eitaa logo
شعر هیأت
9.3هزار دنبال‌کننده
896 عکس
163 ویدیو
12 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹مردان روزگار🔹 به رغم سیلی امواج، صخره‌وار بایست در این مقابله چون کوه استوار بایست! خلاف گوشه‌نشینان و عافیت‌طلبان تو در میانۀ میدان کارزار بایست! نه مثل قایق فرسوده‌ای کناره بگیر نه مثل طفل هراسیده‌ای کنار بایست! در این زمانۀ‌ بدنام ناجوانمردی به نام نامی مردان روزگار بایست! بس است این‌که به آه و به ناله در همه عمر به انتظار «نشستی»، به انتظار «بایست»! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1533@ShereHeyat
این صبر و صلابت و صفا، زهرایی‌ست دل‌های تمام شهدا زهرایی‌ست یا فاطمه گفتیم و به میدان رفتیم جمهوری اسلامی ما زهرایی‌ست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3548@ShereHeyat
🔹تا صبح ظهور🔹 این صبر و صلابت و صفا، زهرایی‌ست دل‌های تمام شهدا زهرایی ست یا فاطمه گفتیم و به میدان رفتیم جمهوری اسلامی ما زهرایی‌ست با روبهکان ز صولت شیر بگو با دشمن اهل شر ز شمشیر بگو تا لرزه بیفتد به تن کاخ سفید کوبنده‌تر از همیشه تکبیر بگو تا نام حسین بر لب مردم ماست در معرکه‌ها شکست دشمن پیداست معنای بلند لعن بر شمر و یزید «امروز شعار مرگ بر آمریکاست» در اوج صلابت است این پرچم پاک دور است نگاه اجنبی از این خاک هیهات که تن به ترس و ذلت بدهیم یاران حسین را ز تحریم چه باک؟ در لشکر نور، انقلابی هستیم پر شور و شعور، انقلابی هستیم ثابت قدم و غیور، ان‌شاءالله تا صبح ظهور انقلابی هستیم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3548@ShereHeyat
نتوان گفت که این قافله وا‌ می‌ماند خسته و خُفته از این خیل جدا می‌ماند این رَهی نیست که از خاطره‌اش یاد کنی این سفر همرَهِ تاریخ به‌ جا می‌ماند دانه و دام در این راه فراوان اما مرغِ دل ‌سیر زِ هر دام رها می‌ماند می‌رسیم آخر و افسانهٔ واماندنِ ما همچو داغی به ‌دلِ حادثه‌ها می‌ماند بی‌صداتر زِ سکوتیم، ولی گاهِ خروش نعرهٔ ماست که در گوشِ شما می‌ماند بِروید ای دلتان نیمه که در شیوهٔ ما مرد، تا مرگِ ستم، مرگِ بلا می‎ماند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1142@ShereHeyat
🔹دیروز امروز فردا🔹 «دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود «خویشی» که سر به دامن تقدیر می‌گذاشت کاری جز اعتراف به درماندگی نداشت از راه مرگ با هدفی پوچ می‌گذشت عمری که در تصوّر یک کوچ می‌گذشت این شعر نیست، قسمتی از درد مردم است تاریخ قرن‌ها غم و غربت در آن گم است دنیا به رغم محکمه‌ها، قیل و قال‌ها در بند گرگ بود به حکم شغال‌ها این حکم شوم، نقشۀ دنیای دیگری‌ست طرح شروع فتنه و بلوای دیگری‌ست شیطانیان که فاتح این ماجرا شدند وقت سقوط دهکده‌ها کدخدا شدند از خیرشان رسیده فقط شر به دهکده این قصّه آب می‌خورد از غرب دهکده آری، جهان به شوق تکامل فریب خورد آدم دوباره خیره‌سری کرد و سیب خورد تقصیر ما: حکومت سرکردۀ دروغ تقدیر ما: جنایت پروردۀ دروغ آزادی و حقوق برابر بهانه بود تا که شود برادرمان بردۀ دروغ افسونِ قرن -کورۀ آتش- غم یهود افسانه بود غربت گستردۀ دروغ توحید را به مسلخ تثلیث می‌کشند نفرین به این تجلّی بی‌پردۀ دروغ هرچند فتنه صبح جهان را سیاه کرد خورشید سر رسید و فُسون را تباه کرد آغاز شد حماسۀ آتش عتاب‌ها وسعت گرفت شعلۀ این انقلاب، تا - - در روزگار سلطۀ صحرای دوره‌گرد مردی به نام نامیِ دریا قیام کرد گلزار جان گرفت به دست بهاری‌اش ایمان بیاوریم به لبخند جاری‌اش از بند تن رهاست طنین دعای او «آزادگی‌ست» شِمّه‌ای از ربّنای او اندیشه‌اش تجسّم احکام دین ماست اُسطورۀ مقاومت سرزمین ماست با این وجود، در دل او غم گذاشتند آن بی‌وجودها که سرِ فتنه داشتند می‌خواستند بر سر ما سروری کنند «دینِ نو» آورند که پیغمبری کنند امّا...نه! مرد باج به گردنکشان نداد در اوج غم حقارتی از خود نشان نداد تا که بساط گرگ به هم خورد و جنگ شد روباه پیر شعبده کرد و پلنگ شد می‌خواستند باز بگیرند ماه را برپا کنند گستره‌هایی سیاه را امّا به یُمن مرد و مریدان پاکباز بدسیرتان شدند هم آغوش خاک، باز چندی گذشت... حادثه رخ داد و بعد از آن آمد عزای نیمۀ خرداد و بعد از آن - - با شوق مرگ، لحظۀ رفتن فرا رسید از خود گذشت مرد و به درک خدا رسید او رفته و حکایت او مانده تا هنوز فرهنگ استقامت او مانده تا هنوز «امروز» هم فدایی راه ولایتیم دستی پر از قنوت، پر از استجابتیم باید که در ادامۀ راهش خطر کنیم نفرین به ما اگر که دمی فکر سر کنیم ما «عهد» کرده‌ایم که با «عدل» انقلاب در محکمه مقابله با زور و زر کنیم ما عهد کرده‌ایم که در عصر احتمال فکری به حال «گرچه و امّا - اگر» کنیم حالا زمان گذشته و کاری نکرده‌ایم! دیگر چگونه می‌شود از خود گذر کنیم؟ ما عهد کرده‌ایم، ولی مثل کوفیان همراه و همنوای علی مثل کوفیان... ما «عهد» را به مَسند حاشا گذاشتیم منشور «عدل» را به تماشا گذاشتیم از یاد برده‌ایم اشارات مرد را افشانده‌ایم در دل او بذر درد را دیگر اُمید نیست به اندیشه‌های ما آن قدر گُم شدیم در اوهام خویش، تا - - لبخند او به زخم بدل شد، نمک زدیم این‌گونه پایداری خود را محک زدیم وقتی که گرگ ولوله کرد و به گلّه زد ما در سکوت قافله‌ها نِی‌لبک زدیم در ازدحام غفلت ما، مکر جان گرفت چشمان خواب رفتۀ دشمن توان گرفت آری، دوباره فتنه و بلوا به پا شده‌ست نفرین به ما که سفرۀ تزویر وا شده‌ست در «عهد» ما که «عدل» فقط در کتاب‌هاست رستم اسیر فتنۀ افراسیاب‌هاست با اعتراض، زیره به کرمان نمی‌بریم فرصت برای شِکوه زیاد‌ست، بگذریم... باید دوباره دست به دامان او شویم بیعت کنیم، بلکه مسلمان او شویم وقتی علی به مسند غربت نشسته است عمّار او، ابوذر و سلمان او شویم باید که در صیانتِ از مرد، جان دهیم در راه او مقاومت از خود نشان دهیم مردان مرد، دست به دشمن نمی‌دهند آزاده ها به بند کسی تن نمی‌دهند فرقی نمی‌کند پس از این «ما»، «تو»، یا «منم»! چوب حراج خورده مگر خاک میهنم؟ شمشیر باستانیِ شرقیم در مصاف پروردۀ حماسه و بیزار از غلاف بعد از حماسه، نوبت عشق و تغزّل است آری، بهار فصل دگردیسیِ گُل است با اینکه در مُحاق زمان است، می‌رسد روزی که خاستگاه جهان است، می‌رسد آن روز ناگزیر که «فرداست» بی‌گمان در انحصار چشم کسی نیست آسمان روز نزول نور به جان جوانه‌ها روز سقوط سلطۀ تاریک‌خانه‌ها روزی که «عدل» حاصل خواب و خیال نیست این یک حقیقت است، مجاز و محال نیست! روزی که ماه، مژدۀ چشم‌انتظارهاست خورشید، چشم روشنیِ بی‌قرارهاست روزی که مردِ منتظرِ سال‌ها سکوت فریاد استجابت شب‌زنده‌دارهاست «عشقش»، دلیل رفتن سرها به روی دار آن مردِ مرد، «منتقمِ» سربِه دارهاست آغاز عدل‌گستریِ حاکمیّتش پایانِ حکمرانیِ دنیاتبارهاست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1194@ShereHeyat
