فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹چی میتونه جزء غصه ی دوری جوونو پیر کنه...
عزیز آدم دیر کنه
اللهمعجللولیڪالفرج 🌿
#استوری
مبلغان کانال شیفتگان تربیت مخاطبین گرانقدر هستند 👇
لطفا مباحث را به یک نفر ارسال فرمائید 🌹👌
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
🇮🇷 🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۱۳۲ قرآن کریم ( آیات ۳۶ تا ۴۴ سوره مبارکه انعام) 🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۱۳۳ قرآن کریم ( آیات ۴۳ تا ۵۲ سوره مبارکه انعام)
🍃🌹🍃
🌺 امام علی (ع) میفرمایند: «ما جالَسَ هذَاالقُرآنَ اَحَدٌ الّا قامَ عَنهُ بِزِیادَةٍ اَو نُقصانِ؛ زِیادَةٍ فی هُدًی اَو نُفصانِ مِن عَمًی» هیچ کس با این قرآن همنشین نشد، مگر آنکه چون از نزد آن برخاست با فزونی و کاستی همراه بود، فزونی در هدایت و کاستی از کوردلی. (نهج البلاغه خطبه ۱۷۶)
🎙 مرحوم منشاوی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
هر روز تفسیر یک آیه:
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
«هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلَائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ ۚ كَذَٰلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ ۚ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَٰكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ»
آیا آنها [= کافران] انتظارى جز این دارند که فرشتگان (قبض روح) به سراغشان بیایند، یا فرمان پروردگارت (براى مجازاتشان) فرا رسد (آن گاه توبه کنند؟! ولى توبه اى بى اثر! آرى،) کسانى که پیش از ایشان بودند نیز چنین کردند. خداوند به آنها ستم نکرد. ولى آنان به خویشتن ستم مىنمودند.
(سوره مبارکه نحل/ آیه ۳۳)
🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹
❇ تفســــــیر *
بار دیگر به تجزیه و تحلیل، پیرامون طرز فکر و برنامه مشرکین و مستکبرین پرداخته و با زبان تهدید مى گوید:
آنها چه انتظارى مى کشند؟ آیا انتظار این را دارند که فرشتگان مرگ به سراغشان بیایند، درهاى توبه بسته شود، پرونده اعمال پیچیده گردد و راه بازگشت باقى نماند؟! (هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ).
و یا این که انتظار مى کشند فرمان پروردگارت دائر به عذاب و مجازات آنها صادر گردد؟! (أَوْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّکَ).
که در این حال، نیز درهاى توبه بسته خواهد شد و راه بازگشت و جبران نیست، این چه طرز تفکرى است که آنها دارند؟ و چه لجاجت و سرسختى ابلهانه اى؟
در اینجا ملائکه گرچه به طور مطلق ذکر شده ولى با توجه به آیات گذشته که سخن از فرشتگان قبض ارواح بود اشاره به همین مطلب است.
و جمله یَأْتِى أَمْرُ رَبِّکَ (فرمان خدا فرا رسد) گرچه احتمالات مختلفى را مى پذیرد، اما با توجه به این که این تعبیر، در آیات مختلفى از قرآن به معنى نزول عذاب آمده است در اینجا نیز، همین معنى را مى رساند.
🌼🌼🌼
و به هر حال، مجموع این دو جمله، تهدیدى است براى این مستکبران که اگر اندرزهاى الهى و پیامبران او آنان را بیدار نکند تازیانه هاى عذاب و مرگ بیدارشان خواهد ساخت، اما در آن زمان دیگر بیدار شدن، سودى ندارد.
و مى افزاید: تنها این گروه نیستند که این چنین مى کنند، بلکه مشرکان و مستکبرین پیشین نیز چنین کردند (کَذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
خداوند به آنها ستم نکرد ولى آنها به خویشتن ستم مى کنند (وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ).
چرا که آنها در حقیقت تنها نتیجه اعمال خود را باز مى یابند.
این جمله، بار دیگر این حقیقت را تأکید مى کند که هر ظلم و ستم و شرّى از انسان سر مى زند، سرانجام دامن خودش را مى گیرد، بلکه قبل از همه به آنها مى رسد، زیرا عمل بد، آثار شوم خود را در روح و جان انجام دهندگان مى پاشد، قلبشان تاریک، روحشان آلوده و آرامششان نابود خواهد شد.
(تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۳۳ سوره مبارکه نحل)
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : گناه نباید عادی شود
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_عاملی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
#رنج_مقدس #قسمت_هشتاد_و_پنجم و هر دو می روند. صورتم را با آب ليوان می شويم. سلول هايم زنده می شوند.
#رنج_مقدس
#قسمت_هشتاد_و_ششم
- من مطمئنم اين دوتا اصلا با هم حرف نزدن.
سعی می کنم جوابی ندهم و آرامشم را حفظ کنم و بعداً سر فرصت حساب علی را برسم.
پدر می گويد:
- ليلاجان! اگر نظرت منفی باشه هيچ عيبی نداره؛ اما با خيال راحت می تونی چند جلسه ای صحبت کنی.
علی می گويد:
- نظرش که منفی نيست. فقط فکر کنم بهتر باشه يکی دو بار تلفنی صحبت کنن تا ليلا راه بيفته و بتونيم براش کفش جغ جغه ای بخريم!
نه، نقد را ول کردن و نسيه را چسبيدن کار من نيست. نقداً سيبی را به طرفش پرت می کنم. در هوا می گيرد. سری به تشکر تکان می دهد. پدر لبخند می زند و به تلويزيون نگاه می کند و می گويد:
- ليلاجان به علی کار نداشته باش. هر چی خودت بگی.
صدای تلفن بلند می شود. نزديک ترين فرد به تلفن هستم. از سلام گرمی که می کند و می گويد:
- عروس قشنگم خوبی؟ ذهنم لکنت می گيرد، حواسم را به زحمت جمع می کنم. تا درست جواب بدهم. گوشی را که به مادر می دهم، پدر اشاره می کند کنارش بنشينم. همراهش را می دهد دستم. صفحه روشن است و پيامی که توجهم را جلب می کند:
- حاج آقا جسارت نباشد، فکر می کنم ليلا خانم ديروز خيلی اذيت شدند. اگر صلاح می دانيد تلفنی صحبت کنيم تا اگر قبول کردند، ادامه بدهيم. هرجور شما بفرماييد.
چندبار می خوانم. حواسم وقتی سر جايش می آيد که مادر گوشی را می گذارد و با خنده می گويد:
- ليلاجان، مادرشوهرت خيلی عجله داره.
علی می گويد:
- نه بابا باور نکنيد، مصطفی مجبورشون کرده به اين زودی زنگ بزنند.
بی اختيار می گويم:
- آقا مصطفی!
چنان شليک خنده در خانه می پيچد که خودم هم خنده ام می گيرد. لبم را گاز می گيرم. گوشی بابا را پس می دهم و به طرف اتاقم می روم. صدای علی را می شنوم که بلندبلند می گويد:
- هرچی من مظلومم اين با آقا مصطفی، مصطفی جون، سيدم، عزيزم، ما رو می کشه. اين خط، اين نشون.
پنجره را باز می کنم و خنکی هوای شب را بو می کشم. اگر برق خانه ها نبود الآن می شد ميليون ها ستاره را ديد؛ اما فقط يکی دو تا از دور چشمکی می زنند. دلم می خواهد مثل شازده کوچولو، ساکن يکی از همين ستاره ها بشوم تا تکليف زندگی ام دست خودم باشد. دور از مدل و اجبار انسان ها، هرطور که صلاح می دانم و درست است زندگی کنم. البته به شرطی که مثل آدم های شازده کوچوله همه راست بگويند که دارند چه غلطی می کنند. آن وقت من جوگير دروغ ها نمی شوم.
علی که با در قفل شده رو به رو می شود، غر می زند، از فکر شازده کوچولو درم می آورد؛ اما محال است در را باز کنم. دوسه باری صدايم می زند و ناکام می رود. پيامک آمده را باز می کنم. علی است. نوشته:
- «خودت خواستي اينطور بشود.»
و پيام بعديش که:
- «پدر گفته بود جواب مثبت و منفيه شماره دادن به آقا مصطفی رو بگيرم ازت.»
و پيام بعدی:
- «در رو باز نکردی.»
با عجله و عصبی پيام بعدی را می خوانم:
- «از طرف خودم به پدر گفتم جوابت مثبت است. الآن هم عصبی نباش. کار از کار گذشته، شماره ات دست مصطفی جون است.»
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
#ادامه_دارد
15.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠بیانات امام خامنه ای
🎥 #کلیپ_ویژه
🔸استغفار
🔹ماها باید تلاشمان این باشد که رحمت الهی و برکت الهی را جلب کنیم...
📎 اخلاص و معنویت کاربردی و اثر بخش
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
#رنج_مقدس #قسمت_هشتاد_و_ششم - من مطمئنم اين دوتا اصلا با هم حرف نزدن. سعی می کنم جوابی ندهم و آرامش
#رنج_مقدس
#قسمت_هشتاد_و_هفتم
اولين عکس العملم، هين بلندی است که می کشم و دومی اش هجوم به در اتاق. تا باز می کنم، علی با گوشی اش می افتند داخل. خودش را جمع و جور می کند. دست و پايش را می مالد و می گويد:
- کليد اتاقت رو بده. تو آدم بشو نيستی.
زود کليد را در می آورم و توی جيب لباسم می گذارم. به روی خودش نمی آورد و می گويد:
- يه اتاق بِهِت دادن، اين قدر بی جنبه بازی در می آری؟ قفل کردن چه معنی می ده؟
با اخم می گويم:
- علی به بابا چی گفتی؟
کمرش را با دستش می مالد و با ابروهای در هم رفته نگاهم می کند.
- برات نوشتم که.
- واقعاً اين کارو کردی؟ يعنی به جای من جواب دادی؟ می کشمت!
چشمانش را گرد می کند و می گويد:
- يادم باشه بهمصطفی بگم که يک قاتل بالقوه هستی.
و در مقابل چشم های حيرت زده من از اتاق می رود. همراهم را خاموش می کنم. تا صبح می نشينم به مرور سال هايی که در آرامش کنار پدربزرگ و مادربزرگ گذشت. هم خوب بود و هم دلگير و اين دوسالی که بعد از فوت مادربزرگ آمدم پيش خانواده ای که همه اش آرزويم شده بود.
در اين مدت مبينا ازدواج کرد و رفت. مسعود و سعيد هم رفتند دانشگاه. علی ازدواج کرد و پدر که اين دو سال سر سنگينی هايم را با محبت رد می کرد.
و حالا چند ماهی می شود که تمام معادلات چند مجهولی ام حل شده و رابطه ام با پدر در يک مدار قرار گرفته است. مدتی است برايم آرامش با طعم ديگر می خواهند. شايد هم برق چشمانم را در بودن علی و ريحانه ديده اند. چشمانم را می بندم. حدوداً بايد ساعت سه باشد.
دلم می خواهد فرای همه فکر و خيال ها برای چند لحظه چشمانم خواب را در آغوش بگيرد. ياد کار پدر می افتم: صحبت کردن او با خواستگارهايم و دقت و سختگيری اش. از محبت و دقتش لذتی در وجودم به جريان می افتد. بايد دختر بود تا محبت خاص پدر را درک کرد.
غلت می زنم. متکّا را بر می دارم و روی صورتم می گذارم. شب وقتی نخواهد تمام شود، نمی شود. حالا تو به هذيان گفتن و تشنج هم بيفتی، زمين سر صبر بر مدار خودش می چرخد. بميری هم مشکل شخص خودت است. زمين يک تکليف و يک برنامه مشخص دارد. غير از آن هم عمل نمی کند.
انسان زبان نفهم است که دستورالعمل و برنامه ای را که دارد کنار گذاشته و پرادعا می گويد که خودش می فهمد چگونه زندگی کند. اولين کاری که می کند حذف خالق است. بعد که به برنامه دست نويس هوس آلود خودش عمل کرد، می افتد به ايدز و آنفولانزای خوکی و قتل و دزدی و طلاق و قرص افسردگی و چه کنم چه کنم و باز صدای التماسش به خدايی بالا می رود که تا حالا برايش نبوده و حالا که محتاج می شود می بايد باشد.
صدای اذان که می آيد، بلند می شوم از جا. اگر همراهم را خاموش نکرده بودم شايد اين قدر دردسر نمی کشيدم.
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
#ادامه_دارد
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جوری که روحانی مردم و از شکست مذاکرات برجام میترساند به روایت تصویر😐
#وحید_محبی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط آخرش که بعد اونهمه داد و بیداد دست تکون میده به دوربین😂
دست به دست کنید برسه دست علیشون
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💬 احکام کم فروشی و گران فروشی !
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 أین عمار؟
قسمتی از سریال امام علی(ع) به مناسبت شهادت عماریاسر صحابی بزرگ پیامبر در جنگ صفین
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 پای رفتن ندارم، دل ماندن هم......
#اربعین
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اربعین ایران بمانم بی گمان دق میکنم
#استوری
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 مژده🌺
ثبت نام غیر حضوری وام اربعين
سرپرست خانوار3 میلیون ت
با یک زیر مجموعه4ت
و با دو زیر مجموعه5ت
از یارانه کم میکنن
لینک ثبت نام :👇👇👇
https://samah.haj.ir/Loan
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 از « همکاری دولت و مجلس در طرح بانکداری اسلامی تا آمادگی ایران برای تامین امنیت انرژی در جهان » در بسته خبری سه شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۱
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اگه میخواید در ایام اربعین به عراق سفر کنید و در فضای حساس این کشور دچار مشکل نشید حتما این کلیپ رو ببینید.
🔻 به خاطر حساسیت کشور عراق این کلیپ رو به دست همه افرادی که در اربعین قصد سفر به این کشور رو دارند برسونید.
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مجموعه کلیپ
🎬 قطب نما / حب الحسین یجمعنا
🔻ازهند،پاکستان،افغانستان،چین،اندونزی،مالزی،آمریکا،کانادا،انگلیس،آلمان ،نیجریه،لبنان،آذربایجان و ده ها کشور دیگر گفتند یا حسین و آمدند...
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
najaf95.pdf
2.33M
📄نقشه شهر نجف
#امام_حسین علیهالسلام
#اربعینی_ها
#اخبار_اربعین
#پیاده_روی
#شهر_نجف
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
karbala95.pdf
2.29M
📄نقشه شهر کربلا
#امام_حسین علیهالسلام
#کربلا
#اربعینی_ها
#اخبار_اربعین
#پیاده_روی
#شهر_کربلا
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری . روزشمار اربعین
یازده روز تا اربعین
#استوری
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
🇮🇷 🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۱۳۳ قرآن کریم ( آیات ۴۳ تا ۵۲ سوره مبارکه انعام) 🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۱۳۴ قرآن کریم ( آیات ۵۳ تا ۵۹ سوره مبارکه انعام)
🍃🌹🍃
🌺 امام علی (ع) میفرمایند: «وَ اعلَموا اَنَّ هذَالقُرآنَ هُوَ النّاصِحُ الَّذی لا یَغُشُّ وَالهادِی الَّذی لایُضِلُّ وَالمُحَدِّثُ اَّلذی لایَکذِبُ.» بدانید که این قرآن پندآموزی است که خیانت نمیکند و هدایتگری است که گمراه نمیسازد و سخنگویی است که دروغ نمیگوید. (نهج البلاغه خطبه ۱۷۶ )
🎙 استاد: پرهیزگار
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
هر روز تفسیر یک آیه:
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
«وَقَالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِن دُونِهِ مِن شَيْءٍ نَّحْنُ وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِن دُونِهِ مِن شَيْءٍ ۚ كَذَٰلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ ۚ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ»
مشرکان گفتند: «اگر خدا مى خواست، نه ما و نه پدران ما، غیر او چیزى را پرستش نمى کردیم و چیزى را بدون اجازه او حرام نمى ساختیم.» (آرى،) کسانى که پیش از ایشان بودند نیز چنین کردند. ولى آیا پیامبران وظیفه اى جز ابلاغ آشکار دارند؟!
(سوره مبارکه نحل/ آیه ۳۵)
🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹
❇ تفســــــیر *
پس از آن به یکى از منطق هاى سست و بى اساس مشرکان اشاره کرده مى گوید: مشرکان گفتند: اگر خدا مى خواست نه ما و نه نیاکان ما غیر او را عبادت نمى کردیم و به سراغ بتها نمى رفتیم (وَ قالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْء نَحْنُ وَ لا آباؤُنا).
و چیزى را بدون اذن او تحریم نمى نمودیم (وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْء).
این جمله، اشاره به قسمتى از چهارپایانى است که مشرکان در عصر جاهلیت، از پیش خود تحریم کرده بودند و به خاطر آن شدیداً مورد انتقاد از طرف پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) واقع شدند.
خلاصه این که آنها مى خواستند ادعا کنند، آنچه ما انجام مى دهیم، از پرستش بتها، و حرام و حلال کردنها، همه، مورد رضاى خدا است و بدون اذن او نیست.
این سخن، ممکن است به این معنى باشد که آنها عقیده به جبر داشتند و
همه چیز را بسته به فرمان سرنوشت مى دانستند (همان گونه که بسیارى از مفسران فهمیده اند).
ولى این احتمال، نیز وجود دارد که آنها این سخن را به خاطر اعتقاد به جبر نمى دانستند بلکه، مى خواستند: چنین استدلال کنند که اگر اعمال ما مورد رضاى خدا نیست پس چرا قبلاً پیامبرانى نفرستاده، و از آن نهى نکرده است، چرا از همان روز اول، به نیاکان ما نگفت، من به این کار راضى نیستم، این سکوت او دلیل بر رضاى او است!
🌼🌼🌼
این تفسیر با ذیل این آیه و آیات بعد سازگارتر است.
لذا بلافاصله مى فرماید: پیشینیان آنها نیز همین کارها را انجام دادند (و به همین بهانه ها متوسل شدند) ولى آیا پیامبران الهى وظیفه اى جز ابلاغ آشکار دارند؟ (کَذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِینُ).
یعنى، اولاً ـ این که مى گوئید: خداوند سکوت کرده، هرگز سکوت نکرده است و هر پیامبرى آمده آشکارا دعوت به توحید و نفى شرک نموده است.
ثانیاً ـ وظیفه خدا و پیامبر مجبور ساختن نیست، بلکه نشان دادن راه و ارائه طریق است، و این کار انجام شده است.
ضمناً جمله: کَذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ: کسانى که قبل از آنها بودند نیز همین گونه انجام دادند ، یک نوع دلدارى براى پیامبر است که بداند این کارهائى که آنها مى کنند همانست که بر سر همه پیامبران آورده اند، محزون مباش و سخت استقامت کن و بایست که خدا یار و یاور تو است.
(تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۳۵ سوره مبارکه نحل)
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آثار مستقیم گناهان در قضا شدن نماز صبح !
استاد عالی
🌍 #انتشار_حداکثری_با_شما
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
#رنج_مقدس #قسمت_هشتاد_و_هفتم اولين عکس العملم، هين بلندی است که می کشم و دومی اش هجوم به در اتاق. ت
#رنج_مقدس
#قسمت_هشتاد_و_هشتم
گيرم که مدام قرار را عقب انداختم. بالاخره چی؟ بله يا نه؟ بعد از دو روز قبول می کنم که زنگ بزند. می روم سمت اتاقم و منتظر تماسش می مانم. گوشی زنگ می خورد. اما دست هايم ياری نمی کند که به سمتش برود، از زنگ خوردن که می ايستد، تازه می فهمم مبينا بوده نه او. با عجله شماره مبينا را می گيرم. اشغال می زند. واقعاً که... گوشی دوباره زنگ می خورد. بر می دارم.
- سلام. کم کم داشتم فکر می کردم بايد برم کفش آهنی بخرم، با کفش چرمی کاری پيش نمی ره. شما خوبيد؟
می خواهم بگويم: خوبم، اگر لشکری که راه افتاده برای شوهر دادن من بگذارد.
اما نمی گويم.
- نمی دونم پدر گفتن يا نه، ما با هم يک سالی می شود که همراه می شويم؛ يعنی نه هميشه، اما دو سه باری که ايشون می رفتند و من يک فرصت داشتم، همراهشون رفتم... به خاطر درس و کارهای دانش آموزی و دانشجويی کانون مون، اينجا رو واجب تر می ديدم برای خودم. خب اين آشنايی از اونجا پا گرفت و هر بار هم که ايشون می اومدند حتماً همديگر رو می ديديم. البته من اطلاعی از دختری به نام ليلا نداشتم و اين ديدن ها و انس هامون بی طمع بود تا اينکه نتيجه اين شد که الآن داريم با هم صحبت می کنيم.
