فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻گزارش عجیبِ سازمان سیا
تنها دو روز پس از پیروزی انقلاب، رئیس سازمانِ سیا گزارشی به آمریکا مخابره کرد:
انقلاب ایران مهم و فوقالعاده نیست!
بلکه عجیب و باورنکردنی است...
#دهه_فجر
685321441524152.mp3
3.11M
یک سنت خوب در روز جمعه
سوره مبارکه #جمعه
🌸 کوتاه با قرائت زیبای رهبر معظم انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#جمعه
امان از هجر بی پایان مهدی
غروب جمعه و هجران مهدی
امان از آن زمانی که بیفتد
به روی نامهام، چشمان مهدی
دلش میگیرد و با چشم گریان
بگوید این هم از یاران مهدی!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#استوری
تقدیم به شما خوبان🙏
﷽
⭕️#توجه ⭕️#توجه
📢#به_وقت_مسابقه
نوبت مسابقه کانال #شیفتگان_تربیت هست
که در نظر داریم
از #کتاب_شبهات_انتخابات
مسابقه ای برگزار کنیم.
🎁به ۲۰ نفر از نفرات برتر به قید قرعه هدیه ۵،۰۰۰،۰۰۰ریالی نقدی تقدیم می گردد
📣📣📣🎁🎁🎁
جمعا ۱۰۰،۰۰۰،۰۰۰ صد میلیون ریال
📆 #ازتاریخ یکم اسفند ماه تا دوم اسفند ماه
۱۴۰۲/۱۲/۰۱ الی۰۲/۱۲/۱۴۰۲
⏰ #ساعت ۱۰صبح اول اسفندماه 🕓 الی ۲۱ شب دوم اسفندماه🕗
برگزار خواهد شد.
👈منبع مسابقه سنجاق شده🌹👌
شرکت برای عموم آزاد می باشد✌🏻
لطفا به همه#اطلاع_رسانی فرمائید🙏🙏
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :کانال شیفتگان تربیت
🍃@ShifteganeTarbiat
🌹👇🌹👇🌹👇🌹👇🌹
🌱https://eitaa.com/joinchat/2153840705Cd3695f0b90
هر روز یک آیه:
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
«وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسْفًا»
و از تو درباره کوهها سؤال میکنند؛ بگو: «پروردگارم آنها را (متلاشی کرده) برباد میدهد!
(سوره مبارکه طه/ آیه ۱۰۵)
تفسیر:
از آنجا که در آیات گذشته، سخن از حوادث مربوط به پایان دنیا و آغاز قیامت بود، آیات بعد، نیز همین مسأله را پیگیرى مى کند.
از این آیه چنین برمى آید که مردم از پیامبر(صلى الله علیه وآله) درباره سرنوشت کوهها به هنگام پایان گرفتن دنیا سؤال کرده بودند، شاید از این جهت که باور نمىکردند، موجودات با عظمتى که ریشه هاى آنها در اعماق زمین فرو رفته و سر به آسمان کشیده، قابل تزلزل بوده باشد، و اگر بخواهد از جا کنده شود کدام باد و طوفان چنین قدرتى را دارد؟
لذا مى گوید: از تو درباره کوهها سؤال مى کنند (وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ).
در پاسخ: بگو پروردگار من آنها را از هم متلاشى و تبدیل به سنگریزه کرده، سپس بر باد مى دهد! (فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً).
🌺🌺🌺
از مجموع آیات قرآن در مورد سرنوشت کوه ها چنین استفاده مى شود: آنها در آستانه رستاخیز مراحل مختلفى را طى مى کنند:
نخست به لرزه در مى آیند (یَوْمَ تَرْجُفُ الاْ َرْضُ وَ الْجِبالُ).
در مرحله دیگر به حرکت درمى آیند (وَ تَسِیرُ الْجِبالُ سَیْراً).
در سومین مرحله از هم متلاشى مى شوند و به صورت انبوهى از شن درمى آیند (وَ کانَتِ الْجِبالُ کَثِیباً مَهِیلاً).
و در آخرین مرحله آن چنان طوفان و باد آنها را از جا حرکت مى دهد و در فضا مى پاشد که همچون پشم هاى زده شده به نظر مى رسد (وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ).
(تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۱۰۵ سوره مبارکه طه)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهریه عندالمطالبه یا عند الاستطاعه ؟
#احکام_به_زبان_ساده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 با همسرتان رفیق باشید💞
- برخی مشکلات را نمیتوان به همسر یا پدر و مادر گفت.
#دکتر_سعید_عزیزی
* #هـــو_العشــق🌹
#پـلاک_پنهــان
#قسمت56
نگاهش را به بیرون دوخته بود،همه جا را دید می زد احساس می کرد سال هاست که در زندان است،و شهر حسابی تغییر کرده است،از این فکر خنده اش گرفته بود.
سرش را به صندلی تکیه داد و چشمانش را بست،هوای خنکی که به صورتش برخورد می کرد،لبخند زیبایی را بر لبانش حک کرد،باورش خیلی سخت بود، که در این مدت چه اتفاقاتی برایش رخ داده است،و به این نتیجه رسیده بود ،او آن دختر قوی که همیشه نشان می داد نیست و یک دختر ضعیفی است،اعتراف می کرد روز های آخر دیگر ناامید شده بود،خودش هم نمی دانست چرا،شاید چون همه ی مدارک ضد او بودند یا شاید هم بخاطر اینکه به کمیل اعتماد نداشت.
با آمدن اسم کمیل ناخواسته لبخندش عمیق شد،باورش نمی شد پسرخاله ای که همیشه او را به عنوان یک ضد انقلابی می دید،یکی از ماموران وزارت اطلاعات هستش،بگو با یادآوری حرف ها و تهمت هایی که به کمیل می زد خجالت زده چشمانش را محکم بر هم فشار داد...
با صدای امیرعلی سریع چشمانش را باز کرد!
ــ بفرمایید
سمانه نگاهی به خانه شان انداخت،باورش نمی شد ،سریع از ماشین پیاده شد و به سمت خانه رفت که وسط راه ایستاد و به سمت امیرعلی رفت:
ــ شرمنده حواسم نبود،خیلی ممنون
ــ خواهش میکنم خانم حسینی وظیفه است
سمانه خداحافظی گفت و دوباره به طرف خانه رفت و تا می خواست دکمه آیفون را فشار دهد در با شتاب باز شد و محسن در چارچوب در نمایان شد،تا می خواست عکس العملی نشان داد سریع در آغوش برادرش کشیده شد،بوسه های مهربانی که محسن بر سرش می نشاند،اشک هایش را بر گونه هایش سرازیر کرد.
با صدای محمد به خودشان امدند:
ــ ای بابا محسن ول کن بدبختو
محسن با لبخند از سمانه جدا شد ،سمانه به خانواده اش که از خانه خارج شده بودند و با سرعت حیاط را برای رسیدن به او طی می کردند ،لبخندی زد.
فرحناز خانم دخترکش را محکم در آغوش گرفت و سرو صورتش را بوسه باران می کرد،
سمانه هم پابه پای مادرش گریه می کرد،محمود آقا هم بعد از در آغوش گرفتن دخترکش مدام زیر لب ذکر می گفت و خدا را شکر می کرد.
سمانه به طرف بقیه رفت و باهمه سلام کرد،محمد با خنده به سمتشان آمد و گفت:
ــ بس کنید دیگه،مگه مجلس عزاست گریه میکنید،بریم داخل یخ کردیم
همه باهم به داخل خانه برگشتند،مژگان و ثریا و زهره زن محمد مشغول پذیرایی از همه بودند ،سمانه هم کنار مادر و خاله اش و عزیز که بخاطر پادردش بیرون نیامده نشسته بود،فرحناز خانم دست سمانه را محکم گرفته بود،میترسید دوباره سمانه برود ،سمانه هم که ترس مادرش را درک می کند حرفی نمی زد و هر از گاهی دست مادرش را می فشرد.
