eitaa logo
شعر هیأت
8.7هزار دنبال‌کننده
866 عکس
162 ویدیو
12 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹پناهِ همه🔹 کعبۀ اهل ولاست صحن و سرای رضا شهر خراسان بُوَد کرب‌وبلای رضا در صف محشر خدا مشتری اشک اوست هر که در اینجا کند گریه برای رضا کیست پناه همه جز پسر فاطمه؟ چیست رضای خدا غیر رضای رضا؟ بر سر دستش برند هدیه برای خدا ریزد اگر دُرّ اشک، دیده به پای رضا.. نغمۀ قدّوسیان بود به آمین بلند حیف که خاموش شد صوت دعای رضا یاد کند گر دَمی، زآن جگرِ چاک چاک خون جگر جوشد از خشت طلای رضا از در باب الجواد می‌شنوم دم به دم یا ابتای پسر، وا ولدای رضا بوسه به قبرش زدم، تازه ز طوس آمدم باز دلم در وطن کرده هوای رضا گر برود در جنان یا برود در جحیم بر لبِ میثم بُوَد مدح و ثنای رضا 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2488@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹سفر🔹 جان بر لب من آمد و جانان به بر من ای مرگ برو عمر من آمد به سر من زیباست رخ ماه پس از نم‌نمِ باران ای اشک مَیا، آمده تنها پسر من این طفل، عزیز است و جگرگوشهٔ زهراست بهتر که نداند چه شده با جگر من ز آن لحظه که با کعبه خداحافظی‌ام دید دانست که برگشت ندارد سفرِ من ای دیده مکن گریه که شد وقت تماشا ای اَبر برو، تا ز در آید قمر من نُه ساله مگو، ماهِ شب چارده است او زین روست به در دوخته شد چشم تر من بُردم به دل خاک، دل چاک و پس از مرگ گیرید ز داغ دل لاله خبر من 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1046@ShereHeyat
💠 (علیه‌السلام) «...أَنَّ ذِكْرَ الْمَوْتِ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ» ...همانا یاد مرگ برترین عبادت است. 📗 الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیه‌السّلام، ص۳۳۹ 🔹بهترین عبادات🔹 تا قسمت ماست برگ برگ افتادن چون غنچه ز بارش تگرگ افتادن در زمرۀ بهترین عبادات بُوَد با هر نفسی به یاد مرگ افتادن 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹خورشید بی‌بدل🔹 تو آن امام غریبی، تو آن امام رئوف در این کرانه به خورشید بی‌بدل معروف غزال خسته دو بیت اشک پیش پایت ریخت همین‌که شد به نگاهش نگاه تو معطوف به یک اشارۀ ابرو، نَهَیتَ عَن مُنکَر به مهربانیِ لبخند، اَمَرتَ بِالمَعروف تو نور در دل من ریختی، نفهمیدم نبود سنخیتی بین ظرف با مظروف چه‌قدر آینه بیتوته کرده در حرمت چه‌قدر دل که در این بارگاه کرده وقوف برادرانه در آغوش خویش می‌کِشیَم درون سینه غمی نیست در جوار رئوف من از نگاه تو خواندم «فَمَن یَمُت یَرَنی» تو را همان دم آخر «فِی الاِحتِضار اَشوف» برای وصف تو تنها سکوت باید کرد چه الکن است در این آستان زبان حروف دو خط روایت «ابن شبیب» را خواندم که پا به پای دلم سوخت برگ برگ لهوف کبوترانه دلم پر کشید تا گودال که دعبل آمد و سرداد روضۀ مکشوف چه کشته‌ای، چه غریبی، مُخَضَّبٌ بِدِماء چه مقتلی، چه شهیدی، مُقَطَّعٌ بِسُیوف 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹حضرت نور🔹 سلام ای طبیب طبیبان سلام سلام ای غریب غریبان سلام الا ماهتاب شبستان توس الا حضرت نور، شمس‌الشموس غریبم من