eitaa logo
شیفتگان تربیت
11.7هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
19هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @sh_tarbiat 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°🌱 مــن از زمين خوردم ولى مــولا🍃بلندم كرد... هميشه گفتم، از جا بلندم كرد... •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃http://eitaa.com/ShifteganeTarbiat
📒❗️سفره حاکم اسلام❗️ ✅ "احنف بن قیس" نقل می کند: روزی به دربار معاویه رفتم و دیدم آنقدر طعام مختلف آوردند که نام برخی را نمی دانستم. پرسیدم: ((این چه طعامی است؟)) معاویه جواب داد: ((مرغابی است ، که شکم آنرا با مغز گوسفند آمیخته و با روغن پسته سرخ کرده و نِیشکر در آن ریخته‏اند.)) بی اختیار گریه ‏ام گرفت. معاویه با شگفتی پرسید: ((علّت گریه ‏ات چیست؟)) گفتم: به یاد ابن ابیطالب افتادم. روزی در خانه او میهمان بودم. آنگاه سفره‏ای مُهر و مُوم شده آوردند. از علی پرسیدم: ((در این سفره چیست؟)) پاسخ داد: ((نان جو)) گفتم: ((شما اهل سخاوت می‏ باشید، پس چرا غذای خود را پنهان می ‏کنید؟)) علی فرمود: ((این کار از روی خساست نیست، بلکه می‏ ترسم حسن و حسین‏، نان ها را با روغن زیتون یا روغن حیوانی، نرم و خوش طعم کنند.)) گفتم: ((مگر این کار است؟)) علی فرمود: ((نه، بلکه بر حاکم امت اسلام لازم است در طعام خوردن، مانند فقیرترین مردم باشد که مردم، باعث کفر آنها نگردد تا هر وقت فقر به آنها فشار آورد بگویند: بر ما چه باک، سفره امیرالمؤمنین نیز مانند ماست.)) معاویه گفت: ((ای احنف! مردی را یاد کردی که فضیلت او را نمی توان انکار کرد.)) 📚الفصول العلیه ، صفحه •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃http://eitaa.com/ShifteganeTarbiat 🌐 روبیکا: 🍃https://rubika.ir/ShifteganeTarbiat
*🍀﷽‌🍀❤️ واقعی و بسیار جذاب رمان 🍃🌷 خواهر شهید باکری: ما سه تا برادر داشتیم آقا رو ساواک دستگیر کرد زیر شکنجه شهید شد،پیکرشو بهمون ندادن...💔😔 راهم که آقا جاگذاشت ......😔💔 خود آقا روهم برد...💔😔 یه مزار از سه برادرم نیست تو دنیایی به این بزرگی.....😭 کلاسای روایتگری شش ماه طول کشید مناطق جنوبی شامل (اروند،شلمچه، طلائیه، دهلاویه،دوکوهه، هورالعظیم ) را شناختیم تو مناطق غربی هم بازی دراز وایلام ،بانه وقصرشیرین شیرزنان غرب مثل شناختم... شهیده ناهید فاتحی کرجو تنها دختر مبارز جز گروه پیش مرگان کرد در اوایل انقلاب بوده در منطقه هنوز ضد انقلاب در غالب گروهک های مثل کومالو وجود داشت یک روز ربوده میشود چندوقت بعد دختر را با سر تراشیده در روستاهای کردستان به عنوان جاسوس می گردانند😔 و چندروز بعد این ماجرا جنازه دختری با سر ترشیده را در کوه های سر به فلک کشیده زاگرس پیدا میکنن....😔💔 امروز کلاسای روایتگری تموم شد اما دلم گرفته بود رفتم مزار همینجوری بین مزارها راه میرفتم یک دفعه گوشیم زنگ خورد.....😳😳 ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❁﷽❁ ■دل را ز شرار سوزاند علے 🍂یک عمر شهر خود ماند علے ■وقتے ڪہ شکافت فرق او در 🍂گفتند مگر نماز مےخواند 💔 😔🏴 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پای نهضتت چو شیر مانده است... •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
﷽ 🔸️ 🔸️ نقطه آغاز ما نه در برابر گلوله‌ها بلکه وقتی ایست که در تَله وَهم در اقلیت بودن قرار بگیریم و ● از ابراز بترسیم ● از سر کردن ● از گذاشتن ● از گذاشتن ● از رفتن ● از رفتن ● از دفاع کردن از بترسیم •{ ولی اگر عقایدمان را بزنیم مار پیچ خواهد شکست و غلبه با جبهه است }• 🔹️و خانه نشین نخواهد شد 🔹️و تنها نخواهد ماند 🔹️و بی کس نمیشود 🔹️و به قتلگاه نخواهد رفت 📣 فریاد بزنیم وقت است 🌱 خود را در نشر سهیم کنید •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞قسمـــٺ 💚هیئت عمو محمد💚 تکیه ای بود صد متری. نیمی از آن خواهران و نیمی از آن برادران. تکیه دو درب داشت. که دومتر از هم فاصله داشت.هرماه غیر از ماه محرم، اول هرماه مجلس روضه داشتند. چند ساعتی بود که مشغول زدن داربست، بنرها و پرده ها بود. رفقای هیئت را... با هیچکس عوض نمیکرد.🤗بخصوص را.که مدتها بود داماد عمو محمد شده بود.😍 هم کار میکردند هم سر ب سر هم میگذاشتند....😂 هر بار یکی را به نوعی سوژه میکردند!😜و این بار ''میثم'' سوژه بود... که خاستگاری رفته بود و بس که استرس داشت موز را با پوست خورده بود.🙈😅 میثم پایین داربست را بالا گرفت تا یوسف آن را ببندد. علی_تو اصلا دست نزن یه وقت حالت بد میشه😜 مهران_نه بابا چکارش داری بذار بلند کنه پوست موزها هضم بشه😂 یوسف خود را متعجب نشان داد و گفت: _مگه پوستش قابل هضمه؟؟😧 خنده پسرها به آسمان رفته بود.😂حتی خود میثم هم میخندید.دستش را روی دلش گرفت. سیدهادی بالحنی سرشار از عصبانیت داد زد. _مگه نمیگم نخندید..!😠حالا تو این هاگیر واگیر اینجا نجس بشه کی میاد تمیزش میکنه؟؟!!!😠😂 بخاطر لحنش اول همه سکوت کردند.اما بعد خنده ها به قهقهه تبدیل شده بود. 😂😂😂😂 میزی جلو در ورودی، بیرون از تکیه، گذاشته بودند. جهت پذیرایی از میهمانان. کیک فنجانی را از قبل، سفارش میدادند.و با چای از میهمانان پذیرایی میکردند. عمومحمد، سینی کیک را در دست داشت، وارد تکیه شد. _یه کم زودتر کار کنین بد نیستاااا !! زود باشین خیلی کارا مونده.! 😊 یوسف باخنده از روی میله پایین پرید. _خب نمیشه عمو..!😂 اقا، طرف اومده بجای اینکه خود موز رو بخوره پوستش رو خورده😝 حسین_نه بابا موز رو با پوست خورده😂😜 و باز خنده همه به آسمان رفت.عمومحمد هم خنده اش گرفته بود.😁 سری تکان داد. عمومحمد بسمت ورودی خواهران رفت... طاهره خانم مشغول چیدن لیوانها درسینی بود.مرضیه و ریحانه هم پارچه ها ی اضافی را تا کرده و در پلاستیک میگذاشتند.عمو محمد رو به مرضیه کرد. _الان علی اقا میخاد زیارت بخونه ببین وصله! مرضیه سری تکان داد و نزدیک سیستم رفت.عمو محمد به قسمت مردانه برگشت. با صحنه ای مواجه شد که نگران بسمت میثم دوید _چیشده؟؟؟ 😳😨 میثم سرفه میکرد و حسین محکم به کمر او میزد و خیلی جدی گفت: _چیزی نشده عمو دارم میزنم ببینم پوست موزها میاد بیرون!! احتمالا نرسیده ب معده کلا دستگاهش گریپاچ کرده.! عمومحمد_دستگاهش!؟!😳 حسین_ آره دیگه دستگاه گوارش😝😂 عمو محمد باخنده😁 از جمعشان جدا شد. رو به قبله نشست. بلندگو🎤 را گرفت و برای جمع شدن حواس همه گفت: _برای تعجیل در فرج، سلامتی تمام خادمان به نظام،طول عمر حضرت آقا، یه صلوات ختم کنین. همه صلواتی بلند فرستادند.بلندگو را به علی داد.علی دستش را روی چشمش گذاشت. و شروع کرد... با صوت✨ سوره کوثر🌸 را تلاوت کرد. کم کم میهمانان امام حسین.ع. می آمدند... 🍃«علی» دعای فرج میخواند. 🍃«میثم و مهران» ورودی هیئت با چای و کیک از میهمانان پذیرایی میکردند. 🍃«یوسف» صندلی ها را کنار دیوار میچید. 🍃«حسین» وسایل اضافی را جمع میکرد. 🍃«سیدهادی» کفش ها را مرتب کرده در جاکفشی میگذاشت. طاهره خانم روی صندلی نشسته بود رو به دخترها گفت: _دخترا.. یکیتون برید به بابا بگین صدای سیستم یک رو، کمتر کنه صداش خیلی زیاده. ریحانه چشمکی ب مرضیه زد. _پاشو تو برو! شوهر جونت هم میبینی یه ثوابی هم گیر من میاد😜 _وای من خیلی خسته ام، جون ریحان خودت برو😩 _کوفت و ریحان😠 _خب حالا... ریحانه خانم😌 ریحانه حریف خواهرش نشد.. به ناچار خودش بلند شد، بطرف درورودی خواهران رفت،پرده برزنت را کنار زد، با نگاهش بدنبال پدر گشت. او را نیافت. خواست برگردد که باصدایی مکث کرد. _چیزی میخواستید ریحانه خانم آری یوسف بود. ایستاده بود و سپرده بود به که ریحانه میخواست بدهد.