eitaa logo
شـمیم‌وصــٰال•
1.7هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
1 فایل
°•﷽•° سَلام‌بَرصاحِب لَحظِهایِ اِنتِظار... در کویِ تو معروفَمُ از رویِ تو مَحروم :)💛 ‌ڪپی:ذکر¹صلوآت‌،ظهوࢪآقا.. ادمین تبادل : @eftekhari735753 کانال کتابمون: @enghelabsquare أللَّھُمَ؏َـجِّلْ‌لِوَلیِڪَ‌ألْفَـــــــــرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
بہ‌نام‌تسڪین‌دهندھ‌یِ‌قلب‌ها♥️🌚⦘
دانلود+دعای+فرج+علی+فانی.mp3
2.71M
مـن دعـا فـࢪج مـیـخـوانـم تـۅ بــیـا اقـاۍ مـن 🌱 ماࢪوهم دعا ڪنید،لطفا...🙏🏻
چشم واڪن‌ڪہ جهان منتظر دیدن توسٺ لبِ خورشید درخشان پے بوسیدن توسٺ... اول صبح بخند گل بدهد سینه‌ے صبح وقت روییدن و بوییدن و گل چیدن توسٺ!😊🌸 🌿
- -ازعالِــم‌بزرگۍپرسیدند: چگونہ‌بفهمیم‌درخواب‌غِفلَتیم‌یانہ؟ +گفت:اگربراے‌ امام‌زَمانت‌ڪارے‌‌میڪنۍ وبہ‌ظهورآن‌حضــرت‌ڪمڪ‌میڪنۍ؛ بدان‌ڪہ‌بیدارے‌... واِلّااگـرمجتهدهم‌باشۍ درخواب‌غفلتۍ‼️ اَللّٰھُم‌َّ؏َـجِّل‌َلِوَلِیِّڪ‌َالفَࢪَج...💚 @ShmemVsal
•°♥️•° " إِلَهِي إِنْ كَانَ النَّدَمُ عَلَى الذَّنْبِ تَوْبَةً فَإِنِّي وَ عِزَّتِكَ مِنَ النَّادِمِينَ 'اگر پشیمانی از گناه توبه است ، پس به عزّتت سوگند که من از پشیمانانم ". _فرازےازمناجات‌خمس‌عشر🌿 ••••@ShmemVsal••••
بسیجـی‌بابصیـرت‌اسـت اماازخـودراضـی‌نیسـت طرفدارعلـم‌اسـت ؛ امـاعلـم‌زده‌نیسـت متخلـق‌بـه‌اخـلاق‌اسلامـی‌اسـت امـاریاکـارنیسـت درکـارآبـادکـردن‌دنیاسـت اماخـوداهـل‌دنیـانیسـت ••!♥️ "" |شهید‌آرمان‌علی‌وردی🌷| •• @ShmemVsal ••
‹♥️🍓›› تخیَّل اَنَّ الله بِعَظِمَتِه یُحِبُّک تصور کن خدا با این همه عظمتش دوستت دارد!..:) ☁️‌⃟♥¦⇢ •• •• @ShmemVsal ••
''⁦🌿⁦🕊️⁩'' هرشبي‌گويم‌کہ‌فرداترک‌اين‌سوداکنم  بازچون‌فرداشودامروزرافرداکنم •🌱• •• @ShmemVsal ••
ツ^^
شـمیم‌وصــٰال•
ツ^^
•. •. هرگزازیادنبردم‌منِ‌مدهوش‌تورا ، تونـھ‌‌آنـےڪھ‌توان‌کردفراموش‌تورا💔!:) 🌿 ⃟❤️⇢‍ •• @ShmemVsal ••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شـمیم‌وصــٰال•
رمان مدافع عشق ♥️ #پارت55 _نمیدونی چقدر سخته که فکر کنی قراره الکی الکی بمیری... دوست نداشتم ته این
رمان مدافع عشق ♥️ از حمام بیرون می آیی و من درحالی که جانماز کوچکم را در کیفم میگذارم زیر لب میگویم. _ عافیت باشه آقا، غسل زیارت کردی؟ سرت را تکان میدهی و به سمتم می آیی. _ شما چی؟ غسل کردی؟ _ آره؛ داشتم. دستم را دراز میکنم ،حوله ی کوچکی که روی شانه ات انداخته ای برمیدارم و به صندلی چوبی استوانه ای مقابل دراور سوئیت اشاره میکنم. _ بشین. مبهم نگاهم میکنی. _ چیکار میخوای بکنی؟ _ شما بشین عزیز! مینشینی، پشت سرت می ایستم ،حوله را روی سرت میگذارم و آرام ماساژ میدهم تا موهایت خشک شود. دست هایت را بالا می آوری و روی دست های من میگذاری. _ زحمت نکش خانوم! _ نه زحمتی نیست آقا، زود خشک شه بریم حرم. سرت را پایین می اندازی و در فکر فرو میروی. در آینه به چهره ات نگاه میکنم. _ به چی فکر میکنی؟ _ به اینکه اینبار برم حرم... یا مرگمو میخوام یا حاجتم. و سرت را بالا میگیری و به تصویر چشمانم خیره میشوی. این چه خواسته ای است... از تو بعید است! کار موهایت که تمام میشود عطرت را از جیب کوچک ساکت بیرون می آورم و به گردنت میزنم. چقدر شیرین است که خودم برای زیارت آماده ات کنم! چند دقیقه ای بیشتر به حرم نمانده که یک لحظه لبت را گاز میگیری و می ایستی. مضطرب نگاهت میکنم. _ چی شد؟! _ هیچی خوبم. یه کم بدنم درد گرفت! _ مطمئنی خوبی؟ میخوای برگردیم هتل؟ _ نه خانوم. امروز قراره حاجت بگیریما! لبخند میزنم؛ اما ته دلم هنوز میلرزد. نرسیده به حرم از یک مغازه ی آبمیوه فروشی یک لیوان بزرگ آب پرتقال طبیعی میگیری با دونی و با خوشحالی کنارم می آیی. _ بیا بخور ببین اگر دوست داشتی یکی دیگه بخرم. آخه بعضی آبمیوه ها تلخ میشه. به دو نی اشاره میکنم. _ ولی فکر کنم کلا هدفت این بوده که تو یه لیوان بخوریما! میخندی و از خجالت نگاهت را از من میدزدی. تا حرم دست در دستت و در آرامش مطلق بودم. زیارت تنها با تو حال و هوایی دیگر داشت. تا نزدیک اذان مغرب در حیاط نشسته ایم و فقط به گنبد نگاه میکنیم. از وقتی که رسیدیم، مدام نفس میزنی و درد میکشی؛ اما من تمام تلاشم را میکنم تا حواست را پی چیز دیگر جمع کنم. نگاهت میکنم و سرم را روی شانه ات میگذارم. این اولین بار است که این حرکت را میکنم. صدای نفس نفس را حالا به وضوح میشنوم. دیگر تاب ندارم. دستت را میگیرم. _ میخوای برگردیم؟ _ نه. من حاجتمو میخوام! _ خب به خدا آقا میده! تو الان باید بیشتر استراحت کنی. ✨نویسنده:میم سادات هاشمی @ShmemVsal
رمان مدافع عشق ♥️ مثل بچه ها بغض کرده و سرت را کج میکنی. _ نه، یا حاجت یا هیچی! خدایا... چقدر از وقتی من فهمیده ام شکننده تر شده! همان لحظه آقایی با فرم نظامی از مقابلمان رد میشود و درست در چند قدمی ما سمت چپمان مینشیند. نگاه پر از دردت را به مرد میدوزی و آه میکشی. مرد می ایستد و برای نماز اقامه میبندد. تو هم دستت را در جیب شلوارت فرو میبری و تسبیح تربتت را بیرون می آوری. سرت را چندباری به چپ و راست تکان میدهی و زمزمه میکنی: یه حسی روحمو تا زینبیه میبره هوای این روزای من هوای سنگره... تا کی باید بشینمو خدا خدا کنم... به عکس صورت شهیدامون نگا کنم. باز لرزش شانه هایت و صدای بلند هق هقت... آنقدر که نفس هایت به شماره می افتد و من نگران دستت را فشار میدهم. مرد سجده ی آخرش را که میرود. تو دیوانه وار بلند میشوی و سمتش میروی. من هم به دنبالت بلند میشوم. دستت را دراز میکنی و روی شانه اش میزنی. _ ببخشید! برمیگردد و با نگاهش میپرسد "بله؟" همانطور که کودک وار اشک میریزی میگویی: _ فقط خواستم بگم دعا کنید مام لیاقت پیدا کنیم بشیم همرزم شما! لبخند شیرینی روی لب های مرد مینشیند. _ اولا سلام. دوم پس شمام آره؟ سرت را پایین میاندازی. _ شرمنده! سلام علیکم. ما خیلی وقته آره... خیلی وقته! _ انشاءالله خود آقا حاجتت رو بده پسر! _ ممنون. شرمنده یهو زدم رو شونه تون؛ فقط... دله دیگه! یا علی. پشتت را میکنی که او میپرسد _ خب چرا نمیری؟ انقدر بیتابی و هنوز اینجایی! کاراتو کردی؟ با هر جمله ی مرد بیشتر میلرزی و دلت آتش میگیرد. نگاهت فرش را رصد میکند. _ نه حاجی؛ دستمو بستن. میترسم برم... او بی اطلاع جواب میدهد. _ دستتو که فعلا خودت بستی جوون! استخاره کن ببین خدا چی میگه. بعد هم پوتین هایش را برمیدارد و از ما فاصله میگیرد. نگاهت خشک میشود به زمین... در فکر فرو میروی. _ استخاره کنم؟ شانه بالا می اندازم. _ آره. چرا تا حالا نکردی؟ شاید خوب دراومد! _ آخه... آخه همیشه وقتی استخاره میکنم که دو دلم... وقتی مطمئنم استخاره نمیگیرم خانوم! _ مطمئن؟ ازچی مطمئنی؟ صدایت میلرزد. _ از اینکه اگرم برم، فقط سربارم... همین. بودنم برای بقیه بدبختی میاره! _ مطمئنی؟! نگاهت را میچرخانی به اطراف... دنبال همان مرد میگردی؛ اما اثری از او نیست؛ انگار از اول هم نبوده! ولوله به جانت میافتد. ✨نویسنده:میم سادات هاشمی @ShmemVsal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
narimani-havaye-in-rozaye-man(128).mp3
6.9M
یه حسی روحمو تا زینبیه میبره هوای این روزای من هوای سنگره... @ShmemVsal
ツ>>❤️ ڪسایۍ ڪہ اࢪزوۍ شہادت ۅاقعییییۍ داࢪن ۅ بــࢪاۍ ࢪسیـدن بــهـش تـلاش میـڪنن ، نگاهـشون ، ࢪفتـاࢪشون ، گـفـتاࢪشـون اصلا همہ چیز شۅن پاکہ پاکهههہ ، با هـمچیـن ادمایۍ ࢪفاقـت ڪنیـن ۅ همـکلـام بــشـیـن •• @ShmemVsal ••
شـمیم‌وصــٰال•
_
سه چهارم دختران حال حاضر با حجاب، حجابشان حجاب نیست🥀 •• @ShmemVsal ••
-از براندازان خواهشمندیم از این به بعد از الفاظ: جمهوری اسلامی پر آبی امسالو نمیبینه جمهوری اسلامی برف امسالو نمیبینه جمهوری‌اسلامی‌پاکیزگی‌هوای‌امسالونمیبینه بیشتر استفاده کنند...! «اجرتون با جمهوری اسلامی☺️» •• @ShmemVsal ••
نَشۅۍتَنهـٰآ،‌مـن‌یـٰآرتۅمۍگَـردم ۅزجُـرگہ‌؏ُـشآقَت‌ッ سَـردآرِتۅمۍگَـردم! 🌙⛅️¦⇢ •• @ShmemVsal ••
⊰•🧡🕊⛓•⊱ . شهید‌جهاد‌مغنیہ: -امام‌زمانت‌را‌یارۍ‌کن...💛! و‌خـودٺ‌را‌بہ‌گونہ‌اۍ‌آماده‌کن کہ‌یارےکننده‌امام‌زمانت‌باشۍ...✨! . ⊱¦⇢ •• @ShmemVsal ••
🌑✨ شب بخیر اے نفست ، شرح پریشانے من ماه پیشانے من، رفیق بارانے من♥️🌧 :) 🌱'! ♥️°`🌙- @ShmemVsal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم🌿
دوست یا دشمن؟!✨️ @ShmemVsal