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟ درون روح بی‌تابت چه دیدند؟ که زیر سایۀ اُمّ المصائب تو را اُخت المصائب آفریدند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4489@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹تو زینبی🔹 ای که وجود پاک تو آیینۀ زهراست هر جا تو باشی اسم بابایت علی آن‌جاست هر جا تو باشی خواهرت آن‌جاست بی‌تردید هر جا تو باشی ردّ پایی از برادرهاست اما تو پنهانی در این پیداییِ روشن این‌گونه پیدا بودنِ پنهان عجب زیباست! تو زینبی تو ام کلثومی... یکی هستید «صغری» و «کبری» چیدن تاریخ بی‌معناست... در خطبه‌هایت خطبه‌های فاطمه جاری‌ست در خطبه‌هایت خطبه‌های مرتضی پیداست تو خطبه خواندی کوفه و شام از نفس افتاد این حرف‌ها تیز است، برنده‌ست، بی‌پرواست از شعله‌های شعرهایت سوخت جان شهر در سینۀ مردم هنوز از گریه‌ات غوغاست از آن روایت‌های سوزان می‌شود فهمید در سینه‌ات تا لحظۀ پرواز عاشوراست... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3632@ShereHeyat
💠 بخشی از خطبۀ (علیهاالسلام) در کوفه «یا اَهلَ الکوفَةِ! سوئَةً لَکُم مالَکُم خَذَلتُم حُسَیناً وَ قَتَلتُموهُ وَ انتَهَبتُم اَموالَهُ وَ وَرِثتُموهُ وَ سَبَبتُم نِسائَهُ وَ بَکَیتُموهُ فُتُّباً لَکُم وَ سُحقاً...» تمام همهمه‌ها غرق در سکوت شدند صدای گریۀ او شهر را تکان می‌داد میان قوم عرب یک نسب‌شناس نبود؟ شکوه خطبه علی را فقط نشان می‌داد نگاه کرد به تسبیح خواهرش زینب که این حماسه به او قدرت بیان می‌داد کلام دختر نهج‌البلاغه نافذ بود و درس مردی و غیرت به کوفیان می‌داد خطاب کرد: «شما تا ابد دو رو بودید، اگر خدا به شما عمر جاودان می‌داد به پاس این همه مدّت که دم تکان دادید خلیفه کاش همان‌قدر استخوان می‌داد در این معامله، کوفی سفیه بود، سفیه! که دین خویش نفهمیده رایگان می‌داد نشسته‌اید سر سفرۀ حرام آن‌قدر که نامه‌های شما نیز بوی نان می‌داد و رودهای روان را بر آن کسی بستید که اذن بارش باران به آسمان می‌داد شما به نام محمّد چقدر می‌کشتید خدا اگر به علی همچنان جوان می‌داد» و کاش خطبۀ او تا همیشه جاری بود و کاش گریه کمی بیشتر امان می‌داد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/191@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹خواهر خون خدا🔹 زینب صُغراست او؟ یا مادر کلثوم بوده؟ یا خطوط درهم تاریخ نامفهوم بوده؟ کِی به دنیا آمده؟ کی رفته؟ کی همسر گزیده؟ در کدامین خاک مدفون است؟ نامعلوم بوده! «مجلسی» فرموده: در بازار کوفه خطبه خوانده «شیخ طوسی» گفته: پیش از کربلا مرحوم بوده! «مامَقانی» چیزهایی گفته، «شهرآشوب» چیزی در کتاب «طبرِسی» چیزی دگر مرقوم بوده از چه دورانی سخن می‌گویی ای تاریخ! وقتی، جعل و تحریف و سندسوزی در آن مرسوم بوده... از چه دورانی سخن می‌گویی ای تاریخ! وقتی، تالی قرآن او شمشیر بر حلقوم بوده از چه دورانی سخن می‌گویی ای تاریخ! وقتی، هر کجایش را که می‌بینی علی مظلوم بوده شیون هیهات مِنّا الذلّه می‌آید به گوشم سرنوشت سرخ عاشوراییان محتوم بوده خواهر خون خدا هرجا که باشد کربلایی‌ست دختر خیر النّسا هرکس که شد معصوم بوده پس ملالی نیست هرکس هرچه می‌خواهد بگوید ما رأیت الّا جَمیلا قصه‌ای منظوم بوده پس ملالی نیست زیرا آن‌که می‌داند، می‌آید آن‌که سِرّ خاندانش سال‌ها مکتوم بوده پس ملالی نیست؛ برمی‌خیزد از جا قائم ما آن‌که تیغش مظهر یا حیُّ یا قیّوم بوده... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3618@ShereHeyat
💠 (علیه‌السلام) «ما ضَرَّ مَنْ ماتَ مُنْتَظِراً لِأَمْرِنَا أَنْ لا یَمُوتَ فی وَسَطِ فُسْطاطِ الْمَهْدِیِّ(علیه‌السلام) وَ عَسْكَرِهِ» کسی که در حال انتظار بمیرد، ضرر نکرده است و همانند کسی است که در وسط خیمه مهدی(علیه‌السلام) و سپاهیانش جان داده است. 📗 الکافی، ج۱، ص۳۷۲ 🔹منتظر🔹 هر منتظری که دل به ایمان داده‌ست جان بر سر عشق ما به جانان داده‌ست انگار که هم‌رکاب مهدی بوده در لشکر و خیمه‌گاه او جان داده‌ست @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹باقر العلوم🔹 آن مقتدا که هستی دارد قوام از او خورشيد و ماه نور گرفتند وام از او آن پنجمين امام که معصوم هفتم است دارد حريم کعبۀ دين احترام از او دريا شکافِ علم و يقين «باقرالعلوم» ماهی که شرمگين شده بدر تمام از او او باغبان علم و فضيلت شد و به جاست آن گلشنی که يافته فيض مدام از او گل‌های باغ معرفت و بوستان علم دارند رنگ و جلوه‌گری هر کدام از او روشن چراغ دانش و بينش ز نور اوست دارد حياتِ علم و فضیلت دوام از او بطحا شده‌ست باغ بهشت از ولادتش يثرب شده‌ست روضۀ دارالسلام از او در گردش مدار، فروغ اميد را منظومه‌های عشق گرفتند وام از او تا رهنمای خلق شود در ره نجات اول گرفته بود خدا التزام از او قولش هماره قول رسول کريم بود شد جلوۀ حديث نبی مستدام از او اين آفتاب عشق که سوی دمشق رفت گفتی گرفت روشنی روز، شام از او بزم هشام بود به شام و گمان نبود دعوت کند به «سَبق رِمايه» هشام از او هرچند عذر خواست ز پرتاب تير و خواست تا حکم انصراف بگيرد امام از او اما هشام بر سخن خود فشرد پای تير و کمان گرفت امام همام از او تير و کمان گرفت و هدف را نشانه رفت تا ضرب شست بنگرد و اهتمام از او فضل و بزرگواری آن مظهر گذشت راضی نشد که خصم شود تلخ‌کام از او تير نخست چون به هدف کارگر فتاد پروانه يافتند يکايک سهام از او می‌دوخت تير را به دل تير در هدف بود از خدای نصرت و سعی تمام از او آماج تير شد چو هدف شد بر آسمان تجليل بی‌مبالغۀ خاص و عام از او اين است رهبری که به هر لحظه قدسيان در عرش می‌برند به تقديس نام از او همراه اوست عطر شهيدان کربلا خيزد هنوز رايحۀ آن قيام از او «جابر» سلام ختم رُسل را به او رساند با گوش جان شنيد جواب سلام از او از سعی او گرفته صفا، مروه و صفا بر جای مانده حرمت بيت‌الحرام از او از صد هزار بوسۀ خورشيد خوشتر است خال سياه کعبه و يک استلام از او اصحاب معرفت به ادب گرد آمدند باشد که بشنوند حديث و پيام از او گوهرفشان به خدمت او طبع «حِميَری» است شعر «کميت» يافته قدر و مقام از او در ساحل غدير ولايت نشسته‌اند آنان که چون «فُضيل» گرفتند جام از او رو تشنگی بجوی «شفق» گر اميد توست جامی ز حوض کوثر و شرب مدام از او 📝 🌐 shereheyat.ir/node/186@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹باب اجابت🔹 ای دانش و کمال و فضیلت سه بنده‌ات دشمن گشاده‌رو، ز گلستان خنده‌ات آرندۀ کمال و شکافندۀ علوم پاینده عمر هر دو ز گفتار زنده‌ات ای متّکی هماره کلام خدا به تو یا باقرالعلوم! سلام خدا به تو مولای کلّ خلقتی و خلق را ولی انوار انبیا ز جبین تو منجلی دریای هفت دُرّ و دُرِ چار بحر نور نجل دو فاطمه، خلفِ پاکِ دو علی تفسیر حسن لم یزلی نقش صورتت گل‌بوسه‌های یوسف زهرا به طلعتت تو کیستی محمّد آل محمّدی خورشید آسمان کمال محمّدی قرآن نور در بغل زین العابدین آیات سوره‌های جمال محمّدی دانش نیازمند دم روح‌پرورت جابر سلام گفته ز قول پیمبرت... آیینۀ جمال خداوند اکبری نامت محمّد است و سراپا پیمبری دُردانۀ حسینی و ریحانۀ حسن نسل امام، هم ز پدر هم ز مادری شیرین هماره کام دل از ذکر خیر توست وز قصّۀ لطیف عزیز و عُزیر توست آب حیات جرعه‌ای از آب جوی تو روح مسیح می‌دمد از گفتگوی تو پایان گرفت شهر جمادی در انتظار تابید در هلال رجب ماه روی تو این ماه را به فیض تو رحمت فزوده شد دست عطا و باب اجابت گشوده شد علم تو گر نبود شهادت اثر نداشت نخل امید سیّد سجّاد بَر نداشت مولای ساجدین و امام المجاهدین مثل تو ای محمّد ثانی، پسر نداشت زهد پدر، کرامت مادر مبارکت در کودکی شهامت حیدر مبارکت در مجلس یزید که بودت چهار سال گفتی سخن چنانکه خداوند ذوالجلال خواندی حرامزاده سپاه یزید را با منطقی که پور معاویّه گشت لال یک طفل چار ساله و این نطق آتشین تو لب گشودی و پدرت گفت آفرین حُبّ تو نخل پر بر شیرین باغ دل مِهر تو همچو مُهر جبین است داغ دل از وادی بقیع تو در سینه، بقعه‌ها وز قبر بی‌چراغ تو روشن چراغ دل ای ماورای وهم، مقام رفیع تو تا حشر در مدینۀ دل‌ها بقیع تو ای مکتب تو روح تمام پیام‌ها در هر پیام روح‌فزایت قیام‌ها تا گردش مداوم لیل و نهار هست از خلق و از خدات دمادم سلام‌ها پیوسته ریخت گوهر توحید از لبت کار قیام کرب‌وبلا کرد مکتبت... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2130@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آینۀ محمد🔹 سیلاب می‌شویم و به دریا نمی‌رسیم پرواز می‌کنیم و به بالا نمی‌رسیم این بال‌ها شبیه وبال‌اند، اَبترند وقتی به سیر عالم معنا نمی‌رسیم این چشم‌های خیس و تهی‌دست شاهدند بی‌تو به جلوه‌زار تماشا نمی‌رسیم تا بی‌کرانه‌های حضور الهی‌ات پر می‌کشیم روز و شب اما نمی‌رسیم باشد اگر تمام جهان زیر پایمان حتی به خاک پای تو مولا نمی‌رسیم این حرف‌ها نشانۀ تقصیر فهم ماست حیران شدن میان صفات تو سهم ماست دنیا تو را چگونه بفهمد؟ چه باوری! از مرز عقل‌های زمینی فراتری ای بی‌کرانه! نامتناهی‌ست وصف تو آیینۀ صفات الهی‌ست وصف تو مبهوت جلوه‌های جلالت کمیت‌ها کی می‌رسد به درک کمال تو بیت‌ها ای باشکوه! از تو سرودن سعادت است این شعرها بهانۀ عرض ارادت است... عمری کلیم طور تمنا شدیم و بعد دلتنگ چشم‌های مسیحا شدیم و بعد مثل نسیم در‌ به‌ در کوچه‌ها شدیم تا با شمیم احمدی‌ات آشنا شدیم ای مظهر فضایل پیغمبر خدا آیینۀ شمایل پیغمبر خدا شایستۀ سلام و تحیّات احمدی احیا کنندۀ کلمات محمدی نور علی و فاطمه در تار و پود توست شور حسین و حلم حسن در وجود توست چشم مدینه محو سلوک دمادمت بوی بهشت می‌وزد از خاک مقدمت قرآن همیشه آینۀ تو، انیس توست تفسیر بی‌کران معانی حدیث توست قلبش هزار چشمۀ نور و معارف است هرکس به آیه‌ای ز مقام تو عارف است روشن‌ترین ادلّۀ علمی‌ست سیره‌ات وقتی که حجّت‌اند به عالم عشیره‌ات هرکس که تا حضور تو راهی نمی‌شود، علمش به‌ جز زیان و تباهی نمی‌شود هر قطره که به محضر دریا نمی‌رسد، سرچشمۀ علوم الهی نمی‌شود بی‌بهره است از تو و انفاس قدسی‌ات اندیشه‌ای که نامتناهی نمی‌شود جابر شدن، زُراره شدن با نگاه توست آقای من اگر تو نخواهی نمی‌شود... یک شب به آسمان قنوتت ببر مرا تا بی‌کرانۀ ملکوتت ببر مرا... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/183@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹ای طلوع پنجمین🔹 عطر لبخند خدا پیچید در دنیای من پنجمین خورشید تا گل کرد در شب‌های من.. فصل وصل آمد، زمین پُر شد ز بوی ناب عشق جلوه‌گر شد از مدینه، ماه من، مولای من عصمتی روشن تبسّم کرد بر روی زمین حضرت حق گفت: او نوری‌ست با امضای من وارث بوی بهشت است و خِرَد میراث اوست سیب شیرینی‌ست او از شاخۀ طوبای من قاف غیرت، بحر حیرت، کهکشان حکمت است باقر نور است، بشنو از لبش آوای من فصل لبخند گل پنجم، امام باقر است پنجمین خورشید، زد لبخند بر دنیای من تشنۀ یک جلوه از خورشید سیمای توام ای طلوع پنجمین! ای حجّت فردای من 📝 🌐 shereheyat.ir/node/185@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹راوی نور🔹 آفتاب بن علی بن حسين بن علی راوی نور، شكافندۀ علم ازلی مادرش آينه، فرزند فرستادۀ عشق بندۀ خوب خداوند، خداوند علیّ آدم و جنّ و ملَك پيش تو زانو زده‌اند خانۀ كوچک تو با دو سه ديوار گِلی همه سُبحانكَ لا علمَ لنا می‌گویند گاهِ تفسير تو از آيۀ اللهُ ولی ناگهان روز الست از همه پرسيد خدا دوست داريد علی را؟ همه گفتند بلی شعر من جابر عبدالله انصاری شد كه سلامی برساند به تو با تنگ‌دلی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2134@ShereHeyat
در میان جامعه از آه خود با ماه گفتم أیها الهادی النقی؛ یابن رسول الله گفتم نامتان تا بر زبان آمد به سامرّا رسیدم ذکرکم فی الذاکرین را در میان راه گفتم نیمه شب از مویتان از لیلةالقدرم نوشتم صبح شد از رویتان از فالق الإصباح گفتم آسمان چشم‌هایم را کمی ابری کشیدم زیر باران قطره قطره از شما آنگاه گفتم خاک‌های صحنتان مرطوب شد مانند ساحل رو به دریا ایستادم از غمی جانکاه گفتم خانه‌ات آباد ای مرد غریب، ای مرد تنها خواستم از غربتت چیزی نگویم؛ آه گفتم آبرو دارم ولی با شوق لبخند رضایت از گناهان خودم بینی و بین الله گفتم بیت هشتم بود سامرّا برایم مشهدی شد سمت خورشید خراسان جمله‌ای کوتاه گفتم گفتم از شمس الشموس و تو همان شمس الشموسی من ندانسته شما را تو، شما را ماه گفتم... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/196@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹سلام ای باران🔹 سخن از ظلمت و مظلومیت آمد به میان شهر بیداد رسیده‌ست به اوج خفقان از خداوند نباید اثری باشد اگر از دهان «متوکل» برسد صوت اذان بر لب منبر و مسجد، زده شد مهر سکوت مجرم است آن‌که برد نام علی را به زبان راویان سلسله در سلسله در بند شدند شیعیانی متواری شده همپای زمان بدعتی تازه بنا گشت از آن لحظۀ تلخ که مزار پسر شاه نجف شد ویران دلم از درد شکسته‌ست خدا می‌داند آه این قصۀ جانسوز ندارد پایان باز بی‌وقفه به دریا زده‌ام باداباد نیستم، نیستم از عاقبتش دل‌نگران جان به کف باید از اولاد علی دم زد و بس «ابن سکیت» چنین راه به ما داده نشان عقل دیگر سر عقل آمد و بی‌واهمه گفت: قلب بی‌دغدغۀ عشق ندارد ضربان دهمین عشق بلافصل! سلام ای دریا! پاک‌تر از نفس صبح سلام ای باران! خود به خود پرده ز چشمان تو می‌رفت کنار که حقیقت نشد از چشم تو آنی پنهان به حضورت به قدومت شده دلگرم زمین به سحرهای سجود تو گواه است زمان شرح و تفسیر نگاه تو کتابی‌ست جدا جذبۀ ماه، پر از مهر، وَ تیغی بُرّان از در «جامعه» هرکس به حقیقت برسد غفلت جامعه او را نکند سرگردان همگی دست به شمشیر، چه می‌فرمایید؟ آسمان منتظر توست کران تا به کران تو فراتر ز بیانی به خداوند قسم سخن شعر نبوده‌ست به جز «سَبقِ لِسان» متن تاریخ فقط گفت که مسموم شدی هیچ‌کس هیچ نگفت اینکه چه بوده جریان؟ سامرا کشت تو را نور تو خاموش نشد سامری مانده و انگشت تحیر به دهان غم دیدار حرم کنج دلم جا خوش کرد به دعایی دل ما را به مرادش برسان 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2135@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹وای از دوشنبه!🔹 تا چشم وا کرد این پسر، چشمانِ تر دید خوب امتحان پس داد اگر داغِ پدر دید... از بس که دل می‌بُرد از اطرافیانش یک عمر از دستِ حسودان دردسر دید این بار «سُرَّ مَن رَأی» مغلوب غم شد وقتی که مهمان را به کویش دربه‌در دید در چشم ابراهیمی‌اش اما غمی نیست باید که این ویرانه را از آن نظر دید در کوچه‌ها، پای برهنه، سَیّدِ شهر... اینجا مگر شام است؟ ای مردم! چه کردید؟ قبری که پیشاپیش در این خانه کَندید تنها به چشمش سجده و آهِ سحر دید در شهر غربت‌خیزتان بهتر که تنهاست! از هم‌جواری با شما خیری مگر دید؟ مردی گریبان‌چاک افتاده به خاکش می‌شد پدر را مو به مو در این پسر دید! بر خاک، شیون زد کسی: «وای از دوشنبه!» انگار آنجا مادری را پشت در دید... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4517@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آسمانی غریب🔹 گفت:«سُرّ من رَأی»، ترجمان «سامرا»ست من ولی دلم گرفت... این حرم چه آشناست چون نجف شکوهمند، چون مدینه رازدار داستان آن ولی داستان کربلاست... ماهِ تا ابد تمام! السلام یا امام! ذکر ما علی الدّوام، گریه‌های بی‌صداست آنچه بر زبان ماست، نام مهربان توست آنچه بر زبان توست، اسم اعظم خداست از زمان کودکی، در پی‌ات دویده‌ایم از همه شنیده‌ایم، گرد راه تو شفاست باغ‌هایی از بهشت، گوشۀ عبای توست این عبای مصطفی، این عبای مرتضاست مجلس شراب را چشم تو به هم زده‌ست چشم تو هنوز هم، مستی مدام ماست ما شهید می‌شویم، روسفید می‌شویم روزگار، بی‌وفا... عاشق تو باوفاست ای هدایت نجیب! آسمانی غریب! مضطریم و منتظر، یادگار تو کجاست؟ 📝 🌐 shereheyat.ir/node/197@ShereHeyat
💠 (علیه‌السلام) «اَلتَّوَاضُعُ أَنْ تُعْطِيَ النَّاسَ مَا تُحِبُّ أَنْ تُعْطَاهُ» فروتنی در آن است که با مردم چنان باشی که دوست داری با تو چنان باشند. 📗 الكافی، ج۲، ص۱۲۴ 🔹فروتنی🔹 جانا! به فروتنی، گر ایمان داری یا میل به رفتار کریمان داری با مردم روزگار خود همدل باش آن‌گونه که انتظار از آنان داری 📝 @ShereHeyat
🔹شب وصل ياران🔹 چه شب است يا رب امشب كه شكسته قلب ياران چه شبى كه فيض و رحمت، رسد از خدا چو باران چه شبى كه تا سحرگاه، ز فرشتگان «الله» بركات آسمانى، برسد به جان‌نثاران شب انس و آشنايى‌ست، شب عاشقان مهدى‌ست شب وصل هر جدايى‌ست، شب اشک رازداران شب تشنگان ديدار، شب ديدگان بيدار شب سينه‌هاى سوزان، شب سوز سوگواران شب قلب‌هاى لرزان، شب چشم‌هاى گريان شب بندگان خالص، شب راز رستگاران شب توبه و اجابت، شب صدق و معنويت شب گريه و مناجات، شب شور و شوق ياران شب نغمه‌هاى ياربّ، شب ذكر «توبه» بر لب شب گوش دل سپردن، به سرود جويباران چه بسا كه تا سحرگاه، سفر شبانه رفتيم كه مگر نسيم لطفى، بوَزَد در اين بهاران چه خوش است يا رب امشب، كه خطاى ما ببخشى ز كرم كنى نگاهى به جميع شرمساران تو خدايى و خطاپوش، تو بزرگ و اهل احسان گنه از غلام مسكين، كرم از بزرگواران تو انيس خلوت دل، تو پناه قلب خسته تو طبيب چاره‌سازى، تو كريم روزگاران دل دردمند ما را، تو شفايى و تو درمان به تو مبتلا و محتاج، نه منم، كه صد هزاران به خدایی‌ات خدايا، به مقام اوليايت به فرشتگان، رسولان، به خشوع خاكساران شب دلشكستگان را به سحر رسان، خدايا ز فروغ خود بتابان، به دل اميدواران 📝 🌐 shereheyat.ir/node/225@ShereHeyat
🔹همه هست آرزویم...🔹 همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی به کسی جمال خود را ننموده‌ای و بینم همه جا به هر زبانی بود از تو گفت‌وگویی به ره تو بس که نالم ز غم تو بس که مویم شده‌ام ز ناله نالی، شده‌ام ز مویه مویی... شود این‌که از ترحم دمی ای سحاب رحمت من خشک لب هم آخر ز تو تر کنم گلویی بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت سر خم می سلامت شکند اگر سبویی همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا تو قدم به چشم من نِه بنشین کنار جویی... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1322@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹شب آرزوها🔹 غم کهنۀ در گلویم حسین است دم و بازدم، های و هویم حسین است اگر چشم من آبروی مرا ریخت چه غم؟ بعد از این آبرویم حسین است به دنبال نامی به جز عشقم اما سرانجام هر جست‌وجویم حسین است شب آرزوها شب جمعه باشد و کتمان کنم آرزویم حسین است؟ به سجاده گفتم که مایل بیفتد که از این سحر سمت‌وسویم حسین است سرآغاز عالم... سرانجام عالم... خلاصه بخواهم بگویم، حسین است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3816@ShereHeyat
🔹فرصت دیدار🔹 گفتم به دیده: امشب اگر یار بگذرد راهش به گریه سد کن و، مگذار بگذرد گفتا چه جای گریه؟ که او همچو ماه نو رخسار خود نکرده پدیدار، بگذرد بگذشت از کنار من آن‌سان که بوی گل دامن‌کشان ز ساحت گلزار بگذرد در باغ گل نمی‌نهد از خویش جای پا از بس که چون نسیم، سبکبار بگذرد گفتم: دمیده پیش تو، خورشید را ببخش گفتا: مگر خدا ز خطاکار بگذرد! غافل ز دوست یک مژه بر هم زدن مباش آیینه‌شو که فرصت دیدار بگذرد دردا که بی‌فروغ دل‌آرای روی دوست هر روز ما به رنگ شب تار بگذرد سرشار از تجلی یارند لحظه‌ها حیف است عمر ما که به تکرار بگذرد.. گر در ولای آل علی صرف می‌شود از خیر عمر بگذر و، بگذار بگذرد ای کاش این دو روزۀ باقی ز عمر نیز در صحبت ائمۀ اطهار بگذرد امشب بیا به پرسش «پروانه» ای عزیز زان پیشتر که کار وی از کار بگذرد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1550@ShereHeyat
آیینۀ وحی و آیت بیداری‌ست کارش همه دلنوازی و دلداری‌ست گر دل بدهی به گردش چشم جواد سرچشمۀ جود از نگاهش جاری‌ست 📝 @ShereHeyat