنجۀ تقدیر، در «تَبَّت یَدا» دیدم در ایوان نجف، در کوفه، در محراب مسجد هم شهادت‌نامهٔ «فُزتُ وَ رَبِّ الکَعبه» را دیدم پس از آن لیلة القدری، که شد شقُّ القَمَر، هرشب تو را در جوهر خون شهیدان خدا دیدم تو را یاری‌گر خون خدا، با عترت یاسین تو را دلجوی یاس ارغوان، در نینوا دیدم تو را در آسمان نیلگون ظهر عاشورا تو را در سایه‌روشن‌های شام و کربلا دیدم شب شام غریبان و پرستوهای سرگردان تو را دل‌سوخته در شعله‌زار خیمه‌ها دیدم اگر خورشید دشت کربلا از نوک نی سر زد تو را در موجی از آیات تسلیم و رضا دیدم تو را با کاروان اهل‌بیت وحی در غربت تو را در حیرت از خورشید در طشت طلا دیدم کسی از آستانت دست خالی برنمی‌گردد که در آیینهٔ آیین تو، مهر و وفا دیدم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/645@ShereHeyat
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹شکسته‌دل🔹 «چرا تو ای شکسته‌دل! خدا خدا نمی‌کنی خدای چاره‌ساز را، چرا صدا نمی‌کنی» برای درد بی‌دوا، چرا دعا نمی‌کنی بیا چو مرغ شب بخوان، ترانۀ خدا خدا الا که نامه‌ای سیه، به دست خالی‌ات بود سر شک تو نشانه‌ای، ز خسته حالی‌ات بود دل شکسته شاهدِ شکسته‌بالی‌ات بود شکسته بال من بیا، سفر کنیم تا خدا شبی بیا و تا سحر به هر ستاره سر بزن از این قفس به آسمان، کبوترانه پر بزن به خاک عجز و بندگی، گلاب چشم تر بزن شتاب کن که می‌خرد، سِرشکِ توبه را خدا خدا به اشک نیمه‌شب، ثواب می‌دهد بیا خدا به نالۀ سحر، جواب می‌دهد بیا خدا براتِ دوری از عذاب می‌دهد بیا بیا و آشتی کن ای دل رمیده با خدا الا که بذر معرفت، به سینه کاشتی بیا شبی که اشک حسرتی، به دیده داشتی بیا بیا به درگه خدا، برای آشتی بیا بیا که می‌خرد ز ما‌، طاعت بی‌ریا خدا بیا و شست‌وشو بده، ز دل غبار کینه را چرا صفا نمی‌دهی، حریم پاک سینه را چرا صدا نمی‌زنی، شهیدۀ مدینه را به حرمت حبیبه‌اش، نظر کند به ما خدا چرا به خیل عاشقان، تو اقتدا نمی‌کنی؟ چرا به یاد نینوا، چو نی، نوا نمی‌کنی چرا به پای دل سفر به کربلا نمی‌کنی حسین اگر رضا شود، شود ز ما رضا خدا اگر که جام دیده‌ات، ز گریه لب به لب شود اگر به رسم عاشقی، دلت خدا‌طلب شود سفینة‌النجات ما، حسین تشنه‌لب شود خداست با حسین ما، حسین ماست با خدا 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5011@ShereHeyat
🔹وداع تو مشکل است🔹 ای ماه، ای چراغ فروزان راه من ای آشنای زمزمه و اشک و آه من ای ماه! رمزی از رمضان در نگاه توست ای آنکه دیده دوخته‌ای در نگاه من هر چند می‌روی و وداع تو مشکل است پیوسته باد خاطره‌ات تکیه‌گاه من ای ماه! دل سپردۀ مهمانی توام ماهی که گفته است خدا: هست ماه من ای شاهدِ سپیدۀ شب‌های انتظار ای قدر حُرمتِ شب قدرت، گواه من بر شانه‌های توبه که سر می‌گذاشتم دستی کشید پرده به روی گناه من یادش به‌خیر، در دل شب‌های قدر هم زمزم شنید زمزمۀ گاه‌گاه من برگرد و سایه از سر و سامان ما مگیر باشد که اشک توبه شود عذرخواه من باران نور آیۀ «لا تَقنطوا» کجاست تا چتر رحمتش بشود سر پناه من؟ ای ماه! با وداع تو ای کاش بگذرند از جرم و از خطای من و اشتباه من.. 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5027@ShereHeyat
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹الهی و ربّی🔹 الهی به شور قیام حسین به فریاد سرخ و پیام حسین به آنان که محو نگاهش شدند شهید سرافراز راهش شدند.. به مردانِ در عشق، ضرب‌المثل به مرگی که شیرین‌تر است از عسل به شیدایی مسلم بن عقیل به اول شهید از تبار خلیل.. به دستی که در علقمه، شد قلم وفایش به عالم، عَلَم شد عَلَم به آبی که از چشمۀ مشک ریخت به زینب که از روی تلّ اشک ریخت به گودال بالاتر از طاقِ عرش به خونی که پاشید بر ساق عرش به «روز دهم» زیر چرخ کبود که «خورشید بر نیزه گل کرده بود» به قنداقه‌ای که به معراج رفت به پیراهنی که به تاراج رفت به اسبی که کوبید سر بر زمین به خون‌های جاری در آن سرزمین به ماهی که مهرش شده مشتری به ایثار انگشت و انگشتری به آیات کهف و به آیات نور به مهمانی سر، میان تنور به عاشق‌ترین خواهر روزگار که صبر و وفا را، شد آموزگار به غم‌های بانوی مَحمِل‌نشین به ایراد آن خطبۀ آتشین به شور مناجات مولا علی به جان‌های پیوسته با «یا علی» به تأثیر شب‌ناله‌هایِ کمیل به سوز علی، در دعای کمیل به دل‌های عاشق، قراری ببخش فروغی از آیینه‌داری ببخش که نور دل اهل بینش تویی سرآغاز هر آفرینش تویی به راه تو آنان که سر داده‌اند ز فضل تو ما را خبر داده‌اند.. ندارم کسی جز تو فریاد‌رس تویی داد‌خواه و تویی داد‌رس الهی و ربی! پناهم بده به سرمنزل عشق راهم بده مرا جز تو، با کس سر و کار نیست پذیرندۀ توبه غیر از تو کیست؟ نه چشمی نظر می‌کند سوی من نه راه فراری فراروی من.. تو گرداندی از من بلا را به لطف ندیده گرفتی خطا را به لطف به صد مرحمت ای خدای جلیل پراکندی از من ثنای جمیل ثنایی که شایستۀ من نبود سزاوار تشریف این تن نبود ندیدی به کردار من جز قصور مرا بردی از چاهِ ظلمت به نور منم شرمسار از بَدِ حال خود زمین‌گیرِ زنجیرِ اعمال خود.. نشد دامنم پاک از خار‌ها شکستم حریم تو را بار‌ها سزد گر ببارد بلا بر سرم که در بند نفس جنایت‌گرم نه این بد‌دلی، در سرشت من است حجاب دعا، فعل زشت من است تو آگاهی از زشتی کار من نباشد نهان از تو اسرار من مرا اشک‌باران‌تر از ابر کن عقوبت اگر می‌کنی، صبر کن مرا داد دنیا فریب از غرور به زندانم از آرزوهای دور نباشی اگر دست‌گیرم هنوز به نادانی خود دلیرم هنوز مرا خواب غفلت گرفتار کرد مرا نفس فرمان‌روا خوار کرد پی خواهش دل شدم سال‌ها شکسته‌ست از من پر و بال‌ها هوای دلم گشت دام فریب دچارم به این سرنوشت غریب چرا بی‌اثر اشک و آه من است؟! که سَدّ اجابت گناه من است گناهم، زیان جای سود آورد بَلا بر سر من فرود آورد.. به کف غیر اندوه چیزی نماند ز‌ مُلک تو راه گریزی نماند الهی و ربّی! کرم کن کرم بخوان چون کبوتر مرا در حرم.. تو پوشیده‌ای عیب‌های مرا ببین گریۀ های‌های مرا من آنم که بَر خود ستم کرده‌ام و کسبِ رضای تو کم کرده‌ام دلم در حریم تو نااهل بود دلیری من از سَرِ جهل بود مرا نیست هر چند قلب سلیم مکن چیره بر من عذاب الیم الهی و ربّی! من آن بنده‌ام که اینک تهی‌دست و شرمنده‌ام ضعیفم من و دردمند و حقیر ذلیلم من و مستمند و فقیر ز بیم تو در چشم من خواب نیست به روز عقوبت مرا تاب نیست عقوبت ز اعمال خود می‌کشم که طعم عذاب تو را می‌چشم به جُرمی که کردم در آن سال‌ها اسیرم اسیر سیه‌چال‌ها.. چو با یادت آورده‌ام شب به روز امیدم تویی، هستی‌ام را مسوز اگر بر عذابت صبوری کنم صبوری کی از داغ دوری کنم؟ به اکرام تو چشم اگر دوختم به امید عفوت چرا سوختم؟ تو زنجیرِ جانِ مرا باز کن در آتش، زبان مرا باز کن که شیون بر‌آرم در آن آستان شوم با دل خسته هم‌داستان به حسرت بنالم ز دل مثل نای بگریم بر احوال خود، های‌های بخوانم تو را از سویدای جان که اِی آرمانِ دلِ عارفان! پشیمانم و سرپناهی نماند به جز آستان تو راهی نماند «عقوبت مکن عذرخواه آمدم به درگاه تو روسیاه آمدم» ندارم به جز لطف تو دادرس تو بیچارگان را به فریاد رس که غیر از تو بخشد گناه مرا؟ که رحم آوَرَد اشک و آه مرا؟.. نجاتم از این روسیاهی ببخش به این بی‌نوا آنچه خواهی ببخش 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5012@ShereHeyat
🔹خلوت افلاکیان🔹 جلوهٔ جنت به چشم خاکیان دارد بقیع یا صفای خلوت افلاکیان دارد بقیع گرچه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است الفتی با مهر و ماه آسمان دارد بقیع گرچه محصولش به‌ ظاهر یک نیستان ناله است یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع گرچه می‌تابد بر او خورشید سوزان حجاز از پر و بال ملائک سایه‌بان دارد بقیع می‌توان گفت از گلاب گریهٔ اهل نظر بی‌نهایت چشمهٔ اشک روان دارد بقیع این مبارک بقعه را حاجت به نور ماه نیست در دل هر ذره خورشیدی نهان دارد بقیع این‌که ریزد از در و دیوار او گردِ ملال هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع در پناه مجتبی، در ظِلّ زین‌العابدین ارتباط معنوی با قدسیان دارد بقیع باقر علم نبی و صادق آل رسول خفته‌اند آنجا که عمر جاودان دارد بقیع قرن‌ها بگذشته از آن ماجرا اما هنوز داغ هجده‌ساله زهرای جوان دارد بقیع آخر اینجا قصه‌گوی رنج بی‌پایان توست غصه و غم، کاروان در کاروان دارد بقیع حوریان گیسوپریشان‌اند در این آستان شاید از انسیۀ حورا، نشان دارد بقیع تربت زهرای اطهر بی‌نشان است ای دریغ تا به کی مُهر خموشی بر دهان دارد بقیع؟ شب که تنها می‌شود با خلوت روحانی‌اش ای مدینه! انتظار میهمان دارد بقیع شب که تاریک است و در بر روی مردم بسته‌اند زائری چون مهدی صاحب‌زمان دارد بقیع 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1494@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹شهید اُحُد🔹 تو کیستی که در اندیشۀ رسول خدایی فروغ چشم حبیبی و چلچراغ هدایی هنوز قبلۀ دل‌ها نبود کعبه که دیدند تو محو قبلۀ عشق و وفا، تو قبله‌نمایی تو سر به خاک قدوم یتیم آمنه سودی تو دل به مهر نبوت سپرده‌ای، چه وفایی! تو در کمند تولای اهل‌بیت اسیری تو «حمزه» هستی و از هر چه هست و نیست رهایی فروغ معرفت از اهل‌بیت نور گرفتی تو انعکاس تمام و کمال آینه‌هایی تو در عقیدۀ خود شاهباز اوج یقینی تو جان‌نثار نبی در کمال صدق و صفایی تو روز بدر درخشیده‌ای چو بدر به میدان الا که شیر رسول خدا و شیر خدایی تو روز معرکه بخشیدی آبرو به شجاعت تو داده‌ای به شهامت شکوه و قدر و بهایی شهادت تو چنان آتشی به جانِ جهان زد که در «نبرد اُحُد» آفرید کرب‌وبلایی برای آن که نبیند «صَفیه» لالۀ پرپر فکند سایه به رویت چه دستی و چه عبایی! سزد که خاک تو تسبیح دست فاطمه باشد چرا که گفت پیمبر تو «سید‌الشهدایی» ردیف می‌شود آهنگِ رفتنِ به مدینه اگر تو یاد کنی از شکستگان به دعایی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5050@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹نگین ری🔹 از بوستان فاطمه، عطر و شمیم داشت با دوستان فاطمه، لطف عمیم داشت خواندند اهل معرفت او را «نگین ری» با آن‌که نام و شهرت «عبدالعظیم» داشت از شهربند رنج و غم، آزاد می‌شود هر کس که پاس بندگی آن حریم داشت این یاس گلشن «حسن»، این عاشق «حسین» با مهر و عشق و عاطفه عهدی قدیم داشت گل‌واژۀ حدیث از آ‌ن لعل جان‌فزا عطر بهار وحی و صفای نسیم داشت از محضر سه حجّت معصوم فیض برد یعنی که ره به چشمۀ فوز عظیم داشت مثل کبوتران حرم‌خانۀ «رضا» روحی در آستان ولایت مقیم داشت شاگرد پاک‌باختۀ مکتب «جواد» دستی پر از کرامت و طبعی کریم داشت از پرتو هدایت «هادی» اهل بیت راهی به آستان خدای رحیم داشت ایمان خویش را به امامش ارائه کرد با آن‌که جان روشن و قلب سلیم داشت... طور تجلّی سه امام هُمام را او درک کرده بود و مقام کلیم داشت شب تا به صبح شعر «شفق» را مرور کرد مرغ سحر که زمزمۀ «یا کریم» داشت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1128@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آفتاب عشق🔹 باز ما را چشمه‌ای از اشک جاری داده‌اند روز و شب خاصیت ابر بهاری داده‌اند سینه شد کانون آه و دیده شد دریای اشک آب و آتش باز با هم دست یاری داده‌اند در غروب صبح صادق، ماه پنهان کرد روی شب‌نشینان فلک را بی‌قراری داده‌اند بر زمین سیل بلا جاری نشد، یا قدسیان آسمان را در عزایش بردباری داده‌اند؟ کعبه هم، در هجر اسماعیلِ زهرا، ندبه کرد زین سبب او را ردای سوگواری داده‌اند شد شهید آخر، مسیحایی که از انفاس او دانش و دین را قوام و استواری داده‌اند پیروان مذهب این آفتاب عشق را معرفت آموختند و رستگاری داده‌اند.. شد پریشان، خاطرِ صدیقۀ زهرا که دید از نمک مرهم برای زخم کاری داده‌اند دل بدین گلشن چه می‌بندی پس از تاراج گل؟ این چمن را آب از بی‌اعتباری داده‌اند سرمه کن خاک بقیعش را که در آن آستان عرشیان را رتبۀ خدمت‌گزاری داده‌اند شب که تاریک است آنجا، پرتو مهتاب را در گذرگاه نسیم آیینه‌داری داده‌اند گر چراغ لاله‌ای روی مزار او نسوخت لاله‌ها پایان به این چشم‌انتظاری داده‌اند آب شد شمع وجودش پشت دیوار بقیع هر که را پروانۀ شب‌زنده‌داری داده‌اند تا محبان را فراخواند به پابوس امام اشک‌های ما به دل، امیدواری داده‌اند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5056@ShereHeyat