#عفافگرایی
📛 #جایگزینی_ضدارزشها_با_ارزشها
♨️متأسفانه در جامعه امروز، بسیاری از افراد نمیتوانند #حق و #باطل را از هم تشخیص بدهند؛ چون که بعضاً جای #ارزش و #ضدارزش عوض شده است و برخی #تقوا، #حیا و #حجاب را که، دستور خداوند است، عیب و ضدارزش،
🔥اما #بی_حجابی و #ضعف_عفت و غیرت را که ضدانسانیت و مخالف دستورات خداوند است را، ارزش و نشانه شخصیت و #روشن_فکری میدانند!!!
☝️همه اینها به خاطر دور شدن از #فرهنگ_اسلامی و افزایش #گناه در جامعه است...
⚠️و ما نباید به این بهانه که خیلیها #حجاب را عیب میدانند آن را کنار بگذاریم.
✅مطمئناً کسی که #فلسفه_حجاب را درک کند، هیچ وقت با حرفهای نادرست یک عده، تحت تأثیر القائات شیطانی قرار نمیگیرد و به خاطر سرزنش و تمسخر دیگران، #حق_الله را زیر پا نمیگذارد و ترسی از سرزنش دیگران ندارد👇
🍀 "و لا یخافون لومه لائم" (سوره مائده، آیه ۵۴)
🍀"و از ملامت هیچ ملامتکنندهای نمیهراسند"
http://eitaa.com/salehinardabil
🔴 #آموزش_سادهی_پدرانه
پسر: من تصمیم به #ازدواج دارم!
پدر: بگو #معذرت میخوام!
پسر: برای چی آخه؟؟
پدر: از من #معذرت_خواهی کن!
پسر: اشکال نداره اما دلیلشو میشه بدونم؟؟
پدر: #پسرم بگو ببخشید!
پسر خندید و گفت: کاش علتشو میگفتید!
پدر: بگو #حق با شماست و منو ببخش!
پسر: پدر منو ببخش معذرت میخواهم!
پدر: الان آماده #ازدواج هستی!
پسر: چرا؟؟
پدر: هر موقع یاد گرفتی در زندگی بدون هیچ دلیلی عذرخواهی کنی آماده ازدواج هستی!
زندگی مشترک، #دادگاه نیست تا دنبال استدلال و #سند برای عذرخواهی باشی بلکه کلبهای پر از صفا، صمیمیت، رفاقت و #گذشت است.
http://eitaa.com/salehinardabil
🔔 #تـــݪنگــرامـروز
چه قابلستایشند کسانیکه مناعت
طبع دارند به #حــق خود قانعند و
ازموفـــقیت و خوشــبختے دیگران
شـــــاد میشوند.
انسانهایی ناب که از بخل و حرص
و حـــسد هیـــچ ســهمی نبرده اند!
👈 #از_رذائل_اخلاقۍدور_باشیم
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃http://eitaa.com/ShifteganeTarbiat
﷽
🔸️ #نشر_حداکثری 🔸️
نقطه آغاز #شکست ما نه در برابر گلولهها بلکه وقتی ایست که در تَله وَهم در اقلیت بودن قرار بگیریم و
● از ابراز #عقایدمان بترسیم
● از #چادر سر کردن
● از #عمامه گذاشتن
● از #ریش گذاشتن
● از #مسجد رفتن
● از #هیئت رفتن
● از دفاع کردن از #انقلاب بترسیم
•{ ولی اگر عقایدمان را #فریاد بزنیم
مار پیچ #سکوت خواهد شکست
و غلبه با جبهه #حق است }•
🔹️و #علی خانه نشین نخواهد شد
🔹️و #حسن تنها نخواهد ماند
🔹️و #مسلم بی کس نمیشود
🔹️و #حسین به قتلگاه نخواهد رفت
📣 فریاد بزنیم وقت #فریاد است
🌱 خود را در #ثواب نشر سهیم کنید
#لبیک_یا_خامنه_ای
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 #حـــــــــرمٺ_عشــق 💞قسمـــٺ #ب
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حـــــــــرمٺ_عشــق
💞قسمـــٺ #بیست_ویک
یوسف، آشفته و کلافه...
تا سرکوچه با قدم های بلند راه میرفت.تا مسیری را با تاکسی🚕 رفت. بقیه راه تا خانه را، به قصد پیاده روی، از ماشین پیاده شد.
چند روزی گذشت...
ذهنش به اتفاقات آن شب رفت، یادش به ماشینش افتاد. ماشین را نزدیک تکیه، پارک کرده بود و خودش با تاکسی برگشته بود!!
از کارش خنده ای کرد.☺️🙈با گوشی اش شماره علی را گرفت.اولین بوق تماس برقرار شد.
_به به سلام رفیق فابریک چه خبرا😍
یوسف_باید ببینمت
علی شاد و پر انرژی بود.
_پس کو سلامت😜
_سلام...بلند شو بیا اینجا کارت دارم
_تو کارم داری من بیام؟!😁
کلافه تر از قبل گفت:
_کجایی😤
_خونه.😜
_علی میای یانه؟.. نمیای قط کنم!!😠
_باشه بابا چرا میزنی! اومدم😐
چند ساعتی از آمدن علی گذشته بود...
قرارش همین بود.که علی بیاید برایش حرف بزند. کمی درد دل.. لااقل یک راهکار..!!!
در این چند روز فقط فکر کرده بود.! باید فرصت میداد به خودش.. به دلش، که او را غافلگیر کرده!💓❣
علی کتابی را برداشت روی تخت نشست. بیخیال یوسف، با حوصله، شروع به خواندن کرد.
یوسف کنار پنجره اتاقش ایستاد. به بیرون زل زده بود. بدون هیچ تمرکزی!!
_علی...بنظرت چکار کنم..؟؟!!
علی حدس زده بود...
از رفتار یوسف در این چند روز، که زود عصبی میشد، که حوصله بیرون رفتن از خانه را نداشت. گرچه، بقیه رفقا هم تاحدی شک کرده بودند.
علی میشنید یوسف چه میگفت اما باید بی تفاوت میبود. 😎یوسف از بی تفاوتی علی، با حرص، کتاب📓😤 را از دستش گرفت و روی میز کامپیوترش پرت کرد.
_دارم با تو حرف میزنمااا..!!! حواست کجاست!😠
_حرف حسابت چیه.! تو چت شده یوسف..!؟💓سردرگمی.. 💓کلافه ای.. 💓زود عصبی میشی...!😠
یوسف چپ چپ نگاهش کرد.
علی_ هان چیه.. !!؟؟😠اون از اون شب، هیئت، که اینجوری کردی.. کل سیستم رو قطع کردی.. اون از ماشینت که گذاشتی همون جا.. اینم از حالا..!!
از وقتی اومدم توخودتی! یه ریز داری راه میری!. راه میخای!!؟؟ اول قفل زبونت باز کن بعدم #غرورت رو بذار کنار.! خلاص!😠☝️
کلافه دستی ب گردنش کشید...
آرام بسمت میز کامپیوترش رفت. روی صندلی نشست.😣جوابی برای حرفهای علی نداشت.که #حق بود. #بجا بود. گرچه #رک بود.👌
آرنجش را روی پاهایش گذاشت و سرش را در حصار دستانش قرار داد. سکوت کرد. فقط یک کلمه گفت آن هم با صدایی نامفهوم.
_نمیدونم...!😣
علی از روی تخت بلند شد با لحنی دلسوزانه گفت:
_میخای چکار کنی؟!😊
_اونم نمیدونم..!😣
_به سیدهادی گفتم، ماشینو برد خونشون. بیارمش برات؟!
به صندلی تکیه داد.به نقطه ای نامعلوم خیره شد.
_بخدا نمیدونم..! هیچی نمیدونم!.. هرکاری فکر میکنی درسته همون کارو بکن
علی حدسش به یقین تبدیل شده بود..😊
یکبار خودش، چند سال قبل همین بلا سرش امده بود.مزه عشق😍 را چشیده بود.وقتی دلباخته مرضیه💞شده بود..!
یوسف را میشناخت...
خوددار تر از آن بود که به این راحتی حرفش را بیان کند.هرچه بود رفیق بودند.لبخندی زد. دستش را روی شانه یوسف گذاشت.
_من دارم میرم یه وقت کارم داشتی بگو. کاری نداری؟😊
یوسف بی حوصله تر از آن بود که جوابی دهد...
سرش را به علامت نه تکان داد. علی خداحافظی کرد و رفت...
ادامه دارد...
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ریشه خطای تحلیلی خواص
🔻شاید برای شما هم سؤال باشد که چرا برخی خواص (حتی خواص جبهه #حق و جریان انقلاب) در بزنگاهها دچار خطای در تحلیل و بالطبع دچار خطای در موضع میشوند؟
#فلسطین | #طوفان_الاقصی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat