#مناجات
#شهدا
🔹این همه یوسف🔹
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
چراغی مردهام، دل کن دلم را
به بسمالله، بسمل کن دلم را...
بده حالی که حالی تازه باشد
که هر فصلش وصالی تازه باشد
مدد کن لحظهای از خود گریزم
که تاریک است صبح رستخیزم
تمام فصل من شد برگریزان
بده داد منِ از خود گریزان
الهی سینهای داریم پُر سوز
تبسم کن در این آیینه یک روز...
همه حیران، چو موساییم در طور
تجلی کن، شبی، یا نور، یا نور!
تجلی کن که ما گمکرده راهیم
ببخشامان که لبریز از گناهیم
الهی سربهزیران تو هستیم
اسیرانیم، اسیران تو هستیم
اسیرانی سراسر دلپریشیم
الهی، ما گرفتاران خویشیم...
دلم سرگرمِ کارِ هیچکاری
امان از این پریشانروزگاری
نه گفتارم به کار آمد، نه رفتار
گرفتارم، گرفتارم، گرفتار...
الهی درد این دل را دوا کن
همین امشب مرا از من جدا کن...
خوشا آن دل که با روحش بِحِل کرد
بدا دنیا که ما را خون به دل کرد...
خوشا آنان که پیش از مرگ، مُردند
به راز عشق پی بردند و بردند...
به جوش آمد دوباره خون مردی
تو اما ای دلِ غافل، چه کردی؟
بخوان امشب به آهنگ جدایی
«کجایید ای شهیدان خدایی؟»...
«سبکباران خرامیدند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند»...
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
به پای دوست دست از دست دادند
حسینآسا به پایش سر نهادند
چو «ابراهیم همت» در منا باش
سراپا غرق در نور خدا باش...
اگر شوق خدا داری چنین کن
صفا و سعی در میدان مین کن
بیا چون «میثمی» عبد خدا باش
به شوق کعبهاش در کربلا باش
چقدر این آسمانیخاک، زیباست
به دنیا گر بهشتی هست، اینجاست...
مگو «چمران» بگو غیرت، بگو درد
بگو تنهاترین، عاشقترین مرد...
«بروجردی»، «جهانآرا» و «همت»
«محمد»های کوی عشق و غیرت...
در این شبهای غم، شبهای غربت
ز ما دستی بگیرید ای جماعت...
چو «مهدی» عاشقی بیادعا نیست
به «زینالدین» قسم، مثل شما نیست...
اگر «مهدی» شدی چون «باکری» باش
اگر خواهان حُسنی، «باقری» باش
«حسن» رازی که در خاکش سپردیم
دریغا پی به معنایش نبردیم
حسن یعنی حسین صبرپیشه
شهید کربلاهای همیشه
حسن گفتی، حسینیتر شد این دل
به یاد کربلا، محشر شد این دل
چه دید آن روز؟ قرآن روی نیزه
«حسین» کربلاهای هویزه...
حسینِ من ابوالفضلی دگر بود
صدایی تابناک و شعلهور بود
به حقّ حق، به حقّ «تندگویان»
شهید تازهای از من برویان
«ز جانان مهر و از ما جانفشانیست
جواب مهربانی، مهربانیست»
دلم دلتنگ مردان صمیمیست
مرید «حاج عباس کریمی»ست
چه ماند از او به جز مشتی غریبی؟
چه ماند از او؟ همین قرآن جیبی...
خوشا آنان که تا او پر گرفتند
حیات تازهای از سر گرفتند...
به «زینالدین» قسم اهل نبردیم
اگر سر رفت از دین برنگردیم
اگر «فهمیده» را فهمیده بودیم
همه شیران میداندیده بودیم...
تو یادت هست در شبهای پاوه
چراغی آسمانی بود «کاوه»
شما از عشق یک دم برنگشتید
شهید کربلای چار و هشتید
شهیدان سورۀ والفجر هشتاند
که چون آب از دل آتش گذشتند...
چقدر اروند رنگ نیل دارد
چقدر این لشکر اسماعیل دارد
شهادت را چو اسماعیل عطشان
تمام روزهاشان عید قربان
به حیدر سیرتانِ لیلةالقدر
به «اسماعیل»های لشکر «بدر»
به گلگون پیکران لشکر «نصر»
به حق سورۀ «والفتح» و «والعصر»
الهی گوشۀ چشمی به ما کن
به ما حال مناجاتی عطا کن...
تمام «قدسیان» «خوشسیرتاناند»
دل ما را به آتش میکشانند
به یاد بچههای «لشکر هفت»
قرار از دل شد و خواب از سرم رفت...
به حقِ «یا محمد! یا محمد!»
توسل کن بیاید «حاج احمد»
بیا در اوج زیبایی بمیریم
دم مُردن «تجلایی» بمیریم
افق، چاک دل خونینجگرهاست
سحر، جا پای مفقودالاثرهاست
بیا و مرتضایی کن دلت را
خدایی کن، خدایی کن دلت را
شهیدی بود چون «آوینی» این دل
چرا شد غرق در خودبینی این دل؟...
برادرهای من! امشب بمانید
برایم سورۀ یوسف بخوانید
چو ماهی بیتکلف بود یوسف
درون چاه، یوسف بود، یوسف
کجا یوسف اسیر چاه تن شد؟
به هر گامی خلیل بتشکن شد
چرا ما ماه کنعانی نباشیم؟
چرا ما یوسف ثانی نباشیم؟
چرا ما چشم یوسفبین نداریم؟
مسلمانیم و درد دین نداریم
📝 #علیرضا_قزوه
🌐 shereheyat.ir/node/3765
✅ @ShereHeyat
#دفاع_مقدس
#شهدا
#مثنوی
🔹خاک آسمانی🔹
ما دردها و داغها را میشناسیم
غوغای باد و باغها را میشناسیم...
نام علی را زینت سربند کردیم
اروند و بهمنشیر را دربند کردیم...
ما هفت دریا بینشانیم و غریبیم
ما پنج وادی آیۀ امّن یجیبیم...
ما مرد دریا، مرد صحرا، مرد دشتیم
ما یادگار حملۀ والفجر هشتیم
هر کس که آنجا بود بینام و نشان بود
آنجا زمین دلبازتر از آسمان بود...
ای چفیههای مانده در باران کجایید؟
سجّادههای روشن ایمان کجایید؟...
در هر رواق سنگری عطر خدا بود
تنها دعا بود و دعا بود و دعا بود
آنان که در این امتحان پیروز بودند
در کربلای پنج، دشمن سوز بودند...
ما عیش دشمن را به کامش زهر کردیم
کاری که ما در فتح خونینشهر کردیم
ققنوسها بودند و آتش میخریدند
تنهای عاشق زخم ترکش میخریدند
خاکی، ولی آیینۀ افلاک بودند
سنگرنشینان آبروی خاک بودند
فریادهای خفته را خاموش بردیم
یک کربلا آیینه را بر دوش بردیم...
جز «همّت» و مردی و جانبازی ندیدیم
ما عاشقی مانند «خرّازی» ندیدیم
اینجا پر از اسطورههای جاودانیست
این سرزمین خاکیست، امّا آسمانیست
هان ای بلاجویان دشت کربلایی
آه ای شهیدان، ای شهیدان خدایی
من در شما دیدم جهانی بیکران را
بعد از شما بستند راه آسمان را
بعد از شما ماندیم ما و زندگانی
شرمندهایم ای روحهای آسمانی
رفتید تا ما چند روزی زنده باشیم
میخواستید از عکستان شرمنده باشیم...
شعر بلند عشق را با خون سرودید
اصلا شما انگار این جایی نبودید...
📝 #عباس_شاهزیدی
🌐 shereheyat.ir/node/2534
✅ @ShereHeyat
#شهدا
#مثنوی
🔹خدایا دلم را کجا می برند؟🔹
شبم در حضوری لبالب گذشت
کدامین شبم مثل آن شب گذشت
شب برگزیدن، شب انتخاب
شب گام تا قلّۀ آفتاب
شب عاشقان نفس سوخته
شب چهرههای برافروخته
شب شبنم و شعله و شط و خون
شب مستی و شور عشق و جنون
شب خیزش عقدههای زمین
شب دست و پا باختن روی مین
شب خاک با خون معطّر شدن
شب تا سحر لاله پرپر شدن
شب در زمین آسمانی شدن
شب در خداوند فانی شدن
نه ناسوت بود و نه لاهوت بود
شب آتش و خون و باروت بود
شب همّت بیهماوردهاست
شب راستقامتترین مردهاست
شب دل سپردن به دریاست این
شب بیخیالی ز دنیاست این...
فلک باز قصد زمین کرده است
کسی پشت این شب کمین کرده است
اُحد...بدر...خیبر...و یا کربلاست
خدایا نمیدانم اینجا کجاست؟
صدا میزند عشق از علقمه
بیایید با رمز یا فاطمه
شب عشق بازی، شبی پرخروش
شب چفیههای غریبی به دوش
شب وحشی ترکش و تیرهاست
و گردانی از بانگ تکبیرهاست
در این کوله پشتی غم آوردهام
شهادت! کجایی؟ کم آوردهام
هلا ای رفیقان همسنگرم
شما دیگرید و من آن دیگرم...
شما مشعل راه آیندهاید
شما تا همیشه... شما زندهاید...
در این موج، خود را رها کردهام
دلم را به نام شما کردهام
مرا هم رهایی دهید از قفس
بگیرید از من، مرا یک نفس
اسیر غم جان و تن ماندهام
مصیبت همین است، من ماندهام
رفیق مرا بیصدا میبرند
خدایا دلم را کجا می برند؟
در این کوله پشتی غم آوردهام
شهادت! کجایی؟ کم آوردهام
📝 #عباس_شاهزیدی
🌐 shereheyat.ir/node/2532
✅ @ShereHeyat
#دفاع_مقدس
#شهدا
#مثنوی
🔹کجایند مردان بیادّعا؟🔹
شب است و سکوت است و ماه است و من
فغان و غم و اشک و آه است و من
شب و خلوت و بغض نشکفتهام
شب و مثنویهای ناگفتهام
شب و نالههای نهان در گلو
شب و ماندن استخوان در گلو
من امشب خبر میکنم درد را
که آتش زند این دل سرد را
بگو بشکفد بغض پنهان من
که گل سر زند از گریبان من
مرا کشت خاموشی نالهها
دریغ از فراموشی لالهها
کجا رفت تأثیر سوز و دعا؟
کجایند مردان بیادّعا؟
کجایند شورآفرینان عشق؟
علمدارمردان میدان عشق...
همانان که از وادی دیگرند
همانان که گمنام و نامآورند
هلا، پیر هشیار درد آشنا!
بریز از می صبر، در جام ما
من از شرمساران روی توام
ز دُردیکشان سبوی توام
غرورم نمیخواست اینسان مرا
پریشان و سردرگریبان مرا
غرورم نمیدید این روز را
چنان نالههای جگرسوز را
غرورم برای خدا بود و عشق
پل محکمی بین ما بود و عشق
نه، این دل سزاوار ماندن نبود
سزاوار ماندن، دل من نبود
من از انتهای جنون آمدم
من از زیر باران خون آمدم
از آنجا که پرواز یعنی خدا
سرانجام و آغاز یعنی خدا
هلا، دینفروشان دنیاپرست!
سکوت شما پشت ما را شکست
چرا ره نبستید بر دشنهها؟
ندادید آبی به لب تشنهها؟
نرفتید گامی به فرمان عشق
نبردید راهی به میدان عشق
اگر داغ دین بر جبین میزنید
چرا دشنه بر پشت دین میزنید؟
خموشید و آتش به جان میزنید
زبونید و زخم زبان میزنید
کنون صبر باید بر این داغها
که پر گل شود کوچهها، باغها
📝 #علیرضا_قزوه
🌐 shereheyat.ir/node/2124
✅ @ShereHeyat
هدایت شده از شعر هیأت
#طلبه_شهید
#شهدا
#غزل
🔹رفتند که...🔹
رفتند که این نام سرافراز بماند
بر مأذنهها نام علی باز بماند
رفتند که در این قفس تنگ، در این شهر
یک پنجرۀ رو به خدا باز بماند
رفتند که در دل، دلِ ما عشق نمیرد
رفتند که زیبایی این راز بماند...
هر کس به دلش شوق خطر هست بیاید
هر کس که ندارد دل پرواز، بماند
گفتند که اعجاز حسین است شهادت
رفتند که این راهِ پُر اعجاز بماند
📝 #یوسف_رحیمی
🌐 shereheyat.ir/node/3825
✅ @ShereHeyat
#شهیدان_کربلا
#شهدا
#مثنوی
🔹عاشورای ما🔹
تو زینت دلهایی ای اشک حماسی
از کربلا میآیی ای اشک حماسی
عشق است نام چشمههای اشک لبریز
از چشمهای شیرمردان سحرخیز
آرامش جانهای ناآرام، عشق است
در قبر خوابیدن شب اعزام، عشق است
عشق است با قاسم رسیدن محضر مرگ
قربان طعم از عسل شیرینترِ مرگ
عشق است عبدالله بودن، ساعت عشق
خود را سپر کردن برای حضرت عشق
قربان اسماعیلهای سرسپرده
دل را به امر حضرت دلبر سپرده
آن خویشتنداران از خود بار بسته
فرماندهگردانهای دلهای شکسته
پیران راه عشق در عین جوانی
صاحبزمانیهای گرم ندبهخوانی
آنان که میدیدند مصباحالهدی را
آنان که فهمیدند اعجاز دعا را
آنان که عطر سیب را احساس کردند
مشق ادب در مکتب عباس کردند
با مرتضی «مولای یا مولای» خواندند
چون او، سر قول و قرار خویش ماندند
هر روز و شب، از خود گرفتند امتحانها
العفوها گفتند آن پاکیزهجانها
وقت مناجات از جهان، آزاد بودند
مست از صحیفه، همدم سجاد بودند
نور توسل، در دل آمادهشان بود
عطر تضرع، زینت سجادهشان بود
هرگز ننوشیدند آن مردان سرمست
هرقدر شد آن قمقمه این دست و آن دست
بر لب رجزهای یل امالبنین بود
دستی به ماشه، دست سرخی بر زمین بود
پوتین درآوردند و پا بر مین نهادند
اینگونه درس حفظ بیتالمال دادند
ای دل تو هم با اشک، فتح خون بلد شو
از سیمهای خاردار نفس رد شو
ما اینچنین گنجینهای داریم با خود
باید قراری تازه بگذاریم با خود
ما بارها از نیل، با ایمان گذشتیم
از هفتخان سختی دوران گذشتیم
هشدار! عاشورا همین امروز و فرداست
این تازه آغاز حسینی بودن ماست
این روضهها این نوحهها غوغای جان است
آمادهباش لشکر صاحبزمان است
ما با دل خون پای روضه مینشینیم
میراثدار اشک زین العابدینیم
غوغا پس از روز دهم هرگز نخوابید
زینب شروع کربلای خویش را دید
یک کاروان دل میرود صحرا به صحرا
ای کاش بر نیها نیفتد چشم زهرا
📝 #میلاد_عرفانپور
🌐 shereheyat.ir/node/3533
✅ @ShereHeyat
#مدافعان_وطن
#شهدا
#غزل
🔹بینام و نشانها🔹
بستند حجله در میان آسمانها
با خون سربازان ما رنگینکمانها
روی دل ما داغی و بر شانهٔ ماست،
باری به سنگینی تابوت جوانها
عمریست در این خاک پیدا میکند عشق
نامآوری را بین بینام و نشانها
اِنَّا فَتَحْنَاخوان به میدان میرود تا
هم بگذرد از خویش، هم از هفتخوانها
نقش است بر دل نقشههای عاشقانه
بیحدّ و بیمرز است عشق مرزبانها..
در ادعای کذب خود ماندیم و رفتند
یاران صادق در تنور امتحانها
ما راویان رودهای بیقراریم
دنباله دارد شعرها و داستانها
📝 #جعفر_عباسی
🌐 shereheyat.ir/node/5770
✅ @ShereHeyat
#شعر_پایداری
#شهدا
#غزل
🔹زندهتر🔹
سینهها با سوختن، ارزندهتر خواهند شد
شمعها در عمق شب، تابندهتر خواهند شد
امتیاز ماست مُردن! میکُشند و غافلاند
دم به دم با مرگِ ما بازندهتر خواهند شد
سنگ اگر همصحبت آیینههای ما شود
ما زبانهامان از این بُرّندهتر خواهند شد
چون جواب صخره تکراریست، پرسشهای موج،
بعد از این از صخرهها کوبندهتر خواهند شد
چشمهایی که پیِ میراث ما افتادهاند
منتظر باشند! در آینده، تر خواهند شد!
اهل دنیا را خیال مرگ حتی میکُشد
عاشقان با مرگ اما زندهتر خواهند شد
ای شهادت! دست خونین بر سر و رومان بکش!
تحفهها، تزیین شده، زیبندهتر خواهند شد
رزق اگر باشد شهادت، شام با تهران یکی ست
بیتفاوتها فقط شرمندهتر خواهند شد!
📝 #محمدحسین_ملکیان
🌐 shereheyat.ir/node/3553
✅ @ShereHeyat
#دفاع_مقدس
#شهدا
#مثنوی
🔹خاک آسمانی🔹
ما دردها و داغها را میشناسیم
غوغای باد و باغها را میشناسیم...
نام علی را زینت سربند کردیم
اروند و بهمنشیر را دربند کردیم...
ما هفت دریا بینشانیم و غریبیم
ما پنج وادی آیۀ امّن یجیبیم...
ما مرد دریا، مرد صحرا، مرد دشتیم
ما یادگار حملۀ والفجر هشتیم
هر کس که آنجا بود بینام و نشان بود
آنجا زمین دلبازتر از آسمان بود...
ای چفیههای مانده در باران کجایید؟
سجّادههای روشن ایمان کجایید؟...
در هر رواق سنگری عطر خدا بود
تنها دعا بود و دعا بود و دعا بود
آنان که در این امتحان پیروز بودند
در کربلای پنج، دشمن سوز بودند...
ما عیش دشمن را به کامش زهر کردیم
کاری که ما در فتح خونینشهر کردیم
ققنوسها بودند و آتش میخریدند
تنهای عاشق زخم ترکش میخریدند
خاکی، ولی آیینۀ افلاک بودند
سنگرنشینان آبروی خاک بودند
فریادهای خفته را خاموش بردیم
یک کربلا آیینه را بر دوش بردیم...
جز «همّت» و مردی و جانبازی ندیدیم
ما عاشقی مانند «خرّازی» ندیدیم
اینجا پر از اسطورههای جاودانیست
این سرزمین خاکیست، امّا آسمانیست
هان ای بلاجویان دشت کربلایی
آه ای شهیدان، ای شهیدان خدایی
من در شما دیدم جهانی بیکران را
بعد از شما بستند راه آسمان را
بعد از شما ماندیم ما و زندگانی
شرمندهایم ای روحهای آسمانی
رفتید تا ما چند روزی زنده باشیم
میخواستید از عکستان شرمنده باشیم...
شعر بلند عشق را با خون سرودید
اصلا شما انگار این جایی نبودید...
📝 #عباس_شاهزیدی
🌐 shereheyat.ir/node/2534
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#شهدا
#غزل
🔹دیر آمدم...🔹
دیر آمدم... دیر آمدم... در داشت میسوخت
هیأت، میان «وای مادر» داشت میسوخت
دیوار دم میداد؛ در بر سینه میزد
محراب مینالید؛ منبر داشت میسوخت
جانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بود
جانکاهتر: آیات کوثر داشت میسوخت
آتش قیامت کرد؛ هیأت کربلا شد
باغ خدا یک بار دیگر داشت میسوخت
یاد حسین افتادم آن شب آب میخواست
ناصر که آب آورد سنگر داشت میسوخت
آمد صدای سوت؛ آب از دستش افتاد
عباس زخمی بود اصغر داشت میسوخت
سربند یا زهرای محسن غرق خون بود
سجاد از سجده که سر برداشت، میسوخت
باید به یاران شهیدم میرسیدم
خط زیر آتش بود؛ معبر داشت میسوخت
برگشتم و دیدم میان روضه غوغاست
در عشق، سر تا پای اکبر داشت میسوخت
دیدم که زخم و تشنگی اینجا حقیرند
گودال، گل میداد و خنجر داشت میسوخت
شب بود و بعد از شام برگشتم به خانه
دیدم که بعد از قرنها در داشت میسوخت
ما عشق را پشت در این خانه دیدیم
زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت میسوخت
📝 #حسن_بیاتانی
🌐 shereheyat.ir/node/1167
✅ @ShereHeyat
#مدافعان_حریم_اهلبیت
#شهدا
#غزل
🔹امان از دل زینب🔹
برداشت به امیّد تو ساک سفرش را
ناگفتهترین خاطرۀ دور و برش را
برگشت، نگاهی به من انداخت و خندید
بوسید در آن لحظۀ آخر پسرش را
برخاسته بود العطش از مجلس روضه
آتش زده بود آه... دلِ شعلهورش را
پر زد به هوای حرم عشق که شاید
یک روز بریزد همه جا بال و پرش را
آهسته فقط گفت: امان از دل زینب
وقتی که رساندند به مادر خبرش را
این کربوبلا نیست دمشق است،که هربار
یکجور شکسته دل هر رهگذرش را
آیا تن بیجان تو هم زیر سم اسب...
بگذار نگوییم از این بیشترش را
در راه دفاع از حرم عشق چه خوب است
عاشق بدهد مثل تو صدبار سرش را...
📝 #طیبه_عباسی
🌐 shereheyat.ir/node/1536
✅ @ShereHeyat
#راهیان_نور
#شهدا
#غزل
🔹نوبت به من رسید و...🔹
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
این حرفها گلوی مرا رنج میدهد
چشمانم از پرندۀ اشک رها پر است
پیراهنی خریدهام از جنس ماه سرخ
اصلاً محرمم، تنم از کربلا پر است...
عمری اگرچه از هیجانش گذشته است
این دل هنوز از هوسِ جبههها پر است
این دل هنوز از هوسِ رفتنی شگفت
از شوقِ پرکشیدنِ تا ماورا پر است
از بخت من ملائکه لبخند میزنند
نوبت به من رسید و بهشت خدا پر است
کفش سفر که تازگی اندازهام شده
از سنگریزههای دروغ و ریا پر است
از سوژههای در به دری مثل ابر و باد
از ابتدا به آخر این ماجرا پر است
عمریست زائرم، شهدا! رحمتان کجاست؟
هر بار آمدم، اتوبوس شما پر است!
📝 #عباس_سودایی
🌐 shereheyat.ir/node/1772
✅ @ShereHeyat
#شهدا
#غزل
🔹خانۀ آلالهها🔹
بیا به خانۀ آلالهها سری بزنیم
ز داغ با دل خود حرف دیگری بزنیم
به یک بنفشه صمیمانه تسلیت گوییم
سری به مجلس سوگ کبوتری بزنیم
شبی به حلقۀ درگاه دوست دل بندیم
اگر چه وا نکند، دست کم دری بزنیم
تمام حجم قفس را شناختیم، بس است
بیا به تجربه در آسمان پری بزنیم
به اشک خویش بشوییم آسمانها را
ز خون به روی زمین رنگ دیگری بزنیم
اگر چه نیّت خوبیست زیستن اما
خوشا که دست به تصمیم بهتری بزنیم
📝 #قیصر_امینپور
🌐 shereheyat.ir/node/3117
✅ @ShereHeyat
#دفاع_مقدس
#شهدا
#غزل
🔹عباسهای تشنهلب رفتند🔹
در کولهبار غربتم یک دل
از روزهای واپسین ماندهست
عباسهای تشنهلب رفتند
لبتشنه مَشکی بر زمین ماندهست
من بودم و او بود و گمنامی
نامش چه بود؟ انگار یادم نیست
بر شانههای سنگی دیوار
نام تو ای عاشقترین، ماندهست
مثل نسیم صبح نخلستان
سرشار از زخم و سکوت و صبر
رفتید، اما در دلِ هر چاه
یک سینه آواز حزین ماندهست:
«رفتیم اگر نامهربان بودیم»
رفتند اما مهربان بودند
«رفتیم اگر بار گران» آری
بار گرانی بر زمین ماندهست
بر شانهٔ خونینتان، یاران!
یک بار دیگر بوسه خواهم زد
برشانهٔ خونینتان عطرِ
تابوتهای یاسمین ماندهست
زآنان برای ما چه میماند؟
یک کولهبار از خاطرات سبز
از من ولی یک چشمِ بارانی
تنها همین، تنها همین ماندهست
📝 #علیرضا_قزوه
🌐 shereheyat.ir/node/271
✅ @ShereHeyat
#مدافعان_حرم
#شهدا
#غزل
🔹حرم یعنی...🔹
حرم یعنی نگاه آبی دریا و طوفانش
حرم یعنی تلاطمهای امواج خروشانش
حرم گاهی میان قاب چشم حضرت مولاست
که هر شب در میان چاهها میکرد پنهانش
حرم گاهی فراتر میرود از مرز اندیشه
تصور میشود بیگنبد و بیصحن و ایوانش
حرم گاهی رسیده نیمهشب در دِیرِ نصرانی
و همصحبت شده با راهب تازه مسلمانش
حرم گاهی همینجا گوشۀ دنجِ همین خانهست
همین سجاده، با تسبیح و مُهر و عطر و قرآنش..
حرم گاهی همین جمهوری اسلامی ایران...
همین که حاج قاسم این چنین میشد غزلخوانش
همین خاکی که هر روزِ خدا خورشید از مشرق
برای عرض حاجت میرسد در صحنِ سلطانش
به سمت آسمانها کوچههایش نور میبارند
به دنبال دلیل گفتهام هستی؟شهیدانش
جزیره از نبود باکریهایش شده مجنون
شده پر خون دو چشم آسمان در سوگ دورانش
نگاه آبیاش هر جا که باشد آسمان آبیست
چه بغداد و چه سوریه، چه بیروت و چه تهرانش
شکوه زینبیه در لفافه گفت با کوفه
همیشه مرد میماند به پای عهد و پیمانش
«اِذا جَاءَ» بخوان آری که «نصرُالله» نزدیک است
بگو با کفر از فتح بلندیهای جولانش
زمانی قدس آغاز مسیر اربعینیهاست
هزاران فرسخ آری دورتر از مرز مهرانش
::
برای حاج قاسم ابتدا این شعر را خواندم
کنار سنگ قبرش، در میان بُهت هجرانش
برایش خواندم و او میشنید و خوب میدانم
که با این حرفهایم بردهام زیره به کرمانش
برایش از حرمها گفتم و از سرزمینی که
سلیمانی شود هرکس که باشد مرد میدانش
📝 #رضا_خورشیدیفرد
✅ @ShereHeyat
#امام_عصر علیهالسلام
#شهدا
#غزل
🔹چشمهای مهربان🔹
شهیدی در میان کاروانت میشوم یا نه؟
غبار رهگذار عاشقانت میشوم یا نه؟
دلم سنگ است میدانم، دلم تنگ است میدانی
نمیدانم که خاک آستانت میشوم یا نه؟
مرا با گوشهچشمی خواندی اما کاش میگفتی
فدای چشمهای مهربانت میشوم یا نه؟
فدای تو چه جانهای جوانی شد بگو آیا
فدای آن شهیدان جوانت میشوم یا نه؟
سرم را کاش بر زانو بگیری یوسف زهرا
بگو وقت شهادت، میهمانت میشوم یا نه؟
📝 #میلاد_عرفانپور
✅ @ShereHeyat
#انقلاب_اسلامی
#شهدا
#غزل
🔹ادامۀ فریاد فاطمه🔹
این روزها میان شهیدان چه همهمهست
این انقلاب ادامۀ فریاد فاطمهست
از تشنگی چه واهمه، از دشمنان چه باک
وقتی عَلم به دست علمدار علقمهست
تا گردن معاویه دَه ضربه بیش نیست
اطراف خیمهگاه علی از چه همهمهست
فرعون هم مقابل موسی کسی نبود
جادوی سامری که فقط یک مجسّمهست
حکم خدا مگر حکمیّت نیاز داشت
با اشعری بگو که زمان محاکمهست
فریاد فاطمهست که پیچیده در جهان
مقصود اگر علیست شهادت مقدمهست
📝 #مهدی_جهاندار
🌐 shereheyat.ir/node/3551
✅ @ShereHeyat
#مناجات
#شهدا
🔹این همه یوسف🔹
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
چراغی مردهام، دل کن دلم را
به بسمالله، بسمل کن دلم را...
بده حالی که حالی تازه باشد
که هر فصلش وصالی تازه باشد
مدد کن لحظهای از خود گریزم
که تاریک است صبح رستخیزم
تمام فصل من شد برگریزان
بده داد منِ از خود گریزان
الهی سینهای داریم پُر سوز
تبسم کن در این آیینه یک روز...
همه حیران، چو موساییم در طور
تجلی کن، شبی، یا نور، یا نور!
تجلی کن که ما گمکرده راهیم
ببخشامان که لبریز از گناهیم
الهی سربهزیران تو هستیم
اسیرانیم، اسیران تو هستیم
اسیرانی سراسر دلپریشیم
الهی، ما گرفتاران خویشیم...
دلم سرگرمِ کارِ هیچکاری
امان از این پریشانروزگاری
نه گفتارم به کار آمد، نه رفتار
گرفتارم، گرفتارم، گرفتار...
الهی درد این دل را دوا کن
همین امشب مرا از من جدا کن...
خوشا آن دل که با روحش بِحِل کرد
بدا دنیا که ما را خون به دل کرد...
خوشا آنان که پیش از مرگ، مُردند
به راز عشق پی بردند و بردند...
به جوش آمد دوباره خون مردی
تو اما ای دلِ غافل، چه کردی؟
بخوان امشب به آهنگ جدایی
«کجایید ای شهیدان خدایی؟»...
«سبکباران خرامیدند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند»...
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
به پای دوست دست از دست دادند
حسینآسا به پایش سر نهادند
چو «ابراهیم همت» در منا باش
سراپا غرق در نور خدا باش...
اگر شوق خدا داری چنین کن
صفا و سعی در میدان مین کن
بیا چون «میثمی» عبد خدا باش
به شوق کعبهاش در کربلا باش
چقدر این آسمانیخاک، زیباست
به دنیا گر بهشتی هست، اینجاست...
مگو «چمران» بگو غیرت، بگو درد
بگو تنهاترین، عاشقترین مرد...
«بروجردی»، «جهانآرا» و «همت»
«محمد»های کوی عشق و غیرت...
در این شبهای غم، شبهای غربت
ز ما دستی بگیرید ای جماعت...
چو «مهدی» عاشقی بیادعا نیست
به «زینالدین» قسم، مثل شما نیست...
اگر «مهدی» شدی چون «باکری» باش
اگر خواهان حُسنی، «باقری» باش
«حسن» رازی که در خاکش سپردیم
دریغا پی به معنایش نبردیم
حسن یعنی حسین صبرپیشه
شهید کربلاهای همیشه
حسن گفتی، حسینیتر شد این دل
به یاد کربلا، محشر شد این دل
چه دید آن روز؟ قرآن روی نیزه
«حسین» کربلاهای هویزه...
حسینِ من ابوالفضلی دگر بود
صدایی تابناک و شعلهور بود
به حقّ حق، به حقّ «تندگویان»
شهید تازهای از من برویان
«ز جانان مهر و از ما جانفشانیست
جواب مهربانی، مهربانیست»
دلم دلتنگ مردان صمیمیست
مرید «حاج عباس کریمی»ست
چه ماند از او به جز مشتی غریبی؟
چه ماند از او؟ همین قرآن جیبی...
خوشا آنان که تا او پر گرفتند
حیات تازهای از سر گرفتند...
به «زینالدین» قسم اهل نبردیم
اگر سر رفت از دین برنگردیم
اگر «فهمیده» را فهمیده بودیم
همه شیران میداندیده بودیم...
تو یادت هست در شبهای پاوه
چراغی آسمانی بود «کاوه»
شما از عشق یک دم برنگشتید
شهید کربلای چار و هشتید
شهیدان سورۀ والفجر هشتاند
که چون آب از دل آتش گذشتند...
چقدر اروند رنگ نیل دارد
چقدر این لشکر اسماعیل دارد
شهادت را چو اسماعیل عطشان
تمام روزهاشان عید قربان
به حیدر سیرتانِ لیلةالقدر
به «اسماعیل»های لشکر «بدر»
به گلگون پیکران لشکر «نصر»
به حق سورۀ «والفتح» و «والعصر»
الهی گوشۀ چشمی به ما کن
به ما حال مناجاتی عطا کن...
تمام «قدسیان» «خوشسیرتاناند»
دل ما را به آتش میکشانند
به یاد بچههای «لشکر هفت»
قرار از دل شد و خواب از سرم رفت...
به حقِ «یا محمد! یا محمد!»
توسل کن بیاید «حاج احمد»
بیا در اوج زیبایی بمیریم
دم مُردن «تجلایی» بمیریم
افق، چاک دل خونینجگرهاست
سحر، جا پای مفقودالاثرهاست
بیا و مرتضایی کن دلت را
خدایی کن، خدایی کن دلت را
شهیدی بود چون «آوینی» این دل
چرا شد غرق در خودبینی این دل؟...
برادرهای من! امشب بمانید
برایم سورۀ یوسف بخوانید
چو ماهی بیتکلف بود یوسف
درون چاه، یوسف بود، یوسف
کجا یوسف اسیر چاه تن شد؟
به هر گامی خلیل بتشکن شد
چرا ما ماه کنعانی نباشیم؟
چرا ما یوسف ثانی نباشیم؟
چرا ما چشم یوسفبین نداریم؟
مسلمانیم و درد دین نداریم
📝 #علیرضا_قزوه
🌐 shereheyat.ir/node/3765
✅ @ShereHeyat
#امام_عصر علیهالسلام
#شهدا
#غزل
🔹چشمهای مهربان🔹
شهیدی در میان کاروانت میشوم یا نه؟
غبار رهگذار عاشقانت میشوم یا نه؟
دلم سنگ است میدانم، دلم تنگ است میدانی
نمیدانم که خاک آستانت میشوم یا نه؟
مرا با گوشهچشمی خواندی اما کاش میگفتی
فدای چشمهای مهربانت میشوم یا نه؟
فدای تو چه جانهای جوانی شد بگو آیا
فدای آن شهیدان جوانت میشوم یا نه؟
سرم را کاش بر زانو بگیری یوسف زهرا
بگو وقت شهادت، میهمانت میشوم یا نه؟
📝 #میلاد_عرفانپور
✅ @ShereHeyat
#دفاع_مقدس
#شهدا
#مثنوی
🔹خدایا دلم را کجا میبرند؟🔹
شبم در حضوری لبالب گذشت
کدامین شبم مثل آن شب گذشت
شب برگزیدن، شب انتخاب
شب گام تا قلّۀ آفتاب
شب عاشقان نفس سوخته
شب چهرههای برافروخته
شب شبنم و شعله و شط و خون
شب مستی و شور عشق و جنون
شب خیزش عقدههای زمین
شب دست و پا باختن روی مین
شب خاک با خون معطّر شدن
شب تا سحر لاله پرپر شدن
شب در زمین آسمانی شدن
شب در خداوند فانی شدن
نه ناسوت بود و نه لاهوت بود
شب آتش و خون و باروت بود
شب همّت بیهماوردهاست
شب راستقامتترین مردهاست
شب دل سپردن به دریاست این
شب بیخیالی ز دنیاست این...
فلک باز قصد زمین کرده است
کسی پشت این شب کمین کرده است
اُحد...بدر...خیبر...و یا کربلاست
خدایا نمیدانم اینجا کجاست؟
صدا میزند عشق از علقمه
بیایید با رمز یا فاطمه
شب عشق بازی، شبی پرخروش
شب چفیههای غریبی به دوش
شب وحشی ترکش و تیرهاست
و گردانی از بانگ تکبیرهاست
در این کوله پشتی غم آوردهام
شهادت! کجایی؟ کم آوردهام
هلا ای رفیقان همسنگرم
شما دیگرید و من آن دیگرم...
شما مشعل راه آیندهاید
شما تا همیشه... شما زندهاید...
در این موج، خود را رها کردهام
دلم را به نام شما کردهام
مرا هم رهایی دهید از قفس
بگیرید از من، مرا یک نفس
اسیر غم جان و تن ماندهام
مصیبت همین است، من ماندهام
رفیق مرا بیصدا میبرند
خدایا دلم را کجا میبرند؟
در این کوله پشتی غم آوردهام
شهادت! کجایی؟ کم آوردهام
📝 #عباس_شاهزیدی
🌐 shereheyat.ir/node/2532
✅ @ShereHeyat
#شهدا
#غزل
🔹خانۀ آلالهها🔹
بیا به خانۀ آلالهها سری بزنیم
ز داغ با دل خود حرف دیگری بزنیم
به یک بنفشه صمیمانه تسلیت گوییم
سری به مجلس سوگ کبوتری بزنیم
شبی به حلقۀ درگاه دوست دل بندیم
اگر چه وا نکند، دست کم دری بزنیم
تمام حجم قفس را شناختیم، بس است
بیا به تجربه در آسمان پری بزنیم
به اشک خویش بشوییم آسمانها را
ز خون به روی زمین رنگ دیگری بزنیم
اگر چه نیّت خوبیست زیستن اما
خوشا که دست به تصمیم بهتری بزنیم
📝 #قیصر_امینپور
🌐 shereheyat.ir/node/3117
✅ @ShereHeyat
#شهدا
#غزل
🔹شهیدان خدایید🔹
بیمرگسوارانِ شبِ حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
مرداب کجا فرصت پیدا شدنش هست؟
آنگاه که چون موج از این بحر برآیید
چون صخره صبورید، شبِ شیطنت باد
رنجوریتان نیست از این فکر رهایید
در سینهتان زَهرۀ صد موج نهفتهست
حالی که سبکبارتر از ابر شمایید
شب تا برسد، یاد شما میرسد از راه
در یاد شماییم که آیینۀ مایید
آن روز نبودیم که این قافله میرفت
با ما که نبودیم بگویید کجایید
ماندیم و نراندیم و نشستیم و شکستیم
رفتید و شنیدیم شهیدان خدایید
📝 #سلمان_هراتی
🌐 shereheyat.ir/node/1486
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#شهدا
#غزل
🔹ایستاده باید مرد!🔹
چرا چو خاک چنین صاف و ساده باید مرد؟
و مثل سایه به خاک اوفتاده باید مرد؟
به گلشنی که شقایق اسیر دلتنگیست
به روی دست، سر خود نهاده، باید مرد
قسم به خون شهیدان که در سراچۀ رنگ
به رنگِ لالۀ با داغ زاده، باید مرد
چو عاشقانِ ز جان دست شسته، باید رفت
چو بیدلانِ دل از دست داده، باید مرد
اگر که راه به پایان جاده خواهی برد
هلا ز خویش در آغاز جاده باید مرد
در این قبیله کسی عاشق شهادت بود
که گفت: بیشتر از این، زیاده، باید مرد
به پایمردی سقّای کربلا سوگند
که: با دو دست پر و بال داده، باید مرد...
پیام سرخ شهیدان کربلا این است
که: در مصاف ستم ایستاده باید مرد!
📝 #محمدعلی_مجاهدی
🌐 shereheyat.ir/node/1593
✅ @ShereHeyat
#دفاع_مقدس
#شهدا
#غزل
🔹عباسهای تشنهلب رفتند🔹
در کولهبار غربتم یک دل
از روزهای واپسین ماندهست
عباسهای تشنهلب رفتند
لبتشنه مَشکی بر زمین ماندهست
من بودم و او بود و گمنامی
نامش چه بود؟ انگار یادم نیست
بر شانههای سنگی دیوار
نام تو ای عاشقترین، ماندهست
مثل نسیم صبح نخلستان
سرشار از زخم و سکوت و صبر
رفتید، اما در دلِ هر چاه
یک سینه آواز حزین ماندهست:
«رفتیم اگر نامهربان بودیم»
رفتند اما مهربان بودند
«رفتیم اگر بار گران» آری
بار گرانی بر زمین ماندهست
بر شانهٔ خونینتان، یاران!
یک بار دیگر بوسه خواهم زد
برشانهٔ خونینتان عطرِ
تابوتهای یاسمین ماندهست
زآنان برای ما چه میماند؟
یک کولهبار از خاطرات سبز
از من ولی یک چشمِ بارانی
تنها همین، تنها همین ماندهست
📝 #علیرضا_قزوه
🌐 shereheyat.ir/node/271
✅ @ShereHeyat
#ایران_اسلامی
#شهدا
#غزل
🔹زندگان جاوید🔹
نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
خلاف شمع، که میگرید از هلاکت خویش
به روز رزم، سپردند جان و خندیدند..
به جان خصم فکندند لرزه همچون بید
ولی چو کوه، ز باد اجل نلرزیدند
بر آستان رضا، چون غبار بنشستند
بر آسمان شرف، همچو مه درخشیدند
به جنگ دشمن، اگر نقد جان نمیدادند
به جان دوست، چنین منزلت نمیدیدند
اگر به دیدۀ بیگانهاند، چون شب تار
ولی به دیدۀ ما، همچو صبح امیدند
به جان پاک شهیدان که زندهاند «رهی»
دلاوران، که سزاوار جشن جاویدند
📝 #رهی_معیری
🌐 shereheyat.ir/node/5352
✅ @ShereHeyat