از راه دور آمدم به دنبال یک جرعه نور آمدم شبم، آه یک جرعه ماهم بده پناهی ندارم پناهم بده ببخشا اگر دور و دیر آمدم جوان بودم، امروز پیر آمدم منم زائری خام و بی‌ادعا کبوتر کبوتر کبوتر دعا اگر مست و مسرور و شاد آمدم من از سمت باب‌الجواد آمدم من از عطر نامت بهاری شدم تو را دیدم آیینه‌کاری شدم تو این خاک را رنگ‌وبو داده‌ای به ایران من آبرو داده‌ای ببخشای این عاشق ساده را ببخشای این روستازاده را تو را دیدم و روشنایی شدم علی‌بن‌موسی‌الرضایی شدم... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3326@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹چه فراقی!🔹 دم به دم تا همیشه قلب پدر با نفس‌های تو هماهنگ است روز و شب قاصدک خبر می‌داد دل بابا برای تو تنگ است تو تمام وجود بابایی او ولی از وجود خود دور است بی‌تو هر لحظه قطره در قطره اشک او دانه‌های انگور است چه فراقی خدا! که از وصفش دل واژه، دل قلم خون است لحظه لحظه نفس نفس بی‌تو دم او زهر و بازدم خون است می‌نویسم ولی نمی‌دانم پای این روضه تا کجا بکشد می‌نویسم ولی خدا نکند پدرت روی سر عبا بکشد مو به مو مثل شام گیسویت چلۀ تاک هم پریشان است اشک تو روی جسم او یعنی غسل باران به دست باران است پیکرش غرق گل شد اما باز گریه کردی دلت کجاها رفت لحظه‌ای چشم بستی و دیدی تیغ و شمشیر و نیزه بالا رفت روضه‌خوان پدر شدی آن دم یک طرف قلب خیمه‌ها می‌سوخت آن طرف روی نیزه‌ها دیدی سر خورشیدِ کربلا می‌سوخت بی‌گمان موقع کفن کردن بین دستان تو کفن لرزید چه کشیده‌ست آن امامی که عشق را بین بوریا پیچید 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1050@ShereHeyat
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹فصل غریبی🔹 خورشید گرم چیدن بوسه ز ماه توست گلدسته‌ها منادی شوق پگاه توست آری شگفت نیست که بی‌سایه می‌روی خورشید هم ز سایه‌نشینان ماه توست از چشم آهوان حرم می‌توان شنید این دشت‌ها به شوق شکار نگاه توست بالای کاشی حرم تو نوشته است هرجا دلی شکست همان بارگاه توست با این که سال‌هاست سوی طوس رفته‌ای اما هنوز چشم مدینه به راه توست یعنی که کاش فصل غریبی گذشته بود دیگر مسافرم ز سفر بازگشته بود هرچند سبز مانده گلستان باورت آیینه‌ای جز آه نداری برابرت راه از مدینه تا به خراسان مگر کم است با شوق دیدنت شده آواره خواهرت دیگر دلی به یاد دل تو نمی‌تپد بالی نمانده‌است برای کبوترت مثل نسیم می‌رسد از ره جواد تو یعنی نمی‌نهی به روی خاک‌ها سرت تنها به خاک کرب‌وبلا سر نهاده بود مردی که داشت نوحه‌گری مثل مادرت اشک تو هست تا به ابد روضه خوان ما تا کربلاست همسفر کاروان ما 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1053@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹وداع🔹 پشت سر مسافر ما گریه می‌کند شهری که بر رسول خدا گریه می‌کند حنانه‌ای که معتکف مسجدالنبی‌ست اصلاً نپرس از این‌که چرا گریه می‌کند از بس که سوزناک خودت گریه می‌کنی شانه به شانۀ تو عبا گریه می‌کند دستی بکش به قلب پر از درد زینبت بی‌تاب در وداع شما گریه می‌کند دیده‌ست شهر تشنه که بر دستت آسمان سرشار التماس دعا، گریه می‌کند زنجیرۀ طلایی نقل حدیثتان هر یک به سیدالشهدا گریه می‌کند یابن الشبیب! گریه به داغ حسین کن شیعه به یاد کرب‌وبلا گریه می‌کند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5229@ShereHeyat
