باسلام 🕌🤲🕌🤲 دلسروده نادر 🤲🕌..زحمت کشیدم کارکردم مُزد گرفتم ازشما.👇 🕌🤲 . .دوست دارم پول شماکرایه راه کنم پولی که بِهم دادی خرجی کربلا کنم بِرم آنجاکه بهشت اول و آخرمه دعایی برای خود دعابِرا شما کنم جان فدامه .جان فدای کربلا خامه بَوًم خاک راه زائرا عاشق حسینمه نام حسین دمه ونگ مه دل بیچاره هسه کربلای وسه تنگ درانه زینب و ته وچون اربعین کربلا خوامه بااین کاروان غم بهوم هماهنگ جان فدامه جان فدای کربلا خامه بَوم خاک راه زائرا اونجه بُورم آه و ناله سرهدم شِه دل حرف مِن اونجه درهَدم بَهوم بیمه دارمه من مریض وِشون نُوم به آقاخور هدم جان فدامه جان فدای کربلا خامه بوم خاک راه زائرا 🤲🕌🤲🕌🤲🕌🤲 ان شاء الله کربلا روزی شما بشه ....صلوات خادم الحسین توحیدی کریمی

‌ 🏴 ــ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ یا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ الْمُجْتَبىٰ در تربت پاکت اثر از فاطمه داری نه شمع و چراغی، نه ضریحی، نه مزاری در صحن دلم روضۀ جان‌سوز تو برپاست "عمری است دخیلم به ضریحی که نداری" ✍️#محمدتقی_عارفیان #یا_حسن #غریب_مدینه #کریم_آل_فاطمه

#داستان_قصر_پادشاه_یا_مهمانسرا🌱 روزى ابراهیم ادهم که پادشاه بلخ بود، بار عام داده ، همه را نزد خود مى پذیرفت . همه بزرگان کشورى و لشکرى نزد او ایستاده و غلامان صف کشیده بودند . ناگاه مردى با هیبت از در درآمد و هیچ کس را جراءت و یاراى آن نبود که گوید: تو کیستى ؟ و به چه کار مى آیى ؟ آن مرد، همچنان آمد و آمد تا پیش تخت ابراهیم رسید . ابراهیم بر سر او فریاد کشید و گفت : این جا به چه کار آمده اى ؟ مرد گفت : این جا کاروانسرا است و من مسافر .کاروانسرا، جاى مسافران است و من این جا فرود آمده ام تا لختى بیاسایم. ابراهیم به خشم آمد و گفت : این جا کاروانسرا نیست ؛ قصر من است . مرد گفت : این سرا، پیش از تو، خانه که بود؟ ابراهیم گفت : فلان کس . گفت : پیش از او، خانه کدام شخص بود. گفت : خانه پدر فلان کس . گفت : آن ها که روزى صاحبان این خانه بودند، اکنون کجا هستند؟ گفت : همه آن ها مردند و این جا به ما رسید. مرد گفت : خانه اى که هر روز، سراى کسى است و پیش از تو، کسان دیگرى در آن بودند، و پس از تو کسان دیگرى این جا خواهند زیست ، به حقیقت کاروانسرا است ؛ زیرا هر روز و هر ساعت ، خانه کسى است . 🤍🌼

خواهر! از زهر جفا بال و پرم می سوزد با تو آن قدر بگویم جگرم می سوزد   جگرم سوخت ولی از اثر زهر نبود جگرم از غم مادر-پدرم می سوزد   لحظه ای هم نرود از نظرم آتش در دائما فاطمه،پیش نظرم می سوزد   زینب از غم من اشک مریز و بنگر وز غم کرب و بلا چشم ترم می سوزد   فکر گودالم و زانوی حرامی به کمر خواهر از غصه ی آن تن،کمرم می سوزد   می کشد شمر سرش را به روی خاک زمین من به یاد سر پاشیده،سرم می سوزد #محمود_اسدی

صلی الله علیک یا امام حسن مجتبی تاب بیان غم را حتی قلم ندارد دفتر توان اینقدر اندوه و غم ندارد یاران بی وفایش، خنجر در آستینند یاران اینچنینی افسوس کم ندارد از کوفیان نوشتند بسیار... در مدینه مظلوم دوم دهر یک هم قسم ندارد او حضرت کریم است اما برای درکش دلهای مرده ی شهر یک جو کرم ندارد بیرون خانه دشمن دارد ولی عجب نیست آنجا عجب که یاری در خانه هم ندارد باز این چه رستخیزیست درجان کائنات است مصراع نیمه جان ماند،او محتشم ندارد روی کفن سپاهی باتیر می نوشتند دنیا غریب دارد، از این رقَم ندارد قلبم حضور در صحن، دستم ضریح می خواست یک لحظه یادم افتاد، آقاحرم ندارد.... در غربت بقیعت ای کاش جان سپاریم عین بقاست این مرگ، اصلا عدم ندارد #شهادت_امام_حسن_مجتبی #احمد_رفیعی_وردنجانی