eitaa logo
شعر هیأت
10.5هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
181 ویدیو
15 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹ندای وحدت🔹 از زبان ذوالفقار... هم‌نوا بود با چکاچک من غرّش آسمان و هوهوی باد گوش دنیا شنیده است مگر؟ چون غریو صدای من فریاد هستی من زبان سرخ من است از حقیقت هماره دم زده‌ام بارها در میان معرکه‌ها ختم بیداد را رقم زده‌ام بارها در میان معرکه‌ها لشکر کفر در کمینم بود آنچه جان می‌ستاند از دشمن برق چشمان تیزبینم بود چشم بگشا که در دل تاریخ! آنچه پیداست رد پای من است! گوش خود تیزتر کن و بشنو! اندکی بغض در صدای من است گرچه آشفته بودم و بی‌تاب گاهِ صبر آمد و غلاف شدم گرچه جانم سراسر آتش بود آب سردی بر اختلاف شدم کنج دیوار خانهٔ مولا سر من بود اگر چه گرم قنوت سال‌ها در غلاف دم نزدم وا نکردم دهان مگر به سکوت! سال‌ها در رکاب صاحب صبر! خون دل خوردم و گزیدم لب! من نبودم اگر میان نیام که نمی‌ماند نامی از مکتب! تیغ بودم ولی رسالت من! نه بریدن، که وصل کردن بود دین حق را برادری کردن مثل دِینی به روی گردن بود اینک اما چرا؟ نمی‌دانم؟ عده‌ای بی‌قرارتر از من آتش معرکه شدند و شده‌‌ست تیغشان ذوالفقارتر از من! در هیاهوی فتنه‌ها باید اقتدا کرد یک‌صدا به امام فتنه را سربریدن آسان نیست که خواص‌اند چشم و گوش عوام بهتر از من مگر گواهی هست من که دیدم امام اُمّت را در هیاهوی فتنه نشنیدم از لبش جز ندای وحدت را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4321@ShereHeyat
🔹چهل بهار🔹 بایست آنچنان که تا به حال ایستاده‌ای که در کمال شوکت و جلال ایستاده‌ای به استعاره تن نمی‌دهد صلابتت که تو فقط شبیه خویش، بی‌مثال ایستاده‌ای چه با شکوه ایستادنی‌ست ایستادنت! که در هجوم زخم، بی‌ملال ایستاده‌ای! ذلیل مردگان چه خواب‌های نحس و شوم که... برای تو... ولی تو لا یزال ایستاده‌ای! ز پا نشستنت خیال خام هر مُعَبّری‌ست چرا که تو فراتر از خیال ایستاده‌ای همیشه تکیه کرده‌ای به تیغ غیرتت وطن! که سال‌های سال در جدال ایستاده‌ای و ایستاده‌ای و استوار ایستاده‌ایم میان صحنه‌ایم و پای کار ایستاده‌ایم وطن! اگر مقابلت جهان بایستد چه باک! به خون خود قسم که جان‌نثار ایستاده‌ایم که هر چه می‌کشیم از کنار ایستاده‌هاست و گرنه ما که بر سر قرار ایستاده‌ایم گذاشتیم زیر پا غرور غرب و شرق را که روی قله‌های اقتدار ایستاده‌ایم شکوفه‌باری‌ات دوانده ریشه در رگان ما به کوری خزان، چهل بهار ایستاده‌ایم که صبح دولتت هنوز مانده جلوه کردنش به شوق دیدنش به انتظار ایستاده‌ایم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3547@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹بهشت چیست؟🔹 مگر چه کیسه‌ای از نور داشت بر دوشش؟ که وقت دیدن او ماه بود مدهوشش نیافتند یتیمان هنوز هم، وطنی یتیم‌خانه‌تر از سرزمین آغوشش هزار نکتۀ باریک‌تر ز مو پیداست میان هر نخی از وصله‌های تن‌پوشش امیر زهد و قناعت به گوش این دنیا چقدر خطبه که خواند و نرفت در گوشش زمانه می‌برد او را ز خاطرش؟ آری! زمانه‌ای که خدا می‌شود فراموشش تمام هستی‌ات ای دل، محبت مولاست بهشت چیست؟ چنین کودکانه مفروشش! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3750@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹حدیث اشک🔹 و جنس درد تو از جنس روضهٔ حسن است غریب خانهٔ خود! غربت تو در وطن است چگونه و به چه قیدی؟ چه نام باید داد؟ به ام فضل و به جعده اگر رباب زن است زبان به شکوه گشوده‌ست زهر و می‌داند که این دو روح و دو تن نیست، بلکه یک بدن است... اگر چه با حسن افتاده روی درد دلت ولی حسین هم این بین با تو هم‌سخن است گریز روضه اگر ناگزیر از غم اوست حدیث اشک و غم دیدهٔ اباالحسن است شدند بر تن تو سایه‌بان کبوترها؟ هنوز روی زمین، آفتاب، بی‌کفن است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1543@ShereHeyat
علیه‌‌السلام 🔹امام غریب🔹 شکسته‌اند قلم‌ها و بسته‌اند دهان‌ها نشسته‌اند قدم‌ها و خسته‌اند توان‌ها نبرده راه به جایی خیال از تو سرودن چه ساکن‌اند زمان‌ها، چه الکن‌اند زبان‌ها چه حاجتی به بیان است آنچه را که عیان است که شرح عمر کمت نیست در توان بیان‌ها کم از شکوه تو گفتند راویان احادیث نشسته داغ عظیمی میان سینۀ آن‌ها کسی که حرز تو را بسته است بر سر بازو کشیده خط سیاهی به دور خط و نشان‌ها یکی‌ست لطف و عتابت هر آن که دور شد از تو چشیده است بلاها و دیده است زیان‌ها تویی که مرجع حلُ‌المسائل است نگاهت به ما نگاه بینداز در هجوم گمان‌ها همیشه قصۀ تو می‌خورد گریز به گودال درست لحظۀ آخر بریده است امان‌ها رضا شده‌ست علی‌اکبر و شدی تو حسینش عوض شده‌ست فقط جای پیرها و جوان‌ها دوباره راهی مشهد شدیم و توشۀ ما شد پر از عریضۀ حاجت شبیه نامه‌رسان‌ها غریب‌زاده! قریبِ به اتفاق سپردند که حاجت از تو بخواهیم ای امام جوان‌ها! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1542@ShereHeyat
🔹با حسین بن علی🔹 بر حسین بن علی یا با حسین بن علی؟ با یزید بن یهودی یا حسین بن علی؟ حرف شمشیر و دلت آخر یکی شد یا دو تا؟ چیست تکلیف تو آیا با حسین بن علی؟ اینکه می‌آید صدایش بانگ هل من ناصر است از گلوی کیست این آوا؟ ... حسین بی علی در کدامین صف نشستی در سپاه کیستی؟ چون خدا تنهاست حق، تنها حسین بن علی شور، شیدایی، جنون، مستی، به خون غلتیدگی لفظ عشق‌اند این همه، معنا حسین بن علی جان حسین بن علی جانان حسین بن علی دین حسین بن علی دنیا حسین بن علی می‌توان با تیغ، کِی حبل‌المتین را سر برید؟ نخل طوبی، عروة الوثقی حسین بن علی تشنۀ سیرابِ دریا دل یل ام البنین کشتۀ جاوید و نامیرا حسین بن علی کعبه خواهد زد به سینه، سنگ او را تا ابد کربلایش قبلۀ دل‌ها حسین بن علی :: در شکوه واقعه، ای کاش پرپر می‌شدیم در کنارت روز عاشورا! حسین بن علی! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5652@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹حماسه ساخت از بلا🔹 هلا! در این کران فقط به حُر، امان نمی‌رسد که در کنار او به هیچ‌کس زیان نمی‌رسد بهشت، خیمهٔ عزای اوست این حقیقتی‌ست که باورش به ذهن کوچک گمان نمی‌رسد شروع شورش غمش ز شور اشک آدم است به درک گریه بر مصیبتش زمان نمی‌رسد فلک! به گوش خود بخوان که ضجهٔ زمینیان به های های نالهٔ فرشتگان نمی‌رسد به نون و القلم، قسم، به آن شعر محتشم قصیده بی‌سرودن از غمش به آن نمی‌رسد به خیمه‌ها نمی‌رسید کاش پای ذوالجناح که خیری از رسیدنش به کودکان نمی‌رسد که دیده است خون به دل کنند مشک تشنه را؟ که هیچ میزبان چنین به میهمان نمی‌رسد رباب را سه‌شعبه ذره ذره ذره آب کرد! مگر که تیرت ای اجل به ناگهان نمی‌رسد؟ حسین داده بود جان، کنار جسم اکبرش که شمر می‌رسد به سر، ولی به جان نمی‌رسد کشید خنجر از غلاف و روی سینه‌اش نشست به حیرتم چرا عذاب از آسمان نمی‌رسد؟! به سر رسید قصه، روضه‌خوان چه می‌شود بگو که هیچ چیز دست کم به ساربان نمی‌رسد حکایتی‌ست خلوت تنور با سر حسین ولی به بزم بوسه‌های خیزران نمی‌رسد چقدر زجر می‌کشند کودکان، عمو که نیست که رفته است دست او به کاروان نمی‌رسد رسید کاروان به شام، خوب گوش کن یزید صدای ناله و صدای الامان نمی‌رسد چنان بر اوج نیزه‌ها حماسه ساخت از بلا که هر چه می‌دود به سوی او، جهان، نمی‌رسد صلات ظهر خون به حق اقامه بست آنچنان که تا ابد به گَرد سجده‌اش اذان نمی‌رسد! اَعوذ بالبلا، همیشگی‌ست کربلا، مگو که گاه ابتلا و وقت امتحان نمی‌رسد رسیده او به ما ولی نمی‌رسیم ما به او! اگر که مرد بی‌قرار داستان نمی‌رسد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1648@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹معزّ المؤمنین🔹 به روی شانۀ خاتم، که چون نقش نگین باشد نشان مُهر او باید معزّ المؤمنین باشد چه بر می‎آید، از آن آذرخشی که جمل را سوخت؟ که صلحش نیز صلحی فتنه‎سوز و آتشین باشد... گذشت از جانماز زیر پایش هم کریمانه مبادا لحظه‎ای کوتاه زیر دِین دین باشد به برق سکه خواهد داد لبخند امامش را هر آن چشمی که کور از دیدن عین الیقین باشد نمی‌لرزد به پای دار حتی! پای آن سردار که مثل مالک و عمار، عزمش راستین باشد دریغ از یار و از سردار و این دنیای غدّار و... دریغ از روزگاری که ولی، تنهاترین باشد چنان میراث‎دار لایقی از غربت مولاست که باید چندسالی، چون علی خانه‎نشین باشد نباید حرف را از خانه بیرون برد، اما آه کدام آیینه آهش را و رازش را، امین باشد؟! صدا زد زینب خود را و خواند آهسته در گوشش: که ای خواهر، مرا در خانه دشمن در کمین باشد! بیاور طشت را، اینک هلاهل هم ز پا افتاد خیالش را نمی‎کرد این دل خون اینچنین باشد... بخوان از چشم‎هایم باقی ناگفته‎هایم را در آن حاشا اگر حرفی به غیر از حا و سین! باشد نگین عرش را هم جای من یک بوسه مهمان کن دمی که زینت دوش نبی روی زمین باشد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1040@ShereHeyat
🔹چهل بهار🔹 بایست آنچنان که تا به حال ایستاده‌ای که در کمال شوکت و جلال ایستاده‌ای به استعاره تن نمی‌دهد صلابتت که تو فقط شبیه خویش، بی‌مثال ایستاده‌ای چه با شکوه ایستادنی‌ست ایستادنت! که در هجوم زخم، بی‌ملال ایستاده‌ای! ذلیل مردگان چه خواب‌های نحس و شوم که... برای تو... ولی تو لا یزال ایستاده‌ای! ز پا نشستنت خیال خام هر مُعَبّری‌ست چرا که تو فراتر از خیال ایستاده‌ای همیشه تکیه کرده‌ای به تیغ غیرتت