eitaa logo
شیفتگان تربیت
13.7هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
21.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gaamdooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
📛 ♨️متأسفانه در جامعه امروز، بسیاری از افراد نمی‌‎توانند و را از هم تشخیص بدهند؛ چون که بعضاً جای و عوض شده است و برخی ، و را که، دستور خداوند است، عیب و ضدارزش، 🔥اما و و غیرت را که ضدانسانیت و مخالف دستورات خداوند است را، ارزش و نشانه‌ شخصیت و می‌دانند!!! ☝️همه اینها به ‌خاطر دور شدن از و افزایش در جامعه ا‌ست... ⚠️و ما نباید به این بهانه که خیلی‎ها را عیب می‎دانند آن را کنار بگذاریم. ✅مطمئناً کسی که را درک کند، هیچ وقت با حرف‎های نادرست یک عده، تحت تأثیر القائات شیطانی قرار نمی‎گیرد و به ‌خاطر سرزنش و تمسخر دیگران، را زیر پا نمی‎گذارد و ترسی از سرزنش دیگران ندارد👇 🍀 "و لا یخافون لومه لائم" (سوره مائده، آیه ۵۴) 🍀"و از ملامت هیچ ملامت‌کننده‌ای نمی‌هراسند" http://eitaa.com/salehinardabil
🔸شاگردی از حکیمی پرسید: را برایم توصیف کنید؟ 🔹حکیم گفت: اگر در زمینی که پر از خار و خاشاک بود، مجبور به گذر شدی، چه می کنی؟ 🔸شاگرد گفت: پیوسته مواظب هستم و با احتیاط راه می روم تا خود را حفظ کنم. 🔹حکیم گفت: در دنیا نیز چنین کن؛ تقوا همین است! 📌 از گناهان کوچک و بزرگ پرهیز کن و هیچ گناهی را کوچک مشمار؛ زیرا کوه ها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای کوچک درست شده اند... ترک‌گناه = ↯ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 #حـــــــــرمٺ_عشــق 💞قسمـــٺ #
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞قسمـــٺ عادت داشت چفیه روی دوشش می انداخت بهنگام نماز... همان چفیه ای را که در سفر راهیان نور سال قبل خریده بود، چفیه را روی سرش انداخت، انگار که خسته شده بود،آرام به سجده رفت، ، آرام آرام گریه کرد،😞😭 درد دل کرد، برای معبودش، که را داشت،.. ✨خدااا چرااا... چرا نمیشه.! چرا نمیتونم نماز بخونم.!😭من که !.😭 هرز نره،! با ، با مراقبم،😭 خدایا خسته شدم...😭خدایا بخودت قسم..خسته شدم😭فقط تو میتونی کمکم کنی.فقط تو میتونی، من رو غیر تو ندارم.مگه نگفتی نگاهت رو !؟ مگه نگفتی ؟!میخای چکار کنی؟! امتحانه؟عذابه؟هرچی هست کافیه!!😭😩خدای من دارم کم میارم.. اگه نگاهم رفت!!اگه کردم!!.. اییییی واااای مننننن... 😭😫😭 نکنه کم بیارم، نکنه کاری بشه که نباید!!..😰😱😭 دعوا نمیکنم،تهدید نمیکنم، خدایا بریدم چکار کنم از دست بنده هات!؟.. راهی، حرکتی، نشانه ای!!میدونم حواست هست،..البته که هست،اما میترسم... میترسم.. نتونم دووم بیارم!!😭😭 خدا را قسم میداد... خدایا...بحق اهلبیتت.😭 بحق زخم سکوت ٢۵ ساله مولا علی.ع.😭 بحق چادر سوخته حضرت مادر.س.😭 بحق لبهای تشنه امام حسین.ع. 😭 بحق دستهای بریده باب الحوائج.ع.😭 خداااااکمکم کن😭🙏😭 میگفت. زار میزد و میگفت.ناله میکرد و میگفت. انگار که دردهایش تمامی نداشت. گفت و گفت...با صدای ✨اذان صبح✨ سر از سجده بلند کرد، چشمانش از شدت گریه متورم شده بود، سبک شده بود،.. سبک مثل ابر،خوشحال بود، بلند شد تا نمازصبحش✨ را اقامه کند. نماز را که تمام کرد،.. ناخودآگاه به فکر آقابزرگ افتاد،میدانست که الان بیدار است، مگر میشد آقابزرگ نمازش ✨اول وقت✨نباشد.! گوشی اش را برداشت، شماره را گرفت، صدای آشنای آقابزرگ در گوشش طنین انداز شد... _سلام آقابزرگ، خوبین، قبول باشه😔 _سلام باباجان، الحمدلله،قبول حق، تو چطوری؟😊 صدایش با غم همراه بود. _الحمدلله.میگذره!!😞 _چیه باباجان خیلی پکری!؟ طوری شده؟ همه خوبن؟😟 صدایش را صاف کرد، نمیخواست از غم و غصه اش چیزی بفهمد. _نه اقاجون چیز خاصی نیست، برای امروز هسین، یه سر بیام پیشتون!؟😒 _آره باباجان، حتما، ان شاالله که خیره، صبحونه منتظرتم😊 _به شرطی که مهمون من باشین _زحمتت میشه باباجان _اختیاردارید، پس میبینمتون، یاعلی _علی یارت باباجان یادداشتی را روی آینه کنار در ورودی چسباند؛ ✍من رفتم پیش اقابزرگ ظهر منتظرم نباشین. یوسف✍ سریع ماشین را از خانه خارج کرد... با ماشین تا سرکوچه راهی نبود.از سر کوچه شان حلیم🍵 با نون تازه🍪 خرید. ده دقیقه بعد به خانه اقابزرگ رسید.در دستش حلیم و در دیگری نان تازه بود. زنگ در را زد. صدای گرم خانم بزرگ در ایفون پیچید. _یوسف مادر تویی.؟😊 _سلام خانم بزرگ دیر که نکردم😒 در با صدایی باز شد. _نه مادر خیلی هم بموقع هس.بیاتو😊 یوسف درب را باز کرد... و وارد راهرو ورودی شد انتهای راهرو پرده ای آقابزرگ نصب کرده بود.پرده را با آرنجش کنار زد... _بیا مادر این چای رو بخور گرم بشی. صبحونه که نخوردی...😕چیشده مادر، خب حرف بزن... باسکوت که چیزی حل نمیشه!😒 مهر سکوتش بازشدنی نبود... ادامه دارد... •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat