eitaa logo
شعر هیأت
9.2هزار دنبال‌کننده
892 عکس
162 ویدیو
12 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
مانده‌ست دل ما به هوایت روشن مانده‌ست هزار جان به پایت روشن روشن شده صد لاله‌ به خون‌خواهی یار گلزار شهید! چشم‌هایت روشن 📝 @ShereHeyat
🔹در آسمان شهادت🔹 دوباره آمده آن شب، شب جدایی او سرم فدایی او شد، دلم هوایی او دوباره نیمه‌شب قدر و ساعت یک و بیست سکوت ثانیه در لحظۀ رهایی او تمام خاطره را بُرد با خودش ناگاه چقدر گریه کنم از غم جدایی او چه حال و روز خوشی داشت آن یگانه‌ترین که بود رشک ملک حال ربنایی او چقدر مردم دنیا هوایی اویند چقدر خاطره دارند از آشنایی او.. هنوز هم که هنوز است پی نبرده کسی به خُلق اَحسَن و اخلاق مصطفایی او به زهد حیدری و شور مرتضایی وی به صبر زینبی و داغ کربلایی او.. کسی ندیده‌ام این‌گونه بی‌ریا هرگز کسی سراغ ندارم به با صفایی او هزار پنجره واکرده دست غیبی وی هزار عقده گشوده گره‌گشایی او نشسته‌ام به تماشای صبح لبخندش کجاست عکس غریبی به دلربایی او شبی به فطرت دیرین خویش برگشتم گرفت شهر دلم حال روستایی او.. بلند مرتبه پرواز سربلندی داشت در آسمان شهادت دل هوایی او میان این همه سردار و آن همه سرباز ندیده‌ایم کسی را به بی‌ریایی او نرفته است ز خاطر، نمی‌رود پس از این به روی خاک وطن عشق جبهه‌سایی او کنار صحن غریبی هنوز می‌سوزد چراغ نیمه‌شب خادم‌الرضایی او.. بیا و روضۀ قاسم بخوان در این پایان به شرحه شرحۀ آن جسم کربلایی او 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5858@ShereHeyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نام تو از قبل پر آوازه‌تر داغ تو این روزها شد تازه‌تر 📹 شعرخوانی در حضور رهبر معظم انقلاب ✅ @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹چشم‌های مهربان🔹 شهیدی در میان کاروانت می‌شوم یا نه؟ غبار رهگذار عاشقانت می‌شوم یا نه؟ دلم سنگ است می‌دانم، دلم تنگ است می‌دانی نمی‌دانم که خاک آستانت می‌شوم یا نه؟ مرا با گوشه‌چشمی خواندی اما کاش می‌گفتی فدای چشم‌های مهربانت می‌شوم یا نه؟ فدای تو چه جان‌های جوانی شد بگو آیا فدای آن شهیدان جوانت می‌شوم یا نه؟ سرم را کاش بر زانو بگیری یوسف زهرا بگو وقت شهادت، میهمانت می‌شوم یا نه؟ 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹به پاس این ‌همه آلاله...🔹 گل سپیدِ همیشه‌بهار! می‌آیی برای رونق این لاله‌زار می‌آیی هنوز نبض دلم این سؤال را دارد که با شروع کدامین بهار می‌آیی؟ به پاس این‌ همه آلاله هم شده، بی‌شک به شهر مردم چشم‌انتظار می‌آیی سپیده سر زده، ای آفتاب من پس کی به چشم‌روشنی این دیار می‌آیی؟ اگرچه سخت ز تو دور مانده‌ایم اما دلم خوش است که با ما کنار می‌آیی و در سپیدۀ یک جمعۀ سراسر نور به اذن حضرت پروردگار می‌آیی شکوه رزم علی را ندیده‌ام اما شنیده‌ام که تو با ذوالفقار می‌آیی 📝 @ShereHeyat
🌷 یاد و خاطره و حماسه‌سازان هویزه گرامی باد! شب آخر هنوز یادم هست خیمه زد عطر سیب در سنگر خیمه تاریک شد، وَ این یعنی روضه‌خوان گفت از شب آخر گفت: این راه و این سیاهی شب عشق، چشمان خویش را بسته‌ست ما سحر قصد آسمان داریم از زمین راه کربلا بسته‌ست خشک می‌شد گلوی او کم‌کم روضه‌خوان تشنه بود در باران یک نفر استکان آب آورد السلام علیک یا عطشان استکان را بلند کرد، ولی عکس یک مشک روی آب افتاد مشک لرزید و محو شد کم‌کم اشک سید که توی آب افتاد نفست گرم روضه‌خوان! آن شب دل به دریای آن نگاه زدی دم گرفتی میان خون خودت چه گریزی به قتلگاه زدی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1132@ShereHeyat
کرمان شهدای فَحل و نامی دارد جمعی که خدایشان گرامی دارد بس قافلۀ غرقه به خون در راه است راه شهدا مگر تمامی دارد؟ 📝 @ShereHeyat
🔹ما ملت امام حسینیم🔹 حتی اگر که تیغ ببارد، در بیعت امام حسینیم ما جرأت زهیر و حبیبیم، ما غیرت امام حسینیم در کودکی حوالۀ گریه، از روضۀ رقیه گرفتیم پیری رسید و سینه‌زنان باز، در هیأت امام حسینیم.. قطره‌به‌قطره رود زلالیم، با عشق در مسیر کمالیم حبّ الحسین یجمعنا، چون: جمعیّت امام حسینیم.. هیهات از حقارت و ذلت، هیهات از پذیرش منّت للهِ حمد اگر که عزیزیم، از عزت امام حسینیم ما از تبار یاس سپیدیم، حرّیم و زنده‌زنده شهیدیم از لشکر یزید بریدیم، در بیعت امام حسینیم ای شمرهای عصر تمدن! آل‌زیادهای تفرعُن! در شامِ بغض و کینه بمیرید: «ما ملت امام حسینیم» 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5654@ShereHeyat
🔹ادامۀ فریاد فاطمه🔹 این روزها میان شهیدان چه همهمه‌ست این انقلاب ادامۀ فریاد فاطمه‌ست از تشنگی چه واهمه، از دشمنان چه باک وقتی عَلم به دست علمدار علقمه‌ست تا گردن معاویه دَه ضربه بیش نیست اطراف خیمه‌گاه علی از چه همهمه‌ست فرعون هم مقابل موسی کسی نبود جادوی سامری که فقط یک مجسّمه‌ست حکم خدا مگر حکمیّت نیاز داشت با اشعری بگو که زمان محاکمه‌ست فریاد فاطمه‌ست که پیچیده در جهان مقصود اگر علی‌ست شهادت مقدمه‌ست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3551@ShereHeyat
علیهماالسلام 🔹دو مشهد🔹 سفرۀ نذری مادر باز هم برکت گرفت نامت آمد جبرئیل از زائران سبقت گرفت هر کسی از یک طریقی آمد و حاجت گرفت قالی کاشان به پایت بوسه زد، قیمت گرفت خوب فهمیدی که عشق مردم ایران علی‌ست این‌همه راه آمدی گفتی فقط سلطان علی‌ست عشق از نور علی، نوری مجدّد آفرید از همان دم که علی بن محمد آفرید مستی ما را خدا این‌گونه بی‌حد آفرید حال ما را دید در ایران، دو مشهد آفرید از سر ایران الهی کم نگردد سایه‌ات خوش به حال هر کسی که می‌شود همسایه‌ات در کنارت گرم‌تر می‌جوشد اینجا آب هم آسمان خاک قدم‌های تو شد، مهتاب هم او نمی‌دید این‌همه لطف تو را در خواب هم در کنار تو سپهری‌تر شده سهراب هم نرم و آهسته مرا لبریز حاجت می‌کنی حتما آقا شاعران را هم شفاعت می‌کنی خوب بابایت برایت ماجرا را گفته بود داغ‌ها را دیده بود و روضه‌ها را گفته بود داغ سرهایی که شد از تن جدا را گفته بود با تو حتما ماجرای بوریا را گفته بود آمدی تا مثل جد تشنه‌ات پرپر شوی دور از شهر خودت باشی و بی‌لشکر شوی.. 📝 @ShereHeyat
🔹لبخند جماران🔹 دوباره پر شده از عطر گیسویت شبستانم دوباره عطر گیسویت؛ چقدر امشب پریشانم کنارت چای می‌نوشم به قدر یک غزل خواندن به قدری که نفس تازه کنم، خیلی نمی‌مانم کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه یا شاید درختی خسته در اعماق جنگل‌های گیلانم رها، بی‌شیله پیله، روستایی، سادۀ ساده دوبیتی‌های باباطاهرم عریان عریانم شبی می‌خواستم شعری بگویم ناگهان در باد صدای حملۀ چنگیزخان آمد؛ نمی‌دانم - چه شد اما زمین خوردم میان خاک و خون؛ دیدم در آتش خانه‌ام می‌سوخت، گفتم آه... دیوانم چنان با خاک یکسان کرد از تبریز تا بم را زمان لرزید از بالای میز افتاد لیوانم.. فراوان داغ دیدن‌ها؛ به مسلخ سر بریدن‌ها حجاب از سر کشیدن‌ها؛ از این غم‌ها فراوانم شمال و درد کوچک خان؛ جنوب و زخم دلواری به سینه داغدار کشتۀ حمام کاشانم سکوت من پر از فریاد یعنی جامع اضداد منم من اخم سعدآباد و لبخند جمارانم من آن خاکم که همواره در اوج آسمان هستم پر از عباس بابایی پر از عباس دورانم گرفته شعله با خون جوانانم حنابندان که تهران‌تر شود تهران؛ من آبادان ویرانم صلات ظهر تابستان، من و بوشهر و خوزستان تو را لب تشنه‌ایم از جان، کمی باران بنوشانم سراغت را من از عیسی گرفتم باز کن در را منم من روزبه، اما پس از این با تو سلمانم شکوه تخت جمشید اشک شد از چشم من افتاد از آن وقتی که خاک پای سلطان خراسانم اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می‌گویم که من یک شاعر درباری‌ام مداح سلطانم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1119@ShereHeyat