فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی با #امام_زمان!
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بایستی خطای محاسباتی رژیم
صهیونیستی به هم بخورد!
#وعده_صادق
#ایران
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
هر روز یک آیه:
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
«نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ بَل لَّا يَشْعُرُونَ»
برای این است که درهای خیرات را با شتاب به روی آنها بگشاییم!! (چنین نیست) بلکه آنها نمیفهمند (که این وسیله امتحانشان است).
تفسیر:
از آنجا که در آیات گذشته سخن از احزاب و گروه هاى لجوج، متعصب و خود خواهى به میان آمد که تنها به عقائد خود چسبیده و خوشحالند و راه هر گونه تحقیق را به روى عقل خود بسته اند، در آیات بعد، به بعضى دیگر از پندارهاى خودبینانه آنان اشاره کرده، مى گوید: آیا آنها گمان مى کنند اموال و فرزندانى را که به آنان داده ایم... (أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مال وَ بَنِینَ).
(تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۵۶ سوره مبارکه مؤمنون)
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : در هر لحظه در محاصره بلاها و حوادث هستیم
#آیت_الله_سید_حسن_عاملی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 پدر مدیریت تربیت را برعهده دارد و مادر نقش مربی تربیتی را ایفا میکند...
🎙استاد تراشیون
#تربیت_فرزند
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
* 💞﷽💞 #بادبرمیخیزد #قسمت132 ✍ #میم_مشکات زیارتشان را کردند. توی حیاط، روی صندلی های مشرف به گنبد
* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت133
✍ #میم_مشکات
سیاوش ساندویچ ها را گرفت و سوار ماشین شد:
-خب خانم جان! کجا بریم این ساندویچ ها رو میل بفرماییم!!
راحله پلاستیک را عقب گذاشت و خنده کنان گفت:
-نمیدونم! جاش فرق نداره فقط سقف نداشته باشه*
نیم ساعت بعد، روی چمن های حاشیه بلوار چمران نشسته بودند. هر دو پاهایشان را دراز کرده بودند و ساندویچ هایشان را گاز میزدند. سیاوش قطره سسی را که روی چادر راحله ریخته بود پاک کرد:
-راجع به حرفهات فکر کردم. مثالت در مورد چادر خیلی مرتبط نبود!
راحله کمی از نوشابه اش را خورد:
-میدونم!
-خب?
-فقط خواستم بگم هرچیزی که آدم رو اذیت میکنه الزاما کنار گذاشته نمیشه. خیلی چیزا اذیت میکنن. همین دکترا گرفتن، سخت نیست?
-چرا، ولی در عوض چیزای دیگه به دست میاری
راحله آخرین لقمه ساندویچش را قورت داد:
-خب پس مهمه که عوض سختی چی به دست میاری
-مثلا?
-منطقی صحبت کنیم?
-حتما
راحله چادرش را مرتب کرد، پاهایش را کنار هم جفت کرد و روبروی سیاوش نشست:
-خدا گفته حجاب. جدای از فواید دنیایی و اجتماعی ش، وقتی من نشون بدم که برای حرف اون احترام قائلم وبه عشق اون سختی رو تحمل میکنم، خب خودش رو به دست میارم، ارزش نداره?
سیاوش متفکر نگاهی به راحله کرد ولی جوابی نداد. راحله دستهایش را سر زانو هایش گره کرد و چانه اش را روی دست هایش گذاشت و خیره به عابر های پیاده روی بالای چمن ها گفت:
- میدونی سیاوش، حجاب داشتن یجور مهربونیه. مهربونی من نسبت به دنیا و اخرت ادم های اطرافم. میتونم بگم به من ربط نداره اما دوست ندارم من مسبب اسیب بقیه باشم. ایا کسی بخاطر اینکه مهربونیش فراتر از این دنیاست قابل سرزنشه?
سیاوش ساکت به چشم های فندقی رنگ و متفکر راحله چشم دوخته بود. وقتی بلند شدند سیاوش که روبروی راحله ایستاده بود، روسری راحله را مرتب کرد و لبه های چادر را به هم چسباند و با چشمش اشاره ای به چادر راحله کرد و گفت:
-از این مهربونیت خوشم اومد
و لبخند زد:
-بفرمایید مهر بانو! خوشی تعطیل، باید تشریف ببریم سر کتاب دفتر
راحله سوار شد، در را بست و رو به سیاوش گفت:
-شما که ترم آخرته! راحت میشی...راستی جشن فارغ التحصیلی ندارین?
-چرا! یه کارایی میکنن!
-منم میتونم باهات بیام?
-من که از خدامه ولی خب تو شاید دوست نداشته باشی کسی بفهمه نامزدیم!
راحله در حالیکه به خیابان خیره بود لبخندی زد و گفت:
-چرا دوست نداشته باشم?
و سیاوش لبخند رضایت بخشی زد از این جواب مثبت در لفافه!
پ.ن:
*دیالوگی از فیلم دلشکسته
#ادامه_دارد...
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
#تلنگر
روح انسان همانند جسمش نیازمند تغذیه است.
اگر روحی فقیر و گرسنه شود
به افسردگی و استرس و بدخلقی دچار می شود.
منبع تامین تغذیه روح انسان، خداوند است!
هر قدر این ارتباط قوی تر باشد،
روح سالم تر و آرام تر، و اخلاق انسان
شیرین تر است.
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویدیوی شبیه سازی شده از حمله اسرائیل به ایران که توسط هوش مصنوعی طراحی شده.
سامانه باور عملکرد فوق العاده ای داشته و اکثر موشک های اسرائیلی رو مورد هدف قرار داده.
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲💭
شرارت اسرائیل بزرگنمایی و کوچکانگاری نشود یعنی چه؟
#وعده_صادق
#ایران_قوی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵 برای امام غائبمون وقت بذاریم...
نیازهــــای کاذبِ دنیــا ، ما رو از امام زمان عجل الله غافل کرده!
#امام_زمان_عج
#استاد_عالی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزرگترین عملیات شهادت طلبانه
#نشر_حداکثری
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
هر روز یک آیه:
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
«إِنَّ الَّذِينَ هُم مِّنْ خَشْيَةِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ»
مسلّماً کسانی که از خوف پروردگارشان بیمناکند؛
تفسیر:
بعد از نفى پندارهاى این غافلان خودخواه، چگونگى حال مؤمنان و سرعت کنندگان در خیرات را، ضمن چند آیه بازگو مى کند و صفات اساسى آنها را تشریح مى نماید. نخست مى گوید: کسانى که از خوف پروردگارشان بیمناک و نگرانند (إِنَّ الَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ).
🌺🌺🌺
قابل توجه این که خشیت به معنى هر گونه ترس نیست، بلکه ترسى است که توأم با تعظیم و احترام باشد، همچنین مشفق از ماده اشفاق و از ریشه شفق به معنى روشنائى آمیخته با تاریکى، به معنى خوف و ترسى است که آمیخته با محبت و احترام است.
و از آنجا که خشیت بیشتر جنبه قلبى دارد، و اشفاق جنبه عملى را شامل مى شود، ذکر این دو، به صورت علت و معلول در آیه، روشن مى گردد، در حقیقت مى فرماید: آنها کسانى هستند که ترس آمیخته با عظمت خدا در دل هایشان جاى کرده است و آثار آن در عملشان و مراقبتهایشان نسبت به دستورات الهى نمایان است.
و به تعبیر دیگر اشفاق مرحله تکامل خشیت است که در عمل اثر مى گذارد، و به پرهیز از گناه و انجام مسئولیت ها وا مى دارد.
(تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۵۷ سوره مبارکه مؤمنون)
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : ابدیت را به خاطر یک نیمروز تباه نکنیم!
#آیت_الله_سید_حسن_عاملی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ خونهای که بی قانون باشه به درد نمیخوره!
🔹#دکتر_سعيد_عزيزی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
* 💞﷽💞 #بادبرمیخیزد #قسمت133 ✍ #میم_مشکات سیاوش ساندویچ ها را گرفت و سوار ماشین شد: -خب خانم جان
* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت134
✍ #میم_مشکات
#فصل_سی_و_دوم:
آمادگی برای جشن
بالاخره با هر زحمت و مشقتی بود امتحانات تمام شد. البته بیشترین خوشحالی نصیب سید صادق بود که محبور نبود قیافه چپ و چوله و غر زدن های سیاوش را تحمل کند. حالا دیگر سیاوش و راحله میتوانستند بدون استرس امتحانات، بیرون بروند، گشت و گذار کنند و حسابی خوش بگذرانند.
دو هفته ای تا جشن فارغ التحصیلی سیاوش مانده بود. کارهای خرده ریزی که لازم بود برای جشن انجام شود این فرصت را به سیاوش و راحله میداد تا نشان دهند برای انجام امور مشترک چقدر توانایی هماهنگی و سازش دارند. و الحق هم که به خوبی از پس آن برآمدند. هرکسی مجاز بود یکی دو نفر را به عنوان همراه بیاورد که خب سیاوش پدرش، صادق و راحله را دعوت کرد. البته ناگفته نماند که سودابه هم با تقلای فراوان و واسطه کردن دایی اش(پدر سیاوش) توانسته بود اسم خودش را جزو لیست مهمانان جشن کند. اتفاقی که سیاوش اصلا از آن خشنود نبود اما نخواسته بود روی پدر را زمین بیاندازد. از طرفی دوست نداشت پدرش از اتفاقات افتاده با خبر شود.
یکشنبه عصر، دو روز قبل از مراسم، راحله سیاوش را راضی کرد که بهتر است در این مراسم لباس رسمی بپوشد و اصرار داشت تا خودش برای سیاوش کت و شلواری باب میلش انتخاب کند. برای همین دو نفری در حال گز کردن* مغازه های پوشاک مردانه فروشی بودند تا راحله لباسی برازنده "عزیز دلش" پیدا کند.
سیاوش به یکی از کت و شلوار ها اشاره کرد:
-اون خوبه?
راحله چینی به بینی اش انداخت:
-اوممم...نه زیاد...از کت و شلوار های مدل ایتالیایی خوشم نمیاد... زیادی لوسن!
سیاوش خنده اش گرفت:
-لوسن?مگه گربه ان
- خیلی رسمی نیستن... یجورایی اسپورت به حساب میان... من سبک انگلیسی رو ترجیح میدم... سنگین و با وقار...مثلا اون خوبه...اره همون که پارچه ش هم مدل انگلیسیه
سیاوش نگاهی کرد. یکی از ابروهایش را داد بالا و چشمش را ریز کرد... کت و شلوار قهوه ای با آن بافت دانه دار طورش که خصیصه پارچه های طرح انگلیسی بود به نظر جالب می آمد:
-شمام هنرهاتو یکی یکی رو میکنیا! نگفته بودی در مورد لباس اینقد اطلاعات داری!
-اخه بابا روی لباس پوشیدنش حساسه! معمولا هم مامان براش انتخاب میکنه، منم کنار دستش یاد گرفتم!
سیاوش سری تکان داد:
-چه جالب! باشه، امتحان میکنیم!
جلوی آینه یقه اش را مرتب کرد و دکمه کتش را بست و به طرف راحله برگشت. راحله با ذوق سر تا پای سیاوش را وارسی کرد: کاملا بی عیب و نقص!
-شبیه اون بازیگره شدی!
سیاوش دستی به موهایش کشید:
-چه ادرس دقیقی!
- همون که پلیس بود و یه سگ داشت
سیاوش از نحوه آدرس دادن راحله خنده اش گرفت و از طرفی چون اولین باری نبود که این جمله را میشنید فهمید که منظور راحله کیه، برای همین گفت:
- کمیسر* و رکس?
راحله گفت:
-اره همون... هم قیافه ت، هم صدات
و خندید. بعد سنجاق کراوات سیاوش را زد و همانطور که متفکرانه سیاوش را ورنداز میکرد گفت:
- الان دیگه واجب شد خودم هم باشم توی جشن! اصلا باید اعلام رسمی کنم که یه وقت کسی به کله ش نزنه عاشقت بشه!
سیاوش بلند خندید. طوری بلند که صاحب مغازه و شاگردش هم لبخندی زدند.
پ.ن:
*گز کردن: کنایه از پیمودن
* گادیون بروکهارد که در ایران با فیلم کمیسر و رکس و دوبله کیکاووس یاکیده شناخته شده است.
#ادامه_دارد...
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نظر شما مهمترین دستاورد جمهوری اسلامی در طول ۴۵ سال چیست؟
♨️ پاسخ، شما را غافلگیر خواهد کرد👆👆
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 امارات خاک ایران بود
🔹امارات در سالهای مختلف یعنی تا سال ۱۹۲۵ میلادی رسما جزو خاک ایران بوده و کشور امارات متحده عربی در سال ۱۹۷۱ میلادی با اتحاد هفت شیخ نشین که ابوظبی، دبی، شارجه و راس الخیمه جزو آنها بودند از ایران کاملا استقلال پیدا کردند.
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☂اگر میخوای آرامش پیدا کنی...
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞وایت بورد | "انیمیشن حجاب "
نسخه کشورهای غربی برای جنگ با اسلام
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
هر روز یک آیه:
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
«وَالَّذِينَ هُم بِرَبِّهِمْ لَا يُشْرِكُونَ»
و آنها که به پروردگارشان شرک نمیورزند،
تفسیر:
بعد از مرحله ایمان به آیات پروردگار، مرحله تنزیه و پاک شمردن او از هر گونه شبیه و شریک فرا مى رسد. مى گوید: کسانى که نسبت به پروردگارشان شرک نمىورزند (وَ الَّذِینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا یُشْرِکُونَ).
🌺🌺🌺
در واقع نفى شرک، نتیجه ایمان به آیات پروردگار و معلول آن است و یا به تعبیر دیگر، ایمان به آیات پروردگار به صفات ثبوتى او اشاره مى کند و نفى شرک، اشاره به صفات سلبى است. به هر حال، نفى هر گونه شرک ـ اعم از آشکار و نهان ـ (جلى و خفى) در این جمله درج است.
(تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۵۹ سوره مبارکه مؤمنون)
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : بنویس به حساب خدا
#آیت_الله_سید_حسن_عاملی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 من بچه میخوام، خدا نمیدهد
خدا بچه میدهد، من نمیخوام...
🎙#دکتر_سعید_عزیزی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
* 💞﷽💞 #بادبرمیخیزد #قسمت134 ✍ #میم_مشکات #فصل_سی_و_دوم: آمادگی برای جشن بالاخره با هر زحمت و مش
* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت135
✍ #میم_مشکات
وقتی سیاوش کاور کت و شلوار را توی ماشین گذاشت و سوار شد راحله گفت:
-سیاوش جان? میشه بریم یه کافی شاپ?
وقتی سفارششان را دادند، سیاوش به راحله که دست هایش را زیر چانه اش گذاشته بود و به بیرون کافه زل زده بود خیره شد:
-راحله?
-جانم?
-تو مشکلی نداری من تو جشن کراوات بزنم?
راحله ساعتش را نگاه کرد:
- نوچ! چه مشکلی?
سیاوش کمی مردد و متعجب گفت:
-نمیدونم! آخه فکر نمیکنم شما بچه مذهبیا از این چیزا خوشتون بیاد... مثلا همین سید، هیچ وقت نمیزنه
راحله دست هایش را روی میز گذاشت و با لبخندی به سیاوش خیره شد:
-خوشمون که نمیاد اما اینکه یکی کراوات بزنه یا نه جز اصول اعتقادی نیست. خیلی چیزای مهم تری وجود داره. منظورم اینه کسی رو بخاطر کراوات زدن جهنم نمیبرن اما ...
-اما چی?
-توی کشور ما هنوز کراوات جا نیفتاد.. یعنی جزو فرهنگمون نیست بیشتر نشونه آدم های فرنگی مابه.. شاید یه روزی کراوات هم مث کت و شلوار عادی بشه اما تا وقتی نشونه غربی مابی باشه بین مذهبی ها خیلی طرفدار نداره
سیاوش بستنی و اب پرتقالی را که گارسون* اورده بود را گرفت و جلوی خودش و راحله گذاشت و گفت:
-با این حساب پس با ریش منم نباید مشکلی داشته باشی! به خاطر ریش هم فک نکنم کسی رو جهنم ببرن!
و نیشش را باز کرد. راحله خنده اش گرفت:
-نه، سر این چیزا کسی جهنمی نمیشه اما انجام کار اشتباه هرچند کوچیک آدم رو عقب میندازه ....
- حالا یه ذره عقب باشیم اشکال نداره!
-اونا دیگه میل خودته! برای من اصول مهمه. هرچند به نظرم ته ریش یا حتی ریش هم بهت میاد!
