eitaa logo
شعر هیأت
10.1هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
172 ویدیو
14 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فرازی از یک 🔹جمعۀ آخر🔹 رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف سلام بر دل پرخون مسجدالاقصی به مسجدی که خداوند گفت: «بارکنا...» سلام ما به تو و دست‌های بسته شده سلام ما به تو ای حرمت شکسته شده اگرچه شعله به پا کرده فتنه هر طرفی اگرچه تفرقه در هر کنار بسته صفی اگرچه کفر به نیرنگ و جنگ بسته کمر اگرچه تکفیر از پشت می‌زند خنجر نبرده‌ایم ز خاطر دمی تو را ای قدس تویی هنوز تویی آرمان ما ای قدس بگو به دشمن‌مان، انتقام، سنگین است و فتح آخر ما قبلهٔ نخستین است بگو سپاه علی سوی خیبر آمده است بگو که دورهٔ کودک‌کُشی سرآمده است قسم به غیرت این کودکان سنگ به دست که نیست حاصل صهیونیان به غیر شکست دگر به محکمه‌های جهان، امیدی نیست بیا به معرکه اکنون که فرصتی باقی‌ست دمی که تیغ قیام از نیام، برخیزد به عزم ما همه دیوارها فرو ریزد زمان فتنهٔ شام است و ما سحرزادیم زمین اگر همه خاموش مانده، فریادیم به رغم توطئهٔ نابرادران، هستیم و در کنار تو ای قدس همچنان هستیم مباد آنکه رفیقان نیمه‌راه شویم شب است و فتنه، مبادا که روسیاه شویم ببین که در غم تو لحظه‌ای نیاسودیم هنوز چشم‌به‌راهان صبح موعودیم... 📝 📝 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹مصباح الهُدی🔹 به خون غلتید جانی تشنه تا جانان ما باشد که داغش تا قیامت آتشی در جان ما باشد سری گردن کشید از مرگ، قدر نیزه‌ای روزی که نامش آفتابِ جان سرگردان ما باشد لبش بر نیزه قرآن خواند تا ثقلین جمع آیند لبش بر نیزه قرآن خواند تا قرآن ما باشد چراغ چشم‌هایش زیر نعل اسب‌ها می‌سوخت که مصباح الهدایِ دیدهٔ حیران ما باشد... کنون ننگ است ما را تا به محشر، مرگ در بستر حسین آمد به سوی کوفه تا مهمان ما باشد 📝 📗 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹باب الحوائج🔹 زندان تیره از نفسش روشنا شده صد یاکریم گاه قنوتش رها شده تا دیده کنج خلوت زندان، شکسته بال در سجده آمده همه جانش دعا شده از فتنه‌های سلسلۀ تیرگی تنش هر بند، شرح واقعۀ نینوا شده چون جامه‌ای فتاده به گودال قتلگاه تصویری از حماسۀ کرببلا شده هر گوشه صحن و تربت نوباوگان او آیینه‌دار حرمت دین خدا شده امروز کیمیای جهان سرزمین ماست این خاک اگر طلا شده هم از رضا شده معصومه، کوثری‌ست کز امواج حلم و علم دریای خفته در دل ایران ما شده دیدیم اینکه تا به ثریا توان رسید هر دم به یُمن پنجره‌هایی که وا شده موسای دیگری‌ست، کنون نیل دیگری‌ست فرعون‌هاست غرقۀ دام بلا شده من پابرهنه آمدم از خویشتن برون ای بُشر! آن بشارت محزون کجا شده؟ دریابمان که دربه‌در نفس سفله‌ایم ای کز کرامتت فقرا اغنیا شده یارا دری گشا که تو باب‌الحوائجی دل در سیاه‌چالۀ دنیا فنا شده 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹بستان شیعه🔹 از بلبلان هماره پیام تو را شنید گل، جامه چاک کرد، چو نام تو را شنید رونق نداشت گلشن ایران بدون تو سرسبز شد همین که سلام تو را شنید این خاک زیر پای تو بُستان شیعه شد وقتی دلیل محکم گام تو را شنید هر کس که برد توشه‌ای از بوستان علم فقه تو را شناخت، کلام تو را شنید هر جا دلی پرید به شوق نگاه دوست آوازۀ کبوتر بام تو را شنید از شرم، روی گندم ری سرخ شد دمی کز تو حدیث قتل امام تو را شنید... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3933@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹باب الحوائج🔹 زندان تیره از نفسش روشنا شده صد یاکریم گاه قنوتش رها شده تا دیده کنج خلوت زندان، شکسته بال در سجده آمده همه جانش دعا شده از فتنه‌های سلسلۀ تیرگی تنش هر بند، شرح واقعۀ نینوا شده چون جامه‌ای فتاده به گودال قتلگاه تصویری از حماسۀ کرببلا شده هر گوشه صحن و تربت نوباوگان او آیینه‌دار حرمت دین خدا شده امروز کیمیای جهان سرزمین ماست این خاک اگر طلا شده هم از رضا شده معصومه، کوثری‌ست کز امواج حلم و علم دریای خفته در دل ایران ما شده دیدیم اینکه تا به ثریا توان رسید هر دم به یُمن پنجره‌هایی که وا شده موسای دیگری‌ست، کنون نیل دیگری‌ست فرعون‌هاست غرقۀ دام بلا شده من پابرهنه آمدم از خویشتن برون ای بُشر! آن بشارت محزون کجا شده؟ دریابمان که دربه‌در نفس سفله‌ایم ای کز کرامتت فقرا اغنیا شده یارا دری گشا که تو باب‌الحوائجی دل در سیاه‌چالۀ دنیا فنا شد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3733@ShereHeyat