وطن! که سال‌های سال در جدال ایستاده‌ای و ایستاده‌ای و استوار ایستاده‌ایم میان صحنه‌ایم و پای کار ایستاده‌ایم وطن! اگر مقابلت جهان بایستد چه باک! به خون خود قسم که جان‌نثار ایستاده‌ایم که هر چه می‌کشیم از کنار ایستاده‌هاست و گرنه ما که بر سر قرار ایستاده‌ایم گذاشتیم زیر پا غرور غرب و شرق را که روی قله‌های اقتدار ایستاده‌ایم شکوفه باری‌ات دوانده ریشه در رگان ما به کوری خزان، چهل بهار ایستاده‌ایم که صبح دولتت هنوز مانده جلوه کردنش به شوق دیدنش به انتظار ایستاده‌ایم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3547@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹حدیث غربت🔹 دلی که با احادیث غریبت آشنا باشد چرا دنبال علم جِفر و علم کیمیا باشد به سِحر و غمزه‌هایش خاک را زر می‌کند آن چشم که خوب آگاه از فرق مُطَلّا و طلا باشد... در آن مکتب که حرفی یا حدیثی از شما آید نباید سردرش نامی به جز دارالشفا باشد نفس‌های شما پیچیده اینجا حجره در حجره در و دیوارِ اینجا نیز غرق ربنا باشد فقاهت کودکی نوپاست، تا روز ابد باید به پای منبرت زانو زند تا روی پا باشد چرایش را نمی‌فهمند جز شیخ کلینی‌ها اگر این قال صادق‌ها نباشد دین چرا باشد؟!... به دنبال چه می‌گردد زمانه، ما که دنبال تنور گرم می‌گردیم، تا قسمت چه‌ها باشد چرا حرف تنور و آتش آمد باز، قسمت چیست؟ گریز روضه باید باز سمت کربلا باشد... 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹حدیث اشک🔹 و جنس درد تو از جنس روضهٔ حسن است غریب خانهٔ خود! غربت تو در وطن است چگونه و به چه قیدی؟ چه نام باید داد؟ به ام فضل و به جعده اگر رباب زن است زبان به شکوه گشوده‌ست زهر و می‌داند که این دو روح و دو تن نیست، بلکه یک بدن است... اگر چه با حسن افتاده روی درد دلت ولی حسین هم این بین با تو هم‌سخن است گریز روضه اگر ناگزیر از غم اوست حدیث اشک و غم دیدهٔ اباالحسن است شدند بر تن تو سایه‌بان کبوترها؟ هنوز روی زمین، آفتاب، بی‌کفن است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1543@ShereHeyat
علیه‌‌السلام 🔹امام غریب🔹 شکسته‌اند قلم‌ها و بسته‌اند دهان‌ها نشسته‌اند قدم‌ها و خسته‌اند توان‌ها نبرده راه به جایی خیال از تو سرودن چه ساکن‌اند زمان‌ها، چه الکن‌اند زبان‌ها چه حاجتی به بیان است آنچه را که عیان است که شرح عمر کمت نیست در توان بیان‌ها کم از شکوه تو گفتند راویان احادیث نشسته داغ عظیمی میان سینۀ آن‌ها کسی که حرز تو را بسته است بر سر بازو کشیده خط سیاهی به دور خط و نشان‌ها یکی‌ست لطف و عتابت هر آن که دور شد از تو چشیده است بلاها و دیده است زیان‌ها تویی که مرجع حلُ‌المسائل است نگاهت به ما نگاه بینداز در هجوم گمان‌ها همیشه قصۀ تو می‌خورد گریز به گودال درست لحظۀ آخر بریده است امان‌ها رضا شده‌ست علی‌اکبر و شدی تو حسینش عوض شده‌ست فقط جای پیرها و جوان‌ها دوباره راهی مشهد شدیم و توشۀ ما شد پر از عریضۀ حاجت شبیه نامه‌رسان‌ها غریب‌زاده! قریبِ به اتفاق سپردند که حاجت از تو بخواهیم ای امام جوان‌ها! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1542@ShereHeyat