eitaa logo
شعر هیأت
9.3هزار دنبال‌کننده
895 عکس
162 ویدیو
12 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹اهل‌بیت نور🔹 نور تو، روح مرا منزل به منزل می‌برد کشتی افتاده در گِل را به ساحل می‌برد مرد صحرایی و با تو شوق باران همسفر بوی بارانت مرا منزل به منزل می‌برد عاقل و دیوانه محکوم‌اند، آری چشم تو هم ز مجنون می‌برد دل، هم زِ عاقل می‌برد «اهل‌بیت نور» هستید، «آسمان وحی»، ها! «جامعه» ما را به شرح این فضائل می‌برد ای حبیب غربت تو حضرت عبدالعظیم شهر ری با اذن تو از کربلا دل می‌برد مجلسی که یاد شام انداخت اندوه تو را گاه سوی طشت و گاهی سوی محمل می‌برد کربلا، ظهر عطش، گودال سرخ قتلگاه اشک‌هایت عشق را تا آن مراحل می‌برد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/200@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹وای از دوشنبه!🔹 تا چشم وا کرد این پسر، چشمانِ تر دید خوب امتحان پس داد اگر داغِ پدر دید... از بس که دل می‌بُرد از اطرافیانش یک عمر از دستِ حسودان دردسر دید این بار «سُرَّ مَن رَأی» مغلوب غم شد وقتی که مهمان را به کویش دربه‌در دید در چشم ابراهیمی‌اش اما غمی نیست باید که این ویرانه را از آن نظر دید در کوچه‌ها، پای برهنه، سَیّدِ شهر... اینجا مگر شام است؟ ای مردم! چه کردید؟ قبری که پیشاپیش در این خانه کَندید تنها به چشمش سجده و آهِ سحر دید در شهر غربت‌خیزتان بهتر که تنهاست! از هم‌جواری با شما خیری مگر دید؟ مردی گریبان‌چاک افتاده به خاکش می‌شد پدر را مو به مو در این پسر دید! بر خاک، شیون زد کسی: «وای از دوشنبه!» انگار آنجا مادری را پشت در دید... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4517@ShereHeyat
💠 (علیه‌السلام) «إِذَا رَقَّ أَحَدُكُمْ فَلْيَدْعُ فَإِنَّ الْقَلْبَ لَا يَرِقُّ حَتَّى يَخْلُصَ» هنگامی که دلتان شکست دعا کنید، زیرا دل تا صاف و خالص نشود، نمی‌شکند. 📗 الكافی، ج۲، ص۴۷۷ 🔹هرگاه دلت شکست...🔹 سرچشمۀ فیض، آرزو کن به دعا تحصیل امید و آبرو کن به دعا دل‌های شکسته چشمۀ رحمت اوست هرگاه دلت شکست رو کن به دعا @ShereHeyat
🔹همه هست آرزویم...🔹 همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی به کسی جمال خود را ننموده‌ای و بینم همه جا به هر زبانی بود از تو گفت‌وگویی به ره تو بس که نالم ز غم تو بس که مویم شده‌ام ز ناله نالی، شده‌ام ز مویه مویی... شود این‌که از ترحم دمی ای سحاب رحمت من خشک لب هم آخر ز تو تر کنم گلویی بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت سر خم می سلامت شکند اگر سبویی همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا تو قدم به چشم من نِه بنشین کنار جویی... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1322@ShereHeyat
🔹شب وصل ياران🔹 چه شب است يا رب امشب كه شكسته قلب ياران چه شبى كه فيض و رحمت، رسد از خدا چو باران چه شبى كه تا سحرگاه، ز فرشتگان «الله» بركات آسمانى، برسد به جان‌نثاران شب انس و آشنايى‌ست، شب عاشقان مهدى‌ست شب وصل هر جدايى‌ست، شب اشک رازداران شب تشنگان ديدار، شب ديدگان بيدار شب سينه‌هاى سوزان، شب سوز سوگواران شب قلب‌هاى لرزان، شب چشم‌هاى گريان شب بندگان خالص، شب راز رستگاران شب توبه و اجابت، شب صدق و معنويت شب گريه و مناجات، شب شور و شوق ياران شب نغمه‌هاى ياربّ، شب ذكر «توبه» بر لب شب گوش دل سپردن، به سرود جويباران چه بسا كه تا سحرگاه، سفر شبانه رفتيم كه مگر نسيم لطفى، بوَزَد در اين بهاران چه خوش است يا رب امشب، كه خطاى ما ببخشى ز كرم كنى نگاهى