39.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فرصت خواستن خون خدایی ای قدس قدس رؤیای دل‌انگیز شهیدانی تو 📹 شعرخوانی 🆔 instagram.com/shereheyat@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹بُستان شیعه🔹 از بلبلان هماره پیام تو را شنید گل، جامه چاک کرد، چو نام تو را شنید رونق نداشت گلشن ایران بدون تو سرسبز شد همین که سلام تو را شنید این خاک زیر پای تو بُستان شیعه شد وقتی دلیل محکم گام تو را شنید هر کس که برد توشه‌ای از بوستان علم فقه تو را شناخت، کلام تو را شنید هر جا دلی پرید به شوق نگاه دوست آوازۀ کبوتر بام تو را شنید از شرم، روی گندم ری سرخ شد دمی کز تو حدیث قتل امام تو را شنید... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3933@ShereHeyat
🌷تقدیم به دانشمند شهید 🔹چهرۀ گلگون خوبان🔹 سواری بر زمین افتاد و اسبی در غبار آمد بیا ای دل که وقت گریۀ بی‌اختیار آمد به جز جان دادن و دل باختن راهی نمی‌ماند سواران را بگو جز تاختن راهی نمی‌ماند جراحت‌ها به تن‌ها جامۀ دیدار می‌دوزد بکش ما را، ز خون‌ ما چراغ لاله می‌سوزد بکش ما را که با خون زنده است این باغ بارآور خوشا در خون تپیدن، اَلاَمان از مرگ در بستر خضابی خوشتر از خون نیست مردان خدایی را ببین در قتلگه سیمای عقل کربلایی را کفن خون باد مردان را و تقدیر مُعَیّن باد چراغ عقل ابراهیم‌ها در شعله روشن باد خوشا عقلی که در صفین با کرّار همراه است خوشا عقلی که می‌ماند خوشا عقلی که جانکاه است ز جان تن می‌زند تا خون دهد بستان ایمان را که تا روشن نگه دارد چراغ عقل انسان را.. خوشا با سر اشارات شهیدان بر سر نیزه کلام این است و فقه این است خون بر منبر نیزه ببین در کربلا در جوش، بحر خون خوبان را چه فخری برتر از خون، چهرۀ گلگون خوبان را.. به شور این رودها تا ساحل موعود خواهد رفت نترس از سد و صخره، عاقبت این رود خواهد رفت یکی بر ره نشسته صخره‌واری تا که ره بندد شهیدی غرقه در خون بر خیال صخره می‌خندد اگر کشتی‌ست عاشورا، در این خون غرقه باید زیست ببین چشم شهیدان را، به جز خون هیچ راهی نیست حسین ای نوح! ای کشتی! مرا هم غرقه در خون کن به خون قربانیان را از غل و زنجیر بیرون کن بخوان تا عزم، سر از گریۀ شبگیر بردارد پدر بر خاک افتاده پسر شمشیر بردارد هلا زین دم به جز خون، هیچ حرفی با منافق نیست دهان زخم ما را دیگر آن لبخند سابق نیست دگر حرفی نمانده گفتگوی آخرین خون است بمان تا حرف آخر، خون جواب داغ این خون است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4885@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹بستان شیعه🔹 از بلبلان هماره پیام تو را شنید گل، جامه چاک کرد، چو نام تو را شنید رونق نداشت گلشن ایران بدون تو سرسبز شد همین که سلام تو را شنید این خاک زیر پای تو بُستان شیعه شد وقتی دلیل محکم گام تو را شنید هر کس که برد توشه‌ای از بوستان علم فقه تو را شناخت، کلام تو را شنید هر جا دلی پرید به شوق نگاه دوست آوازۀ کبوتر بام تو را شنید از شرم، روی گندم ری سرخ شد دمی کز تو حدیث قتل امام تو را شنید... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3933@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹دارالشفا🔹 غریبم، جز تو می‌دانم رفیق و آشنایی نیست صدایت می‌زند اندوه من، جز تو خدایی نیست بلد یا نابلد سوی تو می‌پوید نیاز من که جز ناز تو در شش سوی عالم ماجرایی نیست همین هیچم که محتاج تو هستم هرچه فرمایی همین هیچم همین هم بر درت کم ادعایی نیست کجاها رفته‌ام در جستجو، برگشته‌ام خالی کجایی ای که خالی از تو می‌دانم که جایی نیست تو را می‌خوانم امشب بر بلندی‌های فریادم ببین در کوهسار ناله جز بغضم صدایی نیست عجیب از این و آن آزرده‌ام بی‌تاب و بیمارم فقیر آب و نان را جز نگاه تو دوایی نیست چنین پاشیده گرد مرگ در هر کو فراموشی که جز نام تو در هستی دگر دارالشفایی نیست سبک‌تر آه‌پیمایی کنید ای اشک‌های من که از اهل نظر من دیدم اینجا رد پایی نیست یمن تا شام می‌سوزند صدها خیمه در داغت به خون غلتیده سقا، دستگیر و آشنایی نیست چه می‌گوید صدای گریۀ نوزادگان هر سو که جز فریاد اصغر در نی عالم نوایی نیست فدای بانگ هل من ناصرت، ای غرق خون خورشید! همه تن پاسخم جانا کزین خوشتر صلایی نیست پر از شور قیامت، هر شهید تازه لبیکی‌ست به غیر از عهد عاشورا جهان را ماجرایی نیست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5165@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹دارالشفا🔹 غریبم، جز تو می‌دانم رفیق و آشنایی نیست صدایت می‌زند اندوه من، جز تو خدایی نیست بلد یا نابلد سوی تو می‌پوید نیاز من که جز ناز تو در شش سوی عالم ماجرایی نیست همین هیچم که محتاج تو هستم هرچه فرمایی همین هیچم همین هم بر درت کم ادعایی نیست کجاها رفته‌ام در جستجو، برگشته‌ام خالی کجایی ای که خالی از تو می‌دانم که جایی نیست تو را می‌خوانم امشب بر بلندی‌های فریادم ببین در کوهسار ناله جز بغضم صدایی نیست عجیب از این و آن آزرده‌ام بی‌تاب و بیمارم فقیر آب و نان را جز نگاه تو دوایی نیست چنین پاشیده گرد مرگ در هر کو فراموشی که جز نام تو در هستی دگر دارالشفایی نیست سبک‌تر آه‌پیمایی کنید ای اشک‌های من که از اهل نظر من دیدم اینجا رد پایی نیست یمن تا شام می‌سوزند صدها خیمه در داغت به خون غلتیده سقا، دستگیر و آشنایی نیست چه می‌گوید صدای گریۀ نوزادگان هر سو که جز فریاد اصغر در نی عالم نوایی نیست فدای بانگ هل من ناصرت، ای غرق خون خورشید! همه تن پاسخم جانا کزین خوشتر صلایی نیست پر از شور قیامت، هر شهید تازه لبیکی‌ست به غیر از عهد عاشورا جهان را ماجرایی نیست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5165@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹باب الحوائج🔹 زندان تیره از نفسش روشنا شده صد یاکریم گاه قنوتش رها شده تا دیده کنج خلوت زندان، شکسته بال در سجده آمده همه جانش دعا شده از فتنه‌های سلسلۀ تیرگی تنش هر بند، شرح واقعۀ نینوا شده چون جامه‌ای فتاده به گودال قتلگاه تصویری از حماسۀ کرببلا شده هر گوشه صحن و تربت نوباوگان او آیینه‌دار حرمت دین خدا شده امروز کیمیای جهان سرزمین ماست این خاک اگر طلا شده هم از رضا شده معصومه، کوثری‌ست کز امواج حلم و علم دریای خفته در دل ایران ما شده دیدیم اینکه تا به ثریا توان رسید هر دم به یُمن پنجره‌هایی که وا شده موسای دیگری‌ست، کنون نیل دیگری‌ست فرعون‌هاست غرقۀ دام بلا شده من پابرهنه آمدم از خویشتن برون ای بُشر! آن بشارت محزون کجا شده؟ دریابمان که دربه‌در نفس سفله‌ایم ای کز کرامتت فقرا اغنیا شده یارا دری گشا که تو باب‌الحوائجی دل در سیاه‌چالۀ دنیا فنا شد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3733@ShereHeyat
🔹پنجرۀ باز🔹 دور شد باز هم آن همدم و دمساز از ما ماند در خاطره‌اش آن همه پرواز از ما رمضان دیدۀ ما را به خدا بینا کرد اشک‌ها ماند در این ماه پس‌انداز از ما نیمه‌شب دل بکن از بستر و بسیار مگو دور شد فرصت پیدایی آن راز از ما... رمضان رفت ولی روزه و قرآن باقی‌ست چهره کی پوشد این پنجرۀ باز از ما؟ تو اگر قدر بدانی همه شب‌ها قدر است نگرفته‌ست خدا فرصت ابراز از ما... تا نفس هست خدا هست که برکت بدهد که فقط می‌طلبد غیرت آغاز از ما باز هر صبح و شب آفاق پر از جلوۀ اوست هر اذان دعوت عشق است به آواز از ما الوداع ای عطش و گریه و لبخند و سکوت هر سحر یاد کن آه ای رمضان باز از ما 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5513@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹بستان شیعه🔹 از بلبلان هماره پیام تو را شنید گل، جامه چاک کرد، چو نام تو را شنید رونق نداشت گلشن ایران بدون تو سرسبز شد همین که سلام تو را شنید این خاک زیر پای تو بُستان شیعه شد وقتی دلیل محکم گام تو را شنید هر کس که برد توشه‌ای از بوستان علم فقه تو را شناخت، کلام تو را شنید هر جا دلی پرید به شوق نگاه دوست آوازۀ کبوتر بام تو را شنید از شرم، روی گندم ری سرخ شد دمی کز تو حدیث قتل امام تو را شنید... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3933@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹مصباح الهُدی🔹 به خون غلتید جانی تشنه تا جانان ما باشد که داغش تا قیامت آتشی در جان ما باشد سری گردن کشید از مرگ، قدر نیزه‌ای روزی که نامش آفتابِ جان سرگردان ما باشد لبش بر نیزه قرآن خواند تا ثقلین جمع آیند لبش بر نیزه قرآن خواند تا قرآن ما باشد چراغ چشم‌هایش زیر نعل اسب‌ها می‌سوخت که مصباح الهدایِ دیدهٔ حیران ما باشد... کنون ننگ است ما را تا به محشر، مرگ در بستر حسین آمد به سوی کوفه تا مهمان ما باشد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/886@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹باب الحوائج🔹 زندان تیره از نفسش روشنا شده صد یاکریم گاه قنوتش رها شده تا دیده کنج خلوت زندان، شکسته بال در سجده آمده همه جانش دعا شده از فتنه‌های سلسلۀ تیرگی تنش هر بند، شرح واقعۀ نینوا شده چون جامه‌ای فتاده به گودال قتلگاه تصویری از حماسۀ کرببلا شده هر گوشه صحن و تربت نوباوگان او آیینه‌دار حرمت دین خدا شده امروز کیمیای جهان سرزمین ماست این خاک اگر طلا شده هم از رضا شده معصومه، کوثری‌ست کز امواج حلم و علم دریای خفته در دل ایران ما شده دیدیم اینکه تا به ثریا توان رسید هر دم به یُمن پنجره‌هایی که وا شده موسای دیگری‌ست، کنون نیل دیگری‌ست فرعون‌هاست غرقۀ دام بلا شده من پابرهنه آمدم از خویشتن برون ای بُشر! آن بشارت محزون کجا شده؟ دریابمان که دربه‌در نفس سفله‌ایم ای کز کرامتت فقرا اغنیا شده یارا دری گشا که تو باب‌الحوائجی دل در سیاه‌چالۀ دنیا فنا شد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3733@ShereHeyat
🔹پنجرۀ باز🔹 دور شد باز هم آن همدم و دمساز از ما ماند در خاطره‌اش آن همه پرواز از ما رمضان دیدۀ ما را به خدا بینا کرد اشک‌ها ماند در این ماه پس‌انداز از ما نیمه‌شب دل بکن از بستر و بسیار مگو دور شد فرصت پیدایی آن راز از ما... رمضان رفت ولی روزه و قرآن باقی‌ست چهره کی پوشد این پنجرۀ باز از ما؟ تو اگر قدر بدانی همه شب‌ها قدر است نگرفته‌ست خدا فرصت ابراز از ما... تا نفس هست خدا هست که برکت بدهد که فقط می‌طلبد غیرت آغاز از ما باز هر صبح و شب آفاق پر از جلوۀ اوست هر اذان دعوت عشق است به آواز از ما الوداع ای عطش و گریه و لبخند و سکوت هر سحر یاد کن آه ای رمضان باز از ما 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5513@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹بستان شیعه🔹 از بلبلان هماره پیام تو را شنید گل، جامه چاک کرد، چو نام تو را شنید رونق نداشت گلشن ایران بدون تو سرسبز شد همین که سلام تو را شنید این خاک زیر پای تو بُستان شیعه شد وقتی دلیل محکم گام تو را شنید هر کس که برد توشه‌ای از بوستان علم فقه تو را شناخت، کلام تو را شنید هر جا دلی پرید به شوق نگاه دوست آوازۀ کبوتر بام تو را شنید از شرم، روی گندم ری سرخ شد دمی کز تو حدیث قتل امام تو را شنید... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3933@ShereHeyat
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹خطبۀ اصغر🔹 گفت هل من ناصر، آمد اصغرش بوسه زد بر گُل به چشمان ترش طفل تشنه، شیر تشنه، تشنه ماه شیرخوار و تشنگی در قتلگاه طفل تشنه طاقت ماندن نداشت پس قدم در عرصۀ میدان گذاشت من که می‌میرم در آغوش رباب با هجوم تشنگی در قحط آب پس چرا در خیمه باید مرگ من؟ بهتر از این هست و شاید مرگ من جان دهم با تیر بر دست ولی سرخ باید مرگ من همچون علی اصغرم آموزگار همتم ناخدای موج‌های غیرتم غیرت آورده‌ست در میدان مرا تا ببیند غرق خون دوران مرا در رگ من خون مولایم علی‌ست خون من در جوش پیمان با ولی‌ست.. از چه در آغوش مادر جان دهم؟ بِه که جان چون شیر در میدان دهم اصغرم اما شبیه حیدرم تیرها را می‌پذیرد حنجرم.. جان من در راه تو ناقابل است کوچکم اما دل من هم دل است کاش یک ساعت علمدارت شوم! دست گیر از من، مگر یارت شوم.. :: تشنه‌تر از اصغرِ لب‌تشنه کیست تشنه‌ای بر تشنه‌ای خوش می‌گریست.. تشنه را جز تشنه یاریگر نبود پاسخش جز حنجر اصغر نبود این همه بی‌تابی گهواره‌ها شوق طفلان است سوی نینوا تشنه‌تر از کودک شش‌ماهه کو؟ تا کند در کربلا یاری او.. یاری مولا به تیغ و دشنه نیست یاورش جز حلقه‌های تشنه نیست تشنه دل دارد که از حق دم زند تا سخن با عالم و آدم زند تشنه می‌گوید که دنیا را مجو از جهان جز خندۀ مولا مجو.. :: اصغر آمد ماه را یاری کند در حریم او هواداری کند تا به پایان آوَرَد تب‌های او بوسه زد آن ماه بر لب‌های او جرعه‌ای از چشمۀ کوثر رسید ناگهان تیر سه‌شعبه سر رسید.. آب جُست از بهر طفل بی‌گناه تا نیفتد یک جهان در اشتباه رحمت است او و سؤالش رحمت است پرسشِ آب زلالش رحمت است آنِ استسقای او سقای ماست مرگ سرخش از پی احیای ماست گرچه خود تشنه‌ست، آب از کس نخواست پرسشی کرد و جواب از کس نخواست.. تشنه بود آن طفل، طفلِ بی‌گناه پاسخش را داد با تیر آن سپاه هان نکشته از شما این طفل کس آب می‌خواهد فقط یک جرعه بس.. مانده تا روز قیامت این دریغ پاسخ طفلان تشنه نیست تیغ.. کربلا یک داستان زنده است این دبستان تا ابد بالنده است بی‌هراس از هیبت گرداب‌ها کشتی او می‌رود بر آب‌ها سرخوشان غرق اندوهیم ما زندگان کشتی نوحیم ما نوح ما نوحه‌ست، جان را می‌برد کشتی او زندگان را می‌برد.. هان مبین گر سر به زانوییم ما! زندگان روضۀ اوییم ما.. نوحه ما را جاودانی می‌کند در همین خاک آسمانی می‌کند بانگ هل من ناصر او زندگی‌ست فرصت جاوید عشق و بندگی‌ست پاسخش تا هست می‌آید به گوش در جوابش گشته هستی پُر خروش در جواب او به دنیا آمدیم گفت هل من ناصر و ما آمدیم.. ما که در میدان یاری حاضریم پاسخ آن بانگ هل من ناصریم پاسدار خیمه‌های سوخته مرهم هر خاطرِ افروخته.. :: خفت چون اصغر به خون، آمد رباب تا بگرید دهر از این انقلاب ماند زائر بر مزار کربلا تا بگرید در دیار کربلا.. این عروس خانۀ پیغمبر است کاین‌چنین در تاب و تب چون هاجر است زمزم ذبح رباب از آب نیست هیچ آبی این‌چنین نایاب نیست.. زمزم خون شهید آمد به جوش تا شود از عشق عالم در خروش.. گریه کرد اصغر دمادم بر عطش بر حسین و تشنگان لشکرش اصغر آری اکبرِ اهل بکاست گریۀ او پیشوای گریه‌هاست.. گریه کن ای گریه‌کن! با اصغرش خوش سری شد بین آن سرها سرش وه چه سرداری‌ست این شش‌ماهه مرد! آخرین تیر است اصغر در نبرد جنگ مولا جنگِ تیغ و تیر نیست جز شکوهِ گفتنِ تکبیر نیست اولین تکبیر مولا اکبر است آخرین تکبیر مولا اصغر است.. گوش داری کربلا یک منبر است حرف بس کن حرفِ آخر اصغر است.. خطبه‌خوان مولا و خطبه کودک است خطبه خونِ آن گلوی کوچک است خطبه را پاشید سوی آسمان تا ببارند ابرهایش هر زمان خطبۀ خون تا قیامت جاری است قطره‌قطره مایۀ بیداری است خطبه اصغر بود و مولا آن دهان تا نشیند خطبه در قلب زمان گرچه آن را مردم کَر نشنوند خطبه‌ای از این رساتر نشنوند حنجر اصغر پیام اولیاست خون او امضای متن کربلاست.. حرف اصغر بود و اکبر یک کلام پس سخن کوتاه باید والسلام.. 📝 @ShereHeyat
