eitaa logo
شعر هیأت
9.3هزار دنبال‌کننده
895 عکس
162 ویدیو
12 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹یازده بار🔹 قصد، قصد زیارت است اما مانده اول دلم کجا برود حال و روز مرا هر آن‌کس دید گفت باید به کربلا برود -نجف و کربلا- دلم لرزید، -مشهد و کاظمین- خوب آمد یازده بار استخاره زدم تا بفهمد به سامرا برود ابتدای مسیر، الله است انتهایش بقیةالله است سامرا وعده‌گاه آخر ماست جاده باید به انتها برود همه یک روح و یک بدن هستید پس تمام شما حسن هستید دل من با تو سامرایی شد تا به دیدار مجتبی برود تو بقیع پر از مخاطره‌ای کربلایی و در محاصره‌ای یا که باید جگر به زهر دهی یا سرت روی نیزه‌ها برود.. 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1076@ShereHeyat
باغیم که رنج‌دیده از پاییزیم با اشک، نمک به زخم خود می‌ریزیم یک عمر به احترام نامت، این‌بار، باید که به انتظار تو برخیزیم 📝 🏷 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹چشمۀ نور🔹 روی تو را ز چشمۀ نور آفریده‌اند لعل تو از شراب طهور آفریده‌اند... پنهان مکن جمال خود از عاشقان خویش خورشید را برای ظهور آفریده‌اند منعم مکن ز مهر خود ای مه، که ذرّه را مفتون مهر و عاشق نور آفریده‌اند... از پرتو جمال تو در کوه و برّ و بحر سینای عشق و نخلۀ طور آفریده‌اند... عمری اسیر هجر تو بود و فغان نکرد بنگر دل مرا چه صبور آفریده‌اند... پروانه را در آتش هجران خود مسوز او را برای درک حضور آفریده‌اند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3801@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹ستارۀ صبح🔹 تو ای تجلّی عصمت! ظهور خواهی کرد به جام لاله، شراب طهور خواهی کرد تو صبح روشن عشقی که با تبسم خود جهان شب‌زده را غرق نور خواهی کرد به یک نگاه تو دل‌ها به هم شود نزدیک به یک اشاره که از راه دور خواهی کرد دلم شکیب ندارد، ولی یقین دارم که سنگ را به نگاهی، صبور خواهی کرد برای آن‌که پُر از عطر انتظار شوند سحر به خاطرِ گل‌ها، خطور خواهی کرد صفای خیمۀ سبزت کجا، بهشت کجا؟ بهشت را تو سرای سرور خواهی کرد نشسته، منتظر رجعتت، ستارۀ صبح قسم به کعبه! که روزی ظهور خواهی کرد خدا گواست که سیمای کعبه را آن روز به یک دو بوسه پُر از شوق و شور خواهی کرد تو باغ را به طوافِ بهار خواهی بُرد و داغ را ز دل لاله، دور خواهی کرد به دشت کرببلا، دعوت از شقایق‌ها به میهمانی بزمِ حضور خواهی کرد برای آن که بپیچد عبیر یاسین، باز ز کوچه‌های مدینه، عبور خواهی کرد کنار آیۀ عصمت، در آستان بقیع تمام سورۀ غم را، مرور خواهی کرد قسم به پرچم سرخ شفق، خدا داند شمیمِ یادِ تو، از ما بلا بگرداند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5787@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹بعثت دیگر🔹 الا قرار دل و جانِ بی‌قرار ظهورت! کدام جمعه بُوَد روز و روزگار ظهورت؟ کدام روز به شب می‌رسد که آمده باشی؟ کدام جمعه شود شنبه بر مدارِ ظهورت؟ خوش آن سپیده! که نور از خیام سبز تو گیرد خوش آن سحر! که برآید به افتخار ظهورت دعای عهد بخوانم در آرزوی قیامت سرشک شوق فشانم به ره‌‌گذار ظهورت بهار مبعث پیغمبری گرفت جهان را شکوه دیگر بعثت بُوَد بهار ظهورت گره‌گشای دو عالم، دعای من همه این است که دست حق بگشاید گره ز کار ظهورت ز قطره‌قطرۀ آن چشمه‌چشمه نور بجوشد ز کوثری که برآید ز آبشار ظهورت ز بس شکوفۀ رحمت بریزد از همه جانب شکوفه‌زار شود خاک ره‌گذار ظهورت خوش آن سحر! که نصارا گشوده چشم ببینند بُوَد مسیح مقدّس، طلایه‌دار ظهورت شرایطی‌ست در این انتظار و من که ندارم دلم خوش است که هستم در انتظار ظهورت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5789@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹مهدی موعود🔹 ..هله! ای باد که از سامره راهی شده‌ای از همان شهر پر از خاطره راهی شده‌ای قبل هر چیز بگو این‌که ز یارم چه خبر؟ وه که از فاصله با او گله دارم، چه خبر؟ منتظر باشم از این راه بیاید یا نه؟ آن سفر کرده به ناگاه بیاید یا نه همه با هم به همین جاده اگر خیره شویم می‌توانیم به این فاصله‌ها چیره شویم.. می‌رسد او که همه منتظرانش هستیم هر کجا هست به دنبال نشانش هستیم راه را باز کنید اسب سپیدش پیداست از همین فاصله آن قد رشیدش پیداست این نمازی‌ست که هر روز به جا آوردید بله آن مهدی موعود، به جا آوردید؟ با همان سادگی و عدل علی آمده است گر چه ما باورمان نیست ولی آمده است وه که بر ظلم چه بی‌واهمه شمشیر کشید بر سر کفر چنان فاطمه تکبیر کشید نام خونین حسین است که بر لب دارد خطبه‌هایش همگی آتش زینب دارد در همان وقت و زمانی که خدا می‌داند از همان جا و مکانی که خدا می‌داند می‌رسد تا پر پرواز شما بگشاید «مژده، ای دل! که مسیحا نفسی می‌آید» 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5794@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹نشانی ظهورت پیداست🔹 آن صدایی که مرا سوی تماشا می‌خواند از فراموشیِ امروز به فردا می‌خواند آشنا بود صدا، لهجۀ زیبایی داشت گله از فاصله، از غربت و تنهایی داشت هم‌نفس با من از آهنگ فراقم می‌خواند داشت از گوشۀ ایران به عراقم می‌خواند یادم انداخت که آن سوی تماشا او هست می‌روم می‌روم از خویش به هر جا او هست جمکران بدرقه در بدرقه، تسبیح به دست سهله آغوش گشوده‌ست مفاتیح به دست رایحه رایحه با بوی خودش می‌خوانَد خانۀ دوست مرا سوی خودش می‌خوانَد خانۀ دوست که از دوست پر از خاطره است خانۀ دوست که نام دگرش سامره است آن اویسم که شبی راه قرن را گم کرد با دل ما تو چه کردی که وطن را گم کرد؟ وطن آن‌جاست برایم که پر از خویشتن است یعنی آن‌جا که در آن خانۀ محبوب من است سامرا! خانۀ محبوب من! از او چه خبر؟ از دل‌آرام من، از خوبِ من، از او چه خبر؟ ما همه غرق سکوتیم تو این‌بار بگو سامرا! طاقت ما طاق شد از یار بگو سایۀ روشنش آورده مرا تا اینجا بوی پیراهنش آورده مرا تا اینجا به اذانش، به قنوتش، به قیامش سوگند به رکوعش، به سجودش، به سلامش سوگند قَسَمت می‌دهم آری به همان راز و نیاز آخرین بار کجا در حرمت خواند نماز؟ آخرین مرتبه کی راهی میقات شده‌ست؟ آخرین بار کجا غرق مناجات شده‌ست؟ خسته از فاصله‌ام با منِ بی‌تاب بگو با من از گریۀ او در دل سرداب بگو سامرا! ای که بلندای شکوهت عرش است گرد و خاک قدمش روی کدامین فرش است؟ حرمت ساحل آرام‌ترین امواج است این گدا سامره‌ای نیست، ولی محتاج است از زمستان پیاپی به بهارم برسان بر لبم عرض سلام است به یارم برسان ما به تکرار دچاریم بگو با یارم غیر او چاره نداریم، بگو با یارم ـ رنگ و رو رفته شد آفاق، به دنیا برگرد ما نخواندیم دعای فرج اما برگرد آنچه را مانع دیدار شد از دیده بگیر جز تو ما از همه گفتیم، تو نشنیده بگیر تو فقط چارۀ هر دردی و برمی‌گردی وعدۀ بی برو برگردی و برمی‌گردی روزیِ باغچه آن روز نفس خواهد بود جای دل، آن‌چه شکسته‌ست، قفس خواهد بود از سر مأذنۀ کعبه اذان می‌خوانیم قبلۀ کج شده را سوی تو می‌چرخانیم هر کجا می‌نگرم ردّ عبورت پیداست کوچه در کوچه نشانی ظهورت پیداست تازه این اول قصه‌ست، حکایت باقی‌ست ما همه زنده بر آنیم که رجعت باقی‌ست می‌نویسم که شب تار سحر می‌گردد یک نفر مانده از این قوم که برمی‌گردد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4601@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹جمعۀ موعود🔹 همین است ابتدای سبز اوقاتی که می‌گویند و سرشار گل است آن ارتفاعاتی که می‌گویند اشارات زلالی از طلوع تازهٔ نرگس پیاپی می‌وزد از سمت میقاتی که می‌گویند زمین در جستجو، هر چند بی‌تابانه می‌چرخد ولی پیداست دیگر آن علاماتی که می‌گویند جهان این بار دیگر ایستاده با تمام خویش کنار خیمهٔ سبز ملاقاتی که می‌گویند کنار جمعهٔ موعود، گل‌های ظهور او یکایک می‌دمد طبق روایاتی که می‌گویند کنون از دشت‌های روشن امّید می‌آید صدای آخرین بند مناجاتی که می‌گویند و فردا بی‌گمان این سمت عالم روی خواهد داد سرانجام عجیب اتفاقاتی که می‌گویند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/269@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹إذا تَنَفّسِ صبح🔹 شده‌ست آینۀ حیّ لایموت، صفاتش کسی که خورده لب خضر هم به آب حیاتش به غیر او که جمالش إذا تَنَفّسِ صبح است کدام نور به خورشید می‌رسد برکاتش؟.. می‌آید او که جهان روزۀ سکوت بگیرد به زیر سایۀ نهج‌البلاغۀ کلماتش ربیع‌الاول و آخر... تمام سال بهار است اگر که ریشه دواند به فصل‌ها نفحاتش کسی که گفت امام ششم به او «لَخَدِمتُه» به راستی که محال است وصف کردن ذاتش در الغدیر شریک است طبق قولِ امینی کسی که بوی «وَ عَجّل» می‌آید از صلواتش 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5226@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹یوسف گمگشته🔹 ای عشق! کاری کن که درماندند درمان‌ها برگرد و برگردان حقیقت را به ایمان‌ها چشم‌انتظارت شهرهامان کوچه در کوچه غرق خیالِ بوسه بر پایت، خیابان‌ها مستِ شب گیسوی تو، چشم سحرخیزان بی‌تاب تسبیح سحرگاهت، شبستان‌ها مهدیه‌ها دل برده‌اند از حوض مسجدها دور «ولیِّ عصر» می‌گردند میدان‌ها... پُر می‌شود شهر از نوای «آیة الکرسی» تا بگذری از زیر این دروازه قرآن‌ها... در خواب، چشمان تو را دیدند نرگس‌ها شوق گل روی تو را دارند گلدان‌ها ای در صدای مهربانت حجتی کامل! ای در نگاه روشنت اثبات برهان‌ها! هر جمعه در شهری برایت ندبه می‌خوانیم تا یوسف گمگشته! باز آیی به کنعان‌ها... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3795@ShereHeyat
در بين ملائک از تو نام آورده‌ست نام از تو شکوه ناتمام آورده‌ست هر بار که آمده‌ست از سوی خدا جبريل، به محضرت سلام آورده‌ست 📝 @ShereHeyat
علیهاالسلام فرازی از یک 🔹محرم رسالت🔹 ای رسول خدای را همدم! در حریم رسالتش مَحرم اولین زن تویی که قامت بست در نماز پیمبر خاتم شوهرت کیست؟ بهتر از عیسی دخترت کیست؟ برتر از مریم دامنت جای زهرة الزّهرا که بود نور نیّر اعظم... بُد ز تیغ علی و ثروت تو که شد این گونه کاخ دین، محکم یار احمد شدی که تا نشود یک سر موی، از سر او کم زخم پاهای سنگ خوردۀ او یافت از دست لطف تو، مرهم عاشق بردباری‌ات همه جا شاهد جان‌فشانی‌ات همه دم سر بلند از شهامت تو صفا اشک ریز از مصائبت زمزم به علی و محمّد و زهرا اشفعی یا خدیجةالکبری... ای خریدار جان پیغمبر همسر مهربان پیغمبر احترامی نداشت چون تو کسی در میان زنان پیغمبر در حیات و ممات تو نفتاد نام تو از زبان پیغمبر... ای چراغ همیشۀ تاریخ! در صف دودمان پیغمبر به وجود تو افتخار کند همه جا خاندان پیغمبر هستی خویش را فدا کردی در ره آرمان پیغمبر سر زد از مشرق گریبانت کوثر جاودان پیغمبر تا نهم بار دیگر، ای مادر! جبهه بر آستان پیغمبر به علی و محمّد و زهرا اشفعی یا خدیجةالکبری 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1430@ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله علیهاالسلام 🔹اعجاز عشق🔹 دلش را برده‌ای، هر وقت صحبت کرده‌ای بانو! محمد را، چنین غرقِ محبت کرده‌ای بانو! تو پیش از وحی، ایمان داشتی، اعجاز عشق این‌ است به قلبت اقتدا، پیش از نبوت کرده‌ای بانو! به محراب دو ابرویش، تماشا کرده‌ای حق را میان معبد چشمش، عبادت کرده‌ای بانو! اگر زر باختی، بردی دل ماه دو عالم را چه سودی، در میان این تجارت کرده‌ای بانو!.. تمام هستیِ حق: کوثرش، سهم تو شد، زیرا تمام هستی‌ات را، نذرِ اُمّت کرده‌ای بانو!.. نبودی در خُم، اما با علی داماد و مولایت به لطف دست زهرایت، تو بیعت کرده‌ای بانو! چه دُرّی، در دل دلدادگی دیدی، که از دنیا به یک پیراهن کهنه، قناعت کرده‌ای بانو! به آن دست کریمت، دارم امّیدی که در محشر ببینم شاعرت را هم شفاعت کرده‌ای بانو! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5263@ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله علیهاالسلام 🔹چشم و چراغ خانه🔹 خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن شریک روزهای سخت و شب‌‏های خطر بودن به هم می‌‏ریزی آداب قدیم بی‏‌قراری را شروع عاشقی کردن، کمی بی‌‏تاب‏‌تر بودن بزرگت می‏‌کند قلبی که سمت عشق چرخاندی کنار آفتابی زنده باید شعله‌‏ور بودن اگر از کوچه‏‌ها زخم زبان می‌‏خورد پیغمبر زنانه، خط به خط آموختی رسم سپر بودن وزیدی در بیابان‏‌های داغ فقر و تنهایی و تا منزل به منزل از محمد باخبر بودن نشان دادی به دنیا زن برای مرد خود این است: کنار یک نفر ماندن، برای یک نفر بودن به شمشیر علی می‌‏نازد و سرمایه‌‏ات، احمد به کوهی تکیه دادن، زیر سقفی پرثمر بودن نفیسه! آب و جارو کن، صدای پای خوشبختی‌ست بس است آهی نشسته روی لب، چشمی به در بودن خدا پل می‏‌زند با یک سلام از آسمان تا تو چه چیزی بهتر از این که دمی زیر نظر بودن بیا چشم و چراغ خانۀ پیغمبر ما باش بیا لبخند شو بر اخم‌‏های خون‏‌جگر بودن خدا دست تو را با دست پیغمبر عجین کرده نوشته در خط پیشانی تو: بال و پر بودن تو پشت عشق را خالی نکردی، حق تو این است کنار شانۀ مردی خدایی همسفر بودن 📝 🌐 shereheyat.ir/node/339@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹هستی پیغمبر🔹 بانوی وحی! هستی پیغمبر! در خانۀ تو عشق فراوان است از کوه نور، غار حرا می‌گفت: إقرا... که خانه، خانۀ قرآن است تابیده نور وحی به تقدیرت خورشید و ماه یک‌سره تسخیرت بی‌شک شکوه آیۀ چشمانت با اولین نگاه مسلمان است در خانۀ تو نور علی نور است بال فرشته فرش قدم‌هایت قرآن بخوان و سورۀ کوثر را، تفسیر کن، که خانه چراغان است سجاده را به سمت خدا وا کن در آینه دوباره تماشا کن تسبیح دانه دانۀ اشک تو معراج عاشقانۀ باران است چادر نماز لیلةالاسرا را وقت دعا دوباره گل‌افشان کن آیینۀ حدیث کسایی تو آیینه‌ای که طلعت ایمان است بانوی شاعرانه‌ترین ایجاز اعجاز وحی‌نامۀ بیت‌النور وقتی که واژه‌های تو را دارم حتی سرودن غزل آسان است 📝 @ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله علیهاالسلام 🔹دلبند پیغمبر🔹 هیچ مردی در جهان مانند پیغمبر که نیست هیچ بختی بهتر از پیوند پیغمبر که نیست همسر دلبند پیغمبر شدن سهم تو شد مثل تو هر همسری دلبند پیغمبر که نیست از مقامت، احترامت، گفت آری با قسم آیه‌ای محکم‌تر از سوگند پیغمبر که نیست هستی‌ات را دادی و داراترین بانو شدی ثروتی بالاتر از لبخند پیغمبر که نیست مادر زهرا شدی، دریا شدی، هر دامنی جایگاه فاطمه فرزند پیغمبر که نیست مادری کردی برای مرتضی با جان و دل هیچ‌کس غیر از علی مانند پیغمبر که نیست 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹ندای وحدت🔹 از زبان ذوالفقار... هم‌نوا بود با چکاچک من غرّش آسمان و هوهوی باد گوش دنیا شنیده است مگر؟ چون غریو صدای من فریاد هستی من زبان سرخ من است از حقیقت هماره دم زده‌ام بارها در میان معرکه‌ها ختم بیداد را رقم زده‌ام بارها در میان معرکه‌ها لشکر کفر در کمینم بود آنچه جان می‌ستاند از دشمن برق چشمان تیزبینم بود چشم بگشا که در دل تاریخ! آنچه پیداست رد پای من است! گوش خود تیزتر کن و بشنو! اندکی بغض در صدای من است گرچه آشفته بودم و بی‌تاب گاهِ صبر آمد و غلاف شدم گرچه جانم سراسر آتش بود آب سردی بر اختلاف شدم کنج دیوار خانهٔ مولا سر من بود اگر چه گرم قنوت سال‌ها در غلاف دم نزدم وا نکردم دهان مگر به سکوت! سال‌ها در رکاب صاحب صبر! خون دل خوردم و گزیدم لب! من نبودم اگر میان نیام که نمی‌ماند نامی از مکتب! تیغ بودم ولی رسالت من! نه بریدن، که وصل کردن بود دین حق را برادری کردن مثل دِینی به روی گردن بود اینک اما چرا؟ نمی‌دانم؟ عده‌ای بی‌قرارتر از من آتش معرکه شدند و شده‌‌ست تیغشان ذوالفقارتر از من! در هیاهوی فتنه‌ها باید اقتدا کرد یک‌صدا به امام فتنه را سربریدن آسان نیست که خواص‌اند چشم و گوش عوام بهتر از من مگر گواهی هست من که دیدم امام اُمّت را در هیاهوی فتنه نشنیدم از لبش جز ندای وحدت را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4321@ShereHeyat
🔹پایان یکی‌ست🔹 خاکریز شیعه و سنی در این میدان یکی‌ست خیمه‌گاه تفرقه با خانهٔ شیطان یکی‌ست لات و عزی با نقاب دین به میدان آمدند بت‌شکن‌ها خوب می‌دانند: بت‌گردان یکی‌ست داعش و تکفیری و وهابی و القاعده پشت این دستان پیدا، نیت پنهان یکی‌ست سال‌ها با اسم آزادی، کبوتر کشته‌اند این جهانِ در ستم آزاد، با زندان یکی‌ست تن به ذلت هرگز! اما جان به جانان می‌دهیم در تمام عصرها، رسم جوانمردان یکی‌ست مرز، چیزی نیست! حتی از زمان هم رد شدند از نگاه اهل ایمان، بدر و خان‌طومان یکی‌ست چنگ باید زد به حبل‌الله و از آتش گذشت عروةالوثقی یکی، پیمان یکی، فرقان یکی‌ست هر حریمی حرمتی دارد بپرس از محرمان حرمت آل نبی با حرمت قرآن یکی‌ست باز «بسم الله مجراها و مرساها» بخوان موج‌ها بسیار، اما نوح کشتی‌بان یکی‌ست صالحان، میراث‌داران زمین خواهند شد این حکایت، فصل‌ها دارد، ولی پایان یکی‌ست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1751@ShereHeyat
🔹برادری🔹 سخن ز حبل الهی و بانگ «وَ اعتَصِمُو»ست حقیقتی که هدایت همیشه زنده به اوست حقیقتی که همه انبیا از آن گفتند به امت خود از آن چشمۀ روان گفتند حقیقتی که از آن، طاعتی فراتر نیست حقیقتی که اساس شریعت نبوی‌ست برادریم همه، در پناه پیغمبر کدام نعمت از این نعمت است بالاتر؟... اگر که خواهی از آن ذات، رحمتی ازلی برای وحدت امّت بکوش، مثل علی علی ستارۀ صبرش، شبی افول نداشت و حرف‌های عجولانه را قبول نداشت علی پس از جمل آیا پی قیام گرفت؟ مگر ز همسر پیغمبر انتقام گرفت؟ علی اگر چه به سینه بسی جراحت داشت در ازدحام صفوف نماز، شرکت داشت... علی کجا سر بازار ظلم، حجره گرفت؟ مقدسات که را یک به یک به سخره گرفت؟ علی که در سخنش لحن ناگوار نبود علی که اهل سخن‌های نیش‌دار نبود... علی نگفت و به نام علی چه‌ها گفتند به جان حضرت او یک به یک خطا گفتند... بسا مرید علی‌اند و کارشان شوم است علی هنوز در این روزگار مظلوم است جنایتی‌ست به نام علی جفا کردن زبان به یاوه و حرف سخیف وا کردن جنایتی‌ست جهان را به چوب خود راندن هر آن‌که گفت ز وحدت «خلیفه‌ای» خواندن! هر آن‌که گفت ز وحدت منافقش خواندن برای هَدم برائت، موافقش خواندن... کجا کس از طمع خام، شیعه خواهد شد؟ کجا به یاوه و دشنام شیعه خواهد شد؟ به‌هوش باش که طرد و تنش برائت نیست اسائۀ ادب و سرزنش برائت نیست... برادر! این دل پر زخم را مداوا کن بیا به خاطر مولا کمی مدارا کن برادرم، سخن از «اتحاد» باطل نیست چنان که «روزه» و «حج» و «جهاد» باطل نیست اگر میان من و تو هنوز مهر و وفاست به نص آیه «اَلمؤمنون اِخوَه» به پاست برادر! آن نفس مهرپروری چه شده‌ست؟ به من بگو که حقوق برادری چه شده‌ست؟ چه شد که بانگ به صلح و صفا زدن عار است؟ تو را به نام برادر صدا زدن عار است؟ بگو به امت پیغمبر این سخن دائم: روایت است که «اَلمُسلِمُ اَخُ المُسلِم»... از آن بترس که خوبان پی ستم افتند برادران مسلمان به جان هم افتند به افتراق زمان، افترا به هم بزنند به نام حق علی، پشت پا به هم بزنند... چنان مگو که کلامت به خصم، خانه دهد به دست ظالم تکفیریان بهانه دهد سکوت کن، نه سکوتی که گوشه‌گیر شوی به دست ظالم جبر زمان اسیر شوی! نه هر که اهل سکوت است بی‌گمان خفته‌ست که در سکوت هزاران هزار ناگفته‌ست برادرم، سحری با دلم موافق باش بیا و پیرو راه امام صادق باش که بر فضیلت او دست مدعا نرسد «به حُسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد»... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4319@ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹وحدت دل‌ها🔹 عشق تو در تمامی عالم زبانزد است بی‌عشق، حال و روز زمین و زمان بد است فرقی ندارد از چه نژاد و چه فرقه‌ایم با عشق تو همیشه دل ما مؤید است جاری‌ست سُکر واعتَصِمُوا... لا تَفَرَّقُوا... بعد از تو این جنون دمادم که ممتد است... ای زندگی ما همه حال و هوای تو! حال تو مبدأ است و هوای تو مقصد است... مانده‌ست رد پای تو بین زمین و عرش باران بوسه‌هاست که در رفت و آمد است دل را سپرده‌ایم به عشقش که قرن‌هاست بنیان‌گذار وحدت دل‌ها محمد است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3447@ShereHeyat
گل کرد شمیم ابدی در دل من اندیشۀ ذات سرمدی در دل من با نام تو ای بهارِ خاتم، وا شد یک باغ گل محمدی در دل من 📝 @ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹صحیفۀ صلوات🔹 امشب شکوه عشق جهانگیر می‌شود روح لطیف عاطفه تصویر می‌شود امواج سربلندی و آزادی و شرف از هر کران مکّه سرازیر می‌شود قرآن ببوس و «اَشرَقَتِ‌الاَرض» را بخوان این آیۀ مبارکه تفسیر می‌شود تبریک باد آمنه را کز حریم او نور است و نور و نور که تکثیر می‌شود.. از انعکاس نور وی از مکّه تا به شام هر سنگ خاره، آینه‌تأثیر می‌شود الله اکبر از نفسش کز فرشتگان هر سو بلند نغمۀ تکبیر می‌شود.. چون کاخ باشکوه مدائن، ز هیبتش در لرزه کاخ فتنه و تزویر می‌شود.. داروی دردها و جواب سؤال‌هاست قرآن کتاب او که جهانگیر می‌شود.. در سایۀ عدالت و اخلاص و وحدت است تکبیر او که چیره به شمشیر می‌شود.. در آسمان، تجلی هر روز آفتاب خُلق عظیم توست که تصویر می‌شود.. گردد صحیفۀ صلوات فرشتگان بر صفحه‌ای که نام تو تحریر می‌شود.. تنها همین نه آیۀ تطهیر مدح توست یادت همیشه مایۀ تطهیر می‌شود نام تو زنده‌تر شده، یاد تو تازه‌تر چندان که دهر، کهنه، جهان‌، پیر می‌شود.. محتاج یک نگاه توأم ای که هر کجا خاک از نگاه لطف تو اکسیر می‌شود.. 