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹مشهد الرضا🔹 ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است آری مرامِ اهل محبت، زیارت است شویندۀ تمام گناهانِ قبل و بعد بارانِ مستجابِ شفاعت، زیارت است هم ضامنِ گذشتن ما از پل صراط هم سایه‌بانِ امن قیامت، زیارت است ای چشم‌ها که کورتر از چاه مانده‌اید راهِ شما به سمت بصیرت، زیارت است.. دنیای بی‌خدا، خفقان‌آور است و سخت اوّل‌قدم به سوی طراوت، زیارت است دیگر نگو به نقطۀ پایان رسیده‌ام وقتی شروعِ حرکت و برکت زیارت است سردرگم است کهنه‌کلافِ تفکرت پنهان نکن که چارۀ کارَت، زیارت است آن حالِ عاشقانه که بعد از شبِ دعا می‌آورد پگاهِ‌ اجابت، زیارت است تسبیح و مهر و عطر، ببر هدیه کن ولی سوغاتِ راستینِ زیارت، زیارت است تنها به سبز و سرخ نباید بسنده کرد یک جلوه از بهارِ ولایت، زیارت است.. تاریخ را گشوده‌ام، این فصل هشتم است از باغِ‌ خود سلام بچین، فصل هشتم است :: آورد از مدینه، هزاران هزار گل چندین چمن طراوت و چندین بهار گل هر جا که رفت، چشمه به او گفت: اَلسّلام...! تقدیم کرد باغ به او بی‌شمار، گل سنگ از شنیدن سخنانش لطیف شد رویید بر لبانش از این افتخار، گل.. در سالگردِ آمدنش، در مسیر او از خاک، سبزه روید و از خارزار، گل ای آسمان! به یاد غریبانِ سبزپوش بر ما بپاش برکت و بر ما ببار گل ما از بهارِ آل محمد شکفته‌ایم ای عشق! در ولایت دل‌ها، بکار گل در مقدم نجیبِ جگرگوشۀ رسول مثل بهشت می‌دمد از این دیار، گل آمد به مرو، قافله‌ای خوش‌قدم، که داشت هم در میان خود، گل و هم در کنار، گل مأمون، دروغ بود و فرا خواندنش فریب می‌خواست سرشکسته شود مثلِ خار، گل پاییزوار بُرد به کاخش امام را تا بلکه زرد و زار شود در حصار، گل او مکرِ محض بود که با دستِ دوستی برکَند دشمنانه از آن شاخسار، گل در لحظه‌های سرد و غریبانۀ وداع آهسته می‌گریست و بی‌اختیار، گل.. بر روزگارِ کهنه بیارید، ابرها حال و هوای تازه بیارید، ابرها :: دنیا سیاه شد، نفسش را بلا گرفت اما امام معجزه کرد و شفا گرفت.. وقت نماز و خواندنِ باران رسیده بود دریا قیام کرد و دلِ ابرها گرفت صحرا اقامه بست، نمازِ امام را گل کرد التماس و دعا در دعا گرفت شکی حقیر و آن همه ایمان... که ناگهان باران گرفت هر دم و... مأمون عزا گرفت باور نداشت عالم آل محمد است آن بی‌خِرَد که خُرده به آل عبا گرفت اما امیرِ علم، مجالِ کلام را از اسب‌های چوبیِ بی دست و پا گرفت.. در مجلس مباحثه از نور دانشش ذات و صفات و جاه و جلالش، جلا گرفت.. در شهرِ کاتبانِ حدیث طلایی‌اش با دستِ خویش کاشت نهالی که پا گرفت فرمود: این درخت، زمانی که گریه کرد باید عزا برای «رضا»ی خدا گرفت شیون کنید، ضربۀ شمشیر فرق کرد سَمّ، جان گرفت و شیوۀ تزویر فرق کرد :: بر سر کشیده بود عبا را غریب‌وار خورشید زیر ابر، نه پنهان، نه آشکار می‌آمد از ضیافتِ خاموش تشنگی روشن‌تر از نجابتِ آرامِ جویبار می‌رفت و ابرهای زمین می‌گریستند