eitaa logo
شیفتگان تربیت
12.1هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
19.8هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
💥 را فراموش نکنیم ⁉️برخی میپرسند: شیطان کجاست ⁉️ ✅هر وقت دیدیم که به سمت می‎رویم و اخلاق‎مان اخلاق قرآنی نبود، بدانیم به سراغ شیطان رفتیم و مدیریت او را در زندگی قبول کردیم. 🔥شش قدم شیطان برای ایجاد ، جنسی و اعتقادی 1️⃣ ایجاد وسوسه در دل مردم 2️⃣ انجام گناه 3️⃣ کوچک جلوه دادن گناه 4️⃣ اصرار بر انجام گناه (به بهانه‌های مختلف) 5️⃣ قشنگ جلوه دادن گناه (لذت از انجام گناه) 6️⃣ انکار همه مقدسات 🔥این شش قدم در هم، به سهولت طرح‎ریزی و پیاده می‌شود... ⚠️در نهایت هم می‎گوید که من صرفاً شما را دعوت کردم... گفتم بیایید و شما هم آمدید... http://eitaa.com/salehinardabil
💥 شیطان به گفت: "می‎خواهم تو را کنم!" 🍀 حضرت فرمودند: "من میل ندارم؛ ولی می‎خواهم بدانم مردم نزد شما چگونه‎اند؟" 💥 گفت: "‌مردم از نظر ما به سه دسته تقسیم می‎شوند: 1️⃣ عده‎ای مانند شما معصومند؛ که از آنها مأیوسیم و می‎دانیم که ما در آنها اثر نمی‎کند. 2️⃣ دسته‎ای هم برعکس، در پیش ما شبیه توپی هستند که به هر طرف می‎خواهیم می‎گردانیم. 3️⃣ دسته‎ای هم هستند که از دست آنها می‎بریم؛ زیرا می‎خورند؛ ولی از کردۀ خود می‎شوند و می‎کنند و تمام زحمات ما را به هدر می‎دهند. بار دیگری که نزدیک است که موفق شویم؛ دوباره به یاد می‎افتند و از چنگال ما می‎کنند. ما از چنین افرادی پیوسته رنج می‎بریم". 📚منبع: محمدمهدی تاج لنگرودی، کتاب کشکول ممتاز 🍂🍃🌺🍃🍂 🔰 اکرم صلی‎الله‎علیه‎وآله می‎فرمایند: 🌿 "لَلّهُ أفْرَحُ بتَوبةِ عبدِهِ مِن العَقيمِ الوالِدِ، ومِن الضّالِّ الواجِدِ و مِن الظّمآنِ الوارِدِ". 🌿 " عزوجل، بيشتر از نازايى كه صاحبِ فرزند شود و يا گم كرده‎اى كه گم شده‎اش را بيابد و تشنه‎اى كه بر آب وارد شود، از بنده‎اش مى‎شود". 📚منبع: كنز العمّال، ج 4، ص 205، ح 10165 http://eitaa.com/salehinardabil
📚دژ پروردگار و قبیله‌اش، از نقطه‌ای به ما می‌کنند و وارد میشن، که ما نمی‌فهمیم! برای همه از یک نقطه حمله نمی‌کنه. به یه نفر از طریق حمله میکنه. به یه نفر از طریق حمله میکنه. به یه نفر از طریق حمله میکنه. به یه نفر از طریق حمله میکنه. و... حالا مشکل اصلی ما اینه که نمی‌دونیم این حمله ها، از کجا، چجوری، توسط چه کسی، یا چه چیزی، به ما هجوم میاره تا بتونیم جلوشونو بگیریم. به خاطر همین قرآن میگه؛ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ ✨از شر شيطان رانده شده به خداوند پناه ببر. اما قرآن میگه در پناهِ خدا بودن، دوشرط✌️لازم داره؛ 🕋إنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلى‌ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ(نحل،۹۸و۹۹) ✨ البتّه شيطان را بر كسانى كه ايمان آورده و بر پروردگارشان توكل مى‌كنند، غلبه و سلطه ای نیست. پناه بردن به خداوند، نشانه‌ى و بر اوست. پس هر جا کم آوردی، به خدا پناه ببر و توکل کن و ایمان داشته باش که خدا حامیِ توست. http://eitaa.com/salehinardabil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 فیلم کوتاه 🌺 علیه‌السلام می‎فرمایند: 🍃"النَّظَرُ سَهمٌ مِن سِهامِ إبليسَ مَسمومٌ ، وكَم مِن نَظرَةٍ أورَثَت حَسرَةً طَويلَةً!" 🍃نگاه، تيرى زهرآگين، از تيرهاى است و چه بسيار نگاهى كه پشيمانى درازمدّت به جاى مى‌گذارد. 🌺 در آيۀ 30 سوره مباركه نور مي‎فرمايد: 🍃 "قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى‏ لَهُمْ" 🍃 "مراقب خود باشيد و شويد تا زندگي بهتر و پاكيزه‌تري داشته باشيد" http://eitaa.com/salehinardabil
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸اگر همدیگر را دوست ندارید به جایی نمی رسید🔸 اگر کسی، مومنی را به عنوان در آغوش بگیرد یا با او دیدار کند، مثل این است که خدا را در عرش زیارت کرده است. چه حرف عجیبی است درباره ی انسان!! این معنای است: «من زار أخاه المومن کمن زار الله فی عرشه»؛ این تعریف انسان است. یعنی انسان موجودی است که می تواند دیدن او به معنای دیدن خدا باشد. اگر همدیگر را دوست ندارید به جایی نمی رسید. وقتی که دوست نداری از او جدایی، وقتی از او جدایی تو را تنها گیر می آورد. وقتی تنها گیرت بیاورد می خوردتت، قورتت می دهد. شیطان گرگ است دنبال زمانی می گردد که تو از رفقایت جدا شده ای، توصیه می کنم که همدیگر را دوست بدارید و این را به عنوان یک برای خودتان قرار دهید. جدی بگیرید. http://eitaa.com/salehinardabil
🔺روزي مرد شروري، به ميدان شهر رفت و با صداي بلند داد زد: "من خيلي از بدترم. شيطان بايد خدمتكار من باشد. كارهاي او در مقابل كارهاي من هيچ است". 💥در همين لحظه شيطان به شكل يك پيرمرد ظاهر شد و از آن مرد پرسيد: "تو چگونه از من بدتر شده‎اي؟" 🔺آن مرد گفت: "من اين همه جنايت كرده‎ام،‌ با آبروی خيلي از مردم بازي كرده‎ام و..." 💥شيطان گفت: "بيا با هم بدهيم. يك ماه فرصت داريم. هركس بيشتر از ديگري، كارهاي شيطاني انجام داد، برنده است. اگر تو بردي من از شيطان بودن خود استعفا می‎دهم و تو را شيطان معرفي خواهم كرد". 🔺مرد شرور پذيرفت. بعد از يك ماه، هر دو به محلي كه قبلاً تعيین كرده بودند رفتند و شيطان از او پرسيد: "اي مرد تو چه كارهايي انجام داده‎اي؟" 🔺او گفت: "فلان خانه‎ها را بي‎سرپرست كردم. تعداد زيادي از خانه‎ها را بر سر صاحبانش خراب كردم و..." 💥شيطان خنديد و آن مرد با عصبانيت از شيطان پرسيد: "چرا مي‎خندي؟ بگو ببينم تو چه كار كرده‎اي؟" 🔥شيطان گفت:"بعد از اينكه از اينجا رفتم، در هفته اول سعي كردم يك پسر و دختر را از كنار همديگر رد كنم. در هفته دوم كاري كردم كه آن پسر به دختر پيشنهاد بدهد و دختر نيز اين پيشنهاد را قبول كند. هفته سوم كاري كردم كه اين دو بيشتر به همديگر اعتماد كنند و با هم كنند و هفته چهارم كاري كردم كه اين دو در مكان‎هاي خلوت با هم قرار بگذارند و حاصل اين رابطه، شخصي شود همانند تو. 🔥حال بگو آيا تو كار خلاف زيادي كرده‎اي يا من؟!" http://eitaa.com/ShifteganeTarbiat
【‌👌】 ✍ بزرگترین گناه ❌ 👈 از چی⁉️ 🍃 از رحمت و بخشش .. 😈حتی هم نا امید ❗️ 💥 همین الان تصمیم بگیر👌 و از جاده دور بزن↻ 🍂آغوش خـدا در انتظارت❤️ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃http://eitaa.com/ShifteganeTarbiat 🌐 روبیکا: 🍃https://rubika.ir/ShifteganeTarbiat
【‌👌】 ✍ بزرگترین گناه ❌ 👈 از چی⁉️ 🍃 از رحمت و بخشش .. 😈حتی هم نا امید ❗️ 💥 همین الان تصمیم بگیر👌 و از جاده دور بزن↻ 🍂آغوش خـدا در انتظارت❤️ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃http://eitaa.com/ShifteganeTarbiat 🌐 روبیکا: 🍃https://rubika.ir/ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎#حـــــــــرمٺ_عشــق 💞قسمـــٺ #هش
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞قسمـــٺ _برنامه ت چیه؟! میخای چکار کنی؟! میبینی که یاشار راهش رو انتخاب کرد.میره سر خونه زندگیش!! از نظر من هیچ مشکلی نیس. اگه تصمیمت قطعیه، مهسا مورد خوبیه.! صاف و بااقتدار نشست و گفت: _سریعتر خبرش رو بهم بده، برا هر دوتاتون میخام یه جشن بگیرم! اما خیلی مفصل. یاشار که نهایتا تا عید صبر کنه. تو هم زنگ بزن ب اقای سخایی، قرارعقد رو برا قبل عید، بذار. سکوت کرده بود.تا کلام پدرش به رسد.😔 _بابا شما دیگه چرا!! ؟؟شما که منو میشناسین! من از...😒 پدرش کلامش را قطع کرد و باعتاب گفت: _تو چی هااان؟! از مهسا هم خوشت نمیاد؟؟😠 کم کم صدای پدرش بالا میرفت.. _فکر کردی کی هسی؟؟همین که من میگم..!😠یا تا ٧ فروردین مراسم برپا میشه یا کلا از ارث محرومی!!! حتی یه پاپاسی هم گیرت نمیاد!! اینو تو کلت فرو کن..!!مطمئن باش.!😠☝️ کوروش خان پشت سرهم این جملات را ردیف کرد.و عصبی راه اتاق را در پیش گرفت... یوسف مات از حرفهای پدرش، ازتصمیماتش، نمیدانست جواب را چه بدهد..!!!که حرف دل خودش باشد..ناچار فقط کرد! حداقل نمیکرد!😔 اکبرآقا باناراحتی نگاهش میکرد. سهیلا سری با تاسف برایش تکان میداد. مادر وخاله شهین هم دلخور از وضعیت نیم نگاهی به او انداختند و باز گرم حرفهای خودشان شدند. حس اضافی بودن را داشت. از خودداری خودش هم خسته شده بود. حالا یاشار و سمیرا هم از حیاط به جمع آنها اضاف شده بودند.یاشار بدون توجه به جو ایجاد شده، روبه اکبرآقا کرد و گفت: _اکبرآقا اگه اجازه بدید،ما امشب بشیم. ٧ فروردین هم عقد و عروسی باهم بگیریم. توی این یکماه و خورده ای، همه کارها رو انجام میدم. یاشار نگاهی به خاله شهین کرد تا تایید حرفش را بگیرد. خاله شهین_خیلی هم خوبه، من که موافقم، شما چی میگین اکبرآقا! ؟ اکبر اقا با خنده گفت: _چی بگم،..!خب... داماد که ماشالا راضی، عروس هم راضی، گور 'بابای عروس' ناراضی😁 همه خندیدند.😀😃😄حتی یوسف. جلو رفت صمیمانه دست برادرش را فشرد. _خیلی خوشحالم برات داداش، خوشبخت بشین😊 یاشار _ممنون. تو هم یه فکری کن زودتر تا سرت ب باد نرفته.😜 و قهقهه ای زد.😂یوسف هم خنده اش گرفته بود.😁به درخواست یاشار، محرمیتشان را یوسف خواند.همه دست میزدند. همه خوشحال بودند.😁😊👏👏فخری خانم بلند شد شیرینی🍰 را گرداند تا همه دهانشان را از این وصلت شیرین کنند. همه مشغول حرف زدن بودند.فخری خانم بالا رفت برا دلجویی از همسرش. با پایین امدن پدرش از پله ها،اکبرآقا گفت: _کوروش خان ما تصمیمات اصلی رو گذاشتیم شما بیاین بعد. کوروش خان، با شکوه و اقتدار دستانش را درجیبش کرد، و آرام از پله ها پایین می آمد.بسمت اکبرآقا رفت. _همه بیاین اینجا همه روی مبلهایی نزدیک به هم نشستند... سمیرا، به محض محرم شدنشان،روسری و مانتو اش را درآورد... دیگر جایی برای یوسف نبود. جمع خداحافظی کرد.به آشپزخانه رفت وضو✨ گرفت.و به اتاقش پناه برد. اینجور انتخاب کردن... برایش مفهومی نداشت. همیشه عقیده داشت، حرمت ، حرمت، و حتی هم برایش قائل بود. وارد اتاقش شد.. فکر اینکه چرا اینهمه میان خود وخانواده اش تفاوت هست،یک لحظه او را رها نمیکرد. آدم درد دل کردن و بازگو کردن دردهایش نبود.اما چراهای زندگیش، زیاد بود. سوالهای ذهنش چند برابر شده بود..! فکرش بسمت آقابزرگ رفت.پدر پدرش. با او راحت تر بود.حتی راحت تر از پدرش. شب از نیمه گذشته بود..🌌 سجاده را پهن کرد، خواست ✨دو رکعت نماز✨ اقامه کند، برای تا دستهایش را بالا برد.... تمام تصویرهای میهمانی مانند فیلمی🎞 مقابلش صف بست.😈نمیدانست چه کند،..😱😰 با دستهایش روی صورتش را پوشاند، چند صلواتی✨ فرستاد،ذهنش را متمرکز کرد و دوباره برای تکبیر دستهایش را بالا برد. باز هم نشد،...😰 تصمیمش را گرفته بود،😈آنهمه عشوه های دختران و زنان کارخودش را کرده بود!!! معصوم که نبود!! خیلی نگاهش را میکرد، بود!اما خب بهرحال بود، بود، زیبا بود، و مورد توجه همه.! خودش را در بیابانی میدید.. . و نیروهایی که به او هجوم می آوردند.😱😈😰😈😱 دستهایش را پایین انداخت.. عادت داشت چفیه روی دوشش می انداخت بهنگام نماز... ادامه دارد... •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat