هدایت شده از کتاب هیأت 📖
🔰 کتاب حدود ساعت یک
▫️مکتب سلیمانی در آینه شعر
جمعه حدود ساعت یک، نیمهشب، بغداد...
این ماجرا صدبار در من بازخوانی شد
هر بار با این جمله در اخبار جان دادم
روح بلند حاج قاسم آسمانی شد...
❗️کتاب «حدود ساعت یک» گزیدهای است از دلسرودههای شاعران میهن عزیزمان در پاسداشت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی.
▪️برای گزینش اشعار این کتاب، سرودههای بسیاری مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته و فاخرترین آنها انتخاب شده است.
در انتخاب آثار، ضمن توجه به سطح ادبی سرودهها، به قابلیت اجرای اشعار در هیأت نیز توجه شده است.
👇🏻تهیه آسان از طریق پایگاه جامع محتوایی هیأت:
▫️heyat.co/p/3959
|#حاج_قاسم_سلیمانی
|#شعر_هیأت
👇🏻ایتا:
▫️@ketab_heyat
👇🏻وبگاه:
▫️heyat.co
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#حاج_قاسم_سلیمانی
#قصیده
🔹خاتم سلیمانی🔹
به واژهای نکشیدهست منّت از جوهر
خطی که ساخته باشد مُرکّب از باور
کنون مُرکّب من جوهر است و جوهر نیست
به جوش آمده خونم چکیده بر دفتر
به جوش آمده خونم که اینچنین قلمم
دوباره پر شده از حرفهای دردآور
دوباره قصۀ تاریخ میشود تکرار
دوباره قصۀ احزاب، باز هم خیبر
دوباره آمدهاند آن قبیلۀ وحشی
که میدرید جگر از عموی پیغمبر
عصای کینه برآورده باز ابوسفیان
دوباره کوفته بر قبر حمزه و جعفر
به هوش باش مبادا که سحرمان بکنند
عجوزههایِ هوس، مُطربانِ خُنیاگر
مباد اینکه بیاید از آن سر دنیا
به قصد مصلحت دینِ مصطفی، کافر
چنان مکن که کسان را خیال بردارد
که باز هم شده این خانه بی در و پیکر
به این خیال که مِرصاد تیر آخر بود
مباد اینکه بخوابیم گوشۀ سنگر
زمان زمانۀ بی دردی است، میبینی
که چشمها همه کورند و گوشها همه کر
هزار دفعه جهان شاهراه ما را بست
هزار مرتبه اما گشوده شد معبر
خوشا به حال شکوه مدافعان حرم
که سربلند میآیند یک به یک بیسر
اگر چه فصل خزان است، سبزپوشانیم
برآمد از دل پاییز میوۀ نوبر
به دودمان سیاهی بگو که میباشند
تمام مردم ایران سپاه یک لشکر
به احترام کسی ایستادهایم اینک
که رستخیز به پا کرده در دل کشور
نفس نفس همۀ عمر، مالک دل بود
کسی که بود به هنگامه مالک اشتر
بغل گشوده برایش دوباره حاج احمد
رسیده قاسمش از راه، غرق خون، پرپر
به باوری که در اعماق چشم اوست قسم
هنوز رفتن او را نمیکنم باور
چگونه است که ما کشته دادهایم اما
به دست و پا زدن افتاده دشمن مضطر؟
چگونه است که خورشید ما زمین افتاد
ولی نشسته سیاهی به خاک و خاکستر؟
چه رفتنیست که پایان اوست بسم الله
چه آخریست که آغاز میشود از سر
جهان به واهمه افتاد از آن سلیمانی
که مانده است به دستش هنوز انگشتر
چنین شود که کسی را به آسمان ببرند
چنین شود که بگوید به فاطمه مادر
قصیده نام تو را برد و اشک شوق آمد
که بی وضو نتوان خواند سورۀ کوثر
خدا به خواجۀ لولاک داده بود ای کاش
هزار مرتبه دختر اگر تویی دختر
شکوهِ عاطفهات پیرهن به سائل داد
چنان که همسر تو در رکوع، انگشتر
نفس نفس کلماتم دوباره مست شدند
همین که قافیۀ این قصیده شد، حیدر
میان آتشی از کینه، پایمردی تو
نشاند خصم علی را به خاک و خاکستر
فقط نه پایۀ مسجد که عرش میلرزید
از آن خطابه، از آن رستخیز، از آن محشر
یهودیانِ مسلمان ندیدهاند آری
از این سیاهیِ چادر دلیل روشنتر
کنون به تیرگی ابرها خبر برسد
که زیر سایۀ آن چادر است این کشور
رسیده است قصیده به بیتِ حُسن ختام
امید فاطمه از راه میرسد آخر
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/4425
✅ @ShereHeyat
تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
از آن مردی بگو که تکیه دادیم
به عکس او ستون خانهها را
📝 #زهرا_نظری
✅ @ShereHeyat
#سردار_شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
#غزل
🔹آخرین لبخند🔹
در نگاهت دیدهایم این وصف بیمانند را
پاکی الوند را، بیباکی اروند را
در شب خوف و خطر اعجاز تکبیرت شکست
هم سکوت شهر را، هم میلههای بند را
نقش سرخ سربلندی مانده بر پیشانیات
بیگمان دست شهیدی بسته این سربند را
در قدمهای پدر شوری حماسی دیدهایم
حال میبینیم گام محکم فرزند را
آری از اسطوره میگویند در افسانهها
ما به چشم خویش دیدیم آنچه میگویند را
دید چشم آسمان روی لب پر خون تو
بین آغوش شهیدان آخرین لبخند را
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
🌐 shereheyat.ir/node/5044
✅ @ShereHeyat
گفتی شب تیره ماه را گم نکنیم
در ظلمت، خیمهگاه را گم نکنیم
هرگاه که راه و چاه ناپیدا شد
مصباح شدی که راه را گم نکنیم
📝 #سیدمحمدمهدی_شفیعی
✅ @ShereHeyat
#عالم_مجاهد
#علامه_مصباح_یزدی
#مثنوی
🔹عمّار ولی🔹
اَلسَّلام ای خادم اسلام و قرآن، اَلسَّلام
ای عَلَم در عِلم، ای علامۀ عالیمقام
علم را از نور مصباح هدایت یافتی
هرچه در توحید داری از ولایت یافتی
در هجوم فتنهها یار ولی بودی و بس
در تمام عمر عمّار علی بودی و بس
فلسفه، اخلاق، عرفان و کلامت یک طرف
آن حمایتهای دائم از امامت یک طرف
این ولایتمحوری مشهور عام و خاص بود
آبرو و اعتبارت در کف اخلاص بود
تو به منطق پرده از روی نفاق انداختی
تو به جدّ و جهد، دِینت را به دین پرداختی
ما که در آثار تو خیر فراوان دیدهایم
هرکجا جای تو خالی بود خسران دیدهایم
سرنوشتت آنچه عمری مینوشتی میشود
با شهیدان روح پاک تو بهشتی میشود
تو شهیدی زنده بودی، غربتت مشهود بود
شاهد مظلومی تو مهدی موعود بود
ای دل دریاییات، همواره «صَبّارٌ شَکور»
حکمت و علم تو از سرچشمۀ «اَلعِلمُ نور»..
اعتلای علمیات را تا قیامت، قم گواه
«يَرفَعِ اللَّهُ الّذِينَ آمَنُوا مِنكُم...» گواه
همدم علامه و تفسیر المیزان شدی
در حریم اهلبیت آکنده از قرآن شدی..
طرح نو آوردی و سقف فلک بشکافتی
نقشۀ این راه را، «طرح ولایت» یافتی
«راه حق» تو صراط المستقیم انقلاب
رسم تو خط امام و مکتبت اسلام ناب
فرقهای که طالب اسلام امریکاییاند
با وجود منطقت محکوم بر رسواییاند
باید اکنون در زکات علم تو همت گماشت
با همه آثار تو توفیق حشر و نشر داشت
ای مقاوم در هجوم فتنۀ خناسها
ای دلت مجروح از دست ولینشناسها
در مصاف خصمِ قرآن، تیغ برهان داشتی
تو مدادی افضل از خون شهیدان داشتی
ای قلم در دست تو تفسیری از «ما یسطرون»
ای عروجت معنی «انا الیه راجعون»
داغ ما در سالگرد حاج قاسم تازه شد
داغ رهبر در غم هجر تو بیاندازه شد
اینک «اَلحِقنی بِنور عِزّکَ الاَبهَج» بخوان
با امام عارفان همصحبت بهجت بمان
شاهد اوج جهاد و اجتهادت حیدر است
در جنان اجر تو «جامی از زلال کوثر» است
فاطمیه آمده از غربت حیدر بخوان
با دلی آتش گرفته، روضۀ مادر بخوان:
«تا درِ بیت الحرام از آتش بیگانه سوخت
کعبه ویران شد، حرم از سوز صاحبخانه سوخت»..
📝 #سیدمحمدرضا_یعقوبی_آل
🌐 shereheyat.ir/node/4918
✅ @ShereHeyat
#عالم_مجاهد
#علامه_مصباح_یزدی
#قصیدهواره
🔹عزیزِ سفرکرده🔹
کجاست آن که دلش چشمهسار حکمت بود
کجاست آن که رخش آبشار رحمت بود
کجاست آن که وجودش نثار قرآن شد
کجاست آن که دلش آشنای عترت بود
کجاست آن که به یک عمر چون طلیعۀ صبح
صبور و صالح و صدیق و با صلابت بود
قسم به آیه «اللهُ نور» مثل صباح
چراغ باور و مصباح هر هدایت بود
شب از طهارت روحش هزار خاطره داشت
مگر که نافلۀ او هزار رکعت بود؟
چه عاشقانه گره خورد کربلا و نماز
به سجدههاش که با عطر مهر تربت بود
شب از ستارۀ اشکش فروغ کثرت داشت
اگرچه پرتویی از آفتاب وحدت بود
«وَ مَن یُهاجِر» قرآن در او تجلی کرد
مجاهدانه همه عمر گرم هجرت بود
همیشه در سر او شوق کار خالص بود
همیشه در دل او آرزوی خدمت بود
جهان دین و سیاست همیشه اذعان داشت
سیاستش همه آیینۀ دیانت بود
غبار فتنه چو برخاست او چنان عمار
بصیر و صاحب فکر و بلندهمت بود
شکست هیمنۀ فتنههای دوران را
به آن کلام که لبریز از صراحت بود
نشان اهل جهان داد پایداری را
همان که اسوۀ ایثار و استقامت بود
چه عاشقانه در این فاطمیه رحلت کرد
کسی که در دلش از فاطمه محبت بود
مگر قرار نهادهست با سلیمانی
برای سیزده دی که روز رحلت بود
اگرچه ماتم او موجب تأثر شد،
اگرچه ضایعۀ رحلتش خسارت بود،
همیشه در دل تاریخ نام او باقیست
که آن عزیزِ سفرکرده بینهایت بود
📝 #جواد_محمدزمانی
🌐 shereheyat.ir/node/4924
✅ @ShereHeyat
آتش داغی به جان مؤمنین افتاده است
گوییا از اسب، کوهی بر زمین افتاده است
شانههای مرتضی لرزید ازاین داغ سترگ
مالک اشتر مگر از روی زین افتاده است؟
عطر جنت در فضا پیچیده از هر سو؛ مگر،
کاروان مُشک در میدان مین افتاده است؟
چار سوی این کبوترهای پرپر را ببین
آیههای روشن زیتون و تین افتاده است
دستبردامان شاه تشنهکامان یافتند
دستهایش را که دور از آستین افتاده است
زوزۀ کفتارها از هر طرف برخاستهست
شک ندارم این که شیری در کمین افتاده است
کربلا در کربلا تکرار شد بار دگر
ماه زیر خنجر شمر لعین افتاده است...
کوه آهن بر زمین افتاده یاران کاینچنین
لرزه بر اندام کاخ ظالمین افتاده است
سر جدا... پیکر جدا... این سرنوشت لالههاست
خاتم مُلک سلیمان بینگین افتاده است
📝 #سعید_بیابانکی
🌐 shereheyat.ir/node/4426
✅ @ShereHeyat
#سردار_شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
#چارپاره
🔹مرز ما عشق است🔹
باز در گوش عالم و آدم
بانگ هل من معین طنین انداخت
دست تفکیر با اشارۀ کفر
شعله در خیمهگاه دین انداخت
خیمهها باز هم محصاره بود
به حریم حرم جسارت شد
شعلهها تا دم حرم آمد
باز هم صحبت از اسارت شد
در مسیر حسین جان دادن
با شهیدان کربلا عشق است
هر کجاییم کربلا برپاست
راه ما اوست، مرز ما عشق است
روز و شب دور خیمههای حسین
هر قدم گرم جانسپاری بود
اشک او پا به پای تسبیحش
هر سحر دانه دانه جاری بود
حاج قاسم که در دل میدان
غرش رعد و خشم طوفان بود
وقت رحمت نسیم بود نسیم
دست او بر سر یتیمان بود
گوشه گوشه شنیده است این صحن
خواهش و گریه و دعایش را
این حرم میدهد شهادت که
بارها دیده اشکهایش را
بارها پا به صحن این مرقد
با دلی شعلهور گذاشته بود
بارها روی شانههای ضریح
با دلی تنگ سر گذاشته بود
مهربان بود مثل باد بهار
سرو این خاک بید مجنون بود
پاسدار حریم خون خدا
جاننثار رقیه خاتون بود
تن به مردن نداد و بیسر شد
کشتۀ راه سیدالشهداست
دستش افتاد روی خاک ولی
حرم اهلبیت پابرجاست
📝 #سیدمحمدمهدی_شفیعی
🌐 shereheyat.ir/node/4931
✅ @ShereHeyat
#سردار_شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
#قصیده
🔹در آسمان شهادت🔹
دوباره آمده آن شب، شب جدایی او
سرم فدایی او شد، دلم هوایی او
دوباره نیمهشب قدر و ساعت یک و بیست
سکوت ثانیه در لحظۀ رهایی او
تمام خاطره را بُرد با خودش ناگاه
چقدر گریه کنم از غم جدایی او
چه حال و روز خوشی داشت آن یگانهترین
که بود رشک ملک حال ربنایی او
چقدر مردم دنیا هوایی اویند
چقدر خاطره دارند از آشنایی او..
هنوز هم که هنوز است پی نبرده کسی
به خُلق اَحسَن و اخلاق مصطفایی او
به زهد حیدری و شور مرتضایی وی
به صبر زینبی و داغ کربلایی او..
کسی ندیدهام اینگونه بیریا هرگز
کسی سراغ ندارم به با صفایی او
هزار پنجره واکرده دست غیبی وی
هزار عقده گشوده گرهگشایی او
نشستهام به تماشای صبح لبخندش
کجاست عکس غریبی به دلربایی او
شبی به فطرت دیرین خویش برگشتم
گرفت شهر دلم حال روستایی او..
بلند مرتبه پرواز سربلندی داشت
در آسمان شهادت دل هوایی او
میان این همه سردار و آن همه سرباز
ندیدهایم کسی را به بیریایی او
نرفته است ز خاطر، نمیرود پس از این
به روی خاک وطن عشق جبههسایی او
کنار صحن غریبی هنوز میسوزد
چراغ نیمهشب خادمالرضایی او..
بیا و روضۀ قاسم بخوان در این پایان
به شرحه شرحۀ آن جسم کربلایی او
📝 #علیرضا_قزوه
🌐 shereheyat.ir/node/5858
✅ @ShereHeyat
#حضرت_ام_البنین علیهاالسلام
#مادران_شهدا
#مثنوی
🔹چهار رکعت دلواپسی🔹
میان بارش بارانی از ستاره رسید
اگرچه مثنوی... اما چهارپاره رسید
چهار پارۀ تن، نه چهار پارۀ دل
چهار ماه شب بیکسی ولی کامل
چهار ابر به باران رسیده در ساحل
چهار رود به پایان رسیده، دریادل
چهار فصل طلایی ولی میان خزان
چهار بغض غمانگیز و مادری نگران
چهار مرتبه وقتی به غم دچار شوی
برای دشمن خود نیز گریهدار شوی
مدینه، حسرت دیرینۀ دو چشم ترش
چهار قبر غریب است باز در نظرش
چقدر خاطره ماندهست در مفاتیحش
و دانه دانۀ اشکی که بوده تسبیحش
نشسته بود شب جمعهای کنار بقیع
کمیل زمزمه میکرد در جوار بقیع
غروب، لحظۀ تنهاییاش دوباره رسید
غروبها دل او خونتر است از خورشید
به غصههای جگرسوز میزند پهلو
دوباره شعله کشیدهست آب وقت وضو
شروع میکند او لیلة المصائب را
همین که دست به پهلو نماز مغرب را…
چهار رکعت دلواپسی پس از مغرب
چهار نافله در بیکسی پس از مغرب
در آسمان نگاهش که بیستاره شده
چهار آینه مانده، هزار پاره شده
شکست آینههایش میان گرد و غبار
شلمچه، ترکش و خمپاره، کربلای چهار
از آن زمان که پسرهای او شهید شدند
یکی یکی همه موهای او سفید شدند
و همسری که به دل غصهای گذاشت، وَ رفت
نماز صبح سر از سجده برنداشت، وَ رفت
اگرچه بین غم و غصههای خود تنهاست
ولی چهارم هر ماه روضهاش برپاست
طراوتی که نرفتهست سالها از دست
بهشت خانۀ او سفرۀ اباالفضل است
صدای گریه بلند است بین مرثیهها
چه دلنواز شده یا حسین مرثیهها
نشسته گوشۀ ایوان کنار گلدانها
برای بدرقه با اشک خود به مهمانها -
- در التماس دعایش چه حرفها گفته است
به لطف آن کمر خسته کفشها جفت است...