چشمان داغ‌دیده و دل‌های اشک‌بار.. وقتی رسید، از همه سو درد می‌رسید می‌سوخت خانه از خبری تلخ و بی‌قرار درهای حُجره بسته و درهای غیب، باز تنها امام بود و اباصلت و انتظار حتی دری گشوده نشد بر کسی، ولی ناگاه آفتاب برآمد در آن حصار در پاسخ سؤالِ اباصلت و بُهت او فرمود با زبانِ ادب، آن بزرگوار: «وقتی خدا اراده کند، باز می‌شود دیوارهای بی‌در و درهای قفل‌دار آورد از مدینه، به یک دَم مرا به طوس» دشوار نیست با قدمِ عشق، هیچ کار پس هشتمین امام جوادالائمه را با منزلت نشاند صمیمانه در کنار آن شالِ سبز را که نشان ولایت است بخشید مثل برگ به آن بهتر از بهار... غسل و حنوط و عطر و کفن، خواندن نماز دنیا سیاه‌پوش شد و عشق سوگوار فریادِ «یا رضا» همه جا را فرا گرفت خورشید و ماه، مثل دلِ‌ ما عزا گرفت :: خورشید، بین مردم دنیا غریب نیست هرجا غریب باشد، اینجا غریب نیست تا خاستگاهِ‌ مهر، خراسانِ غیرت است هرگز امامِ هشتمِ دل‌ها غریب نیست دیروز در حصار تبرّا اسیر بود امروز در بهشتِ تولّا غریب نیست.. بر سفره‌اش غلام و غنی در کنار هم این سنت از بزرگیِ مولا غریب نیست زائر کجا و حس غریبی کجا؟ که او رود است و رودِ رفته به دریا غریب نیست.. مولای ما که روزِ شهادت غریب بود امروز قرن‌هاست در اینجا غریب نیست آری! غروب، غصۀ سرخ غریب‌هاست اما طلوعِ روشنِ فردا غریب نیست.. با آن‌که در سیاهیِ دنیا غریب زیست در روشنای عالمِ بالا غریب نیست.. شهری چنین غریب و چنین آشنا، کجاست؟ این خاک، خاستگاه کمال است، کیمیاست ::
علیه‌السلام 🔹یاران چشم‌انتظار🔹 نفس‌های آخر، عطش، روضه‌خوان شد که لب‌های تشنه، به یادم بیاید اباصلت! آبی بزن کوچه‌ها را قرار است امشب جوادم بیاید قرار است امشب شود طوس، مشهد شود قبله‌گاه غریبان مزارم اگر چه غریبی شبیه حسینم ولی خواهری نیست اینجا کنارم به دعبل بگو شعر کامل شد اینجا و قبرٍ بطوسی که خواندم برایش بگو این نفس‌های آخر هم اشکم روان است از بیت کرب و بلایش از آن زهر بی‌رحم پیچیده‌ام من به خود مثل زهرای پشت در از درد شفا بخش هر دردم از بس که خواندم در آن لحظه‌ها روضهٔ مادر از درد بلا نیست جز عافیت عاشقان را تسلای دردم نگاه طبیب است من آن ناخدایم که غرق خدایم «رضا»یم، رضایم رضای حبیب است.. اباصلت آبی بزن کوچه‌ها را به یادِ سواری که با ذوالفقارش بیاید سحر تا بگردند دورش خراسان و یاران چشم انتظارش 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1048@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹به حریمت پناه آوردم🔹 می‌رسم خسته می‌رسم غمگین گرد غربت نشسته بر دوشم آشنایی ندیده چشمانم آشنایی نخوانده در گوشم آمدم تا کنار مرقد تو دامنی اشک و آه آوردم مثل آهوی خسته از صیّاد به حریمت پناه آوردم آمدم تا خزان قلبم را با نگاهی پر از جوانه کنی بشکند بغض و اشک‌هایم را مثل تسبیح دانه‌دانه کنی در طواف تو مثل پروانه هستی‌ام را به باد خواهم داد تا نگاهم کنی تو را سوگند به عزیزت جواد خواهم داد زیر طاق رواق‌های حرم سایه‌سار بهشت موعود است دل زائر اگرچه غم دارد به رضا چون رسید،‌ خشنود است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1043@ShereHeyat