eitaa logo
『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』
3.9هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
279 فایل
❁﷽❁ 🔸 #دهہ‌ھݜٺٵدێ‌هٵ هم‌شهید‌خواهندشد.. درجنگ بااسرائیل انشاءالله بشرط...⇩ 🍃🌹[شهیدانه زندگی کردن]🌹🍃 🤳خادم خودتون↶ @Shheed_BH_80 ☎️حرفهای شما↶ @goshi_80 📬تبادل‌‌وکپی↶ @shraet_80 🚩شروع‌کانال⇜ ²³`⁸`⁹⁸ #دوستات‌رو‌به_کانال_دعوت‌کن⇣🌸😊🌸⇣
مشاهده در ایتا
دانلود
👳🏻‍♂ سعی کنید شب و روزتان را؛ وقف اهلبیت(ع) کنید...! 🌱 ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• @shohaadaae_80
سلام علیڪم بلہ‌امروزهم‌رو‌زعید‌غدیر‌هست✨ تنھا‌عیدی‌‌ڪہ‌سہ‌روز‌هست🙂🎉 "؏"
『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』
•••| بِســـم اللھِ الجنونْ |••• تاگرفتارحسین‹ ‌‌‌؏ ‌›‌‌نشیم! از گرفتاری‌ها رهانخواهیم‌شد :)
•••| بِســـم اللھِ الجنونْ |••• تاگرفتارحسین‹ ‌‌‌؏ ‌›‌‌نشیم! از گرفتاری‌ها رهانخواهیم‌شد :) [خسیس‌بودن]⛔️ ³⁰ - حواسمون‌باشه‌که‌هر‌گناهی‌که‌میکنیم؛ مانع‌اشڪ‌ بر‌حسین-؏- میشه ! ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• @shohaadaae_80
هدایت شده از - ماھ‌🌙
📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣 💢آکادمی آموزشی راهی نو برگزار می‌کند💢 همایش و 🔻انتخاب رشته کنکور سراسری🔺 ✅ هرآنچه باید درمورد انتخاب رشته بدانید به همراه ارائه آزمون‌های شخصیت شناسی (از جمله تست هوش چندگانه، آزمون رغبت سنج هالند و آزمون MBTI ) و تحلیل آن‌ها به شکل مجزا برای هر فرد، ( کاملا رایگان) ❌تنها برای افراد حاضر در همایش❌ 🗓زمان؛ یکشنبه ۱۰ مرداد ماه ⏰ ساعت ۱۸:۰۰ 🔰جهت رزرو و دریافت لینک ورود به جلسه، به آیدی ذیل اطلاع دهید @academy_rahi_no و یا با شماره ذیل تماس حاصل نمایید 09928582025
مداحی آنلاین - بین مکه تا مدینه - محمدرضا بذری.mp3
6.6M
☁️🌙☁️ 〖 بین مکه تا مدینه پر شده نور داور؛ گل بریزید آمده موسی بن جعفر. 〗 🎤محمدرضا بذری ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• @shohaadaae_80
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میخواستیم برای معرفی این هفته از نظر شما استفاده کنیم
بگید بھمون چه کتاب های خوبی خوندید و دوست دارید که بقیه هم بخونن !📚 @Shheed_BH_80 [البته نشرش هم اجازه داده شده]
: •طرح کلی اندیشه‌های‌اسلامی حضرت‌آقا •من زنده‌ام •نخل‌و‌نارنج •هوری •سه‌دقیقه‌در‌قیامت •حیدر •کیمیا گر •آن‌سوی‌مرگ •پدر عشق پسر •دا •عارفانه •فواره گنجشک ها •سلام بر ابراهیم •خون دلی که لعل شد •گلستان یازدهم •آفتاب در حجاب •آرزوهای دست ساز •آن مرد با باران می‌آید •سقای آب و آب •من میترا نیستم •حسین از زبان حسین
😅 بقیه یا کتاب تاحالا نخوندن! یا کتاب خوب نخوندن! یا کتاب خوب رو نمیخوان بگن که بقیه بخونن! . . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👳🏻‍♂ اگر بھ بۍ‌تفاوتۍ کشیدھ شویم؛ این یعنۍ مرگ انقلاب ! (ره)🌱 ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• @shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』
•••| بِســـم اللھِ الجنونْ |••• تاگرفتارحسین‹ ‌‌‌؏ ‌›‌‌نشیم! از گرفتاری‌ها رهانخواهیم‌شد :)
•••| بِســـم اللھِ الجنونْ |••• تاگرفتارحسین‹ ‌‌‌؏ ‌›‌‌نشیم! از گرفتاری‌ها رهانخواهیم‌شد :) [غفلت‌کردن]⛔️ ³¹ - حواسمون‌باشه‌که‌هر‌گناهی‌که‌میکنیم؛ مانع‌اشڪ‌ بر‌حسین-؏- میشه ! ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• @shohaadaae_80
🌺 ایشان طبق عادت دیرینه خود به دیدار خانواده‌های شهدا در روستا‌های محروم می‌رفتند و برایشان مواد غذایی و غیره تأمین می‌کرده و بسیاری از این کارهای شهید بعد از شهادت‌شان آشکار شد و بیشتر کارهای‌شان را فی سَبیلِ اللّهِ انجام می‌دادند. 🎙 🌹 تولد:²⁴اسفند¹³⁶⁸ شھادت:¹⁸اسفند¹³⁹⁰ ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• @shohaadaae_80
مداحی آنلاین - یه آدمایی هستن توی این دنیا - مهدی رسولی.mp3
5.69M
☁️🌙☁️ 〖 یه آدمایی هستند توی این دنیا؛ که چشاشون یه اقیانوس آرومه.〗 🎤حاج مهدی رسولی ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• @shohaadaae_80
🎬📚 ‌•• عنوان‌ڪتاب: "خون‌دلی‌ڪه‌لعل‌شد" •• نویسنده‌‌ڪتاب: محمد علی آذر شب •• موضوع‌ڪتاب: این کتاب حاوی خاطرات حضرت آیت‌الله العظمی سیّد علی خامنه‌ای(مدّظلّه‌العالی) از زندانها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی است. این کتاب ترجمه‌ی فارسی کتاب «إنّ مع الصّبر نصراً» است که پیش از این به زبان عربی در بیروت منتشر و توسط سیّد حسن نصرالله معرّفی شد. آنچه کتاب حاضر را از کتابهای مشابه متمایز میکند، بیان حکمتها، درسها و عبرتهایی است که به فراخور بحثها بیان شده و هر کدام از آنها میتواند چراغ راهی برای آشنایی مخاطب کتاب بویژه جوانان عزیز با فجایع رژیم منحوس پهلوی، و همچنین سختی‌ها، مرارتها و رنجهای مبارزان و در مقابل پایمردی‌ها، مقاومتها، خلوص و ایمان انقلابیون باشد. •• خریدآنلاین‌ڪتاب: https://www.digikala.com/product/dkp-1551114/ 📖 ‌رو‌هرشب‌براتون‌می‌فرستیم:) ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• @shohaadaae_80
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』
#ڪات_ڪتابـــــ🎬📚 ‌•• عنوان‌ڪتاب: "خون‌دلی‌ڪه‌لعل‌شد" •• نویسنده‌‌ڪتاب: محمد علی آذر شب •• موضوع‌ڪتا
🌾 ⃣ به مناسبت بحث خوابهای صادقه بعد نیست بگویم که در یاد من خوابهای عجیبی مانده که یکی از آنها را نقل می کنم؛ به گمانم مربوط به سال ۴۶ یا ۴۷ باشد. در آن زمان وضع سیاسی مشهد در نهایت شدت و سختی بود و اسلام گرایان دچار گرفتاری و محنت زیادی بودند؛ چنان که جز چند تن اندک از رفقا با بامن در میدان باقی نماندند و بقیه ترجیح دادند عرصه مبارزه را رها کنند. در آن شرایط خواب دیدم که حضرت امام خمینی (رحمه الله) وفات کرده و جنازه ایشان در یکی از خانه های مشهد واقع در نزدیکی خانه های پدر من روی زمین است. مردم بسیاری برای تشییع جنازه جمع شدند، که من هم در میان آنها بودم. دردی جانکاه قلبم را می فشرد و غم و اندوه وجودم را گرفته بود. تابوت را از خانه بیرون آوردیم و روی دوش گرفتیم. بعد تشییع کنندگان که جمعیت انبوهی بودند در پی جنازه به حرکت در آمدند، که در میان آنها شمار بسیاری از علما بودند و من هم با آنها حرکت کردم. طبق معمول جنازه در برابر ما می رفت و تشییع کنندگان که بیشترشان علما بودند نیز به دنبال آن می‌رفتند. من با آنها می رفتم، با صدای بلند می گریستم و از شدت تالم و تاثر با دست روی زانوی خود می زدم. چیزی که بر غم و درد من می افزود، این بود که می دیدم برخی از علما که هنوز چهره هایشان را در خاطر دارم -بدون آنکه توجهی بکنند و عبرتی بگیرند و بی آنکه احساس اندوه ای در آنها مشاهده شود با هم صحبت می‌کنند و می‌خندند! و من کاری از دستم بر نمی آمد جز اینکه این درد و اندوه جانکاه را تحمل کنم. جنازه به آخر شهر رسید، بیشتر تشریح کنندگان بازگشتند، اما جنازه راه خود را در بیرون شهر ادامه داد و تعداد بیست سی تشیع کننده -که من هم جزو آنها بودم- همچنان در پی جنازه حرکت می کردند. سپس جنازه به تپه‌ه ای رسید. بیشتر تشییع کنندگان در پایین تپه ماندند. جنازه به همراه چهار پنج تشریح کننده به سمت بالای تپه رفت که من هم با آنها به دنبال جنازه بودم. بالای تپه معمولاً از پایین کوچک به نظر می‌آید؛ اما وقتی انسان بر فراز آن قرار می‌گیرد، بیبیند بزرگ و گسترده است. اما در خواب، بالای آن تپه همچنان که از پایین دیده می‌شد کوچک و شبیه یک تختخواب بود و ما تابوت را آنجا قرار دادیم. من به پایین پا نزدیک شدم تا در حالی که چهره حضرت امام را می بینم با او وداع کنم. وقتی کنار پا ایستادم، به چهره امام که در تابوت آرمیده بود بی نگریستم. ناگهان دیدم دست راست ایشان که انگشت سبابه آن به حالت اشاره بود به سمت بالا حرکت می کند. حیرت شدیدی سراپایم را گرفت. سپس دیدم امام با چشمان بسته شروع کرد به حرکت برای نشستن، تا اینکه انگشت اشاره اش به پیشانی من رسید و آن را لمس کرد یا نزدیک بود لمس کند. من در این حال با شگفتی و حیرت نگاه می‌کردم. بعد لب هایش را گشود و دو بار گفت: تو یوسف می شوی… تو یوسف می شوی!... 📚 ✏️نویسنده: محمد‌علی‌‌آذر‌شب ...⌛ ••📔📕📗📘📓•📔📕📗📘📓•• ➣‌‌‌√ ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• @shohaadaae_80