ای ماه تابانم، بیا! شب را سحر کن
#بیتابیم را با نگاهت مختصر کن
دارم ز داغ دوریت دق میکنم، جان!
جانا بیا! یا فاصله را در به در کن
رنگی نمانده بر رخ جان زمانها
ای صاحب عصر و زمان عزم گذر کن
گریان و نالان ماندهام با بیقراری
جانانهام یک دم دلم را مفتخر کن
اندر طلب آیینهای بشکسته و تار
کام دل آیینه ها را خود شکر کن
یک روز میآیی نوید ناب باران
جان و دلم را پر ز عطر این خبرکن
شعر و ترانه میکنی دنیای #بیتاب
بر این دل بیچارهی شاعر نظر کن
با این دل #بیتاب گر چه روسیاهم
جان شهید سر جدا، شب را سحر کن
#کبری_رحمتی
#بیتاب