یکی یکی
همه رفتند و
باز هم تنهاست...
📝 #رضا_خورشیدیفرد
🌐 shereheyat.ir/node/141
✅ @ShereHeyat
شعر هیأت
#حضرت_ام_البنین علیهاالسلام #مادران_شهدا #مثنوی 🔹چهار رکعت دلواپسی🔹 میان بارش بارانی از ستاره رسی
💠 دو روایت موازی در شعر (فرم در خدمت اندیشه)
🔹شعر و داستان دو هنر تاثیرگذار هستند و اگر این دو هنر با یکدیگر تلفیق شوند، تاثیری مضاعف خواهند داشت. از دیرباز مثنوی قالب مناسبی برای این کار بوده است؛ هر چند مثنویهای داستانی گذشته غالباً به نظم نزدیکترند. در دهههای اخیر، هم مثنوی با تحولاتی رو به رو بوده (از جمله سرودن مثنوی در وزن بلند) و هم حضور روایت و داستان در شعر شکلهای هنریتر و تصویریتری را تجربه کرده است.
🔸در این مثنوی، شاعر فرم را به خوبی در خدمت اندیشه قرار داده است و بی آنکه بخواهد حرفی شعارگونه در شعر بیاورد تنها در قالب فرم، اندیشهی خود را در شعر جریان بخشیده است. این اندیشه که الگوی شهدا و پدران و مادران شهدای ما، اهلبیت و پدران و مادران شهدای کربلا بودهاند و اینکه چقدر زندگی شهدا و پدران و مادران آنها رنگ و بوی زندگی اهلبیت را داشته و دارد، میتواند به صورت شعاری و یا به صورت بیان شاعرانه اما گزارشگونه در شعر بیاید. اما شاعرِ این شعر، کاری فراتر کرده است و با کمک فرم و روایت به جای گزارش این موضوع، آن را به زیباترین شکل نمایش داده است.
🔹این مثنوی هجده بیت دارد و ما تا بیت دوازدهم گمان میکنیم که شعر دربارهی حضرت اُمالبنین (علیهاالسلام) و حتی حضرت زهرا (علیهاالسلام) است. اما به یکباره متوجه میشویم که داستان چیز دیگری است و شاعر زندگی زنی را روایت میکند که چهار فرزندش شهید شدهاند. و اینجاست که بازگشت به بیت نخست و بازخوانی شعر لطف دیگری پیدا میکند. اوصاف زندگی این بانو، بی آنکه رنگ اغراق به خود گرفته باشد، بسیار رنگ و بوی زندگی حضرت زهرا (علیهاالسلام) و حضرت ام البنین (علیهاالسلام) را دارد.
🔸شاعر برای یکی کردن این دو روایت به خوبی از شگرد تداعی استفاده کرده است:
چهار مرتبه وقتی به غم دچار شوی
برای دشمن خود نیز گریهدار شوی...
و دانه دانهی اشکی که بوده تسبیحش...
همین که دست به پهلو نماز مغرب را...
حتی آنجا که از روایت اصلی شعر پردهبرداری میشود، باز هم شاعر شگرد تداعی را رها نمیکند و در توصیف پدر این چهار شهید اینگونه میسراید:
و همسری که به دل غصهای گذاشت، وَ رفت
نماز صبح سر از سجده برنداشت، وَ رفت
✍🏻 #حسن_بیاتانی
📗 #چهل_شعر_چهل_نکته
🌐 shereheyat.ir/node/5413
✅ @ShereHeyat