به جميع شرمساران تو خدايى و خطاپوش، تو بزرگ و اهل احسان گنه از غلام مسكين، كرم از بزرگواران تو انيس خلوت دل، تو پناه قلب خسته تو طبيب چاره‌سازى، تو كريم روزگاران دل دردمند ما را، تو شفايى و تو درمان به تو مبتلا و محتاج، نه منم، كه صد هزاران به خدایی‌ات خدايا، به مقام اوليايت به فرشتگان، رسولان، به خشوع خاكساران شب دلشكستگان را به سحر رسان، خدايا ز فروغ خود بتابان، به دل اميدواران 📝 🌐 shereheyat.ir/node/225@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹شب آرزوها🔹 غم کهنۀ در گلویم حسین است دم و بازدم، های و هویم حسین است اگر چشم من آبروی مرا ریخت چه غم؟ بعد از این آبرویم حسین است به دنبال نامی به جز عشقم اما سرانجام هر جست‌وجویم حسین است شب آرزوها شب جمعه باشد و کتمان کنم آرزویم حسین است؟ به سجاده گفتم که مایل بیفتد که از این سحر سمت‌وسویم حسین است سرآغاز عالم... سرانجام عالم... خلاصه بخواهم بگویم، حسین است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3816@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹ای دلیل زندگی🔹 باز هم آدینه شد، مانده‌ام در انتظار چشم در راه توام، بی‌قرارم، بی‌قرار... من تو را گم کرده‌ام، پشت فصلی از دریغ من تو را گم کرده‌ام، پشت فصل انتظار سمت چشمان تو کو، تا بیاسایم دمی در پناه چشم تو، ای رسول نوبهار... بی‌فروغ عشق تو، می‌شود هستی یتیم مهر و ماه و آسمان، می‌شود بی‌اعتبار تشنۀ وصل توام، ای دلیل زندگی کی به پایان می‌رسد، روزهای انتظار؟! مهر عالمتاب عدل، یک تبسم جلوه کن تا بمیرد ظلم شب، تا بخندد روزگار باز هم آدینه شد، جاده اما خالی است باز هم سهم من است، حسرتی دنباله‌دار 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4090@ShereHeyat
از بستر بیماری خود پا شدنی نیست بی لطف شما، شهر مداوا شدنی نیست رفتیم به دیدار حکیمان و طبیبان گفتند که با دانش آن‌ها، شدنی نیست این زخم که بر پیکر ما دست خودی زد آنقدر عمیق است که حاشا شدنی نیست کُند است چنان رفتن هر ثانیه، انگار شب، این شب عقرب‌زده، فردا شدنی نیست هرقدر که پیراهن گلدار بپوشد بی نور شما باغچه زیبا شدنی نیست رخصت بده بانوی عزیزم بنویسم بی عطر حرم، چشم غزل وا شدنی نیست 📝 #اعظم_سعادتمند 🌐 shereheyat.ir/node/4518 ✅ @ShereHeyat
بازآ که غم زمانه از دل برود خواب از سر روزگار غافل برود از آمد و رفت فتنه‌ها دل‌تنگیم ای جلوۀ حق بیا که باطل برود #سیدحسن_حسینی ✅ @ShereHeyat
با هر نفسم به یاد او افتادم دنیا همه رفت و او نرفت از یادم کافی‌ست! بگو خودش بیاید ای مرگ! جان را به همان دهم که دل را دادم #میلاد_عرفانپور ✅ @ShereHeyat
فرازی از یک 🔹این روزها...🔹 این روزها حس می‌کنم حالم پریشان است از صبح تا شب در دلم یک‌ریز باران است... گاهی دلم مثل مصلّی غرق تنهایی‌ست چشمم قم است و قلب دلتنگم خراسان است یا حضرت معصومه! قم تنهاست این شب‌ها شمس‌الشموسِ من ببین! حالم پریشان است در خانه‌ها و کوچه‌ها دردی‌ست پنهانی هر ‌لحظه بُهتی تازه در چشم ‌خیابان است... از کوچه آیینه‌ها آرام‌تر بگذر! در شهر ما در هر‌قدم آیینه پنهان است تابوت‌ها و دوش تنهایان! چه می‌بینم؟ آیا خیابان‌ها خیابان‌های تهران است؟ در ما حسینِ تشنه‌ای را سر بریدند آه حس می‌کنم این روزها شام غریبان است ما با حسینیم و علی، با هادی و مهدی... دنیا پر از آل‌زیاد و آل‌مروان است این روزها مردان مرد از بین ما رفتند این روزها مردن خدای من! چه آسان است هر روز می‌میریم و هر شب زنده‌تر هستیم هر روز ما را می‌کشند و عید قربان است کاری کنید آه! ای مسلمانان مسلمانان دنیای ما در دست مشتی نامسلمان است... هندوی افراطی به جان مُسلم افتاده‌ست این کید ابلیس است و فکر و مَکرِ شیطان است... بازی‌خور شیطان اکبر! وقت جولان نیست بسیار فتنه پشت این شمشیر پنهان است تیغ از غلاف فتنه بیرون کرده‌ای، هیهات... آهسته‌تر! آرام‌تر! این بازیِ جان است شیطانِ اکبر، سامری گوساله را ماند نطقی اگر قی می‌کند وسواس شیطان است دنبال غصب عقل و عشق ماست اسرائیل حس می‌کند دنیا بلندی‌های جولان است ما هفت‌خان را در خطر طی کرده‌ایم، امّا این هشتمین خان است، آری! هشتمین خان است سهراب من! گُردآفرید من! سپر بردار رستم کجایی؟ هان! تهمتن! روز میدان است وا می‌شود قفل لجوج هرچه دشواری وقتی کلید کارها دست کریمان است قاسم نمی‌میرد، سلیمانی نمی‌میرد در جان ابراهیم آتش‌ها گلستان است ای اُف به آنانی که از عکس تو می‌ترسند ای اُف به دنیایی که از نامت هراسان است مانند ابراهیم اَدهم تشنه خواهم ماند زمزم نخواهم خورد تا از دلوِ سلطان است بشکن شب خاموش دل را نازنین! بشکن دل را چراغان کن، نترس این شب، چراغان است بیرون بیا از خانه با لبخند و با امید بی چتر و بارانی بیا در کوچه باران است سر در گریبانی چرا؟ بشکن زمستان را لبخندهامان شیشه عمرِ زمستان است اسپند و کندر دود کن! عودی بسوزان باز هرچند از داغ عزیزان سینه بریان است... روز پریشانی نماند و شام دلتنگی شام نکوکاری‌ست این یا روز احسان است در کوچه‌ها آلوچه‌ها گل می‌کنند از نو در کوچه لبخند و گل و باران فراوان است شکر خدا سجاده‌های عاشقان پهن است شکر خدا در سفره‌های عاشقی نان است... قصد عبور از نیل و طوفان کن خدا با ماست این ناخدا نوح است یا موسی‌بن‌عمران است با ما خلیل است و مسیح و صالح و یوسف با ما شعیب و احمد و با ما سلیمان است آیین ما درد است و ایثار و خردورزی میراث ما عشق است و ایمان است و قرآن است این خاک خاک حافظ و سعدی و فردوسی‌ست این ملک ملک بی‌زوال، این ملک ایران است... پایان غم‌هامان همین نوروز خواهد بود آغاز شادی‌هایمان در بیت پایان است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4519@ShereHeyat
هرچند که غافل از تو بودم هردم هرچند که خانۀ تو را گم کردم هر سو رفتم نشانه‌ای بود از تو آغوش گشوده‌ای مگر برگردم #سیدمحمدمهدی_شفیعی ✅ @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹باب مراد🔹 سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی کارش ز همه خلق جهان عقده‌گشایی جان همگان در قدمش باد فدایی جود آمده بر درگه او بهر گدایی در وسعت ملک ازلی نور ببینید ای چشم بد از ماه رخش دور! ببینید! ای ماه رجب بوسه بزن بر سر و رویش ای مهر ببر سجده به خاک سر کویش ای لیلۀ قدر این تو و این طرۀ مویش ای خلق خدا روی بیارید به سویش این باب کرم، باب دعا، باب مراد است والله جواد است جواد است جواد است ای چشم رضا محو تماشای جمالت جبریل، پرش سوخته در سیر کمالت خورشید بَرَد سجده به ایوان جلالت میراث محمّد شرف و خُلق و خصالت بالیده رضا لحظه‌به‌لحظه به وجودت مشهورتر از کل امامان شده جودت داده‌ست خداوند به فضل تو گواهی در کودکی‌ات سینه پر از علم الهی دادی خبر از ابر و هوا و یم و ماهی مأمون که نبودش به درون غیر سیاهی گویی که شراری شد و یکباره برافروخت در آتش بغض و حسد و کینۀ خود سوخت در سن طفولیتت ای عالِم عالَم علم ازل و علم ابد بود مجسم زانو زده در محضر تو زادۀ اکثم نه زادۀ اکثم که تمام علما هم تا زنگ ز آینۀ دل‌ها همه شوید قرآن به زبان تو سخن گفته و گوید... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2143@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹دردانهٔ امام رضا🔹 با حضورت ستاره‌ها گفتند نور در خانۀ امام رضاست کهکشان‌ها شبیه تسبیحی دستِ دُردانۀ امام رضاست مثل باران همیشه دستانت رزق و روزی برای مردم داشت برکت در مدینه بود از بس چهره‌ات رنگ و بوی گندم داشت زیر پایت همیشه جاری بود موج در موج دشتی از دریا به خدا با خداتر از موسی بی‌عصا می‌گذشتی از دریا با خداوند هم‌کلام شدی علت بُهت خاص و عام شدی «کودکی‌هایتان بزرگی بود» در همان کودکی امام شدی رزق و روزی شعر دست شماست تا نفس هست زیر دِیْن توایم تا جهان هست و تا نفس باقی‌ست ما فقط محو کاظمین توایم من به لطف نگاهت ای باران سوی مشهد زیاد می‌آیم دست بر روی سینه هربار از سمت باب الجواد می‌آیم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1327@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹طلَعَ البَدرُ عَلَینا🔹 عاشقم عاشق نامی و رسیدم به امامی غرق در سرّ جوادم، چه امامی و چه نامی دف‌زنان، خواند مدینه: «طَلَعَ البَدرُ عَلَینا» سر زد از خانۀ خورشید، عجب ماه تمامی نُه کبوتر، دل تنگم به حرم کرده روانه تا به تو، از قم و مشهد برسانند سلامی شده‌ای پیرِ جهانی به جوانی و شدم من بندۀ پیر خرابات و عجب لطف مدامی آه! اگر نان یتیمی، رسد از خوان کریمی وای! اگر از تو جوادی، برسد جامه و جامی با تو، بی‌خود شدن از خویش؛ چه مستی حلالی! بی‌تو چرخیدن بی‌عشق؛ چه احرام حرامی! پسر حیدری و خاتم جود است به دستت شود آزاد، نگاهت اگر افتد به غلامی عالمی دل به رضا بسته، رضا دل به تو داده‌ برده‌ای خسرو شیرین! دل سلطان به کلامی باب اگر باب جواد است، در آن گوشه مقیمم بیش از این در همه آفاق، مگر هست مقامی؟ «من از آن روز که در بند تو» هستم، شدم آزاد ندهم هرچه رهایی، به چنین حلقۀ دامی... ای محمد! برسد بعد تو، هم‌نام تو بی‌شک که بر این سلسله نامش بشود حُسن ختامی نظری کن که دلم را برسانم به طلوعش که خروش قلمم را، برسانم به قیامی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2145@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹باب‌الجواد🔹 جهان را می‌شناسد، لحظۀ غمگین و شادش را از این رو سخت در آغوش می‌گیرد جوادش را پسر مثل پدر می‌خندد این یعنی که از حالا میان این دو قسمت می‌کند دشمن عنادش را جهان از بعد عیسی اولین‌بار است با حیرت درون قالب یک طفل می‌یابد مرادش را چه طفلی؟ طفل معصومی که پیرِ دیر را حتی هوایی می‌کند از نو بسازد اعتقادش را چه ذکری بر زبان دارد؟ چه رازی در بیان دارد؟ که هر عالِم به این معیار می‌سنجد سوادش را قدم آهسته برمی‌دارد و پیوسته تا منزل که راه مستقیم از او بجوید امتدادش را به جای کاظمین امسال هم راهی شدم مشهد نشد تا سرمه چشمم کنم خاک بلادش را بهشت است این حرم از هر دری وارد شود شاعر ولی من دوست دارم بیشتر باب‌الجوادش را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1328@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹کعبۀ امید🔹 هر که راهی در حریم خلوت اسرار داشت دل برید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت چند روزه نوبت هر کس به پایان می‌رسد ای خوش آن رهرو که ره در خلوت اسرار داشت در پناه همّت و در پرتو آزادگی راه حرّیت سپرد و شیوۀ احرار داشت من غلام همت آنم که از روزِ نخست افتخارِ دوستی با عترتِ اطهار داشت جان گرفت از عشق سلطان سریر ارتضا ور گرامی داشت جان را از پی ایثار داشت پیرو هشت و چهار آمد، نشد از واقفین چون به قول خاتم پیغمبران اقرار داشت مدفنِ پاکِ رضا را کعبۀ امید یافت بر رضا و نسل پاکش التجا بسیار داشت جز رضا عهد مودّت با کسِ دیگر نبست جز جواد از هر چه گویی بگذر و بگذار داشت تا جمال شاهد ما در حجاب غیب بود ادعای صدق ما را مدعی انکار داشت کیست این مهر جهان‌آرا که چون آباء خویش جلوه‌ها نور جمالش از در و دیوار داشت کیست این سرو سَهی بالا کز استغنای طبع لطف و احسان و کرم بود آنچه برگ و بار داشت یک طرف خیر کثیر فاطمه میراث برد یک طرف خُلق عظیم احمد مختار داشت مظهر تقوا و قُدس و مطلع اَللهُ نور نور علم و معرفت از حیدر کرّار داشت... مطلع الفجر حقیقت آشکارا شد از این لیلة القدری که مخفی ماند و بس مقدار داشت نازپروردی که شب‌ها تا سحر شمس الشموس در کنار مهد نازش دیدۀ بیدار داشت... جلوۀ حسن خدادادش تجلّی تا نمود بُرد از آیینۀ دل‌ها اگر زنگار داشت خود خداوند فضیلت بود و بهر کسب فضل در حریم قدس او «فضل بن شاذان» بار داشت خوشه‌چین خرمن فیضش «ابو تمّام» هم این حقیقت را به اِمداد سخن اِشعار داشت... آن دل‌آگاهی که با ظلم و ستم پیکار کرد دشمن از بی‌دانشی با او سر پیکار داشت آزمون حضرتش را کرد دستاویز خویش آزمونگر «پور اکثم»، تا چه در پندار داشت شوربختی بین که کرد از تیره‌رایان محفلی قصد شوم خویش را هم مخفی از انظار داشت بود آن دانای راز، آگاه که قاضِی القُضاة، با نهاد و نیّتی ناپاک استفسار داشت «چیست حکم آن‌که مُحرم بود و قتل صید کرد» لعل لب بگشود و در پاسخ چنین اظهار داشت: «کشت از راه خطا، یا عمد؟ در حِلّ یا حرم؟ بنده یا مولی؟ پشیمان بود یا اصرار داشت؟ بسته بود احرام حج یا عمره؟ شب یا روز بود؟ جهل بر او چیره شد یا علم بر این کار داشت؟ خردسالی بود وین صید نخستش بود؟ یا، سالخوردی بود و زین پرونده‌ها بسیار داشت؟ از همه بگذشته، کوچک یا بزرگ از وحش و طیر با کدامین صید آن صیّادِ مُحرم کار داشت؟» چون رسید این‌جا سخن «یحیی بن اکثم» شرمگین با چنان فضل و کمال از دانشِ خود، عار داشت «خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم کاین همه نقش عَجَب در گردش پرگار داشت»... بر در این روضه «رضوان» مژدۀ «طوبی لکم»، از پی عرض ارادت عرضه با زوار داشت... باید این‌جا با کمال معرفت شد عذرخواه هم سرشک توبه هم تسبیح و استغفار داشت باید این‌جا حلقۀ بابِ شفاعت را گرفت سر به زیر از شرمساری، رویِ دل با یار داشت باید این‌جا چون «اباصلت» از سویدای ضمیر گاه ذکر «یا جواد» و گاه «یا غفّار» داشت باید این‌جا چنگ زد بر دامن «أمَّن یُجیب» منتظر بود و به مضطرّ حقیقی کار داشت گر چه ما امروز محروم آمدیم اما «شفق» ای خوشا آن‌کس که فردا وعدۀ دیدار داشت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3699@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹خورشیدِ ذره‌پرور🔹 حشمت از سلطان و راحت از فقیر بی‌نواست چتر از طاووس، لیک اوج سعادت از هُماست راحتِ شاه و گدا را زین توان معلوم کرد کو به صد گنج است محتاج، این به نانی پادشاست پادشاهان را اگرچه چتر دولت بر سر است بی‌نوایان را ولیکن آسمان‌ها زیر پاست نیست گر درویش را بر خاتم زر دسترس کُنج گمنامی نگینْ دان، خود نگینِ پُربهاست... جود حاتم، گنج قارون، داغ استغنای اوست گر چه جاهل معنی «درویش» پندارد «گدا»ست... نیست درویش آن‌که پایش ره به درها می‌برد نیست درویش آن‌که چشمش با کف خلق آشناست... وقت خفتن دست از فرش حصیرش کوته است شب چو برخیزد به پا، دست دعایش بر سماست کس نبیند هرگزش از تنگدستی تنگدل دست امیدش چو در گنجینۀ لطف خداست از جفای سنگ طفلان حوادث فارغ است از تهیدستی به خود چون بید اگر بالد به‌جاست گر بود مفلس ز مُلک و مال از آنش باک نیست خلعتِ «اَلفقرُ فخری» از برش زینت‌فزاست مفلس ننگین که باشد؟ آن‌که دامان دلش خالی از نقد ولای سرور اهل سخاست آفتاب عالم آرای سپهر دین «تقی» آن‌که از نورش جهانِ علم و دانش را ضیاست مهر تابان رو از آن دارد برِ هر خشک و تر کو به خاک درگه آن ذرّه‌پرور آشناست در تلاش این‌که ساید بر ضریحش روی زرد آفتاب از صبح تا شب بر درش در دست و پاست... از حریمش رفتن و گِردش نگشتن مشکل است گر شط بغداد را چین بر جبین باشد، رواست... تا نگردد خواهش سائل مکرّر پیش او از بزرگی، کوهسارِ همّتِ او بی‌صداست... زندگی تا هست و عالَم هست، وِردم مدح اوست حیف امّا زندگی کوتاه و عالَم بی‌بقاست... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3700@ShereHeyat
💠 (علیه‌السلام) «اَفضَلُ اَعْمَالِ شِيعَتِنَا اِنْتِظارُ الْفَرَجِ» برترین اعمال پیروان ما، انتظار فرج است. 📗کمال الدين و تمام النعمة، ج۲، ص۳۷۷ 🔹چشم به راه🔹 مگذار اسیر اشک و آهت باشیم در حسرت یک گوشه نگاهت باشیم گفتیم که دور از تو چه باید کردن گفتند همه چشم به راهت باشیم @ShereHeyat
در خون نشسته دیدۀ چشم‌انتظارها خالی‌ست جاده از تب و تاب سوارها مرده‌ست در میانۀ جان‌ها، امیدها رفته‌ست از تمامی دل‌ها، قرارها... خشکیده در گلوی نیستان، نفیرها افتاده‌اند از تب خواندن، هَزارها تا کی به باغ این‌ همه گل‌های کاغذی از خود درآورند ادای بهارها... در انجماد عاطفه‌ها، شاعرانه‌تر باید سرود مرثیۀ آبشارها وقتی چو آفتاب، قدم می‌زنی به دشت سر می‌کشند نام تو را سبزه‌زارها غیر از تو ای مسافر شرقی، که می‌دمد روح امید در دل امیدوارها وقتی تو نیستی و نفس می‌کشم هنوز می‌گیرد آسمان دلم را غبارها سر می‌زنی و می‌شکند این شب سیاه «از یک خروش یا رب شب‌زنده‌دارها» 📝 #عباس_شاهزیدی 🌐 shereheyat.ir/node/2523 ✅ @ShereHeyat
💠 (علیه‌السلام) «بِبَذْلِ الرَّحْمَةِ تُسْتَنْزَلُ الرَّحْمَةُ» رحمت و دلسوزی در حق دیگران، موجب نزول رحمت می‌گردد. 📗 غرر الحِكَم، ص۳۰۵ 🔹نزول رحمت🔹 روشن چو دل از نور محبت گردد با مهر قرین، دور ز محنت گردد گر طالب رحمتی، به رحمت رو کن رحمت سبب نزول رحمت گردد @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹یا علی🔹 عمری‌ست گفته‌ایم به عشق تو یا علی: «یا مَظهرَ العَجائِبُ یا مرتضی علی»... من کیستم که بر سر خوانت بخوانی‌ام؟ شاهان عالم‌اند به خوانت گدا، علی... در راه عشق، غیر علی در میانه نیست از ابتدا علی‌ست و تا انتها علی... با مهرش از عدم به وجود آمدیم ما یعنی که هست رمز فنا و بقا علی چون خیر و شر رقم به یدالله می‌خورد حُسن‌القضاست از پس سوءالقضا علی در حیرتم که خلق چرا رو به هم زنند! وقتی که هست بر همه مشکل‌گشا علی عالم تمام خصم و فقط دوست حیدر است خلقی غریبه‌اند و فقط آشنا علی... خیبرگشا علی‌ست علی، ای خوشا علی! مرحب‌فِکَن علی‌ست علی، مرحبا علی! دل می‌برد به غمزه، ز خیل دلاوران وقتی زند به خوان دلیری صلا علی در گویش ملائکه تغییر می‌کند حَیِّ عَلَی اَلصَلاة، به حَیِّ عَلَی علی می‌ایستند خیل ملائک به حرمتش هرچند می‌نشست روی بوریا علی ارض و سما به دور علی چرخ می‌زنند فرمانبر است عالم و فرمان‌روا علی... هرچند ناخنش به فلک سر به سر رود با کودکی یتیم رود پا به پا علی از یُمن طلعتش همه را عفو می‌کنند آید اگر به جلوه به روز جزا علی هرگز نبوده است جدا از علی، خدا هرگز نبوده است جدا از خدا، علی مشعر علی و کعبه علی و منا علی زمزم علی و مروه علی و صفا علی حیدر، اباالحسن، اسدالله، مرتضی صفدر، ابوتراب، ولی، ایلیا، علی نوح و خلیل و موسی و عیسی و مصطفی سرّ ظهور یک به یک انبیا علی... او را شناخت شام عروجش نبی که دید صاحب سخن خداست و صاحب صدا علی آن شب که فاصله دو کمان بود تا خدا خود را رسول گرم سخن یافت با علی چون روز روشن است پس از لیلة‌المبیت تنها یکی‌ست با نبی اهل وفا؛ علی... چشم خدا علی‌ست، ولی کیست فاطمه؟ کز گَرد چادرش بکشد توتیا علی شیر خدا علی‌ست، ولی کیست فاطمه؟ کز غم به حِرز او ببرد التجا علی وجه خدا علی‌ست، ولی کیست فاطمه؟ کز عالمی کند به رخش اکتفا علی می‌خواستم که مدح علی سر کنم، ولی تا خاک پای فاطمه شد رَهنما علی من اَلکَنم ز مدحت خاتون عالمین وقتی که گفته حضرت او را ثنا علی گوید مگر مدیح علی، شخص فاطمه گوید مگر مدیحۀ خیرالنسا، علی شادم که جز ولای تو و مهر فاطمه چیزی نمانده از همه دنیا مرا، علی! عمری‌ست گفته‌ایم فقط «یا علی مدد» آری مدد ز غیر تو ننگ است یا علی! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3586@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹عروةُ الوُثقی🔹 صاحب اسرار «سُبْحانَ الّذي أَسْرى‏» علی‌ست... بین آیات الهی، آیت کبری علی‌ست «قُلْ هُوَ اللَّهُ أحَد» تفسیری از اخلاص اوست در کمال بندگی یکتای بی‌همتا علی‌ست حافظ جان علی «فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظا» حافظ قرآن به «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا» علی‌ست آیت الکرسی به اسم اعظمش مستمسک است ای مسلمانان به قرآن «عُروةُ الوُثقی» علی‌ست... سِیرْ در «ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض» کُن چشم دل وا کن ببین پیدا و ناپیدا علی‌ست... «اُدْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ» در مقام قاف قرآن جنت الاعلی علی‌ست از «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني‏ آدَمَ» بپرس تا بدانی در وفای عهدِ حق «اَوْفی» علی‌ست آسمان «رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَه» سفره‌دار «اَنْتَ خَیْرُ الرّازقین» مولا علی‌ست نور علمش «عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ» است «عَلَّمَ القرآن» علی و «عَلَّمَ الاَسما» علی‌ست لوح محفوظ خدا، «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» در دو عالم «يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما يَخْفی» علی‌ست در طریقت، رایت «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيل» رهنمای «اَلّذِينَ جاهَدُوا فينا» علی‌ست اختر تابندۀ «إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدى‏» ماه ظلمت‌سوز «وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى‏» علی‌ست... نوح، ایمن ماند از طوفان به یمن نام او باء «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها» علی‌ست روح رحمان، قلب قرآن، جان یاسین، نفس فجر صاحب قدر و معارج، شاهد إسری علی‌ست عمره و حج و طواف و کعبه و رکن و مقام زمزم و سعی و صفا و مروه و مسعی علی‌ست «یا علی و یا عظیم و یا غفور و یا رحیم» یا الهی! مظهر اسمائک الحسنی علی‌ست یاد او «تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر» کند در نماز قرب ذکر الله اکبر یا علی‌ست سجده، راز سر به مُهری بود و آخر فاش شد رازدار «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَی» علی‌ست بشنو از احمد حدیث «حیثما دار» علی تا ببینی هر طرف رو آورد حق با علی‌ست تیغش «أَنْزَلْنَا الْحَديد» و ضربتش «بَأْسٌ شَديد» بهترین توصیف فتحش «لا فتی الا علی»ست ذوالفقار، اثبات حق و نفی باطل می‌کند بی‌گمان فاروق اعظم در جهان تنها علی‌ست... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3923@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹دردانهٔ کعبه🔹 ذره ذره همه دنیا به جنون آمده بود روح از پیکرهٔ کعبه برون آمده بود روشنا ریخت به افلاک حلولش آن روز کعبه برخاست به اجلال نزولش آن روز عشق او بر دل سنگی‌‌ِ حرم غالب شد قبله مایل به علی بن ابی‌طالب شد از دل خانه علی رفت و حرم با او رفت کعبه در بدرقه‌اش چند قدم با او رفت قفس کعبه شکسته‌ست دم پرواز است برو از کعبه که آغوش محمد باز است آینه هستی و با آینه باید باشی خانه‌زادِ پسر آمنه باید باشی همهٔ غائله‌ها گشت فراموشِ نبی کودکی‌های علی پر شد از آغوش نبی مستی اهل سماوات دوچندان شده است عطر گیسوی علی خورده به تن‌پوش نبی تا بچیند رطب تازه‌ای از باغ بهشت رفته دردانهٔ کعبه به سر دوش نبی که نبی بوده فقط این همه سرمست علی که علی بوده فقط آن همه مدهوش نبی چشم در چشم علی، آینه در آیینه حرف‌ها می‌زند اینک لب خاموش نبی دور از من مشو، ای محو تماشای تو من نگران می‌شوم از دور شدن‌های تو من من به شوق تو سکوتم، تو فقط حرف بزن وحی می‌ریزد از آهنگ لبت، حرف بزن می‌نشینم به تماشای تو تنها، آری هر زمان خسته‌ام از مردم دنیا، آری بر مکافات زمین با تو دلم غالب شد همهٔ دهر اگر شعب ابی‌طالب شد خوب شد آمدی ای معنی بی‌همتایی بی‌تو هر آینه می‌مردم از این تنهایی دین اسلام در آن روز که بازار نداشت یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت اول آن کس که خریدار شدش حیدر بود باعث گرمی بازار شدش حیدر بود وحی می‌بارد و من دوخته‌ام دیده به تو تو به اسلام؟ نه! اسلام گراییده به تو در زمین دلخوش از اینم که تویی همسفرم از رسولان دگر با تو اولوالعزم‌ترم می‌رود قصهٔ ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1341@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹چه بنویسم؟🔹 چه بنویسم؟ که شعرم باب میلم در نمی‌آید دلم می‌خواهد اما آه... از من برنمی‌آید مرا بگذار و بگذر ای غزل! دیوانۀ سرکش! از او گفتن، به این از هرچه کم کمتر نمی‌آید شنیدم با صدای او خدای او سخن می‌گفت در این ساحت سکوتم من، صدایم در نمی‌آید چه بنویسم؟ که خرما بر نخیل و دست ما کوتاه که نام او بلند است و به این دفتر نمی‌آید «امیرالمؤمنین» واژه‌ست؟ نه، پیراهنی زیباست ببین! بر قامتی جز قامت حیدر نمی‌آید به شوق روی پیغمبر سه روز آذین شده یثرب ولی بیرون دروازه‌ست پیغمبر، نمی‌آید علی باید بیاید تا محمد گام بردارد که پیغمبر به همراه یکی دیگر نمی‌آید علی باید بیاید تا کنار مصطفی باشد علی باید بیاید تا محمد، مرتضی باشد که دنیا بی‌علی شهری‌ست بی‌قانون، خبر داری؟ محمد بی‌علی، موساست بی‌هارون، خبر داری؟ بدون او در این طوفان چگونه زنده می‌مانی؟ محمد بی‌ علی، نوح است بی‌کشتی، نمی‌دانی! بلاگردان او در بدر و در احزاب و خیبر بود علی جان محمد یا محمد جان حیدر بود؟ محمد با علی وقتی می‌آید، وقت طوفان است فرار از دستشان کار مسیحی‌های نجران است... علی آری علی... مردی که در افلاک، نامی بود شنیدم بارها هم‌سفرۀ مردی جذامی بود... چه بنویسم؟ که دیگر کاری از من بر نمی‌آید از او گفتن به این از هرچه کم کمتر نمی‌آید همین ابیات درهم را تو می‌بینی خبر دارم همین کم را همین کم را تو می‌بینی خبر دارم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3715@ShereHeyat