eitaa logo
شیفتگان تربیت
11.3هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
19.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
| ❤️ 🔅سال‏هاست که آسمان، کوچ غریبت را بر شانه‏ هایمان، پرنده می‏تکاند و آفتاب، مسیر چشمانت را به انگشت نشان می‏دهد و می‏گرید. 📌سال‏هاست که رفته‏ ای و بادها، بوی پیراهنت را بر خاکریزهای بسیار، مویه می‏کنند. تو انعکاس روشن خورشید در رودخانه‏ های سرخ حماسه‏ ای. دلت، دریا می‏نوشت و نگاهت، توفان می‏سرود. ▪️برخاستی؛ آن هنگام که نفس‏ های سرما، پنجره‏ ها را سیاه کرده بود و شهر، می‏رفت که در اضطراب ثانیه‏ های تجاوز به خاک، کمر خم کند. برخاستی و با قدم‏ های استوارت در رگ‏ های وطن، خون زندگی جاری شد. برای بال‏ های زخمی‏مان دعا کن! ای‌شهید.http://eitaa.com/salehinardabil
‌ 🛍🛒راهکار خرید رفتن مسالمت آمیز با شوهر در شب های عید! آقایون به خانوما اگر امکانش هست روزای قبلش برید مفصل بگردید چند تا گزینه دلخواهتون رو پیدا کنید حالا هر خریدی دارید و وقتی با آقاتون میرید زیاد نچرخید برید زود سر گزینه مورد نظر. اگر هم مثل اکثر خانوم ها مهربونید و نظر ما ها براتون مهمه و میخوایید ما هم نظر بدیم، دوباره برید روزای قبلش بگردید کامل بعد چندتا گزینه دلخواهتونو پیدا کنید و از بین اون ها نظر ما رو بپرسید. میدونید خانوما، ما از گشتن زیاد تو خرید مثل شما لذت نمیبریم و چرخیدن بیش از حد برامون خسته کنندس بخاطر همون نمیتونیم پا به پاتون بیاییم و هم کلافه میشیم هم خسته، از طرفی چون هم لباس های ما درکل ساده هستند و تنوع لباسای شمارو ندارند و هم مثل شما ریزبین نیستیم خرید کردنی ساده تر و سریع تر خرید میکنیم، اما شما بزرگواران مثل ما نیستید، پس بادرک تفاوت های همدیگه رابطه بهتری داشته باشیم. برای خرید روزهایی رو انتخاب کنید که ما سرحال باشیم و پول هم حتما داشته باشیم تا شرمندتون نشیم. نکته آخر اینکه شما لایق بهترین هایید در این شکی نیست ولی تو این زمانه که هزینه ها بالاست ممنون میشیم یکم مراعاتمون رو بکنید، هرچند همیشه میدونیم حواستون هست و خیلی خوبید. ♡••࿐ •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈• http://eitaa.com/ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 #حـــــــــرمٺ_عشــق 💞قسمـــٺ #پ
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞قسمـــٺ 💞وقت محضر... را یوسف گرفت و مکانش را ریحانه انتخاب کرد.محضری زیبا☺️ و شیک😍 ساعتی که کوچه بود. احیانا اگر از آنجا رد میشد!!👌 💎ریحانه درفکر این بود چطور میتواند از لحاظ به مردش کند. که به خرج بیافتد... که نباشد... که زیر بار نرود... که زخم نشود..👏 دربی را که مختص خدمه ها بود.. برای یوسفش و البته عاقد. در نظر گرفت.. اینطور هم خودش راحت تر بود و هم مردش.. از عاقد خواسته بودند بیاید تالار خطبه ای سوری بخواند برای گرفتن فیلم.🙈🎥 ، نزدیک درب، جایگاه درست کرد. و قصد داشت سفره را هم همانجا بیاندازد.با این کار،... 👌احدی نه فقط، ریحانه را که زنی را نمیدید. 👌به راحتی صدای بله گفتن عروس مشخص بود... نیاز به میکروفن. که همه مردان را بشنوند..!فقط یک درب😊☝️ میان عروس و داماد و عاقد میبود... 💙گرچه ریحانه را میداد اما یوسفش بود.. 💙گرچه مخارج را یوسف میداد اما فکر نمیکرد این هزینه ها چیزی بود که محاسبه کرده بود..😍😳 💞آرایشگاهی... انتخاب کرد که هم کارش بود. هم خلوت بود. و هم آرایشگرش را . 💞نیمی از جهیزیه... را قبلا خریده بودند..نیم دیگر را به پیشنهاد طاهره خانم خودشان میبایست بخرند. 💞لباس عروسی... انتخاب کرد که درعین زیبایی و سادگی . اما ، ، داشت. با که یوسفش برای او خریده بود. با اینکه بود، بود و . و جلو چادر، نیم متر انتهایی، را بود که وقتی چادر به سر میکند و از آرایشگاه بیرون میاید، باهر تکانی، باهر بادی، ...!👌 💞کارت هایی.. که سفارش داده بودند... خام بود. ریحانه خودش با قلم 🖋 نوشت اسمهایشان را. و بعد از خشک شدن،درون پاکتش💌 میگذاشت. هر روز از صبح تا آخرشب... در تکاپو بودند.برای خرید. برای سفارش. برای هماهنگی.. گرچه یوسف ذوق داشت... گرچه فقط میخندید و شوخی میکرد.. اما در دلش بود!😞 بجز خانواده و فامیلهای خودش، همه به او کمک میکردند.😞حتی رفقای هیئتی اش. اما پدر و مادرش هیچ کاری برایش نمیکردند. هیچ قدمی..!😞😣 این را ریحانه . خوب میفهمید. شیطنتی میکرد تا عشقش برگردد، اما زیاد موفق نمیشد..! یوسف در بین کارهای عروسی، مقدمات رفتنش به شیراز و حتی هماهنگی با دوست صمیمی عمومحمد (حاج حسن) را انجام میداد.. 💞خرید حلقه،..ریحانه، حلقه ای ساده طلا برای خودش، و حلقه ای پلاتین برای مردش پسندید. که هم زیبا بود هم ست هم بود💍💍 💞کت شلوار دامادی...هرچه یوسف میکرد که ساده ترینش را بردارد، بانویش نمیگذاشت..! درست مثل لباس عروس.. بقیه کارها را با ذوق و شوخی کردن انجام میدادند. اما به ناگاه یوسف در میرفت. ریحانه را گرفت..😊☝️ بود. یوسف خودش گفته بود. دوباره باید میداد.💪نمیخواست و نمیتوانست، مردش را دلگیر ببیند.. از خرید برمیگشتند... ادامه دارد...