ریحانه سرش را انداخت. کمی چادرش را کشید گفت: _بابا نیستن.. ؟! گوشیشون اشغال هست. سیستم یک، خیلی بلنده بیزحمت یه کم کمترش کنین. _عمو تلفنشون زنگ خورد. دارن با تلفن حرف میزنن. بله چشم شما باشین کنار سیستم من میرم چک میکنم. دستگاه آمپلی فایر را گوشه گذاشت،همه را چک کرد(سیستم یک و دو در قسمت خواهران بود. سیستم سه و چهار قسمت برادران) سیستم چهار که قطع بود را درست کرد.سیستم یک را، هم، کمتر کرد. مراسم شروع شده بود اما خبری از عمومحمد نبود...🙁 ادامه دارد... •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
45.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿 یکی برای ماند و آن یکی،همه بود 🎙 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
هدایت شده از شیفتگان تربیت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❁﷽❁ ■دل را ز شرار سوزاند علے 🍂یک عمر شهر خود ماند علے ■وقتے ڪہ شکافت فرق او در 🍂گفتند مگر نماز مےخواند 💔 😔🏴 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
45.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿 یکی برای ماند و آن یکی،همه بود 🎙 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❁﷽❁ ■دل را ز شرار سوزاند علے 🍂یک عمر شهر خود ماند علے ■وقتے ڪہ شکافت فرق او در 🍂گفتند مگر نماز مےخواند 💔 😔🏴 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
۴ 📚 🔸"معاشر النّاس! النّور من الله عزوجل مشلوک فی ثم في علي يبنى ابي طالب، ثم في نسل منه الی قائم المهدي " نور خدا با من، بعد با علی، آنگاه در نسل او،تا قائم المهدی هست 🔸 آگاه باشید پایان بخش امامان، مهدی قائم عجل الله از ماست و بر همه ادیان پیروز است ⬅️ از ستمگران انتقام گیرد، ⬅️همه قلعه‌های شرک را فتح کند، ⬅️بر همه توده‌ها مشرک غالب گردد ⬅️منتقم خون همه اولیا الهی است ویاور دین ومنتخب وبرگزیده خداست ⬅️از جانب خدا سخن می‌گوید ⬅️وارث همه دانش‌ها و صاحب همه بینش‌ها است . ⬅️محکم و استوار است و همه پیشینیان به او بشارت داده‌اند. ⬅️تنها ذخیره الهی و بعد از او حجتی نیست ⬅️ پیروز و شکست ناپذیر است 🔸پیامبر همه را دعوت به بیعت با خود و علی علیه السلام می‌کند 🔸 آیه ۱۰ سوره فتح را قرائت کرده و از نقض بیعت بیم می‌دهد 🔸 شرح مفصلی پیرامون حلال و حرام می‌کند، بر نماز و زکات تاکید دارد ،هیچ امر به معروف یا نهی است منکری ،جز با امام معصوم نمی‌باشد. 🔸من مأموریت دارم از شما با دست و زبان بیعت گیرم و همگی بگویند: " ما شنیدیم، اطاعت کردیم ، راضی شدیم و گردن نهادیم به آنچه از سوی پروردگارمان و پروردگارت در مورد امامت علی علیه السلام و امامان از نسل او آوردی، با و و با و برای این امر با تو بیعت نمودیم، انکار نمی‌کنیم و شک و تردیدی به خودمان راه نمی ‌دهیم،از این عهد و پیمان برنمی‌گردیم و این بیعت را نمی‌شکنیم. 🔸 آنگاه فرمودند: فضائل در نزد پروردگار و در کتاب خدا بیش از آن است که من بتوانم در یک مجلس آن را بشمارم و کسی آن را بشناسد و به شما خبر دهد، از او بپذیرید . 🔸خطبه پایان می‌یابد و همه فریاد می‌زنند: "شنیدیم، طاعت کردیم، فرمان خدا و رسول خدا را با و با و پذیرا شدیم 🔸 عمر ابن خطاب و چند نفری بیعت کردند بعد مهاجران و بعد انصار برای بیعت به ترتیب آماده شدند. بیعت ادامه داشت تا همه بتوانند از نزدیک با آن حضرت،بیعت کنندو بر همگان تمام شود 🔸 "الحمد لله الذي فضلنا علی جمیع العالمین" 🔸 پیامبر فرمود، ظرف آبی آوردند پارچه‌ای بر آن انداختند ،در یک طرف علی و در طرف دیگر زنان برای بیعت آمدند . 🔸پیامبر صلوات الله علیه خود را به عنوان تاج افتخار بر سر مبارک علی علیه السلام گذاشته و فرمودند:" علی جان عمامه تاج عرب است" 🏴🌿 @ShifteganeTarbiat