eitaa logo
شعر هیأت | کودک و نوجوان
1.1هزار دنبال‌کننده
82 عکس
13 ویدیو
2 فایل
🔹شعر کودک و نوجوان، به ویژه در فضای آیینی و مذهبی؛ با وجود جامعه قابل توجهی از مخاطب، مورد کم‌توجهی و بی‌مهری بوده است و شاهد انتشار اشعار سست و نادرست هستیم. 🔹در این کانال سعی داریم، با استفاده از منابع معتبر، اشعاری تاثیرگذار، استوار و سالم ارائه شود.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹آخرین نیلوفر🔹 غنچۀ پرپر، علی‌اصغر منم کودکی‌های علی‌اکبر منم در دلم شش پنجره از آسمان در نگاهم رودی از رنگین‌کمان پاک هستم، مثل باران، مثل آب عمه‌ام دریا، عمویم آفتاب غنچه‌ای از باغ عاشورا منم آخرین نیلوفر بابا منم با گلوی تشنه ضربت خورده‌ام آب از مشک محبت خورده‌ام من همان بی‌ادعای کوچکم قبلۀ آیینه‌های کوچکم 📝 @ShereHeyat_Nojavan
🔹آخرین دعا🔹 امشب آخرین شب است آخرین شبی که بچه‌ها دور سفرهٔ محبت حسین جمع می‌شوند... آخرین شبی که ستاره‌ها از شکاف خیمه‌ها به شب‌نشینی سپیده می‌روند امشب آخرین دعا امشب آخرین نگاه در سکوت نیمه‌شب گفتگوی کودکانه‌ای به گوش می‌رسد توی کوچه‌های ماه «عمه جان» روی بوریای کهنه‌ای نماز می‌کند باد هم برای بار آخرش بچهٔ میان گاهواره را خوب، ناز می‌کند... امشب آخرین نماز بچه‌ها روی بال برفیِ فرشته‌ها برگزار می‌شود باغ پر طراوت علی وفاطمه، ولی صبح روز بعد، آه بی‌بهار می‌شود! 📝 @ShereHeyat_Nojavan
علیهاالسلام 🔹اشک مهتاب🔹 کتاب آسمان ورق ورق شد فرشته گریه افتاد به گوش خانه‌های ابر پیچید صدای نالهٔ باد شبی سیاه بود و بی‌ستاره و ابرهای بی‌تاب چکیده بود روی گونهٔ شهر دو قطره اشک مهتاب همان شبی که نخل‌ها خمیدند و شاخه‌ها شکستند جوانه‌های غصه در دلِ در خاک دوباره حلقه بستند کسی ستاره روی شانه می‌برد امام اوّلی بود تمام کوچه‌های شهر، محوِ غریبیِ علی بود میان خانه‌ای که تا دم صبح پر از فرشتگان بود صدای گریه‌ای شنیده می‌شد صدای کودکان بود «حسین» مثل ابر، گریه می‌کرد «حسن» غمی به دل داشت شبی سیاه، توی سینهٔ خاک علی ستاره می‌کاشت! 📝 @ShereHeyat_Nojavan
علیهاالسلام 🔹عمه زینب🔹 خاک از قدم‌های تو شد سبز کوه سیاهی از تو لرزید وقتی که اصغر آب می‌خواست از هر دو چشمت اشک جوشید زینب! تو بانوی بهاری جاری‌ست دریا در صدایت آن روز، پشت کفر خم شد زیر تگرگ خطبه‌هایت تقویم عاشورای قلبت سرشار از عطر بهار است تصویری از گل‌های بی‌سر... از اسب‌های بی‌سوار است حالت پریشان بود وقتی می‌خواند در گوشَت مرتب: «آتش میان خیمه افتاد بابای‌ِمان کو عمه زینب؟» خورشید بر پیشانی‌ات بود وقتی نماز عشق خواندی زن بودی اما با حسینت تا پای جان، مردانه ماندی 📝 @ShereHeyat_Nojavan
علیه‌السلام 🔹نیمه‌شب‌های علی🔹 کوچه‌های کوفه مثل هرکسی با صدای گام‌هایش آشناست هیچ‌کس اما نمی‌داند که او اولین آیینهٔ باغ خداست او همان مردی‌ست که با کودکان در میان کوچه بازی می‌کند با نگاهی مهربان و بی‌ریا از گدا مهمان‌نوازی می‌کند نیمه‌شب‌های علی آکنده است از مناجات و دعا و زمزمه آسمان چشم او بارانی است هر سحر با غصه‌های فاطمه باز هم می‌آید و در گوش چاه مثل هر شب درد دل‌ها کرده است آه می‌دانم علی با نان خشک باز امشب روزه را وا کرده است 📝 @ShereHeyat_Nojavan
🔹آخرین دعا🔹 امشب آخرین شب است آخرین شبی که بچه‌ها دور سفرهٔ محبت حسین جمع می‌شوند... آخرین شبی که ستاره‌ها از شکاف خیمه‌ها به شب‌نشینی سپیده می‌روند امشب آخرین دعا امشب آخرین نگاه در سکوت نیمه‌شب گفتگوی کودکانه‌ای به گوش می‌رسد توی کوچه‌های ماه «عمه جان» روی بوریای کهنه‌ای نماز می‌کند باد هم برای بار آخرش بچهٔ میان گاهواره را خوب، ناز می‌کند... امشب آخرین نماز بچه‌ها روی بال برفیِ فرشته‌ها برگزار می‌شود باغ پر طراوت علی و فاطمه، ولی صبح روز بعد، آه بی‌بهار می‌شود! 📝 @ShereHeyat_Nojavan
علیهاالسلام 🔹اشک مهتاب🔹 کتاب آسمان ورق ورق شد فرشته گریه افتاد به گوش خانه‌های ابر پیچید صدای نالهٔ باد شبی سیاه بود و بی‌ستاره و ابرهای بی‌تاب چکیده بود روی گونهٔ شهر دو قطره اشک مهتاب همان شبی که نخل‌ها خمیدند و شاخه‌ها شکستند جوانه‌های غصه در دلِ در خاک دوباره حلقه بستند کسی ستاره روی شانه می‌برد امام اوّلی بود تمام کوچه‌های شهر، محوِ غریبیِ علی بود میان خانه‌ای که تا دم صبح پر از فرشتگان بود صدای گریه‌ای شنیده می‌شد صدای کودکان بود «حسین» مثل ابر، گریه می‌کرد «حسن» غمی به دل داشت شبی سیاه، توی سینهٔ خاک علی ستاره می‌کاشت! 📝 @ShereHeyat_Nojavan
علیهاالسلام 🔹عمه زینب🔹 خاک از قدم‌های تو شد سبز کوه سیاهی از تو لرزید وقتی که اصغر آب می‌خواست از هر دو چشمت اشک جوشید زینب! تو بانوی بهاری جاری‌ست دریا در صدایت آن روز، پشت کفر خم شد زیر تگرگ خطبه‌هایت تقویم عاشورای قلبت سرشار از عطر بهار است تصویری از گل‌های بی‌سر... از اسب‌های بی‌سوار است حالت پریشان بود وقتی می‌خواند در گوشَت مرتب: «آتش میان خیمه افتاد بابای‌ِمان کو عمه زینب؟» خورشید بر پیشانی‌ات بود وقتی نماز عشق خواندی زن بودی اما با حسینت تا پای جان، مردانه ماندی 📝 @ShereHeyat_Nojavan
علیه‌السلام 🔹نیمه‌شب‌های علی🔹 کوچه‌های کوفه مثل هرکسی با صدای گام‌هایش آشناست هیچ‌کس اما نمی‌داند که او اولین آیینهٔ باغ خداست او همان مردی‌ست که با کودکان در میان کوچه بازی می‌کند با نگاهی مهربان و بی‌ریا از گدا مهمان‌نوازی می‌کند نیمه‌شب‌های علی آکنده است از مناجات و دعا و زمزمه آسمان چشم او بارانی است هر سحر با غصه‌های فاطمه باز هم می‌آید و در گوش چاه مثل هر شب درد دل‌ها کرده است آه می‌دانم علی با نان خشک باز امشب روزه را وا کرده است 📝 @ShereHeyat_Nojavan