🔹آخرین شب🔹 ای آفتاب صبر کن این آخرین شب است این آخرین شبانۀ آرام زینب است این نازدانه‌ها که در آغوش مادرند در دست باد، بعد تو گل‌های پرپرند بعد از تو در محاصرۀ شعله‌ها و خار گل‌های پرپرند به میدان کارزار دلبندهای قافله شلاق می‌خورند از شعله‌های حرمله شلاق می‌خورند این خیمه‌ها چو ابر پراکنده می‌شوند فردا پس از تو، شب نشده کنده می‌شوند فردا غروب آن سوی گودال قتلگاه در ابرهای دلهره، غلتان به خاک، ماه ماه ایستاده دفعۀ آخر ببیندت جایی نماز کن که برادر! ببیندت آهسته از کنار حرم بگذر، ای امید! با ذکر یا صبور! که خواهر ببیندت شاید رقیه تشنۀ دیدار دیگری‌ست معلوم نیست دفعۀ دیگر ببیندت دیدار دیر می‌شود امشب که بگذرد تا گوشۀ خرابه که یک‌سر ببیندت مادر نخفته طفل تو بسیار تشنه است یک سر بزن به خیمه که اصغر ببیندت ای اعتبار خاک سر از سجده بر مدار این خاک دیر نیست که بی‌سر ببیندت تا هست آسمان به هوای تو می‌تپد فردا که بی‌برادر و یاور ببیندت تا هست معنی شب و روز جهان تویی فردا که چون حقیقت کوثر ببیندت فردا کلام روشن زهرا کلام تو فردا زمانه غرّش حیدر ببیندت فردا که بعد قتل کسانت، زمانه باز آرام و باشکوه و دلاور ببیندت در جانگدازِ واقعه‌ها هر که هر کجا زیباترین تجسم باور ببیندت ای خطبۀ منای تو تا هست در تپش تا هر خطیب بر سر منبر ببیندت تو آمدی که مستی دنیا پرد ز سر در مجلس شراب، منور ببیندت قرآن تویی که بر سر نی خواندنی‌تری کوفه میان خطبۀ خواهر ببیندت بنگر به عزم خواهر و صبر و اراده‌اش در آخرین نماز شب ایستاده‌اش تا هست روزگار پر است از سلام تو بعد از تو هست چادر خواهر پیام تو این چادر از نگاه تو معنا گرفته است هر دل به خیمه‌گاه تو مأوا گرفته است طفل تو رمز هستی و باب نجات ماست سقای تشنه، راز رشید حیات ماست عباس گفت تشنه بر این رود بگذرید با خود جز آبروی دو عالم نیاورید یک مشت بر نداشت که دل با تو باخته‌ست پاک است دست هر که علی را شناخته‌ست سقا که هر سبو به جهان است مست اوست سقا که آب تشنۀ یک جرعه دست اوست پیغام و درس کرببلا دست‌های او در گوش خلق زنده و مانا صدای او گوید که دل به جرعۀ دنیا مبند هیچ با آب و خاک عالم بی‌آبرو مپیچ شیطان اگر چه آوردت صد دلیل باز یاد آر از آه و آهن و دست عقیل باز یاد آر از لبی که در این عشق تشنه ماند مشکی که معنی عطش و عهد را رساند یک قطره‌ای به نیت دریا وضو بگیر خود را بباز و هستی جاوید از او بگیر باید تمام بر سر پیمان گذاشتن جان گر به قدر طاقت شش‌ماهه داشتن ای جان ما حسین، به ما زان عطش ببخش جان جهان به هر دل و هر جان عطش ببخش روی مرا که همچو شب بی‌ستاره‌ای‌ست جز جامۀ سیاه عزای تو چاره نیست جون و حبیب رمز سیاه و سپید ماست ای آنکه گریه بر تو تمام امید ماست با گریه خون ما به تو پیوند می‌خورد با اشک جان به یاد تو سوگند می‌خورد خورشید سربریده که فردا شروع توست دنیا اگر چه تشنۀ صبح طلوع توست ای آفتاب صبر کن این آخرین شب است این آخرین شبانۀ آرام زینب است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5689@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹مصباح الهُدی🔹 به خون غلتید جانی تشنه تا جانان ما باشد که داغش تا قیامت آتشی در جان ما باشد سری گردن کشید از مرگ، قدر نیزه‌ای روزی که نامش آفتابِ جان سرگردان ما باشد لبش بر نیزه قرآن خواند تا ثقلین جمع آیند لبش بر نیزه قرآن خواند تا قرآن ما باشد چراغ چشم‌هایش زیر نعل اسب‌ها می‌سوخت که مصباح الهدایِ دیدهٔ حیران ما باشد... کنون ننگ است ما را تا به محشر، مرگ در بستر حسین آمد به سوی کوفه تا مهمان ما باشد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/886@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹باب الحوائج🔹 زندان تیره از نفسش روشنا شده صد یاکریم گاه قنوتش رها شده تا دیده کنج خلوت زندان، شکسته بال در سجده آمده همه جانش دعا شده از فتنه‌های سلسلۀ تیرگی تنش هر بند، شرح واقعۀ نینوا شده چون جامه‌ای فتاده به گودال قتلگاه تصویری از حماسۀ کرببلا شده هر گوشه صحن و تربت نوباوگان او آیینه‌دار حرمت دین خدا شده امروز کیمیای جهان سرزمین ماست این خاک اگر طلا شده هم از رضا شده معصومه، کوثری‌ست کز امواج حلم و علم دریای خفته در دل ایران ما شده دیدیم اینکه تا به ثریا توان رسید هر دم به یُمن پنجره‌هایی که وا شده موسای دیگری‌ست، کنون نیل دیگری‌ست فرعون‌هاست غرقۀ دام بلا شده من پابرهنه آمدم از خویشتن برون ای بُشر! آن بشارت محزون کجا شده؟ دریابمان که دربه‌در نفس سفله‌ایم ای کز کرامتت فقرا اغنیا شده یارا دری گشا که تو باب‌الحوائجی دل در سیاه‌چالۀ دنیا فنا شد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3733@ShereHeyat
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹خطبۀ اصغر🔹 گفت هل من ناصر، آمد اصغرش بوسه زد بر گُل به چشمان ترش طفل تشنه، شیر تشنه، تشنه ماه شیرخوار و تشنگی در قتلگاه طفل تشنه طاقت ماندن نداشت پس قدم در عرصۀ میدان گذاشت من که می‌میرم در آغوش رباب با هجوم تشنگی در قحط آب پس چرا در خیمه باید مرگ من؟ بهتر از این هست و شاید مرگ من جان دهم با تیر بر دست ولی سرخ باید مرگ من همچون علی اصغرم آموزگار همتم ناخدای موج‌های غیرتم غیرت آورده‌ست در میدان مرا تا ببیند غرق خون دوران مرا در رگ من خون مولایم علی‌ست خون من در جوش پیمان با ولی‌ست.. از چه در آغوش مادر جان دهم؟ بِه که جان چون شیر در میدان دهم اصغرم اما شبیه حیدرم تیرها را می‌پذیرد حنجرم.. جان من در راه تو ناقابل است کوچکم اما دل من هم دل است کاش یک ساعت علمدارت شوم! دست گیر از من، مگر یارت شوم.. :: تشنه‌تر از اصغرِ لب‌تشنه کیست تشنه‌ای بر تشنه‌ای خوش می‌گریست.. تشنه را جز تشنه یاریگر نبود پاسخش جز حنجر اصغر نبود این همه بی‌تابی گهواره‌ها شوق طفلان است سوی نینوا تشنه‌تر از کودک شش‌ماهه کو؟ تا کند در کربلا یاری او.. یاری مولا به تیغ و دشنه نیست یاورش جز حلقه‌های تشنه نیست تشنه دل دارد که از حق دم زند تا سخن با عالم و آدم زند تشنه می‌گوید که دنیا را مجو از جهان جز خندۀ مولا مجو.. :: اصغر آمد ماه را یاری کند در حریم او هواداری کند تا به پایان آوَرَد تب‌های او بوسه زد آن ماه بر لب‌های او جرعه‌ای از چشمۀ کوثر رسید ناگهان تیر سه‌شعبه سر رسید.. آب جُست از بهر طفل بی‌گناه تا نیفتد یک جهان در اشتباه رحمت است او و سؤالش رحمت است پرسشِ آب زلالش رحمت است آنِ استسقای او سقای ماست مرگ سرخش از پی احیای ماست گرچه خود تشنه‌ست، آب از کس نخواست پرسشی کرد و جواب از کس نخواست.. تشنه بود آن طفل، طفلِ بی‌گناه پاسخش را داد با تیر آن سپاه هان نکشته از شما این طفل کس آب می‌خواهد فقط یک جرعه بس.. مانده تا روز قیامت این دریغ پاسخ طفلان تشنه نیست تیغ.. کربلا یک داستان زنده است این دبستان تا ابد بالنده است بی‌هراس از هیبت گرداب‌ها کشتی او می‌رود بر آب‌ها سرخوشان غرق اندوهیم ما زندگان کشتی نوحیم ما نوح ما نوحه‌ست، جان را می‌برد کشتی او زندگان را می‌برد.. هان مبین گر سر به زانوییم ما! زندگان روضۀ اوییم ما.. نوحه ما را جاودانی می‌کند در همین خاک آسمانی می‌کند بانگ هل من ناصر او زندگی‌ست فرصت جاوید عشق و بندگی‌ست پاسخش تا هست می‌آید به گوش در جوابش گشته هستی پُر خروش در جواب او به دنیا آمدیم گفت هل من ناصر و ما آمدیم.. ما که در میدان یاری حاضریم پاسخ آن بانگ هل من ناصریم پاسدار خیمه‌های سوخته مرهم هر خاطرِ افروخته.. :: خفت چون اصغر به خون، آمد رباب تا بگرید دهر از این انقلاب ماند زائر بر مزار کربلا تا بگرید در دیار کربلا.. این عروس خانۀ پیغمبر است کاین‌چنین در تاب و تب چون هاجر است زمزم ذبح رباب از آب نیست هیچ آبی این‌چنین نایاب نیست.. زمزم خون شهید آمد به جوش تا شود از عشق عالم در خروش.. گریه کرد اصغر دمادم بر عطش بر حسین و تشنگان لشکرش اصغر آری اکبرِ اهل بکاست گریۀ او پیشوای گریه‌هاست.. گریه کن ای گریه‌کن! با اصغرش خوش سری شد بین آن سرها سرش وه چه سرداری‌ست این شش‌ماهه مرد! آخرین تیر است اصغر در نبرد جنگ مولا جنگِ تیغ و تیر نیست جز شکوهِ گفتنِ تکبیر نیست اولین تکبیر مولا اکبر است آخرین تکبیر مولا اصغر است.. گوش داری کربلا یک منبر است حرف بس کن حرفِ آخر اصغر است.. خطبه‌خوان مولا و خطبه کودک است خطبه خونِ آن گلوی کوچک است خطبه را پاشید سوی آسمان تا ببارند ابرهایش هر زمان خطبۀ خون تا قیامت جاری است قطره‌قطره مایۀ بیداری است خطبه اصغر بود و مولا آن دهان تا نشیند خطبه در قلب زمان گرچه آن را مردم کَر نشنوند خطبه‌ای از این رساتر نشنوند حنجر اصغر پیام اولیاست خون او امضای متن کربلاست.. حرف اصغر بود و اکبر یک کلام پس سخن کوتاه باید والسلام.. 📝 @ShereHeyat
🔹آخرین شب🔹 ای آفتاب صبر کن این آخرین شب است این آخرین شبانۀ آرام زینب است این نازدانه‌ها که در آغوش مادرند در دست باد، بعد تو گل‌های پرپرند بعد از تو در محاصرۀ شعله‌ها و خار گل‌های پرپرند به میدان کارزار دلبندهای قافله شلاق می‌خورند از شعله‌های حرمله شلاق می‌خورند این خیمه‌ها چو ابر پراکنده می‌شوند فردا پس از تو، شب نشده کنده می‌شوند فردا غروب آن سوی گودال قتلگاه در ابرهای دلهره، غلتان به خاک، ماه ماه ایستاده دفعۀ آخر ببیندت جایی نماز کن که برادر! ببیندت آهسته از کنار حرم بگذر، ای امید! با ذکر یا صبور! که خواهر ببیندت شاید رقیه تشنۀ دیدار دیگری‌ست معلوم نیست دفعۀ دیگر ببیندت دیدار دیر می‌شود امشب که بگذرد تا گوشۀ خرابه که یک‌سر ببیندت مادر نخفته طفل تو بسیار تشنه است یک سر بزن به خیمه که اصغر ببیندت ای اعتبار خاک سر از سجده بر مدار این خاک دیر نیست که بی‌سر ببیندت تا هست آسمان به هوای تو می‌تپد فردا که بی‌برادر و یاور ببیندت تا هست معنی شب و روز جهان تویی فردا که چون حقیقت کوثر ببیندت فردا کلام روشن زهرا کلام تو فردا زمانه غرّش حیدر ببیندت فردا که بعد قتل کسانت، زمانه باز آرام و باشکوه و دلاور ببیندت در جانگدازِ واقعه‌ها هر که هر کجا زیباترین تجسم باور ببیندت ای خطبۀ منای تو تا هست در تپش تا هر خطیب بر سر منبر ببیندت تو آمدی که مستی دنیا پرد ز سر در مجلس شراب، منور ببیندت قرآن تویی که بر سر نی خواندنی‌تری کوفه میان خطبۀ خواهر ببیندت بنگر به عزم خواهر و صبر و اراده‌اش در آخرین نماز شب ایستاده‌اش تا هست روزگار پر است از سلام تو بعد از تو هست چادر خواهر پیام تو این چادر از نگاه تو معنا گرفته است هر دل به خیمه‌گاه تو مأوا گرفته است طفل تو رمز هستی و باب نجات ماست سقای تشنه، راز رشید حیات ماست عباس گفت تشنه بر این رود بگذرید با خود جز آبروی دو عالم نیاورید یک مشت بر نداشت که دل با تو باخته‌ست پاک است دست هر که علی را شناخته‌ست سقا که هر سبو به جهان است مست اوست سقا که آب تشنۀ یک جرعه دست اوست پیغام و درس کرببلا دست‌های او در گوش خلق زنده و مانا صدای او گوید که دل به جرعۀ دنیا مبند هیچ با آب و خاک عالم بی‌آبرو مپیچ شیطان اگر چه آوردت صد دلیل باز یاد آر از آه و آهن و دست عقیل باز یاد آر از لبی که در این عشق تشنه ماند مشکی که معنی عطش و عهد را رساند یک قطره‌ای به نیت دریا وضو بگیر خود را بباز و هستی جاوید از او بگیر باید تمام بر سر پیمان گذاشتن جان گر به قدر طاقت شش‌ماهه داشتن ای جان ما حسین، به ما زان عطش ببخش جان جهان به هر دل و هر جان عطش ببخش روی مرا که همچو شب بی‌ستاره‌ای‌ست جز جامۀ سیاه عزای تو چاره نیست جون و حبیب رمز سیاه و سپید ماست ای آنکه گریه بر تو تمام امید ماست با گریه خون ما به تو پیوند می‌خورد با اشک جان به یاد تو سوگند می‌خورد خورشید سربریده که فردا شروع توست دنیا اگر چه تشنۀ صبح طلوع توست ای آفتاب صبر کن این آخرین شب است این آخرین شبانۀ آرام زینب است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5689@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹مصباح الهُدی🔹 به خون غلتید جانی تشنه تا جانان ما باشد که داغش تا قیامت آتشی در جان ما باشد سری گردن کشید از مرگ، قدر نیزه‌ای روزی که نامش آفتابِ جان سرگردان ما باشد لبش بر نیزه قرآن خواند تا ثقلین جمع آیند لبش بر نیزه قرآن خواند تا قرآن ما باشد چراغ چشم‌هایش زیر نعل اسب‌ها می‌سوخت که مصباح الهدایِ دیدهٔ حیران ما باشد... کنون ننگ است ما را تا به محشر، مرگ در بستر حسین آمد به سوی کوفه تا مهمان ما باشد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/886@ShereHeyat