- چه مسير گنگی طی شده تا نتيجه.
گلويش را صاف می کند:
- البته خيلی هم گنگ نبوده. مسير اگر روشن نباشه که به سرانجام نمی رسه.
لبم را می گزم و مطمئنم که دقيقاً فهميدم چه گفته و عمدی هم گفته:
- حالا از مسير و روشنی و نتيجه بگذريم...
بنده خدا دارد خودش را معرفی می کند که گوش نمی دهم. اين چند روز همه اش حرف او بوده و تعريف هايی که مفصل پدر و علی برايم گفته اند. دارم فکر می کنم که خودم بايد چه بگويم و چه طور بگويم؟ يعنی پدر و علی برای او هم از من هم حرفی زده اند؟ از سکوت ايجاد شده به خودم می آيم. نفسی عميق می کشد و گوشی را جا به جا می کند، اين را از خشخش گوشی می فهمم. به ديوار رو به رويم زل زده ام و منتظرم. منتظرم بشنوم يا اينکه فراموش کنم.
سکوتش که طولانی می شود دست و پا می زنم که حرف بزنم.
- خيلی از دوست داشتنی ها و دوست نداشتنی ها هست که بايد گفته بشه.
- درست می گيد. هر چند توی زندگی مشترک شايد مجبور بشيم بعضی هاشو نديد بگيريم.
بلند می شوم و پنجره را باز می کنم. نسيم به صورت عرق کرده ام می خورد، می لرزم اما مقاومت می کنم. حالم اينجا بهتر است.
- منظورم از نديدن اينه که اولويت، آرامش زندگيه، نه دل بخواه های شخصی. شايد بايد کارهای جديد رو به جريان بندازيم که حتی بهشون فکر هم نمی کرديم. يا شايد دوستشون نداريم؛ اما به هر حال برای حفظ زندگی لازمه.
حالا من گوشی را جا به جا ميکنم و او سکوت کرده.
- قبول دارم اما به جا و درستش رو.
حرف ديگری نمی زند. سردی هوا لرز بر تنم می نشاند. می گويد:
- کنار اومدن با حقيقت گاهی سخت می شه. چون خيلی وقت ها بايد از ديدن دوست داشتنی هات دست بکشی. بايد تلخی ها و سختی ها را قبول بکنی. بايد بی خيال بعضی علاقه ها و سليقه هات بشی؛ اما کنارگذاشتن اصل ها و ارزش ها به خاطر شرايط تحميلی جامعه و افکار و حرف های مردم هم درست نيست.
درست می گويد، ولی کار سختی است مخالف جريان آب شنا کردن. وقتی تعداد زيادی از مردم مثل تو فکر نمی کنند و حتی افکارت را هم مسخره می کنند، پايبند بودن به اصل ها، توان و فکر زياد می خواهد. نمی دانم چه بگويم. تماس را که قطع می کنم، سر به ديوار می گذارم و چشم می بندم. زندگی هم عجب مخلوقی است، به تنهايی نمی شود از دالانهايش گذشت.
ياد پرچين های پرپيچ پارک جنگلی می افتم. کسی که درون پرچين بازی می کند حيران است، ولی آنکه لبه پرچين راه می رود، از آن بالا به همه افراد سرگردان و کوچه پس کوچه ها مسلط است؛ و چه قدر حرکت را آسان می بيند! حتماً بايد کسی باشد که از بالا فرمان زندگی را جهت بدهد؛ کسی که همه چيز را می بيند و می داند و با دستش به من سرگردان، مسير را نشان می دهد.
با مصطفی و بی مصطفی فرقی ندارد. حرکت هميشه هست. راهنما نباشد، گم می شوم. پدر برای آرامش من پيشنهاد کوه می دهد.
