eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
1.1هزار دنبال‌کننده
17هزار عکس
4.6هزار ویدیو
54 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
حکایت مثنوی.mp3
زمان: حجم: 1.07M
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر دوم   چار هندو در یکی مسجد شدند بهر طاعت راکع و ساجد شدند هر یکی بر نیتی تکبیر کرد در نماز آمد به مسکینی و درد مؤذن آمد از یکی لفظی بجست کای مؤذن بانگ کردی وقت هست گفت آن هندوی دیگر از نیاز هی سخن گفتی و باطل شد نماز آن سوم گفت آن دوم را کای عمو چه زنی طعنه به او خود را بگو آن چهارم گفت حمد حق که من در نیفتادم به چه چون آن سه تن پس نماز هر چهاران شد تباه عیب‌گویان بیشتر گم کرده راه ای خنک جانی که عیب خویش دید هر که عیبی گفت آن بر خود خرید زان که نیم او ز عیبستان شدست وان دگر نیمش ز غیبستان بدست سالها ابلیس نیکونام زیست گشت رسوا بین که او را نام چیست در جهان معروف بد علیای او گشت معروف او به عکس ای وای او تا نه‌ای ایمن تو معروفی مجو پاک شو از خوف پس از عمد گو
بشنوازنی.mp3
زمان: حجم: 921.6K
بشنو این نی چون شکایت می‌کند از جداییها حکایت می‌کند کز نیستان تا مرا ببریده‌اند در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم هرکسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من سر من از نالهٔ من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست تن ز جان و جان ز تن مستور نیست لیک کس را دید جان دستور نیست آتشست این بانگ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد نیست باد آتش عشقست کاندر نی فتاد جوشش عشقست کاندر می فتاد
تو مکن تهدید از کشتن که من تشنهٔ زارم به خون خویشتن رقص و جولان بر سرِ میدان کنند رقص اندر خونِ خود مردان کنند چون رهند از دستِ خود دستی زنند چون جهند از نقصِ خود رقصی کنند مطربانْشان از درون، دف می‌زنند بحرها در شورشان کف می‌زنند 🌴🕯🌴
ای خدای پاک و بی انباز و یار.mp3
زمان: حجم: 1.19M
ای خدای پاک بی انباز و یار دستگیر و جرم ما را درگذار یاد ده ما را سخنهای رقیق که تو را رحم آورد آن ای رفیق ای دعا از تو اجابت هم ز تو ایمنی از تو مهابت هم ز تو گر خطا گفتیم اصلاحش تو کن مصلحی تو ای تو سلطان سخن کیمیا داری که تبدیلش کنی گر چه جوی خون بود نیلش کنی این چنین مینا گریها کار توست این چنین اکسیرها زاسرار توست این همه گفتیم لیک اندر بسیچ بی عنایات خدا هیچیم هیچ ای خدا ای فضل تو حاجت روا با تو یاد هیچ کس نبود روا قطره دانش که بخشیدی زپیش متصل گردان به دریاهای خویش قطره ای علم است اندر جان من وارهانش از هوا ، از خاک تن تو بزن یا ربنا آب طهور تا شود این این نار عالم جمله نور
📚 👌خر برفت و خر برفت یک صوفی مسافر, در راه به خانقاهی رسید و شب آنجا ماند. خرش را آب و علف داد و در طویله بست. و به جمع صوفیان رفت. صوفیان فقیر و گرسنه بودند. آه از فقر که کفر و بی‌ایمان به دنبال دارد. صوفیان, پنهانی خر مسافر را فروختند و غذا و خوردنی خریدند و آن شب جشن مفّصلی بر پا کردند. مسافر خسته را احترام بسیار کردند و از آن خوردنی‌ها خوردند. و صاحب خر را گرامی داشتند. او نیز بسیار لذّت می‌برد. پس از غذا, رقص و سماع آغاز کردند. صوفیان همه اهل حقیقت نیستند. از هزاران تن یکی تن صوفی‌اند باقیان در دولت او می‌زیند رقص آغاز شد. مُطرب آهنگِ سنگینی آغاز کرد. و می‌خواند: " خر برفت و خر برفت و خر برفت". صوفیان با این ترانه گرم شدند و تا صبح رقص و شادی کردند. دست افشاندند و پای کوبیدند. مسافر نیز به تقلید از آنها ترانه خر برفت را با شور می‌خواند. هنگام صبح همه خداحافظی کردند و رفتند صوفی بارش را برداشت و به طویله رفت تا بار بر پشت خر بگذارد و به راه ادامه دهد. اما خر در طویله نبود با خود گفت: حتماً خادم خانقاه خر را برده تا آب بدهد. خادم آمد ولی خر نبود, صوفی پرسید: خر من کجاست. من خرم را به تو سپردم, و از تو می‌خواهم. خادم گفت: صوفیان گرسنه حمله کردند, من از ترس جان تسلیم شدم, آنها خر را بردند و فروختند تو گوشت لذیذ را میان گربه‌ها رها کردی. صوفی گفت: چرا به من خبر ندادی, حالا آن‌ها همه رفته اند من از چه کسی شکایت کنم؟ خرم را خورده‌اند و رفته‌اند! خادم گفت: به خدا قسم, چند بار آمدم تو را خبر کنم. دیدم تو از همه شادتر هستی و بلندتر از همه می‌خواندی خر برفت و خر برفت, خودت خبر داشتی و می‌دانستی, من چه بگویم؟ صوفی گفت: آن غذا لذیذ بود و آن ترانه خوش و زیبا, مرا هم خوش می‌آمد. مرا تقلیدشان بر باد داد ای دو صد لعنت بر آن تقلید باد آن صوفی از طمع و حرص به تقلید گرفتار شد و حرص عقل او را کور کرد. 📚