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5228@ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹شمیم نفس صبح🔹 باشد که دلم، راهبری داشته باشد از عالم بالا، خبری داشته باشد تا با مدد معرفت، از خاک بر افلاک اندیشۀ سیر و سفری داشته باشد تا چند توان زیست در این ظلمت تردید باید شبِ هجران سحری داشته باشد تا چند بسوزد بشر از آتشِ بیداد چون لاله دلِ شعله‌وری داشته باشد؟ تا چند قرار است در این باغِ شقایق داغِ دل و خونِ جگری داشته باشد؟ حیف است که گهوارۀ دختر بشود گور وز مِهر گریزان پدری داشته باشد تا چند بشر، دل بسپارد به تَغافل در وادی حیرت گذری داشته باشد؟ تا چند بَرَد سجده به بت‌های زر و زور با لات و هُبل سِرّ و سَری داشته باشد؟ باید که خدا از پیِ روشنگریِ خلق پیغامی و پیغام‌بری داشته باشد باید که خدا بت‌شکنی را بفرستد تا در کفِ همّت، تبری داشته باشد شب، این شبِ تاریک و نفس‌گیر و غم‌افزا باید که مبارک سحری داشته باشد هر جا چمنی بود ببوسید که شاید از پیک بهاری، خبری داشته باشد هان! می‌رسد از دور شمیم نفس صبح صبحی که پیام ظفری داشته باشد صبحی که به همراهیِ پیغام رسالت مضمون طربناک و تری داشته باشد صبحی که دهد مژدۀ پیغمبر موعود با خود خبر معتبری داشته باشد صبحی که دهد بویِ دل انگیز محمّد تا باغ، صفای دگری داشته باشد آن مهر که در «هفدهم ماه» برآمد شاید که به ما هم نظری داشته باشد انجیل خبر داد به عیسی که همین است گر مادر هستی پسری داشته باشد از پرتو انوار رُخش وام گرفته‌ست گر وادی سینا شجری داشته باشد آمد که فرود آورد از اوجِ تکبر شاهی که شکوهی و فری داشته باشد می‌خواست که از کنگرۀ کاخ مداین آیینۀ عبرت اثری داشته باشد با آمدنش سرد شد آتشکدۀ فارس حاشا که پس از این شرری داشته باشد سوگند به سرچشمۀ کوثر که همین است گر نخلۀ طوبی ثمری داشته باشد در گلشنِ ایجاد، مُحال است که هستی از این گل شاداب‌تری داشته باشد پیراهن او را برسانید به یعقوب تا دیدۀ روشن‌نگری داشته باشد شاید که به شکرانه بریزد به قدومش خورشید اگر مشت زری داشته باشد مهتاب سِزَد بر سر راهش بنشیند وز نقره‌فشانی هنری داشته باشد با مشعل توحید فراز آمد از این راه تا نوع بشر، راهبری داشته باشد با خُلق عظیمش هیجان داد به دل‌ها تا نخل وفا برگ و بری داشته باشد تا راه به جایی ببرد، نالۀ مظلوم فریادرَس دادگری داشته باشد با خویش نماز شب و ذکر سحر آورد تا نالۀ عاشق اثری داشته باشد تا باز کند پنجره‌ای رو به خدا، دل تا دیده سوی دوست، دری داشته باشد جبریل امین، در حرمش عرض ادب کرد تا در صف عشاق سری داشته باشد سیمرغ دل ما به حریمش نَبَرد راه از عشق مگر بال و پری داشته باشد خورشید بَرَد رشک بر آن کس که ز مهرش اندوختۀ مختصری داشته باشد از جملۀ خوبان جهان، دل به «علی» بست تا شمسِ نبوّت قمری داشته باشد با عترت او هر که وفا کرد امید است از آتش دوزخ سپری داشته باشد ای کاش «شفق» نیز به امّیدِ وصالش از کوچۀ رندان گذری داشته باشد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4875@ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹رحمت خدا🔹 تو آمدی و در رحمت خدا وا بود و غرق نور، زمین، بلکه آسمان‌ها بود بهار بود و ربیعش از آن جهت خواندند که این سلاله‌ای از شاخسار طوبی بود در آسمانِ شب مکّه، قدسیان گفتند خدا، ستارۀ احمد چقدر زیبا بود گرفت نور تو جغرافیای عالم را شب ولادت خورشیدِ عالم‌آرا بود زمین زمین همه می‌سوخت در لهیب گناه و ذات پاک تو از هر بدی مبرّا بود... از آسمان‌ها بوی فرشته می‌بارید شگفت واقعه‌ای در تمام دنیا بود ألَم یَجِدکَ فقیراً خدات روزی داد ألَم یَجِدکَ یَتیماً خدات مأوا بود... نیافرید جهان را مگر به خاطر تو اگر که خلقت، منظور حق‌تعالی بود عبور کردی از آفاق و انفسِ عالم از آن مسیر که مسدود بر مسیحا بود همای سدره‌نشینِ مقام أو أدنی! به کُنهِ جاه تو اندیشه را کجا جا بود؟ برای نافله وقتی قیام می‌بستی بهشت، گوشۀ سجادۀ تو پیدا بود چه آیه می‌خواندی که حجاب‌ها می‌رفت و قفل‌های جهان پیش روی تو وا بود بنازم این همه شوکت که عبد درگاهت ولیّ ایزد منّان، علیّ أعلا بود... ز مکّه رفتی و تاریخ هم دگرگون شد اگر که هجرت آن روز یک معمّا بود فدای این همه مهر و عطوفت و رحمت که در دقایق آخر تو را غم ما بود زبان الکن ما بسته است در مدحش «خروش»! این همه یک قطره پیش دریا بود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2508@ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹گل محمدی ما🔹 تو آمدی و بهشت برین مکه شدی امان آمنه بودی امین مکه شدی گل از جمال تو الهام شاعرانه گرفت محمدی شد و نام تو را بهانه گرفت گلاب، عطر تنت را به چشم می‌ساید شمیمِ پیرهنت را به چشم می‌ساید چه عطر دامنه‌داری چه شوق لبریزی عجب ادامۀ زیبا و حیرت‌انگیزی بهار و چشمه و باران و رود می‌دانند که تربیت‌شدگان کدام دامانند اگر تو لب بگشایی کلام تو خیر است سکوت تو پر پرواز منطق‌الطیر است اگر تو لب بگشایی به لهجۀ دلخواه لب مبارک تو می‌شود «کلام الله» لب تو گرم نماز است و گرم ابراز است دو مصرعی‌ست که سرمشق گلشن راز است شناسنامۀ تابندگی‌ست پیشانیت اگر مجال دهد طرۀ پریشانیت تبسم تو به ما حس و حال می‌بخشد عواطف بشری را کمال می‌بخشد به خندۀ تو بهشت برین، بدهکار است به خاک پای تو کل زمین بدهکار است به سینِ سروری تو قسم که فصل بهار به تو نه هفت که هفتاد سین بدهکار است خدا به خلقتش احسنت گفته اما باز به خُلق و خوی تو صد آفرین بدهکار است چه کرده‌ای که سلیمان به اسم اعظم تو نه یک نگین که هزاران نگین بدهکار است بگو بگو که به پیراهنت جناب کلیم چقدر معجزه در آستین بدهکار است همیشه سایه به خورشید متکی بوده دم مسیح به تو اینچنین بدهکار است به جبرئیل، امین گفته می‌شود به تو نیز به این مقایسه روح الامین بدهکار است تو با امانت خود از همه طلب داری جهان چقدر به تو بعد از این بدهکار است قسم به شانه، زمانی که شانه می‌کردی دو سوی مویت را رودخانه می‌کردی دو رودخانه موّاج تا ابد جاری! که دیده رحمت جاری به این سزاواری؟ قسم به نور! تماشایی است چشمانت رسول اکرم زیبایی است چشمانت بهشت از لب حوض تو چون وضو کرده‌ست برای خویش چنین کسب آبرو کرده‌ست اذان چه خوب ادا کرده است دِینش را همین که گفته کنارت شهادتینش را از آسمان خدا یاکریم می‌بارد به برکت تو «الف، لام، میم» می‌بارد بهار آمده با اقتباس از رویت نسیم ترجمه فارسی‌ست از مویت تویی مُشَبَّه و در شأن تو شبیهی نیست مُشَبّه‌ٌبِه تشبیه‌های ما فانی‌ست ز شرم در تب و تاب هلاک می‌افتند تمام وَجهِ شَبَه‌ها به خاک می‌افتند گل محمدی ما که سرخوش از یاسی چقدر روی گل یاس خویش حساسی عجب گلی و عجب طینت معطره‌ای چه یاس طاهره‌ای داری و مطهره‌ای حکایت تو و مولا علی و ریحانه جناس تام پروانه است و پروانه رسانده دست تو بحرین را به یَلتَقِیان چنان‌که ماحصلش گشته لؤلؤ و مرجان چنان‌که ما حَصَلَش عطر و نور خواهد شد چنان‌که ختم به صبح ظهور خواهد شد تمام عالم و آدم پر است از حَسَنات به برکت گل رویت به برکت صلوات 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5795@ShereHeyat