eitaa logo
شیفتگان تربیت
11.6هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
19.1هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 « فَتَوَلَّىَ فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتَىَ» فرعون آن مجلس را ترک کرد و تمام مکر و فریب خود را جمع نمود؛ و سپس همه را (در روز موعود) آورد. (سوره مبارکه طه/ آیه ۶۰) تفسیر: به هر حال، فرعون بعد از مشاهده معجزات شگفت‌آور موسى (علیه السلام) و مشاهده تأثیر روانى این معجزات در اطرافیانش، تصمیم گرفت با کمک ساحران به مبارزه با او برخیزد، لذا قرار لازم را که با موسى (علیه السلام) گذارد، آن مجلس را ترک گفت و تمام مکر و فریب خود را جمع کرد و سپس همه را در روز موعود آورد (فَتَوَلّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ کَیْدَهُ ثُمَّ أَتى). 🌺🌺🌺 در این جمله کوتاه، سرگذشت‌هاى مفصلى که در سوره اعراف و شعراء به طور مبسوط آمده، خلاصه شده است; زیرا فرعون پس از ترک آن مجلس و جدا شدن از موسى (علیه السلام) و هارون (علیه السلام) جلسات مختلفى با مشاوران مخصوص و اطرافیان مستکبرش تشکیل داد، پس از آن از سراسر مصر، ساحران را دعوت به پایتخت نمود و آن‌ها را با وسائل تشویق فراوان به این مبارزه سرنوشت ساز دعوت کرد، اما قرآن، همه این‌ها را در این سه جمله جمع کرده است: (فرعون، موسى را ترک گفت، تمام مکر خود را جمع کرد، و سپس آمد.) (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۶۰ سوره‌ مبارکه طه)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠موشن گرافیک احکام: حکم نت دزدی چیه ؟! 🔸احکامی که باید بدانیم
شیفتگان تربیت
* #هــو_العشـــق 🌹 #پلاک_پنهــان #قسمت14 سریع از پله ها بالا رفت و قبل از اینکه وارد ش
* 🌹 صبح بخیری گفت و بر روی صندلی نشست ،سید جوابش را داد اما فرحناز خانم به تکان دادن سری اکتفا کرد. سمانه سریع صبحانه اش را خورد و از جایش بلند شد: ــ با اجازه من دیگه برم دانشگاه،دیرم میشه ــ سمانه صبر کن ــ بله بابا ــ در مورد جواب مثبتت به پسر محبی ،از این تصمیمت مطمئنی؟ ــ بله بابا،من دیگه برم و بدون اینکه منتظر جواب آن ها بماند سریع از خانه بیرون رفت و تا سر خیابان را سریع قدم برداشت و برای اولین تاکسی دست تکان داد،شامس با او یار بود و اولین تاکسی برایش ایستاد. در طول مسیر دانشگاه به تصمیم مهمی که گرفت فکر می کرد،شاید به خاطر لجبازی با کمیل باشد اما بلاخره باید این اتفاق می افتاد. به محض اینکه وارد دانشگاه شد متوجه تجمع دانشجویان شد که درمورد بحث مهمی صحبت می کردند به سمت دوستانش رفت و سلامی کرد: ــ سلام ،چی شده؟ ـــ یعنی نمیدونی ــ نه! ــ احمدی ،همین نامزد انتخابات ،دیشب تو مسیر برگشت به خونش میخواستن ترورش کنن. سمانه متعجب به دخترا نگاه کرد و گفت: ــ جدی؟ ــ بله ــ وای خدای من ،خدا بخیر بگذرونه این انتخاباتو،من برم کلاسم الان شروع میشه. بعد خداحافظی از دخترا به سمت کلاس رفت ،که در راه کسی بازویش را کشید ،برگشت که با دیدن صغری گفت: ــ سلام بریم سرکلاس الان استاد میاد ــ صبرکن سمانه برگشت و به صغری نگاهی انداخت. ــ چرا به کمیل جواب منفی دادی؟ سمانه نفس عمیقی کشید و سعی کرد عصبی نشود. ــ گوش کن صغری... ــ نه اینبار تو گوش کن سمانه،داداش من چی کم داره ،پول ،خونه،قیافه،هیکل،اخلاق؟ ها چی کم داره؟ چی کم داره که پسر خانم محبی داره ــ صغری بحث این نیست ــ پس بحث چیه؟اصلا فکر نمیکردم تو اینطور باشی ،برات متاسفم و اجازه ای به سمانه نداد تا حرفی بزند. کل کلاس سمانه هیچ چیزی از تدریس استاد را متوجه نشد ،حق را به صغری می داد او از چیزی خبر نداشت و الان خیلی عصبی بود ،باید سر فرصت با او صحبت می کرد،با خسته نباشید استاد همه از جایشان برخاستند ،سمانه که دیگر کلاسی نداشت به سمت خروجی دانشگاه رفت ،که برای لحظه ای ماشین مشکی رنگ را دید ،مطمئن بود این همان ماشینی است که آن روز آن ها را تعقیب می کرد!! ماشین به سرعت حرکت کرد و به سمت آن ها آمد،سمانه کم کم متوجه شد که شخصی از صندلی عقب چیزی مشکی رنگ بیرون آورد ،ناگهان ترسی در دلش نشست و با دیدن ماشینی که به سمت صغری می رفت ،با سرعت به سمت صغری دوید و اسمش را فریاد زد... تا به صغری رسید تنها کاری که توانست انجام دهد، آن بود که صغری را هُل بدهد و هر دو آن طرف جاده پرتاب شوند،سمانه سرش محکم به آسفالت اصابت می کند و صدای آخ گقتن صغری هم در گوشش می پیچد و ماشینی که با سرعت از کنار آن ها می گذرد آن را آرام می کند، اما با بلند کردن سرش و دیدن مایعی که با فاصله نه چندان زیاد با آن ها بر روی زمین ریخته شد و بخاری که از آن بلند شده،با ترس زمزمه کرد: ــ اسید سرش گیج می رفت و جلویش را تار می دید،همه اطرافشان جمع شده بودند ،صدای نگران و پر درد صغری را همراه همهمه ی بقیه می شنید که او را صدا می کرد، اما دیگر نتوانست چشمانش را باز نگه دارد و از هوش رفت. * ادامه.دارد.... *
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به هوش مصنوعی گفتند، اگر قرار باشه حیوونا کماندو بشن و برای یک کشور خاص بجنگند، چه حیوونی از چه کشوری دفاع میکنه؟! البته سفارشی هم به نظر میاد
38.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 بانوان شاغل حتما این کلیپ رو ببینید...👌 شاغل شدن بخاطر چی⁉️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویر منتسب به نفتکش انگلیسی در سواحل حدیده که با حمله موشکی نیروهای یمن دچار حریق شده است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️این بی‌قراری پایان ندارد ▪️کِی می‌رسد وقت قرار بوسۀ تو 🎥 نماهنگ جدید محمد معتمدی به‌مناسبت سالگرد حاج قاسم شعر این موسیقی براساس نامۀ حاج قاسم به دخترش سروده شده.
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 « قَالَ لَهُم مُّوسَىَ وَيْلَكُمْ لَا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَيُسْحِتَكُم بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَىَ» موسی (علیه‌السلام) به آنان گفت: «وای بر شما! دروغ بر خدا نبندید، که شما را با عذابی نابود می‌سازد! و هر کس که (بر خدا) دروغ ببندد، نومید (و شکست خورده) می‌شود!» (سوره مبارکه طه/ آیه ۶۱) تفسیر: سرانجام روز موعود فرا رسید، موسى (علیه السلام) در برابر انبوه جمعیت قرار گرفت. جمعیتى که گروهى از آن ساحران بودند و تعداد آن‌ها به گفته بعضى از مفسران به چهارصد نفر مى رسید و بعضى دیگر نیز اعداد بزرگترى گفته اند! و گروهى از آن‌ها، فرعون و اطرافیان او را تشکیل مى‌دادند و بالاخره گروه سوم که اکثریت از آن تشکیل یافته بود، توده‌هاى تماشاچى مردم بودند. 🌺🌺🌺 موسى(علیه السلام) در اینجا رو به ساحران و یا فرعونیان و ساحران کرده به آنان چنین گفت: واى بر شما، دروغ بر خدا نبندید که شما را با مجازات خود، نابود و ریشه کن خواهد ساخت (قالَ لَهُمْ مُوسى وَیْلَکُمْ لاتَفْتَرُوا عَلَى اللّهِ کَذِباً فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذاب). و شکست و نومیدى و خسران از آن آن‌هاست که بر خدا دروغ مى بندند و به او نسبت باطل مى دهند (وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَرى). واضح است منظور موسى(علیه السلام) از افتراى بر خدا، آن است که کسى یا چیزى را شریک او قرار داده، معجزات فرستاده خدا را به سحر نسبت دهند، و فرعون را معبود و اِله خود بپندارند. مسلماً کسى که چنین دروغ هائى را به خدا ببندد و با تمام قوا براى خاموش کردن نور حق بکوشد، خداوند چنین کسانى را بدون مجازات نخواهد گذارد. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۶۱ سوره‌ مبارکه طه)
شیفتگان تربیت
* #هـــو_العشـــق 🌹 #پـلاک_پنهــان #قسمت15 صبح بخیری گفت و بر روی صندلی نشست ،سید
* 🌹 با صدای صحبت دو نفر آرام چشمانش را باز کرد ،همه چیز را تار می دید،چند بار پلک زد تا دیدش بهتر شد،صدا بسیار آشنا بود به سمت صدا چرخید،کمیل را که در حال صحبت با پرستار بود،دید، سردرد شدیدی داشت ،تا خواست دستش را تکان دهد ،درد بدی در دستش پیچید،و صدای آخش نگاه کمیل و پرستار را به سمت تخت کشاند. پرستار سریع خودش را به سمانه رساند ومشغول چک کردن وضعیتش شد،صدای کمیل را شنید: ــ حالتون خوبه؟ ــ سمانه به تکان دادن سرش اکتفا کرد،که با یادآوری صغری با نگرانی پرسید: ــ صغری؟صغری کجاست؟حالش چطوره؟ ــ نگران نباشید ،صغری حالش خوبه سمانه نفس راحتی کشید و چشمانش را بست. **** دو روز از اون اتفاق می گذشت،سمانه فکرش خیلی درگیر بود ، می دانست اسید پاشی آن روز بی ربط به کاری که کمیل انجام داده نیست،با اینکه کمیل گفته بود شکایت کرده و شکایت داره پیگیری میشه اما نمی دانست چرا احساس می کرد که شکایتی در کار نیست و امروز باید از این چیز مطمئن می شد. روبه روی آینه به چهره خود نگاهی انداخت،آرام دستی به زخم پیشانیش که یادگار دو روز پیش بود کشید،خداروشکر اتفاقی نیفتاده بود فقط پای صغری به خاطر ضربه بدی که بهش خورده شکسته. چادرش را روی سرش مرتب کرد و از اتاق بیرون رفت،سید با دیدن سمانه صدایش کرد: ــ کجا داری میری دخترم؟ ــ یکم خرید دارم ــ مواظب خودت باش. ــ چشم حتما سریع از خانه بیرون رفت و سوار تاکسی شد .آدرس کلانتری که به صغری گفته بود غیر مستقیم از کمیل بپرسه، را به راننده داد. مجبور بود به خانواده اش دروغ بگوید ،چون باید از این قضیه سردربیاورد،اگر شکایت کرده که جای بحثی نمیماند اما اگر شکایتی نکرده باشد...!!! بعد حساب کردن کرایه به سمت دژبانی رفت و بعد دادن مشخصات و تلفن همراه وارد شد . ــ سلام خسته نباشید ــ علیک السلام ــ سرگرد رومزی ــ بله بفرمایید ــ گفته بودن برای پیگیری شکایتمون بیام پیش شما ــ بله بفرمایید بشینید **** سمانه نمی توانست باور کند،با شنیدن حرف های سرگرد رومزی دیگر جای شکی نمانده بود،کمیل چیزی را پنهان می کند،تصمیمش را گرفت،باید با کمیل صحبت می کرد. سریع سوار تاکسی شد و به سمت باشگاه رفت! * ادامه.دارد.... *
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سردار جباری فرمانده سپاه ولی امر بیت رهبری 🟢 حضرت آقا چه چیزهایی داخل قبر مطهر حاج قاسم گذاشتند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 جملات سنگین درمورد رهبر انقلاب 🔺بخشی از وصیت نامه شهید قاسم سلیمانی درمورد امام خامنه ای از اصول مراقبت کنید.. اصول یعنی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 انتشار نخستین‌بار 📹 خاطره روز گذشته رهبر انقلاب از جلسه عجیب با فرماندهان سپاه و نقل قول حاج قاسم از همسرشان برای حضرت آیت‌الله خامنه‌ای
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 « فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَىَ» آن‌ها در میان خود، در مورد ادامه‌ی راهشان به نزاع برخاستند؛ و مخفیانه و در گوشی با هم سخن گفتند. (سوره مبارکه طه/ آیه ۶۲) تفسیر: این سخن قاطع موسى(علیه السلام) که هیچ شباهتى به سخن ساحران نداشت، بلکه آهنگش آهنگ دعوت همه‌ی پیامبران راستین بود، و از دل پاک موسى(علیه السلام) برخاسته بود، بر بعضى از دل‌ها اثر گذاشت و در میان جمعیت، اختلاف افتاد. بعضى طرفدار شدت عمل بودند و بعضى به شک و تردید افتادند و احتمال مى دادند موسى(علیه السلام) پیامبر بزرگ خدا باشد و تهدیدهاى او مؤثر گردد، به خصوص که لباس ساده او و برادرش هارون(علیه السلام)، همان لباس ساده چوپانى بود، و چهره مصمّم آنها که على رغم تنها بودن، ضعف و فتورى در آن مشاهده نمى گشت، دلیل دیگرى بر اصالت گفتار و برنامه هاى آنها محسوب مى شد. 🌺🌺🌺 لذا قرآن مى گوید: آن‌ها در میان خود درباره کارهایشان به نزاع برخاستند، و مخفیانه و درگوشى با هم سخن گفتند (فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوى). ممکن است این پنهان گوئى و نجوا در برابر موسى(علیه السلام) بوده باشد. این احتمال نیز دارد که در برابر فرعون باشد. و احتمال دیگر این که گردانندگان این صحنه در خفاى از توده مردم، به چنین نجوا و تنازعى برخاستند. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۶۲ سوره‌ مبارکه طه)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍 خصوصیات شهید سلیمانی 💠بیانات امام خامنه ای 🎥 ▪️ شهید سلیمانی شجاع و با تدبیر بود، دل و جگر داشت و به دهان خطر می رفت.
شیفتگان تربیت
* #هــو_العشــق🌹 #پــلاک_پنهــان #قسمت16 با صدای صحبت دو نفر آرام چشمان
* 🌹 روبه روی باشگاه بدنسازی که نمای شیکی داشت ایستاد ، با اینکه به خاطر حرف های آن شب کمیل هنوز عصبی بود، اما باید از این قضیه سر درمی آورد. آیفون را زد و منتظر ماند اما جوابی نشنید،تا می خواست دوباره آیفون را بزند،در باز شد و مرد گنده ای از باشگاه خارج شد،سمانه از نگاه خیره اش لرزی بر تنش افتاد؛ ــ بفرمایید خانوم ــ با آقای برزگر کار داشتم ــ اوه با کمیل چیکار داری؟بفرمایید داخل،دم در بَده. و خودش به حرف بی مزه اش خندید ! سمانه کمیل و باشگاه لعنتیش را در دلش مورد عنایت قرار داد. ــ بهشون بگید دخترخاله اشون دم در منتظرشون هست و از آنجا دور شد و کناری ایستاد. پسره که دانسته بود چه گندی زده زیر لب غر زد: ــ خاک تو سرت پیمان، الان اگه کمیل بفهمه اینجوری به ناموسش گفتی خفت میکنه سمانه می دانست آمدن به اینجا اشتباه بزرگی بود اما باید با کمیل حرف می زد. بعد از چند دقیقه کمیل از باشگاه خارج شد و با دیدن سمانه اخمی کرد و به طرفش آمد: ــ سلام ، برای چی اومدید اینجا؟ ــ علیک السلام، بی دلیل نیومدم پس لازم نیست این همه عصبی بشید کمیل دستی به صورتش کشید و گفت : ــ من همیشه به شما و صغری گفتم که نمیخوام یک بارم به باشگاه من بیاید ــ من این وقت شب برای صحبت کردن در مورد گفته هاتون نیومدم،اومدم در مورد چیز دیگه ای صحبت کنم! ــ اگه در مورد حرف های اون شبه،که من معذرت... ــ اصلا نمیخوام حتی اون شب یادم بیاد،در مورد چیزی که دارید از ما پنهون میکنید اومدم سوال بپرسم. ــ چیزی که من پنهون میکنم؟؟اونوقت چه چیزی؟ ــ چیزی که دارید هر کاری میکنید که کسی نفهمه،راست و حسینی بگید شما کارتون چیه؟ کمیل اخمی کرد و گفت: ــ سید و خاله فرحناز یادتون ندادن تو کار بقیه دخالت نکنید؟؟ ــ چرا اتفاقا یادم دادن،اینم یادم دادن اگه کار بقیه مربوط به من و عزیزانم بشه دخالت کنم. ــ کدوم قسمت از کارام به شما و عزیزانتون مربوط میشه اونوقت سمانه نفس عمیقی کشید وگفت: ــ اینکه از در خونه ی عزیز تا دانشگاه ماشینی مارو تعقیب کنه،اینکه شما برای اینکه نمیخواید اتفاقاتی که برای کسی به اسم رضا برای شما اتفاق بیفته و همه ی وقت دم در منتظر ما موندید،بازم بگم؟؟ کمیل شوکه به سمانه نگاه کرد ــ بگم که همون ماشین اون روز نزدیک بود اسید بپاشه روی صورت خواهرت کمیل با صدای بلندی گفت: ــ بسه ــ چرا بزارید ادامه بدم کمیل فریاد زد: ــ میگم بس کنید * ادامه.دارد.... *
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 از دست ندهید . . . 👆 اجرای کودک ۸ ساله، برای سردار دلها! ❤ عشقی که سن و سال نمی شناسد! ❤ 🎞 سردار دلها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مقام معظم رهبری: وجود ایشان واقعاً مایه‌ی برکت بود، آدم از دیدن ایشان استفاده میکرد. از جمله‌ی آن کسانی بود که «مَن یُذَکِّرُکُمُ اللهَ رُؤیَتُه» بود... ✅ ۱۲ دی ماه سالروز درگذشت عالم ربانی، فقیه و حکیم مجاهد، آیت‌الله محمدتقی |