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
#ادامه_دارد
14.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥حجت الاسلام پناهیان: پیادهروی اربعین؛ عبادتی شیرینتر و آسانتر
🔹 در حج به سادگی انسان دچار عُجب میشه، اما اینجا که همه شرمندۀ حسیناند، خیلی راحتتر متواضع میشوی
🔹 اگر کسی نتواند این عبادت سهلتر را انجام بدهد، چطور میتواند عبادت سختتر را با حفظ خلوص و بدون عُجب انجام دهد؟
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
#رنج_مقدس #قسمت_هشتاد_و_هشتم گيرم که مدام قرار را عقب انداختم. بالاخره چی؟ بله يا نه؟ بعد از دو روز
#رنج_مقدس
#قسمت_هشتاد_و_نهم
آرامش کوه و طراوت سحر چشيدنی است. پدر با نشاط هميشگی اش، راهمان انداخته برای اين کوهپيمايی. نماز را صبح خوانديم و به راه زديم. علی قول چای آتشی بالای کوه را داده است.
کنار جوی آبی که از قله تا اينجا کشيده شده است قدم بر می دارم. نسيم سحری که به آب می خورد سرمای بيشتری بر جانم می نشاند. چادرم را تنگ تر دور خودم می پيچم و دستانم را زير بغلم فرو می برم. هيچ کس حاضر نيست حرفی بزند. فضا همه را در آغوش خودش گرفته است. پدر تسبيحش را می چرخاند و آرام آرام قدم بر می دارد. معلوم است که اين کوه ها برايش هيچ است اما به خاطر ما دل به آرام رفتن داده است. کلاه کاموايی را تا روی گوش هايش پايين کشيده و اورکت سبز سيرش را پوشيده است. کوله پشتی سنگين روی دوشش پر کاه است. من که نمی توانم با آن پنج قدم بردارم، چه برسد تا بالای کوه. علی شال کرم رنگش را محکم دور دهانش پيچيده است. شال و کلاه را ريحانه برايش بافته است. با بليزی که حالا زير کاپشن پنهان است. هم قدم بودن پدر و علی برايم غرور می آورد. نگاه از آب و سنگ ها می گيرم و به نظم قدم هايشان می دوزم. کم کم هوا دارد روشن تر می شود.
سرم پر است از حرف هايی که می خواهم بزنم؛ اما می ترسم، می ترسم از اينکه درست نباشد. شايد راست بگويم اما درست و به جا نه! کمی می ايستم و پشت سرم به راهی که آمده ام نگاه می کنم. حالا همه چيز زير پای من است.
علی چند قدمی عقب می کشد و دست ريحانه را می گيرد و هم پا می شوند. متعاقبش مادر اما جلو نمی رود. پدر تنها، مادر تنها، من تنها، علی و ريحانه. چند قدم می رويم. علی دستم را می کشد و هلم می دهد سمت پدر. قدم هايم را بلندتر می کنم و به پدر می رسم. من را که کنارش می بيند لبخندی می زند و دستم را می گيرد. وقتی به پدر تکيه می کنم کمی از سرمای دور و اطرافم کمتر می شود، پدر می گويد:
- چند ماهی می شد کوه نيامده بوديم.
- با شما بله؛ ولی با بقيه جای شما خالی دوهفته پيش تپه نوردی کرديم.
پدر همچنان مرا با خود می برد.
- هر وقت که مادر شدی می فهمی که حس پدر و مادر نسبت به بچه شون چه رنگيه. مخصوصاً اينکه رنگ مورد نظرت رو نتونی تو رنگ ها پيدا کني. دلت می خواد با عدد، با مقايسه، با آيه، با قسم يه جوری به بچه هات بگی که دوستشون داری. حتی عمق نگاهت هم نمی تونه اون ها رو متوجه عمق محبتت کنه.
قدم هايمان هماهنگ شده، پدر کوتاه آمده، و الا که من نمی توانم پا به پايش بروم. تا شانه اش هستم. سرش را کمی خم کرده تا هم کلام شويم.
- ليلاجان! قرار نيست با ازدواجت چيزی عوض بشه. پيش ما همه چيز همان طور می مونه که بوده! اما برای تو... دنيات می خواد رنگ آميزی بشه. پررنگ تر، پرشور تر... کمی حال و هوات معطر می شه. آرامشت کنار همسرت شکل می گيره. تمام اين شور های زنانه دل نشانت، محبت های بقچه شده ت، دارايی هايی که داری و پنهان شده، بعد از ازدواج پيدا می شه.
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
#ادامه_دارد
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat