#شهدای_خدمت
#رئیسی_عزیز
#مثنوی
🔹صف اول🔹
عشق سخت است، گرفتاری خود را دارد
فتح قلهست که دشواری خود را دارد
عشق وارستگی از فتنۀ دلبستگی است
شوق برخاستن از مهلکۀ خستگی است
عشق! ما را برهان از خودمان دیر شدهست
سفر از گردنۀ نَفْس، نفسگیر شدهست
باز هم قافلهای آمد، از آن قافلهها
مردهایی همه دلداده، از آن یکدلهها
وه چه مردان نجیبی، همه از خود رسته
همه از مشغلۀ خویش به او پیوسته
با شهیدان، همه از روز ازل همکیشاند
همه فرماندهِ میدان گذشت از خویشاند
سخت شد این سفر و یکدله پیمان بستند
از مِه نفْس گذشتند و به او پیوستند
همه بیتاب، که پروانۀ شمعاند همه
سخن از شعلۀ عشق آمده، جمعاند همه
گفتم ای عشق، در آن مه نرسیدند از راه
گفت لا حول و لا قوة الا بالله
پیکر سوختهشان را سحری خواهی دید
پیشمرگاند که از راه بیاید خورشید
عشق سخت است، گرفتاری خود را دارد
فتح قلهست که دشواری خود را دارد
آن دو سیّد چه شنیدند شتابان رفتند
در دل کوه چه دیدند شتابان رفتند
مگر آن لحظه کسی روضۀ اکبر خوانده؟
که به هرگوشه، نشان از تن آنها مانده
به چه عطریست که در جنگل و مه پیچیدهست
آهویی میدود... انگار رضا را دیدهست
قصۀ عشق بنا شد به شنیدن برسد
کاروان گم شده در مه، که به دیدن برسد
حاج قاسم پی آنهاست چراغی با اوست
برف میبارد و سنگینی داغی با اوست
برف میبارد و دنبال تنی میگردد
مثل یعقوب پی پیرهنی میگردد
برف میبارد و سردش شده انگار جهان
دست گرم تو کجا مانده؟ خودت را برسان
عشق سخت است، گرفتاری خود را دارد
فتح قلهست، که دشواری خود را دارد
ایستادی صف اول، صف خدمت، ای مرد
چه میآید به تو امروز، شهادت، ای مرد!
خادمی در حرم عشق، که حرمت داری
هرچه داری همه از صدق و امانت داری
گرچه محبوبی و چشم همگان دنبالت
ننشستی که بیایند به استقبالت..
دیگر از طعنه و تهمت، خبری نیست عزیز
ملتی آمده تشییع تو، سیّد! برخیز
رفتهای... باز تو را گرم دعاییم همه
خادم کوی رضا! از تو رضاییم همه
دل ما از لب تو تشنۀ آموختن است
آخرین مرحلۀ عشق، همین سوختن است
در صف اول اگر مرد بمانی هنر است
و خودت را به شهیدان برسانی هنر است
هنر آن است که دلبستۀ خدمت باشی
در صف عشق، صف صدق و شهادت باشی
زخمها را همه با جان بپذیری بروی
هنر آن است که نشنیده بگیری بروی
ولی ای مرد! جهانیست تو را مرثیهخوان
میر این قافله را داغ زیاد است، بمان
::
رهبرا ای که بر این درد، تسلا دادی
پدری کردی و طاقت به دل ما دادی
ما که از داغ تو -کتمان نکنیم- آگاهیم
از خدا صبر برای دل تو میخواهیم
چشم این رود چهلساله به دریاست هنوز
یک جهان نهر دعا، پشت سر ماست هنوز
رود، آن نیست که سنگی به رهش سد نشود
رود، آن است که در راه مردد نشود
عشق سخت است، گرفتاری خود را دارد
فتح قلهست که دشواری خود را دارد
📝 #میلاد_عرفانپور
✅ @ShereHeyat
#شهدای_خدمت
#رئیسی_عزیز
#غزل
🔹یا رضا🔹
از عمق چشمهای زلالت به ما بگو
از آن دو رود تا به ابد بیریا بگو
ای ماه با تبسم باران وضو بگیر
همناله با نسیم بخوان ربنا بگو
حالا که مقتدای هزاران ستارهای
در گوش آسمان و زمین از خدا بگو
پرواز کن نفس به نفس با فرشتهها
لبخند باش و یکسره «قالوا بلی» بگو
در سینههای ما نفسی تازهتر بکش
ای نبض ما دوباره بزن «یا رضا» بگو
ای حس با شکوه غریبانه پر زده
پلکی بزن از آن شب پرماجرا بگو
با بند بند پیکر آتش گرفتهات
از خیمههای سوختۀ کربلا بگو
گودال را ورق بزن و روضهای بخوان
حالا برای فاطمه از بوریا بگو
📝 #علی_گلی_حسینآبادی
✅ @ShereHeyat
#شهدای_خدمت
#رئیسی_عزیز
#غزل
🔹مهربانترین🔹
صبح آمد و شب نگرانی سحر نشد
یلدای دوری تو دریغا به سر نشد
از هر کرانه تیر دعایی روانه بود
از این میانه آه یکی کارگر نشد
از ما چرا گرفت دلت مهربانترین
بر ما دوباره ماه چرا جلوهگر نشد
در آتش فراق، دویدن به دشت و کوه
دردا حریف تاب و تب این جگر نشد..
لبخند تو که دلخوشی ماست از جهان
باشد برای روز قیامت اگر نشد
چون من نفس نداشت قلم در غمت دریغ
میخواست تا که گریه کند بیشتر نشد
📝 #علیمحمد_مؤدب
✅ @ShereHeyat
#شهدای_خدمت
#رئیسی_عزیز
#غزل
🔹شهیدانه🔹
عبادت قبول و شهادت مبارک
مبارک تو را این سعادت؛ مبارک
شهیدانه ماندی، شهیدانه رفتی
تو ای ناتمام! امتدادت مبارک
شهادت اگر ابتدای شهود است
چنین مردنی چون ولادت مبارک
مبادا که عادت شود زنده بودن
شهیدا! تو را خرقِ عادت مبارک
سیاست مبارک شد از راه و رسمت
به دوشت ردای سیادت مبارک
به خدمت کمر بستهای؛ خستهای؟ نه
خداقوت! اجر جهادت مبارک
شهیدا! سعیدا! امیدا! مریدا!
رسیدی به کام مرادت؛ مبارک
خوشا نام و یادی که ماند از تو با ما
که نامت عزیز است و یادت مبارک
📝 #سیدمحمد_بهشتی
✅ @ShereHeyat
#شهدای_خدمت
#رئیسی_عزیز
#مثنوی
🔹شهادتنامه🔹
ای با خلائق روز و شب همدرد سیّد
آخر خدا هم انتخابت کرد سیّد
داغت عیان در اشک دانهدانۀ ماست
هجران تو باری گران بر شانۀ ماست
تلفیق کردی خادمی را با ریاست
یعنی دیانت داشتی عین سیاست
استان به استان رفتهای با سختکوشی
دیگر به پایان آمده خانهبهدوشی
ای سیّدابراهیم، همت داشتی تو
با سعی خود در هر قدم گل کاشتی تو
دیگر پس از این، خواب راحت کن رئیسی
راحت شدی، خوب استراحت کن رئیسی
اما تو مردمداری و بیداری امروز
چون اشک، جا در چشم مردم داری امروز..
گفتی که زیر سایۀ شمسالشموسم
گفتی به عالم خادم سلطان طوسم
این هشت گل، دستهگلی از مردم ما
با عشق تقدیم امام هشتم ما
اینان که همتعداد درهای بهشتند
با خون شهادتنامۀ خود را نوشتند
این هشت تن از نور تقوا جامه دارند
مهر رضا را در شهادتنامه دارند
وقت سفر دیدند امامان را یکایک
«قِیلَ ادخُلِ الجَنَّة» شنیدند از ملایک
این هشت گل دلدادگان هشت و چارند
نیمی از اینان سیّد والاتبارند
اینان که درس از مکتبالزهرا گرفتند
سرمشق از منشور عاشورا گرفتند
وقتی حساب کار با «رب الکریم» است
فیض شهادت «ذلک الفوز العظیم» است
یکسو قلوب مردم از دنبال آمد
یکسو امام هشتم استقبال آمد
راز «فَاِنَ العِزّةَ لِلّه» اینجاست
هم اول و هم آخر این راه اینجاست
این افتخار این عزت دائم مبارک
فیض شهادت بر تو ای خادم مبارک
دیدی که ملت، ملتی دردآشنایند
گفتی که این مردم عزیزان خدایند
در عین مردمداریات، دشمنستیزی
در چشم آقایت، رئیسی عزیزی
در راه خدمت خستگی نشناختی تو
با مردمت دل بردی و دل باختی تو
با مؤمنین عمری برادروار بودی
اما «اشداء علی الکفار» بودی
کشتیات از طوفان کنار ساحل آمد
در جنت اوقات فراغت حاصل آمد
اجرت به قرآن «نِعمَ اَجرُ العامِلین» است
اجر جهاد فی سبیل الله این است
تو رنجها از جور نااهلان کشیدی
زخم زبان و طعنه و بهتان شنیدی
این غربت و مظلومیات در راه دین بود
اشکت ولی وقف امیرالمؤمنین بود
با شادی ملت فقط مسرور بودی
تو در حقیقت خادم جمهور بودی
عمر گرانقدر تو شد وقف فقیران
بیوقفه کوشیدی به آبادی ایران
گفتی امید اهلبیت این سرزمین است
ایران ما ملک امیرالمؤمنین است
در «سیّدابراهیم» صد حرف نگفتهست
در ابجد این نام، اسراری نهفتهست
نهجالبلاغه این زمان لب باز کرده
از سیصد و سی و سه، کشف راز کرده
این حکمت از نور امیرالمؤمنین است
اینجا سخن از مؤمنان راستین است
هم «بِشْرُهُ فِی وَجْهِهِ» تعریف آنهاست
هم «حُزْنُهُ فِی قَلْبِهِ» توصیف آنهاست
صادق، مقاوم، مقتدر، صابر، مجاهد
مخلص، امین، مشغول، شاکر، عبد، زاهد
بر گفتۀ مولای خود مصداق بودی
الگوی تقوا، اسوۀ اخلاق بودی
باز آمدی در سایۀ خورشید هشتم
در روز سوم، ماه سوم، سال سوم
ما فتح خرمشهرها در پیش داریم
تا سجده بر بیتالمقدس بیقراریم
دنیا نگاهش بر حضور ماست امروز
هر انتخاب ما جهانآراست امروز
وقتی تبر در دست ابراهیم باقیست
یعنی به قلب بتپرستان، بیم باقیست
اکنون که اشک ما روانه از دو عین است
در سینۀ ما سوز «فَابکِ لِلحُسین» است
هرچند یک شب بر زمین ماندند پرپر
اجساد این گلها شناسایی شد آخر
باید به جای اشک، خون دل فشانیم
قدری به مقتل از دل زینب بخوانیم
یارب «گلی گم کردهام میجویم او را»
یارب «به هر گل میرسم میبویم او را»
📝 #سیدمحمدرضا_یعقوبی_آل
✅ @ShereHeyat