به نیلوفر نگاهی انداخت که مشغول صحبت با صغرا بود و ضغرا بی حوصله فقط سری تکان می داد ،متوجه خاله اش شد که کلافه با گوش اش مشغول بود،آرام زمزمه کرد:
ــ خاله چیزی شده
سمیه لبخندی زد و بوسه ای بر گونه اش نشاند:
ــ نه قربونت برم،چیزی نیست ولی این کمیل نمیدونم تو این شرایط کجا گذاشته رفته
ــ حتما کار داره
ــ نمیدونم هیچ از کاراش سر در نمیارم ،همیشه همینطوره
و سمانه در دل" بیچاره کمیلی"گفت.
بعد از صحبت کوتاهی با مادرش بلند شد و به سمت آشپزخانه رفت.
ــ کمک نمیخواید خانما...
* ادامه.دارد.... *
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥انیمیشن دیدنی پیچ تاریخی
#حماسه_حضور
Roozbeh Nematollahi - Iran Khake Daliran (320).mp3
7.32M
🇮🇷✌️
ایران خاک دلیران...
#دهه_فجر
2682670868629.pdf
189.1K
⭕️ ایدههایی برای بازنمایی کیفی جمعیت راهپیمایی ۲۲ بهمن در رسانهها
❇️ چرایی حضور در ۲۲ بهمن از منظر امام خامنه ای
🔹چون بیستودوّم بهمن امسال انشاءالله به توفیق الهی،
🔺مظهر حضور مردم،
🔺 مظهر عزّت مردم،
🔺مظهر اعتماد مردم به یکدیگر است؛
🔺مظهر اتّحاد ملّی است.
🔹توصیهی من هم به همهی آحاد مردم عزیزمان این است که سعی کنند:
🔺 این راهپیمایی را،
🔺این روز بزرگ را،
🔺این حرکت باشکوه را مظهر اتّحاد ملّی و وحدت ملّی قرار بدهند
🔺و این پیام را به طور صریح به دشمن برسانند که تلاش او برای از بین بردن اتحاد ملّی، تلاش خنثیشدهای است
🔺 و نمیتوانند مردم را از هم جدا کنند، نمیتوانند مردم را از نظام جدا کنند،
🔺نمیتوانند نظام را به مردم بدبین کنند،
🔺 نمیتوانند گروههای مختلف مردم را به جنگ با یکدیگر وادار کنند.
پس به فرمان ولی امرمان، نائب امام زمان عجلالله، در راهپیمایی ۲۲ بهمن با خانواده شرکت می کنیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اللهاکبر گفتن شهید حاج قاسم سلیمانی در شب ۲۲ بهمن
#دهه_فجر
#الله_اکبر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 ماه شعبان از اول تا آخرش عید است
🌷حلول ماه شعبان، این ماه شیرین بر همه ی شما مبارک باد
#استوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠فضیلت ماه شعبان
🔸رهبر معظم انقلاب
هر روز یک آیه:
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
«فَيَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا»
سپس زمین را صاف و هموار و بیآب و گیاه رها میسازد...
«لَّا تَرَىَ فِيهَا عِوَجًا وَلَا أَمْتًا»
به گونهای که در آن، هیچ پستی و بلندی نمیبینی!»
(سوره مبارکه طه/ آیه ۱۰۶_۱۰۷)
تفسیر:
آیه بعد مى گوید: با متلاشى شدن کوهها و پراکنده شدن ذرات آن، خداوند صفحه زمین را به صورت زمینى صاف، مستوى و بى آب و گیاه درمى آورد (فَیَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً).
* * *
آن چنان که در آن هیچ گونه اعوجاج، پستى و بلندى مشاهده نخواهى کرد (لاتَرى فِیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً).
🌺🌺🌺
قاع زمین صاف و مستوى (بدون کوه و جنگل) است و بعضى آن را به محلى که آب در آن جمع مى شود، تفسیر کرده اند.
و اما صَفْصَف به معنى زمین صاف است، و از این دو وصف استفاده مى شود: در آن روز، کوه ها و گیاهان، همگى از صفحه زمین محو مى شوند و زمینى صاف و ساده باقى مى ماند.
عِوَج به معنى کجى و گودى است، و أَمْت به معنى زمین مرتفع و تپه است، بنابراین آیه، مجموعاً چنین معنى مى دهد: در آن روز هیچ گونه پستى و بلندى در زمین دیده نمى شود.
(تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۱۰۶_۱۰۷ سوره مبارکه طه)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠موشن گرافیک احکام: با آب کر بشور!
🔸احکامی که باید بدانیم
#آموزش_احکام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : علمی که شایسته نبود بایگانی شود
#آیت_الله_سید_حسن_عاملی
* #هــو_العشــق🌹
#پـلاک_پنهــان
#قسمت57
سمانه گرم مشغول صحبت با صغری بود و در کنار صحبت کردن سالاد را هم آماده می کرد،صغری سوال های زیادی می پرسید و سمانه به بعضی ها جواب می داد و سر بعضی سوالات آنقدر می خندید که اشکش در می آمد.
با صدای در ،سمانه گفت:
ــ کیه
نیلوفر دستانش را سریع شست و با مانتویش خشک کرد و گفت:
ــ فک کنم آقا کمیل باشند
همزمان اخمی بر پیشانی سمانه و صغری افتاد،نیلوفر سریع از آشپزخانه بیرون رفت و صغری در حالی که به جان نیلوفر غر می زد و به دنبالش رفت.
باصدای" یا الله" کمیل، ناخوداگاه استرسی بر جان سمانه افتاد،بر روی صندلی نشست نگاهی به دستان عرق کرده اش انداخت ،خودش هم از اسن حالش خنده اش گرفته بود ،لیوان آبی خورد و تند تند خودش را باد زد،صدای احوالپرسی و قربون صدقه های فرحناز برای خواهرزاده اش کل فضا را پر کرده بود.
سمانه وارد پذیرایی شد و سلامی گفت ،کمیل که در حال نشستن بود با صدای سمانه دوباره سر پا ایستاد:
ــ سلام ،خوب هستید سمانه خانم،رسیدن بخیر
سمانه متعجب از فیلم بازی کردن کمیل فقط تشکری کرد و به آشپزخانه برگشت،زهره تند تند دستور می داد و دخترها انجام می دادند ،آخر صغری که گیج شده بود،لب به اعتراض باز کرد:
ــ اِ زندایی گیج شدم،خدا به دایی صبر ایوب بده
زهره با خنده مشتی بر بازویش زد؛
ــ جمع کن خودتو دختر،برا پسرم نمیگیرمتا
صغری با حالت گریه کنان لبه ی چادر زهره را گرفت و با التماس گفت:
ــ زهره جونم توروخدا نگو،من به امید پسرت دارم نفس میکشم
سمانه و فریبا با صدای بلند میخندیدند،که کمیل یا الله گویان به آشپزخونه آمد.
با تعجب یه صغری و سمانه نگاهی انداخت:
ــ چی شده؟به چی میخندید شما دو نفر
سمانه از اینکه کمیل توجهی به نیلوفر نکرد خوشحال شد و با خنده گفت:
ــ از خواهرتون بپرسید
کمیل سوالی به صغری نگاهی انداخت،که صغری با گریه گفت:
ــ داداش ببین زندایی میخواد اکسیژنمو ازم بگیره
زهره که دیگر نتوانست جلوی خنده اش را بگیرد ظرف خورشت را به کمیل داد وگفت:
ــ خدا نکشتت دختر
کمیل سرس به علامت تاسف تکان داد:
ــ ما که ندونستیم چی شد ولی خدا شفاتون بده
و تا سمانه و صغری می خواستند لب به اعتراض باز کنند کمیل از آشپزخانه بیرون رفت.
کمیل با کمک محسن و یاسین مشغول چیدن سفره بودند ،با شنیدن خنده های سمانه خوشحال شده بود،دوست داشت هر چه زودتر سمانه این روزها را فراموش کند و زندگیش را شروع کند.
خانما بقیه غذاها را آوردند و در سفره چیدند با صدای محمود آقا که همه را برای صرف غذا دعوت می کود
کم کم همه بر روی سفره نشستند ...
* ادامه.دارد.... *