سیاوش متفکر به راحله که تکه ای از کیک را در دهانش میگذاشت نگاه کرد:
-شاید! تا حالا امتحان نکردم
راحله دستش را روی دست سیاوش گذاشت:
-مطمئنم خیلی بهت میاد
سیاوش چقدر دوست داشت این مهربانی های ریز را. خیره در چشمان فندقی رنگ راحله، دستش را بیرون کشید و روی دست راحله گذاشت و همانطور که با دست دیگرش ادای پیانو زدن را در می اورد با نوای موسیقی که در کافه پخش میشد زمزمه کرد:
آرام من
بمان کنارم، بمان
بنگر مرا
که میدهم بی تو جان
هر جا روم
تو سایه ای از منی
تو غمگسارم
تو
دنیای منی
دریای من
ز موج گیسوی تو
روانه ام سوی تو
تمام من تو...
چشمان تو
چشمه ی امید است
بر حال
خراب نا امیدم
آوازت
غزل ترین کلام است
من با تو
به آسمان رسیدم*
باران گرفته بود. باران تند و کوتاه بهاری. راحله با شادی به باران و خیابان خیس خیره شده بود. سیاوش نیم نگاهی به راحله انداخت. وقتی دید با چه ذوقی باران را نگاه میکنم، ضبط را روشن کرد. آهنگ باران عشق* را گذاشت. این آهنگ با باران عجیب میچسبید.
باید یک جوری به راحله میگفت که سودابه هم به جشن خواهد آمد. سعی کرد سر بحث را باز کند:
-راستی راحله، برای جشن بابا و سید صادق هم هستن.
-چه خوب... دلم برای بابات تنگ شده بود. از آقا صادق هم باید بابت انگشتر تشکر کنم
راحله این را گفت و با لبخندی بدجنس به سیاوش نگاه کرد. سیاوش زد زیر خنده. راحله زمزمه کرد:
-همیشه بخند، من از خنده هات سیر نمیشم
سیاوش پرسید:
-چیزی گفتی?
-نه! خب بابا کی میان?
سیاوش حس کرد فرصت خوبی ست. شروع کرد به توضیح دادن که سودابه از طریق پدرش توانسته بود برای خودش کارت دعوت بگیرد و چون سیاوش دلش نمی خواسته پدرش از ماجرا بویی ببرد و کدورتی پیش بیاید محبور شده بود قبول کند ولی حالا اگر راحله مخالف است یک جوری عذر سودابه را خواهد خواست. بعد همانطور که نگاهی به آینه بغل می انداخت گفت:
-خب? نظرت چیه?
راحله که سرش را به پشتی تکیه داده بود و سیاوش را نگاه میکرد گفت:
-راجع به چی?
-دهه! اینقد صغری کبری چیدم برات.. دو ساعته دارم چی رو توضیح میدم پس!
راحله با لحن آرام و خاصی گفت:
-داشتم به صدات گوش میکردم، حواسم به حرفهات نبود*
سیاوش ابرویش بالا رفت، لبخند پر رنگی روی لبش نشست و نگاهی به راحله کرد: چقدر نگران بود برای گفتن این حرفها و چقدر راحله آرامش میکرد با این رفتار های خانمانه! یعنی قرار بود همه زندگی همینقدر شیرین باشد?
و سیاوش، بی خبر از همه جا، نمیدانست که قرار بود زندگی او هم، همچون همزاد افسانه ای اش، دستخوش تلاطمی باشد که سودابه* برایش تدارک میدید! تلاطمی که در آن، آتشی هولناک قاضی صداقت و پاکی او می شد! آیا می توانست از این آتش به سلامت بگذرد?
پ.ن:
گارسون(گغسون) : garçon: کلمه ای فرانسوی به معنای پسر، مرد جوان
* آهنگ آرام من، محمد معتمدی
*باران عشق، آهنگ جاودانه استاد ناصر چشم آذر
*دیالوگی از فیلم "پرسه در مه"
*سودابه: نامادری سیاوش در شاهنامه، که شیفته سیاوش بود و چون سیاوش دست رد به سینه اش زد، به او تهمت ناپاکی زد و سیاوش برای اثبات پاکدامنی اش مجبور شد از آتش عبور کند